خوارزمی گوید:

سپس برخاست و بر اسب خویش سوار شد و در مقابل آن گروه ایستاد. شمشیرش را در دست گرفته بود، از خود ناامید شده و آهنگ شهادت داشت، در حالی که می‌فرمود:

من فرزند علیّ نیک رفتارم، از دودمان هاشم و آن‌گاه که فخر کنم، همین افتخار مرا بس.

جدّم رسول خداست، بهترین انسان از گذشتگان و ما چراغ فروزان خدا در زمینیم.

مادرم فاطمه، دختر پیامبر پاک است و عمویم را جعفر طیّار گویند.

کتاب خدا در خاندان ما آشکارا نازل شده است و در خاندان ما از هدایت و وحی به نیکی یاد می‌شود.

ماییم پیشوایان خدایی بر همه‌ی مردم و این حقیقت را پنهان و آشکار، در میان مردم باز می‌گوییم.

ماییم سرپرستان حوض کوثر که به دوستدارانمان جام می‌دهیم و آن حوض، کوثری برای سیراب ساختن است.

در رستاخیز، دوستداران ما سعادتمندند و روز قیامت، دشمنان ما زیان می‌کنند.

سپس (آن‌گونه که گفته‌اند) چنین خواند:

این قوم کافر شدند و از دیرباز از پاداش خدا که پروردگار جن و انس است، رویگردان بودند.

پیش از این علی (ع) و فرزندش امام حسن نیکو رفتار (ع) را به شهادت رساندند و اینک به جنگ حسین آمده‌اند.

پدرم پس از جدّم بهترین انسان‌ها بود. پس من فرزند دو بهترینم.

سلامی در تاریخ خود آورده است که حسین (ع) این اشعار را بی‌نظیر سروده است:

اگر دنیا ارزشمند به شمار آید، سرای پاداش الهی والاتر و ارجمندتر است.

اگر پیکرها برای مرگ پدید آمده‌اند، پس کشته شدن انسان به شمشیر در راه خدا برتر است.

اگر روزی‌ها تقسیم شده و مقدّر است، پس کم آزی انسان در راه کسب، زیباتر است.

اگر گردآوری اموال برای وانهادن و رفتن است، پس انسان چرا نسبت به این واگذاشتنی بخل ورزد؟

خواهم رفت و مرگ برای جوانمرد، ننگ و عار نیست، آن‌گاه که رفتن و شهادتش در راه خدا باشد.

سپس آن حضرت مردم را به مبارزه طلبید. پیوسته هر کس از چهره‌های سرشناس به او نزدیک می‌شد، از دم تیغ می‌گذارند تا آن‌که گروه عظیمی از آنان را به هلاک رساند.

 

 

 قال الخوارزمیّ:

ثمّ قام و رکب فرسه و وقف قباله القوم، مصلّتاً سیفه بیده آئساً من نفسه عازماً علی الموت، و هو یقول:

أَنَا ابْنُ عَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ               کَفَانِی بِهَذَا مَفْخراً حِینَ أَفْخَرُ

وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ أَکْرَمُ من مضی                      وَ نَحْنُ سِرَاجُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ نزْهَرُ

وَ فَاطِمه أُمِّی ابنه الطّهر أَحْمَدٍ                وَ عَمِّی یُدْعَى ذَا الْجَنَاحَیْنِ جَعْفَرٌ

وَ فِینَا کِتَابُ اللَّهِ أُنْزِلَ صَادِعاً                  وَ فِینَا الْهُدَى وَ الْوَحْیُ بِالْخَیْرِ یُذْکَرُ

وَ نَحْنُ أمام اللَّهِ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ                  نُسِرُّ بِهَذَا فِی الْأَنَامِ وَ نُجْهِرُ

وَ نَحْنُ وُلَاهُ الْحَوْضِ نَسْقِی محبّنا             بِکَأْسِ و ذالک الحوض للسّقی کوثر

فیسعد فینا فی القیام محبّنا                    وَ مُبْغِضُنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَخْسَر

ثمّ أنشد کما قیل-:

کفر القوم و قدماً رغبوا                        عن ثواب الله ربّ الثّقلین

قتلوا قدما علیّا و ابنه                          حسن الخیر و جاؤا للحسین

 

خیره الله من الخلق أبی             بعد جدّی فأنا ابن الخیرتین

«و ذکر» السّلامیّ فی تاریخ إنّ الحسین أنشأ هذه الأبیات و لیس لأحد مثلها و هی قوله:

فما تکن الدّنیا تعدّ نفیسه                     فدار ثواب الله أعلی و أنبل

و أن تکن الأبدان للموت أنشئت             فقتل امریء فی الله بالسّیف أفضل

و إن تکن الأرزاق قسما مقدّرا.              فقلّه حرص المرء فی الکسب أجمل

و إن تکن الأموال للتّرک جمعها             فما بال متروک به المرء یبخل

سأمضی و ما بالقتل عار علی الفتی إذا فی سبیل الله یمضی و یقتل

ثمّ إنّه (ع) دعا النّاس إلی البراز فلم یزل یقتل کلّ من دنا إلیه من عیون الرّجال حتّی قتل منهم مقتله عظیمه.[۱]


[۱]– مقتل الحسین (ع) ۲: ۳۲، الفتوح لابن اعثم ۵: ۱۳۴ الی قوله: یخسر، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۳۱۶٫