هنگامی که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبی و دنیازدگی بر آن غلبه و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنهای برای تنفس وجود نداشت، امام سجّاد علیه السّلام توانست از دعا برای بیان بخشی ازعقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرّکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی خداوند ایجاد کند.همچنین از دیگر فعالیت های امام می توان توجه به بردگان و آموزش آن ها را اشاره کرد.
گرچه ظاهرا مقصود اصلی در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیری که وجود دارد، میتوان گفت که مردم میتوانستند از لابلای این تعبیرات با مفاهیم سیاسی مورد نظر امام سجاد علیه السّلام آشنا شوند.
صحیفه سجادیّه مشهور، که اندکی بیش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشی از دعاهای امام سجاد علیه السّلام است که گردآوری شده است. در مجموعههای دیگری نیز به گردآوری دعاها پرداختهاند که تعداد این مجموعهها با صحیفه معروف، به شش عدد رسیده و برخی از آنها حاوی بیش از صد و هشتاد است.[۱] دعاهای مزبور نه تنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهل سنت نیز وجود داشت.[۲] و این حاکی از آن است که دعاهای امام سجاد علیه السّلام در جامعه آن روز نفوذ کرده است. در میان ائمه شیعه، امام سجّاد علیه السّلام بیشتر از همه به ارائه اینگونه دعاها شهرت دارد.
در میان دعاها، تعبیری وجود دارد که اغلب تکرار شده و کمتر دعایی است که از این تعبیر خالی باشد. این تعبیر، «صلوات بر محمد و آل محمد» است و اساسا یکی از علائم دعاهای درست همین است. زمانی که حتی قرار دادن نام علی بر فرزندان تقبیح میشد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار میگیرند و کار امویان جز با دشنام دادن به علی علیه السّلام مستقیم نمیشود،[۳]به کار گرفتن این تعبیر ارزش خود را بخوبی نشان میدهد. تعبیرهایی شبیه «محمد و آله الطیبین الطاهرین الأخیار الأنجبین»،[۴]از نمونههایی است که چند بار تکرار شده است.
تکیه امام در پیوند دادن محمد و آل او، امری است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادی برای بیان عقاید شیعی دارد. قبل از نقل برخی از مضامین دعاهای امام، نقل روایتی در تحکیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد علیه السّلام مناسب است. آن حضرت میفرمود: «إنّ الله فرض علی العالم الصلاه علی رسول الله و قرّننا به، فمن صلّی علی رسول الله و لم یصلّ علینا، لقی اللّه تعالی و قد بتر الصّلاه علیه و ترک أمره، خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب کرده، و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. کسی که بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله صلوات فرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است. [۵]همراهی محمد و آل محمد، میتواند تأثیر مهمی در موضع مردم نسبت به خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داشته باشد.
یکی از مضامین مهم سیاسی- دینی صحیفه، طرح مسأله امامت است. مفهوم امامت به صورت یک مفهوم شیعی، که علاوه بر جنبه داشتن احقیت برای خلافت و رهبری، جنبههای الهی عصمت و بهرهگیری از علوم انبیا و مخصوصا پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را در حدّی والا نشان میدهد. در اینجا چند نمونه را نقل میکنیم. در یک مورد میفرماید:
ربّ صلّ علی أطائب أهل بیته الذین اخترتهم لأمرک و جعلتهم خزنه علمک و حفظه دینک و خلفائک فی أرضک و حججک علی عبادک و طهّرتهم من الرجس و الدّنس تطهیرا بارادتک و جعلتهم الوسیله إلیک و المسلک إلی جنّتک،[۶]
پروردگارا! بر پاکان از اهل بیت محمد صلّی اللّه علیه و آله درود بفرست. کسانی را که برای حکومت برگزیدی، و گنجینههای علوم خود و حافظان دینت گردانیدی و خلفای خود در روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار دادی، آنان را با اراده خود از هر پلیدی و آلودگی پاک و مبرّا ساختی و وسیله برای رسیدن به تو به بهشت جاودانت اختیار نمودی.
در جای دیگری فرموده است:
الّلهم إنّ هذا المقام لخلفائک و أصفیائک و موضع أمنائک فی الدّرجه الرّفیعه الّتی اختصصتهم بها قد ابتزوها … حتی عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین، مقهورین مبتزّین … اللهم العن أعدائهم من الأوّلین و الآخرین و من رضی بفعالهم و أشیاعهم و أتباعهم.[۷] خداوندا! مقام خلافت برای خلفای توست، برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهای تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آنها اختصاص دادی ولی دیگران از آنان گرفتند … تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حق شان بر باد رفت. پروردگارا! بر دشمنان آنها از اولین و آخرینشان، به کسانی که بر تجاوز دشمنانشان رضا دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنت بفرست.
و در جای دیگری میفرماید:
و صلّ علی خیرتک اللّهمّ من خلقک محمّد و عترته الصّفوه من بریّتک الطّاهرین و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین کما أمرت [۸]الّلهمّ اجعلنی من أهل التّوحید و الإیمان بک و التّصدیق برسولک و الائمه الّذین حتمت طاعتهم.[۹]
پروردگارا! درود فرست بر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت. و ما را همان گونه که دستور دادهای مطیع آنان قرار ده.پروردگارا! مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باورداران به پیامبر و امامان، کسانی که اطاعتشان را واجب کردهای قرار ده.
و در جای دیگر میفرماید:
الّلهمّ أنّک أیّدت دینک فی کلّ أوان بإمام أقمته علما لعبادک و منارا فی بلادک بعد أن وصلت حبله بحبلک و جعلته الذّریعه إلی رضوانک و افترضت طاعته و حذّرت معصیته و أمرت بامتثال أوامره و الانتهاء إلی نهیه و أن لا یتقدّمه متقدّم و لا یتأخّر عنه متأخّر فهو عصمه للّائذین و کهف المؤمنین و عروه المتمسّکین و بهاء العالمین.[۱۰]… و أقم به کتابک و حدودک و شرائعک و سنن رسولک صلواتک اللّه علیه و آله و أحی به ما أماته الظّالمون من معالم دینک و أجل به صداء الجور عن طریقتک و ابن به الضّراء من سبیلک و أزل به النّاکبین عن صراطک و أمحق به بغاه قصدک عوجا … و اجعلنا له سامعین مطیعین.[۱۱]
پروردگارا! تو در هر زمان امامی را پرچم برای بندگانت و چراغ راهنما در روی زمینت قرار دادی، پس از آن که رابطه مستقیم میان خودت و او بر قرار فرموده و او را وسیله رسیدن به رضای خود نمودی و فرمانبرداری از او را واجب و از نافرمانی او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتکاب به نهی او منع کردی، دینت را تأیید فرمودی.
امامی که به هیچ یک از بندگانت حق تقدم بر او و جدا شدن از وی را ندادی، امامی که تو محل امنی برای آنان که روی به سوی تو میآورند و ایمان محکمی برای آنان که چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو میزنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنیناش قرار دادی … پروردگارا! کتاب و قوانین و شریعت خود و سنّت پیامبرت را به وسیله او بر پای دار و هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمکاران به ورطه نابودی کشیدهاند به وسیله او زنده فرما و آلودگیها و انحرافاتی که به وسیله ستمکاران در راهت بوجود آمده به وسیله او از دامن دینت بزدای و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را برای او مطیع گردانده و در راه جلب رضایت او کوشا ساز.
از جملات فوق بخوبی روشن است که امام در صدد گسترش اعتقاد شیعی در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعی، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت، در نهج البلاغه پیش از این به مناسبتی در بحث از خلافت امام علی علیه السّلام آوردیم. همانگونه که اشاره شد، محدوده دعاها به همین جا خاتمه نمییابد، بلکه اهداف عبادی و فکری و سیاسی دیگری مورد نظر بوده است. اشاره به یک مورد فکری مناسب است. به نقل اربلی، امام سجاد علیه السّلام در مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجه شد که گروهی در بحث اعتقادی خود، خدا را به خلق او تشبیه میکنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و کنار قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رفت و شروع به خواندن دعایی کرد که مضمون آن نفی عقیده تشبیه بود. آن حضرت چنین به درگاه خداوند تضرع کرد:
إلهی بدت قدرتک و لم تبد هیئه فجهلوک و قدّروک بالتّقدیر علی غیر ما أنت به شبّهوک و أنا برئ یا إلهی من الّذین بالتّشبیه طلبوک … [۱۲]
یکی از اقدامات اهل بیت در دورههای مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند که اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که تا آن اندازه در قرآن و سنت برای آنان حقوق و فضایل آمده چه کسانی هستند. بنی امیه در شام خود را اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله معرفی میکردند. در حجاز نیز برخی زنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در این اندیشه بودند. به تدریج ازواج رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مردند و از آنجا که فرزندی نداشتند، اهل بیت بودنشان منتفی شد.
اکنون پس از آنها جز فرزندان فاطمه اهل بیتی باقی نمانده بود.
شناساندن این امر کاری بود که باید انجام میشد، به ویژه که رخدادهای بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سبب خاموشی خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در صحیفه سیاست بود. در زمانی که امام سجاد علیه السّلام به شام برده شد، به معرفی اهل بیت پرداخت. این مطلب هم در خطبه امام معروف است و هم برخی اخبار تاریخی مؤید آن. اکنون به خبری که در این باره نقل شده توجه میکنیم.
و أتی بحرم رسول الله صلی الله علیه و آله حتی دخلوا مدینه دمشق من باب یقال له «تؤماء»، ثم أتی بهم حتی وقفوا علی درج باب المسجد حیث یقام السبایا و اذا الشیخ قد أقبل حتی دنا منهم و قال: الحمد لله الذی قتلکم و أهلککم و أراح الرجال من سطوتکم و أمکن أمیر المؤمنین منکم. فقال له علی بن الحسین: یا شیخ! هل قرأت القرآن؟ قال: نعم قد قرأته، قال: فعرفت هذه الآیه: قل لا أسألکم اجرا الا المودّه فی القربی؟ قال الشیخ: نعم. فقال علی بن الحسین: فنحن القربی یا شیخ، قال: هل قرأت فی سوره بنی اسرائیل «و آت ذا القربی حقه» قال الشیخ: قد قرأت ذلک، فقال علی: نحن القربی یا شیخ، و لکن قرأت هذه الآیه «و اعلموا أنما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی، قال الشیخ: قد قرأت ذلک، فقال علی: فنحن ذی القربی یا شیخ. و لکن هل قرأت هذه الآیه: إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا، قال الشیخ: قد قرأت ذلک.
قال علی: فنحن اهل البیت الذی خصصنا بآیه الطهاره. فبقی الشیخ ساعه ساکتا نادما علی ما تکلّمه؛ ثم رفع رأسه إلی السماء و قال: اللهم إنی تائب إلیک فی ما تکلمته و من بعض هؤلاء القوم، اللهم إنی أبرأ إلیک من عدوّ محمد و آل محمد.[۱۳]
حرم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را از دری به نام توما وارد دمشق کرده و در آستانه درب مسجد، محلی که اسرار را نگه میداشتند، نگه داشتند. در آن هنگام، شیخی نزدیک آنها آمد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشته و به هلاکت رساند و مردم را از شوکت شما راحت نموده و امیر المؤمنین را بر شما مسلط کرد. امام سجاد علیه السّلام به او گفت: ای پیر! آیا قرآن خواندهای؟ گفت:آری. فرمود: این آیه را خواندهای که خدا از قول رسول گفت: من پاداشی جز مودت در مورد خویشان نمیخواهم؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ! ما قربی هستیم. بعد فرمود: آیا آیه و آت ذوی القربی حقّه را خواندهای. گفت:
آری. فرمود: ای شیخ! ما ذوی القربی هستیم. سپس فرمود: آیا آیه و اعلموا أنّما غنمتم … و لذی القربی را خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ ما ذوی القربی هستیم. آیا آیه تطهیر را خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: ای شیخ ما اهل بیتی هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده. در این وقت، شیخ ساکت و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه با او گفتم و از بغضی که از اینان داشتم، به تو پناه میبرم. خدایا من از دشمن محمد و آل محمد بیزارم.
گریه امام سجاد علیه السّلام در قالب این دعاها و بندگی و عبادت واقعی امام، درسی آموزنده برای جامعه فاسد آن روز بود که بنی امیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. این گریهها برای واقعه دلخراش کربلا نیز بود و امام میفرمود: «یعقوب برای یوسف، با این که نمیدانست حتما مرده است، آن قدر گریه کرد تا چشمانش سفید گردید. اما من به چشمان خود دیدم که چگونه شانزده تن از اهل بیت علیه السّلام به شهادت رسیدند. چگونه میتوانم گریه نکنم.»؟ [۱۴]
بدین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادی مردم نسبت به واقعه کربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود که امام خود وقایع کربلا را در موارد متعدد نقل میفرمود.[۱۵]
امام سجّاد علیه السّلام و بردگان
از تلاشهای امام، که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصا در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانی، رومی، مصری و سودانی، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند.
امام سجاد، همانند امیر المؤمنین- صلوات الله علیهما- که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکی را آزاد کرد و بعقد خویش در آورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیبجویی و استهزای امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کاری داده است. امام سجاد علیه السّلام در پاسخ با ذکر آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» اشاره به سیره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مورد صفیّه کرد. همچنین یاد آورد شد که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد.[۱۶] و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را، که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجددا احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد علیه السّلام در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛ به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند. [۱۷]
علامه امین نیز نوشته است: امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد میکرد. او همچنین نوشته است: هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت.[۱۸] در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد علیه السّلام و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد علیه السّلام و جریانات شیعی به وجود آید.
زمانی کنیزی، ظرف آب به دست، آب روی دستان امام میریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او کردند. کنیز گفت: و الکاظمین الغیظ، امام فرمود: خشمم را فرونشاندم. کنیز ادامه داد: و العافین عن الناس، امام فرمود: از تو گذشتم. کنیز باز ادامه داد: و الله یحب المحسنین، [۱۹]امام فرمود: تو را به خاطر خداوند آزاد کردم. [۲۰]
زمانی که امام سجاد علیه السّلام از مسجد خارج میشد شخصی بدو دشنام گفت. موالی امام بر او هجوم بردند، امّا امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او میگوید، و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت.[۲۱]
حال که بار دیگر در پایان بحث سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت شیرین دیگری را نقل کنیم. عبد اللّه بن محمد بن عمر میگوید: هشام بن اسماعیل (والی امویان در مدینه) حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیت میکرد، بخصوص علی بن الحسین آزار بسیاری از او دید.
هنگامی که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسی میخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه علی بن حسین وحشت ندارد. در حالی که هشام در پشت دیوار مروان بود، و امام سجاد علیه السّلام از کنار اوعبور میکرد، به یاران خویش گفت تا متعرض او نشوند و حتی کلمهای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته». [۲۲]
خداوند میداند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.
منبع:کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه از صفحه ۲۷۳ تا ۲۸۲ /رسول جعفریان
[۱] الذریعه، ج ۱۵، صص ۲۱- ۱۸
[۲] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۱۹۲، ج ۶، صص ۱۸۶- ۱۷۸، ج ۵، ص ۱۱۳
[۳] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۲۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۸۴
[۴] صحیفه سجادیه، دعای ۶، فقره ۲۴
[۵] تاریخ جرجان، ص ۱۸۸
[۶] همان، دعای ۴۷، فقره ۵۶
[۷] همان، دعای ۴۸، فقره ۱۰- ۹
[۸] صحیفه سجادیه، دعای ۳۴
[۹] همان دعا
[۱۰] همان، دعای ۴۷
[۱۱] همان، دعای ۴۷
[۱۲] کشف الغمه، ج ۲، ص ۸۹
[۱۳] الفتوح، ج ۵، صص ۲۴۳- ۲۴۲
[۱۴] مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۳۹
[۱۵] نک: تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۲۱۲، ۱۹۶ (ط عز الدین)
[۱۶] طبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۴؛ العقد الفرید، ج ۷، ص ۱۴۰
[۱۷] زین العابدین، سید الاهل، صص ۷، ۴۷
[۱۸] اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۶۸ (چاپ اول)
[۱۹] آل عمران، ۱۳۴
[۲۰] شرح الاخبار، ج ۳، ص ۲۶۰
[۲۱] کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۱؛ الاتحاف، صص ۱۳۷، ۱۳۸؛ مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۴۳
[۲۲] تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۵۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۳، ص ۲۶۰
پاسخ دهید