روضه الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و تعداد غزوات ذوی الاسلام مشهور به تاریخ نجد اثر حسین‌بن ابی‌ بکر‌بن غنام است که در مبرز از نواحی احساء متولد شد. او از قبیله بنی‌تمیم با اصالت نجدی بود، اما در احساء زندگی کرده است[۱].دوران کودکی و نوجوانی را در احساء گذراند و مقدمات علوم را نزد علمای آل عبدالقادر و علمای آل مبارک و دیگران فرا گرفت. با توجه به این‌که مذهب غالب در احساء مالکی بود، فراگیریِ کتاب‌ها و مبانی مذهب مالکی را شروع کرد[۲] و تا آن‌جا پیش رفت که از مفتیان احساء شد.[۳] ادبیات عرب را به خوبی آموخته و برآن مسلط شده بود و قصاید زیبایی از او باقی مانده است.[۴] ابن بشر در تاریخ وفاتش از او با عنوان الشیخ العلامه و البحر الفهامه یادکرده و می‌گوید: ابن غنام در دانش‌های گوناگون و در نظم و نثر توانا بود.[۵] اثر دیگر ابن غنام کتاب العقد الثمین‌ فى‌ شرح‌ احادیث‌ اصول‌الدین‌ است که آن را به‌ امیر عبدالعزیزبن‌ محمد بن‌ سعود اهدا کرده‌ و نسخه‌ای‌ از آن‌ در المکتبه السعودیه ریاض‌ موجود است. او از کتاب‌ دیگرش‌ به‌ نام‌ رفع‌ الملام‌ عن‌ الائمه الاعلام یاد کرده‌ که‌ اثری‌ از آن‌ برجای‌ نیست.

 

ابن غنام و محمد بن عبدالوهاب

ابن غنام از مدافعان جدی محمد بن عبدالوهاب به شمار می‌آید. برخی دلیل اهمیت کتاب وی را در تاریخ وهابیت هم‌عصر بودنِ مؤلف با محمد بن عبدالوهاب، شاگردی‌اش نزد او و شاهد بودنِ مؤلف در چگونگیِ گسترش وهابیت‌ برشمرده‌اند.‌[۶] از سوی دیگر، طبق گزارش مؤلف در ابتدای کتاب، به دستور محمد بن عبدالوهاب و با مشورت او این کتاب را نگاشته و هدف و انگیزه‌اش، انتشار مذهب وهابیت در سراسر جهان بوده است.[۷] از طرفی، برخی به شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب خدشه وارد کرده و قائل‌اند که او پس از تصرف احساء به درعیه آمده است. بنابراین، آگاهی از زمان دقیق سفر حسین بن غنام به درعیه، مرکز وهابیت، در شناخت افکار او اهمیت دارد.

قرینه‌هایِ بسیاری بر حضور حسین بن غنام در این دوره با محمد بن عبدالوهاب وجود دارد که ناگزیریم بدان اشاره کنیم. عبدالله  العثیمین از مورخان برجسته جزیره العرب می‌گوید: حسین بن غنام کتاب خویش را روضه الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و غزوات ذوی الاسلام نامیده و فقط به بیان زندگیِ محمد بن عبدالوهاب پرداخته ‌است و در بعضی از نقاط کتاب خویش، از او با تعبیر امام یاد کرده است. ابن غنام در مقدمه کتابش اشاره می‌کند که این کتاب را به دستور امام نوشته است. با وجود قرینه‌های ذیل، کلمه امام را بر محمد‌بن عبدالوهاب حمل می‌کنند و از این جمله، بر شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب استفاده می‌کنند و ورود او به درعیه را در زمان حیات محمد‌بن عبدالوهاب می‌دانند.[۸] از سویی، شیخ عبدالله کردی در ۱۲۰۹ق، ابیاتی را از بحرین برای حسین بن غنام می‌فرستد که در آن زمان، او به عنوان امیرالحاج شهر درعیه در حال سفر به مکه بوده است. اگر او در سال ۱۲۰۸ق به درعیه آمده، چگونه می‌تواند منصب امیرالحاج را داشته باشد؛ در حالی که خود یک منصب مهم است. پس، احتمالاً سال‌ها پیش به درعیه آمده و پس از کسب شهرت، امیرالحاج شده است.[۹] هم‌چنین، برخی حمد بن ناصر بن معمر را یکی از شاگردان وی معرفی کرده‌اند. و از آن‌جایی که حمد بن ناصر از ملازمان محمد بن عبدالوهاب بوده و یکی از بزرگان وهابیت به حساب می‌آید، احتمالاً حضور ابن غنام در درعیه باید به سال‌های خیلی پیش برگردد. از سویی دیگر، با اندک تأملی در تاریخ نجد در می‌یابیم که حسین بن غنام فردی متعصب و افراطی در مورد وهابیت است و هدفش از نگارش این کتاب، انتشار آن به اقصی نقاط عالم اسلام است. بدین سبب، کمی بعید به نظر می‌رسد که پس از تصرف احساء، به درعیه آمده باشد و در اولین فرصت ممکن، به شهر درعیه، مرکز وهابیت، نرفته باشد.

از سوی دیگر، قرینه‌هایی بر حضور نداشتنِ حسین‌بن غنام در این دوره هم وجود دارد. عبدالله العثیمین می‌گوید: با تأملی در کتاب تاریخ نجد در می‌یابیم که غالباً امام بر عبد العزیز بن سعود اطلاق شده و فقط چند بار به محمد بن عبدالوهاب نسبت داده شده است. از طرفی، ابن غنام در بیشتر موارد از محمد بن عبدالوهاب به لفظ شیخ تعبیر کرده است و هم‌چنین، تعبیر «ایده الله تعالی» در«والإمام أیَّده الله تعالى یعزم علیَّ فی ذلک و یشیر» حاکی از جمله‌ای دعایی در حق حاکم سیاسی است؛ یعنی فرمان نوشتن این کتاب از ناحیه محمد‌بن عبدالوهاب نبوده، بلکه از طرف عبدالعزیز بن سعود بوده که در موارد مختلف از او با لفظ امام یاد می‌کند، اگرچه در بسیاری از موارد، فقط به لفظ عبدالعزیز بسنده کرده است.[۱۰]

 از سوی دیگر، شاگردیِ محمد‌بن عبدالوهاب  افتخاری بزرگ برای بزرگان وهابیت شمرده می‌شود و کسی از نقل آن صرف‌نظر نمی‌کند. با وجود این‌که حسین بن غنام اولین تاریخ‌نگار وهابی به حساب می‌آید، تعداد کمی به شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب اشاره کرده‌اند، که این خود حاکی از تردید آنان در مورد این موضوع است.[۱۱]

 

 تاریخ نجد در یک نگاه

روضه الافکار و الافهام‌ لمُرتاد حال‌ الامام‌ و تعداد غزوات‌ ذوی‌ الاسلام چهار بخش‌ دارد:

بخش‌ اول‌ به‌ تشریح‌ احوال‌ مسلمانان‌ و سرنوشت‌ اسلام‌ در عربستان‌ و دیگر کشورهای‌ اسلامى، نظیر مصر، یمن‌، شام‌ و عراق‌ پرداخته‌ و از بعضى‌ از عقاید و آداب‌ و رسوم‌ مسلمانان،‌ چون‌ زیارت‌ قبور و اعتقاد به‌ نذور و طلب‌ شفاعت‌ از اولیاءالله‌، که‌ به‌ ظن‌ّ مؤلف بدعت‌ در اسلام‌ است‌، به‌ شدت‌ انتقاد کرده‌ و با استناد به‌ احادیث‌ و روایاتى‌ از پیامبر اسلام‌ صل الله علیه و آله و سلم  در زمینه ردّ این‌ اعتقادها‌، آنان‌ را به‌ شرک‌ و کفر متهم‌ مى‌سازد. او در این‌ بخش‌، زمینه‌ را برای‌ توجیه‌ افکار وهابیت‌ آماده‌ ساخته‌ تا در فصول‌ بعدی‌ بدان‌ بپردازد.

بخش‌ دوم‌ شامل‌ شرح‌ جزئیات‌ زندگى‌ شیخ‌ محمد‌بن‌ عبدالوهاب‌ و چگونگى‌ِ به‌ شهرت‌ رسیدن‌ِ او و تأثیر افکار و عقایدش‌ بر مردم‌ و شیوخ‌ معاصرش‌ است.

بخش‌ سوم‌ با عنوان‌ غزوات‌، شامل‌ قدیمی‌ترین‌ وقایع‌ جنبش‌ وهابیت‌ است‌. او شرح‌ وقایع‌ را با حوادث‌ ۱۱۵۹ق‌‌ آغاز مى‌کند؛ یعنى‌ یک‌ سال‌ پس از آن‌که‌ محمد بن‌ عبدالوهاب‌ مجبور به‌ ترک‌ عُیینه‌ در نجد شد و درپى‌ یافتن‌ پناهگاهى‌ به درعیه‌ وارد شد. ابن‌ غنام‌ با آن‌که‌ تا ۱۲۲۵ق‌ در قید حیات‌ بوده‌ اما فقط به شرح وقایع تا سال۱۲۱۲ق‌ به‌ شرح‌ وقایع‌ پرداخته است.‌

بخش‌ چهارم‌ که‌ مفصل‌ترین‌ بخش‌ کتاب‌ است‌ به‌ آرا و نظریات‌ شیخ‌ محمد بن‌ عبدالوهاب‌ و نامه‌ها و پیام‌های‌ او اختصاص‌ دارد و به‌ شرح‌ جزئیات‌ فرقه‌ وهابیت‌ پرداخته‌ است‌.

تاریخ‌ ابن‌ غنام‌ به‌ دلیل‌ ثبت‌ دقیق‌ مراحل‌ پیش‌رفت‌ و توسعه وهابیت‌ و نقل‌ وقایعىکه‌ خود او شاهد آن‌ها بوده‌، بسیار اهمیت‌ دارد و بدین‌ لحاظ، بیشتر نویسندگانى‌ که‌ در مورد تاریخ‌ معاصر جزیرهالعرب‌ تحقیق‌ کرده‌اند، از آثار او استفاده‌ و به آن‌ها استناد کرده‌اند[۱۲].

تاریخ‌ نجد چند نوبت به چاپ رسیده‌ است. چاپ اول در بومبای هند در سال ۱۳۳۲ق با بودجه ملک عبدالعزیز صورت گرفت. چاپ دوم در مصر در سال ۱۳۶۸ق در انتشارات باب الحلبی با بودجه ابابطین و سومین چاپ در انتشارات مدنی در مصر درسال ۱۳۸۱[۱۳] و ظاهراً آخرین چاپ آن درسال ۱۴۱۵ق به‌ کوشش‌ دکتر ناصر الدین‌اسد در بیروت‌ صورت پذیرفته است‌.

برخی دکتر اسد را متهم به تحریف کرده‌اند و قائل‌اند که در کتاب تاریخ نجد اضافاتی کرده است. او واقعه حمله بردگان به محمد‌بن عبدالوهاب (که در نسخه‌های قدیمی‌تر نبوده است) را در نسخه جدید اضافه کرده است. علاوه بر این، ابن غنام دلیل سفر محمد بن عبدالوهاب را به عیینه، پذیرفتنِ دعوت محمد بن عبدالوهاب توسط ابن‌معمر دانسته‌اند که اثری از این دعوت در کتاب روضه الافکار موجود به قلم دکتر اسد نیست.[۱۴]

 

نقد و بررسیِ تاریخ نجد

به اعتقاد برخی، ادبیات سجع گونه‌ای تاریخ نجد مانع از درک آسان و راحت آن می‌شود.[۱۵] هم‌چنین، از ظاهر کتاب چنین بر می‌آید که نویسنده بسیار تحت تأثیر محمدبن عبدالوهاب قرار گرفته و بی نهایت شیفته مذهب وهابیت شده است؛ بنابراین، به پیروی از محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان عصر خویش را بد‌تر از مشرکان صدر اسلام دانسته و آغاز جنگ‌های محمد‌بن عبدالوهاب را به فتوحات مسلمانان در صدر اسلام تشبیه کرده است.[۱۶] حسین‌بن غنام در دفاع از وهابیت، بیشتر مسلمانان عصر خویش را مشرک و کافر می‌خواند و معتقد است که اکثر مسلمانان مشرک شده و به سوی جاهلیت بازگشته‌اند و نور هدایت در وجودشان به دلیل غلبه هوا و هوس، جهل و گمراهی خاموش شده وکتاب خدا را رها کرده‌اند و پیرو پدرانشان شده‌اند.[۱۷] او مانند محمد‌بن عبدالوهاب معتقد است که مسلمانانِ دوران‌های گذشته مشرک و گمراه بوده‌اند[۱۸] و این شرک و گمراهی تمام دیار مسلمانان را فرا گرفته است[۱۹] تا جایی‌که شرک را میان مسلمانان بسیار بزرگ‌تر از آنچه مسیحیان انجام می‌دهند دانسته و حکم به ارتداد مسلمانان کرده است.[۲۰] او با این مقدمه‌چینی، زمینه را برای ترویج افکار وهابیت فراهم می‌آورد.

ابن غنام محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را افرادی الهی می‌داند که خداوند در موارد مختلف آنها را یاری و دشمنانشان را خوار و ذلیل کرده است و آنها را بر دشمنانش پیروز گردانده است.[۲۱]

در یک نگاه کلی، می‌توان ابن غنام را مورخی جانب‌دار نامید. وی در بخش عظیمی از کتاب خویش، گزارش‌هایی از محمد بن عبدالوهاب ارائه کرده که دیگر مورخان وهابیِ معاصر او، به آن‌ها اشاره نکرده‌اند. در مقایسه‌ای که بین دو کتاب تاریخ نجد حسین‌بن غنام  و عنوان المجد عثمان‌بن بشر به عنوان دو کتاب مرجع صورت گرفت، این جانب‌داری آشکار ‌شد. ابن غنام محمد بن عبدالوهاب را کودکی تیز هوش، با حافظه‌ای قوی،  زیرک و صاحب بیانی فصیح توصیف می‌کند و می‌گوید: او قرآن را  پیش از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن شد و عبدالوهاب از فهم و ادراک او با وجود کمیِ سنش متعجب بوده و می‌گفته که از محمد در احکام بهره‌ها برده است. هم‌چنین، ذکر شده که پیش از دوازده سالگی بالغ شده و پدرش در همان سال برایش همسری اختیار کرده است.[۲۲] در حالی که درکتاب ابن بشر که نسبتاً اثر مفصل‌تری نسبت به کتاب ابن غنام است، اثری از این موارد یافت نمی‌شود. نکتۀ قابل تأمل این است که ابن غنام از گزارش‌هایی که باعث خدشه‌دار شدنِ وجهۀ محمد‌بن عبدالوهاب می‌شود پرهیز دارد. اختلاف محمدبن عبد الوهاب با پدرش در ابتدایِ اظهار تفکراتش را ابن‌بشر، آلوسی و دیگران گزارش کرده‌اند؛[۲۳] در حالی که همان‌گونه که در گذشته دیدیم، ابن غنام نه تنها رابطه‌ای صمیمی از این پدر و پسر تصویر کرده، بلکه می‌گوید عبدالوهاب بن سلیمان که خود قاضی عیینه و حریملاء بود، از پسرش در احکام بهره‌ها برده است. برای اثبات کذب این مدعا کافی‌ست در گفتار البانی، از سلفیان معاصر، کمی تأمل کرد. البانی می‌گوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابن‌تیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتنِ مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی بالعکس، محمدبن عبدالوهاب توجهی به  این  امر در فقه و حدیث نداشت و در واقع، شناختی از این علوم نداشت و برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاهاستناد کرده است.[۲۴]

ابن‌غنام در مناسبت‌های مختلف، از معاندان محمدبن عبدالوهاب به اهل شرک، گمراهی و باطل تعبیر کرده است.[۲۵] و آن‌ها را به پیروی از شیطان متهم نموده و این‌که راه ارتداد را در پیش گرفته‌اند[۲۶] و نقض عهد کرده‌اند.[۲۷] او در گزارشی از حمله به جزیرۀ عمائر سخن به میان آورده است که در آن، پس از قتل وکشتار اهالیِ آن‌جا، حدود چهل نفر از زنان را به عنوان کنیز گرفتند.[۲۸] نکتۀ قابل تأمل این‌ست که تمام امور نظامی و حمله به نواحی مختلف، با اجازه و صلاح‌دید محمد بن عبدالوهاب صورت می‌پذیرفت و بدون مشورت او، فرمانی صادر نمی‌شد.[۲۹] این‌گونه است که انسان، به طرز تلقیِ محمد‌بن عبدالوهاب و پیروانش از مسلمانان عصرخود آگاه می‌شود، که چگونه خود را با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  و جنگ‌های او با مشرکان مقایسه می‌کردند.

در پایان، اشاره به این نکته لازم به نظر می‌رسد که تاریخ نجد با وجود این‌که کهن‌ترین و متقدم‌ترین تاریخ موجود در باب جنبش وهابیت به حساب می‌آید، در مقایسه با عنوان المجد اقبال کمتری داشته است و حتی ابن بشر، مورخ بزرگ وهابی و نویسندۀ این کتاب، در منابع مورد استفادۀ خویش، از کتاب تاریخیِ او نامی به میان نیاورده است، گرچه تلویحاً بدان اشاره کرده است،[۳۰] زیرا ابن غنام متهم به افراط و تکفیر مسلمانان است و این‌گونه تندرویها چهره‌ای خشن و منفور از وهابیت بر جای می‌گذارد.

منابع                                                                                                                                               

۱ –  ابن غنَّام مؤرخاً لنجد فی عهد الدوله السعودیه الأولى۴، عبدالله الصالح العثیمین، روزنامه جزیره السعودیه، ش۲، ۲۶ جمادی الاولی۱۴۲۳ق .

۲ –  ابن غنَّام مؤرخاً لنجد فی عهد الدوله السعودیه الأولى۲، عبدالله الصالح العثیمین، روزنامه جزیره السعودیه، ش۲، ۱۲ جمادی الاولی۱۴۲۳ق .

۳ –  بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله الصالح العثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم،۱۴۱۱ق.

۴ –  تاریخ ابن لعبون، حمد بن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، (بی‌جا، بی‌تا).

۵ –  تاریخ الفاخوری، فاخوری، محمدبن عمر، تحقیق عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، ۱۴۱۹ق.

۶ –  تاریخ نجد، محمود شکری الآلوسی، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، (بی‌تا).

۷ – خلاصه الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمد بن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، ۱۳۰۵ق.

۸ – روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق ناصر الدین اسد، بیروت ـ قاهره، دار الشروق، چهارم، ۱۴۱۵ق.

۹ –  الشیخ محمد بن عبد الوهاب عقیدته السلفیه و دعوته الإصلاحیه و ثناء العلماء علیه، أحمد آل أبو طامی، تصحیح عبد العزیز بن عبد الله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، (بی‌تا).

۱۰ – علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، ۱۴۱۹ق.

۱۱ –  عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق عبدالرحمن بن عبد اللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دار الملک عبد العزیز، چهارم، ۱۴۰۲ق.

۱۲ –  محمد بن عبد الوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، مسعود الندوی، تحقیق عبد العلیم عبد العظیم البستری، ریاض، وزرات الشئون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد، ۱۴۲۰ق.

۱۳ –  مشاهیر علماء نجد و غیرهم، عبد الرحمن بن عبد اللطیف آل الشیخ، تحقیق باشراف دار الیمامه للبحث و الترجمه و النشر، (بی‌جا)، دوم، ۱۳۹۴ق.

۱۴ –  معجم المؤلفین، عمر کحاله، بیروت ـ لبنان، مکتبه المثنى ـ دار إحیاء التراث العربی، (بی‌تا).

۱۵ – دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایت الله فاتحی نژاد، زیر نظرکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، سوم، ۱۳۸۵ش.

 

منبع:نشریه سراج منیر – شماره ۲


 

[۱] علماء نجد، ج۲، ص۵۶.

[۲] معجم المولفین، ج۳، ص۳۱۷.

[۳] تاریخ ابن لعبون، ص۲۳۵؛ تاریخ الفاخوری، ص۱۷۲. 

[۴] علماء نجد، ج۲، ص۵۶.

[۵] عنوان المجد، ج۱، ص۳۱۱.

[۶] محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۲۱۹.

[۷] . «أردت أن أصنف فیما اشرق ضیاؤه وانتشر، وشاع فی غالب الأقطار واشتهر من الغزوات التی هی فی محیا الدهر کالغرر، والفتوحات الإسلامیه التی مبدؤها العقد السادس من القرن الثانی عشر والإمام ایده الله تعالی یعزم علی فی ذلک ویشیر فشرعت فیه حتى أتقنته تصحیحاً وتحریراً وتلقنت تلک المغازی ممن حوى فی الصدق ریاسه وتصدیراً» تاریخ نجد، ص۸.

[۸] . فإنه وصفه عند حدیثه عن لجوء سعدون بن عریعر إلى الدرعیه سنه ۱۲۰۰ق بالإمام، تاریخ نجد، ص۱۶۲؛ وعندما رثاه سنه ۱۲۰۶ق قال عنه: الشیخ الامام محمد بن عبد الوهاب، همان، ص۱۸۰

[۹] . البته، ابن غنام به فردی عالم و ادیب معروف بوده و احتمالاً جایگاه ویژه او به این موارد نیازی ندارد. هم‌چنین، اگر سال فتح احساء را  ۱۲۰۷ق بدانیم، دو سال زمانی کافی برای کسب شهرت و اعتماد است.

[۱۰] . العثیمین موارد متعددی را برای اطلاق امام بر عبدالعزیز بیان کرده است، ولی به دلیل در دسترس نبودن منبع قدیمی و تغییر متن نسخه موجود به قلم دکتور اسد امکان تطبیق وجود نداشت. برای مطالعه بیشتر بنگرید به:ابن غنَّام مؤرخاً لنجد فی عهد الدوله السعودیه الأولى۲، عبدالله الصالح العثیمین، روزنامه جزیره السعودیه، ش۲، ۱۲ جمادی الاولی۱۴۲۳ق

[۱۱] . برخی از منابعی که به شاگردی حسین بن غنام اشاره نکرده‌اندمشاهیر علماء نجد و غیرهم، ص۳۲؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۶۷،۱۶۸؛ عنوان المجد، ج۱، ص۱۹۱،۱۹۲، الشیخ محمد بن عبدالوهاب، عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۲.

[۱۲] . ر.کدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص۳۶۶

[۱۳] مشاهیرعلماءنجد وغیرهم، ص ۱۸۵، ۱۸۶.

[۱۴] . این نویسنده برای ادعای خود دلایلی آورده که برای آگاهی بیشتر رجوع شود به مقاله «اسباب انتقال محمد بن عبدالوهاب من حریملاء الی العیینه» در (سایت انجمن اهل حدیث)؛ ابن غنَّام مؤرخاً لنجد فی عهد الدوله السعودیه الأولى ۴، عبدالله الصالح العثیمین، روزنامه جزیره السعودیه، ش۲، ۲۶جمادی الاولی۱۴۲۳ق 

[۱۵] مشاهیر علماء نجد وغیرهم، ص۱۸۵ و تاریخ نجد، ص۸.

[۱۶] والفتوحات الإسلامیه التی مبدؤها العقد السادس من القرن الثانی عشر» همان، ص۸.

[۱۷] . «کان أکثر المسلمین ـ فی مطلع القرن الثانی عشر الهجری ـ قد ارتکسوا فی الشرک وارتدوا إلى الجاهلیه، وانطفأ فی نفوسهم نور الهدى لغلبه الجهل علیهم واستعلاء ذوی الأهواء والضلال. فنبذوا کتاب الله وراء ظهورهم، واتبعوا ما وجدوا علیه اباءهم من الضلاله، وقد ظنوا أن اباءهم أدرى بالحق وأعلم بطریق الصواب فعدلوا إلى عباده الأولیاء والصالحین أمواتهم وأحیاءهم یستغیثون بهم فی النوازل والحوادث» همان، ص۱۳.

[۱۸] . «ولقد حدث هذا الغی والضلال والتغییر فی الدین منذ زمن قدیم، ثم تعاقبت العصور وتوالت السنون، والغی یزداد، والضلال ینتشر، حتى جاء من ظن أن الدین هو ذلک الضلال والإسراف لأنهم وجدوا علیه آباءهم واجدادهم» همان، ص۱۴.

[۱۹] . «ولقد انتشر هذا الضلال حتى عم دیار المسلمین کافه فقد کان فی بلدان نجد من ذلک أمر عظیم وهول مقیم کانوا یقصدون قبر زید بن الخطاب فی الجبیله یدعونه..إلى أن قال: وکان النساء یأتون بلیده الفدا حیث یکثر ذکر النخل المعروف بالفحال ویفعلون عنده أقبح الأفعال فیتبرکون به ویعتقدون فیه. فکانت المرأه إذا تأخرت عن الزواج فتضمه بیدیها ترجو أن یفرج عنها کربها وتقول: یا فحل الفحول أرید زوجاً قبل الحول» همان، ص۱۴،۱۵؛ سپس درباره مکه اینچنین می‌گوید:«واما ما یفعل فی الحرم المکی الشریف فهو یزید على غیره کثیراً….وکذلک ما یفعل عند قبر المجوب فکانوا یعظمون أمره ویلتمسون عنده الشفاعه لهم لتغفر ذنوبهم» همان، ص۱۵؛ «واما یفعل فی جده فقد عمت به البلوى وبلغ من الضلال والفحش غایه مابعدها غایه ففیه قبر طوله ۶ذراعاً علیه قبه…» همان، ص۱۷٫ سپس، درادامه باقی دیار مسلمین را نام می برد؛ مانند: مصر«اما فی بلدان مصر وصعیدها من الأمور التی ینزه الإنسان عن ذکرها وتعدادها خصوصاً عند قبور الصلحاء والعباد کما ذکرها الثقات فی نقل الأخبار فأکثر من أن یحصى فمنها أنه یأتون قبر أحمد البدوی وقبور غیره من العباد والزهاد والمشهورین بالخیر فیستغیثون ویندبون ویسألونهم المدد،» همان، ص۱۸؛  یمن«واما ما یفعل فی بلدان الیمن من الشرک والفتن فأکثر من أن یستقصى» همان، ص۱۹؛ حضر موت «واما ما یفعل فی حضرموت والشحر ویافع فقد ثوى فیها الغی وطمى الفساد » همان، ص۲۰؛ شامات«واما ما فی حلب ودمشق وأقصى الشام وأدناه فیفوق الوصف ویتجاوز الحصر کما یذکره من شاهده فقد بلغ أهل تلک البلاد من العکوف على القبور وتقدیم القرابین والنذور إلیها منزله لا یوقف لها على حد» همان، ص۲۱؛ موصل«وفی الموصل وبلاد الأکراد وما یلیها وفی العراق وخاصه بغداد والمشهد من المنکر مالا یحتاج إلى بیان فالناس هناک یقصدون قبر أبی حنیفه و معروف الکرخی والشیخ عبدالقادر الجیلانی ـ رضی الله عنهم ویتوجهون إلیهم بالدعاء والاستغاثهـ» همان، ص۲۱؛ نجف«وأما مشهد علی ابن أبی طالب رضی الله عنه فقد صیرته الرافضه وثناً یعبد» همان، ص۲۱؛ بحرین«واما فی القطیف والبحرین من بدع الروافض والشرک القبیح والمشاهد الوثنیه ومظاهر الضلال فلا یکاد یخفى على أحد من الناس لکثرته وشیوعه» همان، ص۲۲.

[۲۰] وکفی بما ذکرناه حجه علیهم فی خروجهم عن الاسلام فقد غلو فیه و اتو من الشرک اعظم مما فعل النصاری بالمسیح…» تاریخ نجد، ص۲۲.

[۲۱] . «ولکن الله القی فی روع الشیخ ما استبان به خیانه عثمان وغدره، فامتنع عن الذهاب» همان، ص۱۰۰؛ «اظهر اعراب الجنوب من الباس والشده والشجاعه  فی القتال ما اذهل المسلمین، ولکن الله اراد لدینه الخیر، فکتب لاهل الحق النصر» همان ص۱۶۳؛ « فکتب الله النصر للمسلمین، فهزموا اهل الضلال» همان، ص۱۲۴؛همان، ص۸۹.

[۲۲] همان، ص۸۱٫۸۳.

[۲۳] عنوان المجد، ج۱، ص۳۷؛ تاریخ نجد«آلوسی»، ص۱۰۸؛ بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص۲۱؛ خلاصه الکلام، ص۲۲۹.

[۲۴] بنگرید به متن و صوت  البانی در گفتاری با نام « حقیقه الدعوه السلفیه »:

http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContent علیهم السلام audioid=%20109376

[25] .  « ثم هجم اهل الضلال جمیعاعلی الجبیله فی النهار » تاریخ نجد،ص۱۱۷، ۱۶۸، ۱۹۲

[۲۶] . همان، ص۱۷۳.

[۲۷] . همان، ص۱۹۴.

[۲۸] . «وقصدوا جزیره العمائر… فلما وصلوا ساحل الجزیره اغاروا علی اهلها فقتلوا منهم عده رجال. واخذ المسلمون ما بها من الاموال و استولوا علی ست من الخیل ونحو اربعین من الاماء»، تاریخ نجد، ص۱۹۷.

[۲۹]  . «وقد بقی الشیخ بیده الحل والعقد، والأخذ والإعطاء، والتقدیم والتأخیر، ولا یرکب جیش ولا یصدر رأی من محمد بن سعود ولا ابنه عبدالعزیز إلا عن قوله ورأیه على ما سیبین بعد قلیل…» همان،ص۸۹؛ عنوان المجد، ج۱،ص۴۶ و محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم،ص۵۷.

[۳۰] عنوان المجد، ج۱، ص ۲۹،۳۰.