به هر که می‌نگرم چشم پُر نمی‌دارد
کشیده سر به گریبانِ ماتمی دارد
 
اگرستاره بُوَد، اشک حسرتی بارد
گر سپهر بُوَد، قامت خمی دارد
 
اگر محیط بُوَد، شور و شیونی سازد
وگر سحاب بُوَد، چشم پُر نمی‌دارد
 
به قدسیان گذری، هر که نوحه‌ای گوید
به انسیان نگری، هر کسی غمی دارد
 
همین نه من به خروشم که کشوری نالد
همین نه من به فغانم که عالمی دارد
 
به هر که بنگرم از مرد و زن، ز دشمن و دوست
دریده جامه‌ای و موی درهمی دارد
 
خروش ماتم و اشک عزاست، چون نگری
که رعد، ناله‌ای و سبزه، شبنمی دارد
 
همه به سینه زنان «یا حسین» گویانند
مگر به زخم دل، این نام، مرهمی دارد؟
 
همین نه خاص بنی‌آدم است، ماه عزا
که هر که راست وجودی، محرّمی دارد
 
بهانه و غم و اسباب تعزیت، کم نیست
بر او «وصال» فزاید، اگر کمی دارد
 
همی خروش، چو بلبل به بوستان آرد
حدیث تشنه‌لبان یاد دوستان آرد

 

شاعر: وصال شیرازی