مقدمه

درک صحیح مفاهیم برخی از الفاظ به کاررفته در قرآن، و جداسازی این معانی از معانی لغوی آنها، کمک زیادی به درک حقایق قرآن می کند. از مفاهیم مورد بحث، مفهوم «دعا» و «عبادت» است و اینکه چه رابطه ای بین اینها برقرار است. آیا هر درخواستی عبادت است یا نه؟ آیا درخواست از غیرخدا، که در قرآن از آن نهی شده، شامل درخواست مسلمانان از انبیا و اولیا می شود؟ در چه صورتی درخواست از غیرخدا شرک محسوب می شود؟ برای دست یابی به پاسخ این پرسش ها لازم است ابتدا مفهوم «دعا» و «عبادت» در قرآن را بررسی می کنیم. سپس رابطه بین آنها را می کاویم و به ربط آنها با شرک و توحید می پردازیم.

معنای لغوی دعا

راغب در معنای لغوی دعا گفته است: «الدُّعَاء- مثل- النّداء؛ یعنی کسی را بانگ زدن و خواندن جز اینکه ندا را در بانگ زدن بدون اضافه کردن اسم آن شخص به کار می برند، مثل «أیا» ولی دعا، بانگ زدن و خواندنی است که پیوسته با اسم طرف همراه است، مثل «یا فلان». و گاهی این دو واژه به جای یکدیگر به کار می روند».[۱] صاحب مصباح المنیر می نویسد: «دَعَوْتُ اللّهَ (أَدْعُوهُ) (دُعَاءً) ابْتَهَلْتُ إِلَیهِ بالسُّؤَالِ وَ رَغِبْتُ فِیمَا عِنْدَهُ مِنَ الْخَیرِ. و (دَعَوْتُ) زَیداً نَادَیتُهُ و طَلَبْتُ إِقْبَالَه»؛[۲] یعنی خدا را دعا کردم و تضرع کردم به سوی او با درخواست و راغب شدم به خیری که نزد اوست. «و دعوت زیداً» یعنی او را ندا کردم و اقبالش را خواستم.

و برخی در اصل معنای دعا گفته اند: «هو طلب شی ء لأن یتوجّه الیه أو یرغب الیه أو یسیر الیه، ففی کلّ مورد بحسبه … و مفهوم النداء فیه جهه المخاطبه فقط، و هو مطلق الصیاح به، و هو مقدّم علی الدعاء»؛[۳] یعنی اصل معنای دعا طلب چیزی است که متوجه طالب شود یا میل یا سیر به سوی او کند، که به حسب مورد فرق می کند … و مفهوم ندا در دعا فقط به خاطر خطاب است که قبل از دعا (طلب) است.

ابن فارس می نویسد: «هو ان تمیل الشیء الیک بصوت و کلام یکون منک»؛[۴] دعا این است که بخواهی چیزی با صوت و کلام تو، به تو میل کند.

محمدحسین طباطبایی نیز دعا را عام تر از ندا می داند و می گوید:

کلمه «دعا» و نیز کلمه «دعوت» به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنایی عمومی تر از کلمه «ندا» دارد، برای اینکه ندا مختص به باب لفظ و صوت است، ولی دعا، هم شامل دعوت کردن به وسیله لفظ می شود و هم شامل آنجایی که کسی را با اشاره و یا نامه دعوت کنند. علاوه بر این، لفظ «ندا» مخصوص آنجایی است که طرف را با صدای بلند صدا بزنی، ولی لفظ دعا این قید را ندارد، چه با صدای بلند او را بخوانی و چه بیخ گوشی و آهسته دعوتش کنی، هر دو دعوت است.[۵]

پس می توان گفت معنای لغوی دعا، طلب توجه مدعو است، که ممکن است با ندا همراه باشد، یا نباشد.

تعریف و اقسام دعا نزد وهابیت

با بررسی کتب و فتاوای وهابیت می توان به این نکته پی برد که آنها دعا را به معنای طلب و درخواست با خطاب و ندا می دانند؛ و آن را عبادت غیر تلقی کرده، و هر نوع طلب و خطاب با یاء را از میت و غائب، شرک می دانند. این معنا را از شواهد زیر می توان استفاده کرد:

الف. تصریح به اینکه معنای دعا خطاب به یاء ندا است؛ محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به پرسشی، دعا را به معنای طلب با یاء ندا می داند؛ یعنی اینکه بگویی مثلاً «یا فلان»؛ و آن را هم معنای استغاثه و یکی از انواع عبادت می داند و می نویسد: «فمن أنواع العباده: الدعاء، وهو الطلب بیاء النداء، لأنه ینادی به القریب والبعید، وقد یستعمل فی الاستغاثه، أو بأحد أخواتها من حروف النداء». در کنار این بیان، آیاتی که در آنها دعا به معنای عبادت آمده و روایاتی مثل «الدعاء مخ العباده» را ذکر می کند[۶] و دعا در آنها را نیز بر همین معنای «طلب با یاء ندا» حمل می کند؛ و دعای غیرخدا را شرک می داند. برخی هم شرک در دعا (خطاب غیر با یاء ندا) را مهم تر از شرک های دیگر دانسته، مبارزه با آن را هدف اصلی پیامبران( معرفی کرده اند.[۷]

در جای دیگر، خطاب با یاء ندا را اگر همراه با رغبت باشد، عبادت و موجب شرک دانسته، گفته اند: «إسناد الخطاب إلی غیر الله فی شیء من الأمور بیاء النداء إذا کان یشتمل علی رغبه او رهبه فهذا هو الدعاء الذی صرفه لغیر الله شرک».[۸]

چنان که ملاحظه می شود، اسناد با یاء خطاب را دعای به معنای عبادت تعریف کرده اند.

برخی دیگر از وهابیان نیز، در پاسخ به این مطلب، که «درخواست از میت و حی، نداء هست ولی دعا نیست»[۹] نوشته اند: «تفریقک بین الدعاء والنداء تفریق باطل مخالف للکتاب والسنه وإجماع الأمه مع مخالفته اللغه، فقد سمی الله سبحانه سؤال عباده له دعاء ونداء»؛ و برای اثبات مطلب خود به آیاتی مثل )إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیا([۱۰] استدلال می کنند.[۱۱] با این بیان، درخواست از پیامبر$ و اولیا( را دعا و مساوی با عبادت می دانند. در حالی که، آن خداوند، ندای خودش را مساوی با دعا خوانده نه هر ندایی را.

ب. تقسیم دعا به دعای مسئلت و عبادت و مصادیق آن؛ در تقسیم دعا گفته اند دعا بر دو نوع است: «دعای عبادت و دعای مسئلت».[۱۲] که اگر برای جلب نفع و دفع ضرر بخواند دعای مسئلت است و اگر با خوف و رجا بخواند دعای عبادت است.[۱۳] ولی در عین حال هر دوی اینها را متلازم و هر دو را مطلقاً عبادت می دانند، چنان که ابن تیمیه نوشته است: «دُعَاءُ الْعِبَادَهِ وَدُعَاءُ الْمَسْئَلَهِ … وَهُمَا مُتَلَازِمَانِ. إِنَّ دُعَاءَ الْمَسْئَلَهِ هُوَ طَلَبُ مَا ینْفَعُ الدَّاعِی وَطَلَبُ کشْفِ مَا یضُرُّهُ وَدَفْعِهِ. وَکلُّ مَنْ یمْلِک الضُّرَّ وَالنَّفْعَ فَإِنَّهُ هُوَ الْمَعْبُودُ لَا بُدَّ أَنْ یکونَ مَالِکا لِلنَّفْعِ وَالضُّرِّ»؛[۱۴] و دیگران هم به تبع او گفته اند: «هر دعایی که در قرآن آمده است، خارج از این تقسیم نیست؛ و این دو متلازم و هر دو عبادت هستند».[۱۵]

البته برخی ها، دعای مسئلت را از میت، و غایب شرک می دانند ولی از حاضری که قادر بر انجام آن است شرک نمی دانند.[۱۶]

بعد از تقسیم دعا به دعای عبادت و مسئلت، مثال هایی را برای دعای مسئلت زده اند که مشخص می شود، منظور از دعا فقط «خطاب با یاء ندا» است بدون دخالت چیز دیگری مثل اعتقاد به الوهیت و …؛ و همین دعا و صدا زدن را باعث شرک اکبر می دانند! چنان که نوشته اند: «صور دعای مسئلت که باعث شرک اکبر می شود این است: ۱٫ بگویی «یا رسول الله یا ولی الله- المیت- اکشف کربی …»؛ ۲٫ بگویی «یا ولی الله – میت یا غایب- برای من دعا کن به جهت توفیق یا رزق یا استغفار کن»؛ ۳٫ بگویی یا ولی الله – میت- مرا در قیامت شفاعت کن».[۱۷]

چنان که ملاحظه می شود، وهابیت با اینکه دعا را به صرف ندا و خطاب، یا به ندای همراه با رغبت، معنا می کنند، ولی همان را برای غیرخدا (در صورت میت یا غایب بودن) شرک می دانند.

در فتاوای لجنه دائمی افتاء عربستان نیز این مطلب به روشنی قابل درک است، مثلاً در پاسخ به این پرسش که اگر شخص پیری، هنگام نشستن یا برخاستن بگوید: «ای پدر و مادرم»، یا بگوید: «یا پیامبرص» آیا این شرک است، گفته اند: «مناداه النبی او الوالدین عند النهوض و الجلوس لاتجوز …»؛ و در ادامه گفته اند این کار شرک است.[۱۸] در اینجا صرف مناداه و ندا را با عبادت یکی دانسته اند، بدون دخالت هیچ عقیده دیگری.

در فتوای دیگری نیز در پاسخ به این پرسش که «دعای اموات هنگام زیارت قبور در بقیع چه حکمی دارد؟»، گفته اند: «دعای اموات و استغاثه به آنها شرک اکبر و مخرج از اسلام است، چون دعا از اعظم عبادات است».[۱۹] معلوم است که منظور پرسش کننده از دعای اموات، مخاطب قرار دادن آنهاست، که گروه مفتیان آن را مساوی با عبادت گرفته اند.

پس، از منظر وهابیت، دعایی که مساوی با عبادت می دانند، همان مخاطب قرار دادن میت یا غائب با یاء ندا است.

معانی و اقسام دعا در قرآن

با دقت در آیات قرآن درمی یابیم که دعا در قرآن به معانی مختلفی به کار رفته است. درست است که معنای لغوی (طلب توجه مدعو) در همه اینها می تواند لحاظ شده باشد، اما هر کدام از این معانی حکم خاص خود را دارند، و برخی از این مفاهیم برای غیرخدا جایز نیست و برخی جایز است. در هر آیه ای باید معنای آن را، با در نظر گرفتن آیات دیگر، لحاظ کنیم، چنان که برخی لغویون نیز به این تعدد معنا در آیات قرآن اذعان کرده اند.[۲۰] یکی از اشتباهات وهابیت این است که با استفاده از یک گروه از آیات که در آنها دعا به معنای عبادت آمده، عمل مؤمنان را در مورد توسل و استعانت از انبیا(، که دعا به معنای طلب است، یکسان پنداشته اند. در اینجا به معانی دعا در آیات اشاره می کنیم و برای هر کدام مثال هایی را از آیات می آوریم.

۱ – دعا به معنای عبادت: این معنا از دو گروه از آیات فهمیده می شود؛ گاهی در یک آیه دعا و عبادت به یک معنا آمده اند، مثل آیه )وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ(.[۲۱] در این آیه دعا به معنای عبادت است، چنان که از قرینه بین دعا و عبادت فهمیده می شود. و حاکم نیشابوری نیز در تفسیر این آیه روایتی را آورده که در آن به «اعبدونی استجب لکم» تفسیر شده و روایت را طبق شرط صحیحین، صحیح دانسته و ذهبی هم طبق شرط مسلم صحیح دانسته است.[۲۲] همچنین در آیه )قُلْ انّی نُهیتُ انْ اعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ([۲۳] و در آیه )وَ أَعْتَزِلُکمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسـی أَلَّا أَکونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ([۲۴] نیز دعا به معنای عبادت به کار رفته است، چنان که بغوی گفته است: ای «أعتزل ما تعبدون من دون الله».[۲۵]

گاهی می بینیم دو آیه که به یک مضمون اند، در یکی لفظ «عبادت» و در دیگری لفظ «دعوت» وارد شده است، مانند: )قُلْ اتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مالا یمْلِک لَکمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً(،[۲۶] و در آیه دیگری می فرماید: )قُلْ انَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا ینْفَعُنا وَ لا یضُرُّنا(؛[۲۷] یا در سوره فاطر می فرماید: )وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یمْلِکونَ مِنْ قِطْمیر(.[۲۸] در این آیه لفظ «تدعون» به کار رفته، در حالی که در آیه دیگری که به همین مضمون است لفظ «تعبدون» به کار برده شده است: (انَّ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا یمْلِکونَ لَکمْ رِزْقاً).[۲۹]

از این قرائن می فهمیم که مقصود از دعا در این آیات، مطلق خواندن نیست. بلکه دعوت خاصی است که با لفظ «پرستش» ملازم است؛ و گفتیم که در آیات قرآن، جزء متقوم عبادت، اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت است، لذا در مورد دعاهایی که به معنای عبادت در قرآن آمده است، همین معنا صدق می کند. زیرا مجموع این آیات درباره بت پرستانی وارد شده است که بت های خود را خدایان کوچک می پنداشتند، و آنها را متصرف مستقل در امور مربوط به دنیا و آخرت می شناختند و ناگفته پیداست که در این شرایط، هر نوع دعوت و درخواستی از این موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشن ترین گواه بر اینکه دعوت و خواندن آنها با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت بوده است آیات قرآن است، از جمله: )فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَی ءٍ(،[۳۰] و آیه: )وَلا یمْلِک الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ(،[۳۱] و آیه )وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یمْلِکونَ مِنْ قِطْمِیرٍ(،[۳۲] و آیه )فَلا یمْلِکونَ کشْفَ الضُّرِّ عَنْکمْ وَ لا تَحْوِیلًا(،[۳۳] و آیاتی مثل این آیات که دلالت دارد بر اینکه مشرکانی که خداوند آنها را از دعای غیر نهی کرده است، و عمل آنها را شرک شمرده، معتقد به الوهیت و ربوبیت و استقلال تصرف در اموری مانند شفاعت وکشف ضر و … بودند. بنابراین، علت مذمت مشرکان از طرف خداوند این بوده که آنها معتقد به تدبیر و تصرف بتان به نحو استقلال و بدون اذن و مشیت خداوند بوده اند. همچنین وقتی آیاتی مثل آیه )وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً([۳۴] را در کنار آیات متعددی مانند )ولا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر([۳۵] و )فلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر([۳۶] و )وَ مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَه([۳۷] ملاحظه کنیم، درمی یابیم که آن دعایی که در آیه اول نهی شده، دعا با اعتقاد به الوهیت «اله آخر» است؛ و همچنین، در سوره یس، بیان می دارد که مشرکان معتقد بودند حتی اگر خدای متعال چیزی را اراده کند و بت ها چیز دیگری را، اراده بت ها بر اراده خدای رحمان مقدم است: )أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیئاً وَ لا ینْقِذُونِ(،[۳۸] که در سوره یس در مقابل مشرکان، و در رد عقیده آنها می فرماید: «اگر خدای رحمان اراده ضرری بکند، شفاعت بت ها کارساز نیست و نمی توانند مرا نجات دهند».

در روایاتی هم که دعا به معنای عبادت آمده است، مثل قول امام صادق که فرمودند: «فَإِنَّ الدُّعَاءَ هُوَ الْعِبَادَهُ»[۳۹] یا قول امام سجادع که فرمودند: «فسمّیت دعاءک عباده و ترکه استکبارا و توعّدت علی ترکه دخول جهنّم داخرین»،[۴۰] دعایی مساوی با عبادت معرفی شده که از حق تعالی می شود، یعنی با اعتقاد به ربوبیت و الوهیت حق تعالی، نه اینکه درخواست از غیر خدا، عبادت معرفی شده باشد.

۲ – درخواست حاجت، طلب و استغاثه (دعاء المسئله): دعا به این معنا، گاهی از خداوند متعال می شود که در آیاتی مثل )هُنالِک دَعا زَکرِیا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک ذُرِّیهً طَیبَهً إِنَّک سَمِیعُ الدُّعاءِ([۴۱] و آیه (قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکما فَاسْتَقِیما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ (و آیه) بَلْ إِیاهُ تَدْعُونَ فَیکشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکونَ)[۴۲] که درخواست از خدا جزء عبادت است و بلکه از افضل عبادات است، و دارای شرایطی مثل اخلاص و تضرع و … است که باعث استجابت دعا می شوند و در آیات قرآن وارد شده است، مثل آیه )فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» و آیه «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً، إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ( و آیه شریفه: )وَ یدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً، وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ( و آیه شریفه: )ادْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیهً، إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ).

و گاهی از غیرخدا درخواست حاجت و کمک می شود، مانند: )وَ لا یأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا ([۴۳] و آیه) وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّک یخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها …([۴۴] و آیه) فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکزَهُ مُوسی(؛[۴۵] در این آیات، داعی و مدعو هیچ کدام مشرک نشدند، چون درخواست و طلب، اگر از غیرخدا، با اعتقاد به ربوبیت و الوهیت باشد، داخل در دعای به معنای عبادت می شود و شرک است؛ چنان که مثال هایش گذشت. ولی اگر بدون این اعتقاد باشد، طلب معاونت در امور عادی است و اشکالی ندارد.

اکثر آیاتی که در آنها حق تعالی مشرکان را از دعای غیر نهی کرده است، و وهابیت آنها را علیه مسلمانان به کار می برند، مربوط به دعای عبادت است، نه دعا به معانی دیگر، ولی وهابیت این آیات را بر دعای طلب و استغاثه تطبیق، و لذا مسلمانان را به شرک متهم می کنند.

۳ – دعا به معنای فراخواندن به سوی چیزی: مانند آنچه در مورد نوح پیامبرص آمده است که می گوید: (قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَ نَهاراً فَلَمْ یزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً)؛[۴۶] پروردگارا! قوم خود را شب و روز فراخواندم ولی دعای من جز بر فرار آنها نیفزود»؛ و این سخنِ خدای تعالی که فرمود: (اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ)،[۴۷] و آنچه در مورد پیامبر اسلام آمده است که خداوند می فرماید: (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ)[۴۸] نیز از همین قسم است. بدیهی است که این دعا و فراخوانی، همان دعوت آنها به سوی ایمان است و این نوع دعا عین ایمان است و انجام آن بر پیغمبران خدا واجب بوده است.

۴ – صدا زدن: به این معنا که کسی را با صدا و فریاد آگاه کنند که به این طرف توجه کند یا بیاید؛ چنان که می گوییم: «ادعُوا زیداً»؛ یعنی زید را صدا بزنید. از همین قبیل است سخن خدای تعالی که فرمود: )إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ([۴۹] و این آیه که فرموده است: (ثُمَّ إِذا دَعاکمْ دَعْوَهً مِنَ الأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).[۵۰]

۵ – نام گذاری و ادّعا: مثل «دَعَوتُ المولود زیدا»؛ یعنی نوزاد را زید خواندم؛ یعنی نام زید بر او نهادم. به همین معنا در سخن خدای تعالی به کار رفته است، آنجا که فرمود: (تَکادُ السَّماواتُ یتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً)؛[۵۱] از همین قبیل است سخن خدای تعالی که فرمود: (وَالَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک یلْقَ أَثاماً).[۵۲]

در این آیه، دعا به معنای اختیار کردن (اتخاذ) و قرار دادن (جعل) است. چنان که بخاری نیز روایتی در بیان سبب نزول آیه سوره فرقان از عبدالله بن مسعود، همین معنا را برای آیه نقل کرده است.[۵۳]

پس دعا در قرآن معانی متعددی دارد و هر دعایی به معنای عبادت نیست. لذا در بررسی آیات و انطباق دعای کسی بر آن، باید معانی آیات مورد استدلال و نوع دعای شخص دقیقاً مشخص شود تا بتوان گفت این شخص با این دعا دچار شرک شده یا نه.

تعریف عبادت

معنای لغوی عبادت

این کلمه از ماده «عبادت» و «عبودیت» گرفته شده است. برای این لفظ دو معنا گفته شده: «خضوع و اظهار آن یا نهایت آن، و طاعت».

راغب اصفهانی درباره عبودیت و عبادت می نویسد: «العبودیه إظهار التذلل، و العباده ابلغ منها، لأنّها غایه التذلّل»؛[۵۴] عبودیت عبارت است از اظهار کوچکی و ذلّت، و عبادت در فهماندن این مطلب رساتر است؛ زیرا عبادت، عبادت است در نهایت ذلّت و کوچکی.

در تاج العروس و لسان العرب نیز وارد شده که: «العباده فِی اللُّغَه: الطَّاعَهُ مَعَ الخُضُوع».[۵۵]

برخی از لغویون هر دو نظر را آورده اند؛ مثلاً جوهری، صاحب کتاب «الصحاح» می گوید: «اصل العبودیه: الخضوع والذلّ، والعباده: الطاعه»؛[۵۶] عبودیت در اصل عبارت است از خضوع و ذلّت، و عبادت همان اطاعت و فرمانبری است.

دلیل مترادف نبودن معنای لغوی با لفظ «عبادت» در قرآن

الفاظ مورد استفاده شارع، گاهی در همان معنای لغوی و عرفی خود باقی می مانند و شارع مقدس از همان الفاظ با همان معانی استفاده می کند، و اگر قید و شرطی دارد برای همان معانی بیان می کند، مثل کلمه «بیع»، اما در برخی موارد شارع مقدس الفاظی را که در عرف به یک معنا به کار می روند، از همان الفاظ استفاده می کند ولی به معانی ای که خودش برای آن الفاظ وضع کرده است. مثلاً کلمه «صلاه» و «حج» که در لغت به معنای مطلق دعا و قصد هستند، ولی شارع آنها را در معانی خاصی که خود تعریف کرده به کار برده است. با مراجعه به آیات قرآن درمی یابیم که کلمه «عبادت» و «دعا» نیز چنین است و دعا به معنای مطلق «ندا» و عبادت به معنای «مطلق خضوع یا اطاعت» نیست.

لفظ «عبادت» که در قرآن به کار رفته نمی تواند به معنای لغوی آن یعنی «اظهار خضوع و تذلل» یا به معنای «اطاعت و فرمان برداری» باشد. چون لازمه این معنا این است که همه افراد، حتی انبیا( را دچار شرک بدانیم و لازمه دیگرش این است که خداوند متعال در مواردی امر به شرک کرده باشد؛ و هر دوی اینها بالضروره باطل است. لذا درمی یابیم که معنای عبادت در قرآن غیر از معنای لغوی است. در اینجا به نمونه هایی از این لازمه اشاره می کنیم:

اگر عبادت به معنای اظهار خضوع و تذلل باشد: «خداوند که امر به سجده ملائکه بر آدم (ع) کرد، و سجده غایت خضوع است، در این صورت امر به شرک خواهد بود، و امر خدا بر بنی اسرائیل که فرمود: «از باب حطه با سجده وارد شوند»[۵۷] و امر خدا بر پیامبرص «وَاخْفِضْ جَناحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنینَ»[۵۸] و امر بر خضوع بر والدین، همه، امر به شرک خواهد بود؛ و خضوع عبد بر مولا و رعیت و زیردستان بر رؤسا و خضوع زوجه بر زوج و شاگرد بر استاد، سجده حضرت یعقوب و فرزندانش در مقابل حضرت یوسف ع، همه عبادت و شرک خواهد بود. همچنین تقبیل حجرالاسود و مسّ و تبرک ارکان بیت الله الحرام، نوعی عبادت تلقی خواهد شد.

و اگر عبادت به معنای مطلق «اطاعت» باشد، در این صورت، اطاعت مردم از پیامبران، اطاعت زوجه از زوج و ولد از والد، اطاعت عبد از مولا و … همه شرک در عبادت خواهند بود، و خداوند متعال در کنار اطاعت خود، امر کرده بر اطاعت پیامبرص و اولی الامر )أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ([۵۹] و همچنین اطاعت مطلق عبد بر مولا را بیان فرموده است: )عَبْدًا مَّمْلُوکا لاَّ یقْدِرُ عَلَى شَیءٍ(.[۶۰] آیا اینها امر به شرک هستند؟ سبحان الله که خداوند امر به شرک نمی کند.

لذا معلوم می شود که از نظر قرآن، هر خضوعی عبادت نیست بلکه در عبادت، علاوه بر اظهار خضوع و اطاعت، جزء متقوم دیگری نیز وجود دارد که بدون آن خضوع و اطاعت، عبادت محسوب نمی شود.

تعریف وهابیت از عبادت

وهابیت به تبع ابن تیمیه، در عبادت فقط دو چیز را معتبر می شمارند: ۱٫ نهایت حب؛ ۲٫ نهایت ذل. به همین دلیل هر نوع حبی را که همراه با خضوع باشد، به شرک در عبادت حمل می کنند، از جمله خضوع در برابر اولیای الهی که همراه با حب آنهاست. و گاهی عبادت را به هر چیزی که مورد حب و رضایت خدا باشد اطلاق می کنند.

ابن تیمیه در مجموع الفتاوی می نویسد: «وَالْعِبَادَهُ: اسْمٌ یجْمَعُ غَایهَ الْحُبِّ لَهُ وَغَایهَ الذُّلِّ لَهُ فَمَنْ ذَلَّ لِغَیرِهِ مَعَ بُغْضِهِ لَمْ یکنْ عَابِدًا وَمَنْ أَحَبَّهُ مِنْ غَیرِ ذُلٍّ لَهُ لَمْ یکنْ عَابِدًا … بَلْ یکونُ هُوَ الْمَحْبُوبَ الْمُطْلَقَ»؛[۶۱] و در جای دیگری می نویسد: «”الْعِبَادَهُ” هِی اسْمٌ جَامِعٌ لِکلِّ مَا یحِبُّهُ اللَّهُ وَیرْضَاهُ».[۶۲]

و شاگرد او ابن قیم می نویسد: «العبودیه قامت علی ساقین لا قوام لها بدونهما غایه الحب مع غایه الذل هذا تمام العبودیه».[۶۳] صالح بن فوزان نیز همان راه را پیموده، می نویسد: «العباده هی: غایه الذل مع غایه الحب».[۶۴] سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب نیز تعریف دوم ابن تیمیه را برگزیده است.[۶۵]

اشکالات وارد بر تعریف وهابیت

اگر تعریف (نهایت حب و ذل) را برای عبادت بپذیریم و آن را ملاک قرار دهیم، تالی فاسدهایی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱ – در این صورت عبادت اکثر مسلمانان داخل در معنای عبادت نمی شود، چون عبادت آنها دارای غایت ذل نیست.

۲ – عبادت اکثر مسلمانان داخل در معنای عبادت نمی شود، چون عبادت آنها دارای غایت حب نیست.

۳ – لازمه اش این است که خضوع زوجه برای زوج داخل در عبادت باشد، چون همراه با نهایت محبت هم هست.

۴ – لازمه این تعریف این است که، خضوع مأمور به امیر یا مرئوس به رئیس، اگر همراه با محبت باشد عبادت او محسوب شود، چنان که بسیاری، امیرانِ خود را چنان دوست دارند که حاضرند در راه آنها جان دهند.

۵ – همچنین باید خضوع ولد برای والدین، که دارای تذلل و محبت است، عبادت آنها محسوب شود. در حالی که خداوند متعال به این خضوع و محبت امر کرده است: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمه».[۶۶] همچنین، خضوع در مقابل پیامبرص که با نهایت محبت همراه است، و تواضع در مقابل مؤمنین که با محبت آنها همراه است، و … همه عبادت محسوب شوند.

۶ – از طرفی لازم می آید برخی عبادات از عبادت بودن خارج شوند، مثلاً احسان به همسایه و فقیر و حیوانات و … که همراه با ذل و خضوع نیست تا عبادت محسوب شود.

۷ – اگر تعریف دوم ابن تیمیه را مد نظر قرار دهیم، در این صورت، عمل مشرکان که خدا آن را عبادت اصنام شمرده، عبادت نخواهد بود. چون مورد رضا و محبت خدا نیست.[۶۷]

و اشکالات دیگری هم بر این تعریف وارد است که به همین مقدار اکتفا می کنیم.

 

حال که معلوم شد، معنای لغوی و تعریف وهابیت از عبادت، نمی تواند همان معنای مد نظر قرآن باشد، لازم است به آیات قرآن مراجعه کرده، حقیقت عبادت از منظر قرآن را پیدا کنیم.

معنای عبادت در قرآن

لفظ «عبادت» در قرآن با مشتقاتش در موارد متعددی به کار رفته است، ولی، چنان که گفتیم، عبادت واردشده در آیات قرآن با معنای لغوی آن (مطلق اظهار خضوع یا نهایت خضوع یا اطاعت) مترادف نیست، اما با دقت در آیات، حقیقت عبادت از نظر قرآن برای ما مشخص می شود. در اینجا برای رسیدن به حقیقت عبادت در قرآن، نکاتی را ذکر می کنیم:

۱ – دَوَران امور بر مدار نیت و اعتقاد

بر هر عاقلی واضح است که اقوال و افعال، با اختلاف مقاصد و نیات، معانی و لوازم مختلفی به خود می گیرند. مثلاً اگر دو نفر بگویند «ید الله» ممکن است با این بیان یکی مجسمه باشد، چون نیتش اثبات ید جسمانی بوده است و دیگری مجسم نشود، چون قصدش اثبات ید جسمانی نبوده است. همچنین اگر انسان پیشانی خود را در مقابل دیگری بر زمین نهد، ممکن است با این کار دچار شرک شده باشد، چون به نیت عبادت سر به سجده گذاشته است، یا ممکن است عین توحید باشد، مثل سجده ملائکه بر آدم ع که در حقیقت اجرای امر الهی بوده است. چنان که در حدیث مشهوری پیامبرص فرمودند: «انما الاعمال بالنیات»؛[۶۸] و این حدیث اولین حدیث صحیح بخاری است؛ و برخی از علمای وهابیت نیز به این نکته توجه داشته اند که یک عمل با نیت متفاوت، در یک حکم نیست، مثلاً ابن عثمین می گوید: «اگر کسی حلقه بپوشد و معتقد باشد که مؤثر است شرک اکبر است، و اگر آن را مؤثر نداند، بلکه سبب بداند شرک اصغر است»؛[۶۹] یا صالح بن فوزان می گوید: «اگر کارهای عادی (مثل اکل و شرب و بیع و نکاح و …) را با نیت کمک به طاعات انجام دهد عبادت محسوب می شود و ثواب دارد».[۷۰]

پس چنان که اقوال و افعال، با مقاصد فاعل، حکم و معانی متفاوتی پیدا می کند، خضوع و اطاعت نیز داخل در این حکم است، و نیت فرد در حقیقت عبادت دخیل است. و اگر کسی بدون قصد، مثلاً در خواب به طرف قبله، یا به طرف شخص یا جمادی سجده کند، عبادت نیست. پس یکی از مهم ترین مباحث در اینجا این است که بدانیم آیا نیت و قصد خاصی عملی را عبادت می کند؟ چه نیت یا اعتقاد و قصدی در حقیقت عبادت نقش دارد و جزء اساسی آن است که بدون آن؛ خضوع ظاهری عبادت نیست؟ برای یافتن پاسخ این پرسش به قرآن مراجعه می کنیم.

۲ – اجزای متقوم عبادت

در آیات قرآن، دو نوع اعتقاد و نیت به عنوان جزء متقوم عبادت معرفی شده اند: ۱٫ اعتقاد به الوهیت (معبودیت[۷۱] یا شایستگی برای عبادت[۷۲])؛ ۲٫ اعتقاد به ربوبیت (مالک مدبر)،[۷۳] که هر عملی با این اعتقاد صورت بگیرد، عبادت محسوب می شود، اگرچه در ظاهر خضوعی نباشد، چنان که ابن فوزان هم عبادت بودن امور عادی با نیت عبادت را عبادت می داند؛ و اگر هیچ یک از این اعتقادات نباشد، عبادت تحقق نمی یابد، اگرچه در ظاهر خضوع هم باشد.

البته با دقت نظر درمی یابیم که هر دوی این ملاک ها به یک ملاک برمی گردد، و آن اعتقاد به ربوبیت است. چون اعتقاد به الوهیت، لازمه ربوبیت است، و هر ربی (مالک و مدبر حقیقی و مستقل) شایسته عبادت است؛ (البته رب حقیقی فقط حق تعالی است و بقیه اربابی که مشرکان زعم می کردند همه مربوب اند).

الف. اعتقاد به الوهیت معبود

یکی از چیزهایی که قرآن آن را در عبادت بودن یک عمل معتبر می داند، اعتقاد به الوهیت کسی است که در مقابل او خضوع انجام می گیرد. در بین مسلمانان کسی نیست که در این مسئله اختلاف داشته باشد که خضوع با اعتقاد به الوهیت مخضوع له عبادت است. دو گروه از آیات بر لزوم اعتقاد به الوهیت در عبادت دلالت می کنند.

یک. آیاتی که در آنها قید الوهیت در مقابل عبادت آمده است، مانند: )لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ إِنّی أَخافُ عَلَیکمْ عَذابَ یوْمٍ عَظیمٍ([۷۴] و آیه )فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون(.[۷۵]

در این آیات و امثال آن، الوهیت حق تعالی دلیل بر لزوم عبادت اوست، و حق تعالی با اثبات الوهیت خود و نفی الوهیت غیر، عبادت خود را بر آنها واجب می کند. لذا می فهمیم که در عبادت اعتقاد بر الوهیت لازم است؛ و در آیه )إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَک وَ إِلهَ آبائِک إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ([۷۶] نیز این مطلب قابل استفاده است.

دو. آیاتی که مشرکان را نکوهش می کند که با اعتقاد به الوهیت بت ها در مقابل آنها خضوع می کنند؛ و قرآن آنها را از عبادت بت ها نهی کرده و عمل آنها با این اعتقاد را شرک دانسته است. اعتقاد به الوهیت بت ها در آیاتی منعکس شده است، مثل: )الَّذینَ یجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یعْلَمُون(،[۷۷] )وَ مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْکافِرُونَ(،[۷۸] )الَّذی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدید(،[۷۹] )أَإِنَّکمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ(،[۸۰] )وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَهً إِنِّی أَراک وَ قَوْمَک فی ضَلالٍ مُبین(،[۸۱] )قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کما یقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبیلاً(،[۸۲] )هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطانٍ بَینٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کذِباً(،[۸۳] )وَ اتَّخَـذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیکونُوا لَهُمْ عِزًّا(،[۸۴] )لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَهً ما وَرَدُوها وَ کلٌّ فیها خالِدُونَ(،[۸۵] )وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یخْلَقُونَ وَ لا یمْلِکونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یمْلِکونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُورا(،[۸۶] )وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ(،[۸۷] )أَإِفْکاً آلِهَهً دُونَ اللَّهِ تُریدُونَ(،[۸۸] )أَجَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَی ءٌ عُجابٌ(.[۸۹]

همه این آیات و آیاتی غیر از اینها، دلالت دارند بر اینکه مشرکان زمان جاهلی به الوهیت اصنام در ردیف الوهیت خداوند متعال (من دون الله – مع الله) قائل بودند؛ و این اعتقاد باعث می شد که اعمال و خضوع آنها در مقابل بت ها همه عبادت و شرک محسوب شود؛ و حق تعالی مشرک را با همین اعتقاد معنا کرده و می فرماید: )فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ! إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئین ! الَّذینَ یجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ(؛[۹۰] و در آیه دیگر اشاره می کند که شرک همان اعتقاد به الوهیت است: )أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ(.[۹۱]

از این آیات به وضوح می فهمیم که اولاً، عبادت، خضوع و اطاعتی است که با اعتقاد به الوهیت مخضوع له باشد، نه مطلق خضوع و اطاعت؛ ثانیاً، شرک در عبادت در جایی است که خاضع اعتقاد به الوهیت مخضوع له داشته باشد.

ب. اعتقاد به ربوبیت معبود

اعتقاد به ربوبیت یعنی اینکه شخص معتقد باشد به اینکه مخضوع له، مالک و مدبر حقیقی و استقلالی همه یا جزئی از امور و شئون حیات و ممات اوست، و با این اعتقاد در مقابل او خضوع کند. این نوع خضوع عبادت و شرک است. دو گروه از آیات قرآن بر این مطلب دلالت دارند:

یک. در برخی از آیات قرآن، وجوب عبادت به دلیل ربوبیت حق تعالی ذکر شده است، و حق تعالی با ذکر ربوبیت خود، امر به عبادت می کند. مثل آیات: )ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ وَکیلٌ(،[۹۲] )یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ(،[۹۳] )یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکمْ وَ افْعَلُوا الْخَیرَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُون(،[۹۴] )إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ(،[۹۵] )ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکمْ(.[۹۶]

دو. در برخی آیات، اعتقاد مشرکان به ربوبیت بت ها را بیان می کند که مشرکان معتقد به تدبیر و تصرف استقلالی بت ها و آلهه های خود بودند و با این امید که تدبیر برخی از امور حیاتشان در دست آنهاست، در مقابل آنها خضوع می کردند. در این اعتقاد، مشرکان بر دو گروه بودند: گروهی به ربوبیت محدود بت ها، یعنی ربوبیت در برخی امور قائل بودند، مثلاً معتقد بودند شفاعت در دست عده ای از آنهاست، که حق تعالی در رد آنها فرمود: )قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعاً لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیهِ تُرْجَعُون(؛[۹۷] و در سوره یس می فرماید: )أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیئاً وَ لا ینْقِذُونِ(،[۹۸] یعنی مشرکان بر شفاعت و نجات به دست بت ها (به صورت استقلالی)، حتی اگر برخلاف اراده خداوند باشد، اعتقاد داشتند؛ و یا معتقد بودند بت ها به آنها عزت می دهند )وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیکونُوا لَهُمْ عِزًّا(؛[۹۹] گروهی دیگر از مشرکان، بت ها را در کل هستی صاحب نفوذ و تدبیر می دیدند و در ربوبیت با خالق عالم یکسان می دانستند؛ چنان که آیه قرآن از زبان مشرکان، می فرماید: )تَاللَّهِ إِنْ کنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ إِذْ نُسَوِّیکمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ(،[۱۰۰] و معلوم است که مساوی دانستن با رب العالمین، اعتقاد به ربوبیت استقلالی آنهاست.

طبق این آیات، هر گونه اعتقاد به مالکیت و تدبیر و تصرف استقلالی، به صورت محدود یا نامحدود، برای غیرخدا شرک است. از جمع بندی بین آیات دو گروه می فهمیم که خضوع با این اعتقاد، عبادت است و شرک در عبادت خواهد بود.[۱۰۱]

باید به این نکته توجه داشت که اعتقاد به تصرف یا تدبیر شخصی با اذن خداوند متعال، شرک نیست. مثلاً اگر کسی معتقد باشد جبرئیل یا میکائیل، به اذن خدا دارای قدرت تصرف و انجام برخی کارها در عالم هستند (مثل هلاک کردن اقوام طاغی)، و حق تعالی این قدرت و تصرف را به ایشان داده و هر موقع خواست از آنها سلب می کند، این اعتقاد شرک نیست و احترام به این ملائک مقرب عبادت آنها محسوب نمی شود. همچنین است اعتقاد و احترام در خصوص انبیا و اولیا(.

استعاره عبادت، در معنای اطاعت

با توجه به مطالب مذکور، عبادت در قرآن به یک معنای حقیقی به کار رفته (خضوع با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت) که هم در مورد اله و ربِ باطل و هم در مورد معبود حق، استعمال شده است. در موارد نادری، لفظ «عبادت»، در معنایی مجازی و کنایی به کار رفته است. مثلاً در مورد عموی حضرت ابراهیم ع می فرماید: )یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا(.[۱۰۲] در این آیه، عبادت شیطان به معنای مطلق اطاعت است نه اینکه با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت شیطان از او اطاعت کرده باشد. در اینجا برای سرزنش بیشتر و تأکید بر نهی از اطاعت شیطان، لفظ «عبادت» به کار رفته است. شاهد این مطلب آن است که در جنبه های مثبت اطاعت (مثلاً اطاعت از رسول یا والدین) به هیچ وجه کلمه عبادت به جای اطاعت استعمال نمی شود. ولی در اطاعت منفی برای تأکید نهی و تحذیر مخاطب، گویا عبادت را استعاره از اطاعت می آورد. لذا علت مشرک بودن عموی حضرت ابراهیم ع را عبادت بت ها می داند: )إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یسْمَعُ وَ لا یبْصِرُ وَ لا یغْنی عَنْک شَیئاً(؛[۱۰۳] ظاهراً در آیه )أَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ([۱۰۴] و در روایتی هم که از امام باقرع وارد شده است «من أصغی إلی ناطق فقد عبده، فإن کان الناطق یؤدّی عن اللّه فقد عبد اللّه، و إن کان الناطق یؤدّی عن الشیطان فقد عبد الشیطان»،[۱۰۵] نیز معنای عبادت مطلق تبعیت است، ولی با این تبعیت حکم به شرک در عبادت و خروج از اسلام نمی شود.

نظر مفسران و علما درباره معنای عبادت

برخی از مفسران قرآن، از شیعه و اهل سنت، نیز تصریح دارند به اینکه اعتقاد به ربوبیت و الوهیت مخضوع له (معبود) در معنا و حقیقت عبادت داخل است، اگرچه این اعتقاد باطل و موهوم باشد، مثل اعتقاد مشرکان بر الوهیت و ربوبیت بت ها یا اعتقاد قوم فرعون بر ربوبیت او. و بدون این قید (اعتقاد به الوهیت و ربوبیت)، بر هیچ عملی عبادت صدق نمی کند. در اینجا نظر برخی از آنها را ذکر می کنیم:

ابن عاشور، از مفسران اهل سنت، می نویسد: «أنها إظهار الخضوع للمعبود و اعتقاد أنه یملک نفع العابد و ضرّه ملکا ذاتیا مستمرا، فالمعبود إله للعابد کما حکی اللّه قول فرعون )وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ(»؛[۱۰۶] عبادت اظهار خضوع برای معبود است با این اعتقاد که او ذاتاً و مستمراً، مالک نفع و ضرر عابد است؛ پس معبود اله عابد است.

طبری، خضوع با تذلل برای خدا را عبادت می داند؛ «معنی العباده الخضوع لله بالطاعه والتذلل له بالاستکانه».[۱۰۷]

 

ثعالبی نیز ذیل آیه )قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکمْ([۱۰۸] می گوید: «تدعون یعنی تعبدون»، و علت این تفسیر را اعتقاد به الوهیت اصنام می داند: «ذلک من معنی العباده، اعتقادهم الأصنام آلهه».[۱۰۹] عین همین مطلب را ابن عطیه اندلسی هم ذکر می کند.[۱۱۰]

مراغی می نویسد: «عبادت خضوعی است که قلب با درک عظمت معبود انجام می دهد با این اعتقاد که معبود سلطه ای دارد که عقل حقیقت آن را درک نمی کند. پس هر کس در مقابل پادشاهی تواضع کند عبادت نیست».[۱۱۱]

علامه بلاغی می نویسد: «محوری که استعمالات و تبادر لفظ عبادت بر آن می چرخد، این است که خاضع، کسی را که برایش خضوع می کند، اله خود بداند و بخواهد با این خضوع حق الوهیت او را ادا کند»؛[۱۱۲] و از شیخ محمد عبده نیز تعریفی نزدیک به همین تعریف را نقل می کند،[۱۱۳] و در ادامه تصریح دارد که در قرآن همه مشتقات عبادت با این معنا آمده است، غیر از سه مورد که در آنها به معنای مجازی و کنایی آمده است. مانند: )یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا([۱۱۴] که عبادت شیطان همان اطاعت اوست که بالمجاز با لفظ «عبادت» آمده است.[۱۱۵]

حسن بن علی سقاف شافعی در کتاب التندید لمن عدّد التوحید می گوید: «عبادت در شرع عبارت از غایت و نهایت خضوع و تذلّل نسبت به کسی است که خضوع شده، در حالی که معتقد به اوصاف ربوبیت در او باشد؛ و عبادت در لغت به معنای اطاعت، و عبودیت به معنای خضوع و ذلت است. پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد».[۱۱۶]

رابطه خضوع و طاعت با عبادت

با توجه به معنای لغوی و قرآنی عبادت که ذکر شد، این نتیجه به دست می آید که هر خضوع و اطاعتی، عبادت نیست، بلکه بین خضوع و عبادت رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است، یعنی هر عبادتی نوعی طاعت و خضوع هست، ولی هر طاعت و خضوعی عبادت نیست، بلکه به اقسام چهارگانه قابل تقسیم است:

۱ – طاعت و خضوع با اعتقاد به یکی از دو جزء متقوم عبادت (الوهیت و ربوبیت): این نوع طاعت و خضوع حرام و شرک در عبادت است.

۲ – طاعت و خضوعی که به امر خداست: مثل اطاعت از پیامبرص و اولی الامر؛ )یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکمْ(،[۱۱۷] یا خضوع در مقابل مؤمنان: )فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرینَ(؛[۱۱۸] این نوع خضوع واجب یا مستحب است و عین توحید است.

۳ – طاعت و خضوعی که خدا از آن نهی کرده است، بدون اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت مخضوع له و مطاع، مثل طاعت شیطان در گناه یا طاعت مخلوق در معصیت، یا خضوع در برابر کفار، مثلاً در اثر ترس، یا خضوع در برابر بت، مثلاً برای استهزا؛ این نوع خضوع و طاعت شرک نیست و عبادت محسوب نمی شود، ولی حرام است.

۴ – طاعت و خضوعی که بدون اعتقاد به دو جزء متقوم عبادت باشد، و خداوند هم امر و نهی ای در خصوص آن ندارد، مثل طاعت صدیق در مورد امور مباح، مانند اکل و شرب یا احترام به غیر بدون در نظر گرفتن نیت قربت؛ این نوع خضوع هم حرام نیست و شرک نیست.

با توجه به آنچه گذشت، حقیقت عبادت در قرآن مشخص، و فرق آن با معنای لغوی معلوم شد. بعد از تبیین معنای دعا و عبادت در قرآن، باید رابطه آن دو را بررسی کنیم، که ابتدا نظر وهابیت در این زمینه را ذکر کرده، سپس رابطه آنها را با آیات قرآن تبیین می کنیم.

رابطه دعا و عبادت

۱ – نظر وهابیت در خصوص رابطه دعا و عبادت

اکثر بزرگان وهابیت، بین دعا (درخواست، ندا، سؤال) و عبادت رابطه تساوی قائل اند؛ و هر دعایی را عبادت می پندارند، و به این جهت، کسانی را که از انبیا و اولیا درخواستی می کنند، به شرک متهم کرده، این درخواست را شرک در عبادت می دانند. در اینجا به برخی از اقوال بزرگان وهابیت اشاره می کنیم:

ابن تیمیه برای رد جواز سؤال (درخواست- دعا) از غیرخدا، دلیلی می آورد و می گوید: «الدعاء مخ العباده والعباده مبناها علی السنه والاتباع، لاعلی الاهواء والابتداع»؛[۱۱۹] دعا مغز عبادت است و عبادت باید بر اساس سنت و تبعیت باشد نه بر اساس سلایق و بدعت ها.

ابن تیمیه درخواست از انبیا و صالحان را در زمان حیاتشان جایز می داند، البته باید کاری که از ایشان خواسته می شود از کارهایی نباشد که فقط از دست خدا برمی آید.[۱۲۰]

اما محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید خود، در باب ۱۳ می نویسد: «من الشرک أن یستغیث بغیر الله أو یدعو غیره»، و ضمن آوردن آیاتی که دلالت بر نفی دعوت غیرخدا دارد، مثل آیه )وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ ینفَعُک وَلاَ یضُرُّک فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّک إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ(،[۱۲۱] حدیثی را از طبرانی نقل می کند: «در زمان پیامبرص شخص منافقی، مؤمنین را اذیت می کرد، بعضی گفتند، برخیزید در مقابل این منافق، از پیامبرص طلب کمک کنیم، پیامبرص فرمودند: «إنه لا یستغاث بی، وإنما یستغاث بالله عز وجل»؛[۱۲۲] از من طلب کمک نمی شود، و فقط از خدا طلب کمک می شود». محمد بن عبدالوهاب، ذیل این روایت، در مسئله سوم می گوید: «این (طلب کمک از پیامبر و درخواست از او) شرک اکبر است».

از این مطالب استفاده می شود که محمد بن عبدالوهاب، طلب از پیامبرص و دیگران را حتی در حال حیات ایشان شرک می داند. حتی در خصوص کارهایی که از ایشان برمی آید، مثل دفع اذیت یک منافق از مؤمنان.

همچنین در کتاب کشف الشبهات می نویسد:

خدا می گوید )ادْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیهً( پس بگو (به خصم) آیا خواندن خدا را عبادت می دانی؟ باید بگوید بلی. و دعا مغز عبادت است. بگو: پس هر وقت خدا را می خوانی؛ در شب و روز و با امید و ترس؛ او را عبادت می کنی. آیا وقتی حاجتی از پیامبری و غیر او می خواهی، در عبادت خدا شریک قرار نداده ای؟ حتماً باید بگوید: بلی».[۱۲۳]

با این بیان، همان مطلب ابن تیمیه را تکرار کرده است.

اتباع محمد بن عبدالوهاب نیز همان مطالب او را، با عباراتی دیگر، تکرار کرده اند. مثلاً سلیمان، نوه ابن عبدالوهاب، در شرح خود بر کتاب پدربزرگش، التوحید می نویسد:

دعا عبادتی است از برترین عبادات، بلکه دعا، گرامی ترین عبادت نزد خداست … در این صورت، اگر شرک ورزیدن در دعا شرک نباشد، پس دیگر در روی زمین، شرکی نخواهد بود. بنابراین، شرک در دعا نسبت به شرک در دیگر انواع عبادت، سزاوارتر به شرک بودن است، بلکه شرک در دعا، بزرگ ترین شرک مشرکانی بوده که رسول خداص به سوی آنها مبعوث شده است؛ زیرا آنها به درگاه پیامبران و صالحان و فرشتگان دعا می کردند تا نزد خدا از آنها شفاعت کنند و به همین دلیل، وقتی مشکلاتِ بسیار سخت پیش می آمد، همه آن شرک ها را فراموش و خالصانه به درگاه خدا دعا می کردند.[۱۲۴]

و عبدالعزیز بن باز، مفتی وهابیان، در عصر خود می گوید:

دعا از مصادیق عبادت است، و هر کس در هر بقعه ای از بقعه های زمین بگوید: یا رسول اللَّه، یا نبی اللَّه، یا محمّد به فریاد من برس، مرا دریاب، مرا یاری کن، مرا شفا بده، امّتت را یاری کن، بیماران را شفا بده، گمراهان را هدایت فرما یا امثال اینها، با گفتن این جمله ها برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبرص را عبادت کرده است.[۱۲۵]

در جای دیگری می گوید دعای غایب نیز شرک اکبر است، «لأن دعاء الغائب بدون الآلات الحسیه معناه اعتقاد أنه یعلم الغیب أو أنه یسمع دعاءک وإن بعد»؛[۱۲۶] چون دعای غائب (صدا زدن و ندا) بدون آلات حسی معنایش این است که اعتقاد به علم غیب او داری یا اعتقاد داری که او صدای تو را می شنود، اگرچه دور است!

از این فتاوا و مطالب در کتب دیگر وهابیان نیز وجود دارد؛ و ما برای رعایت اختصار به همین مقدار کفایت می کنیم. اینها با صغرا قرار دادن ادعای خود (هر دعایی عبادت است- و معنای دعا فقط ندا و خواستن است)، آیاتی از قرآن را نیز کبرای قیاس خود قرار می دهند، مثل (أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)[۱۲۷] یا آیات )وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ینْفَعُک وَلا یضُرُّک(،[۱۲۸] (قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ینْفَعُنا وَ لا یضُرُّنا)،[۱۲۹] )قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یمْلِک لَکمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً([۱۳۰] و امثال اینها، و با این قیاس که نوعی مغالطه است، جمع کثیری از مسلمانان را به شرک متهم می کنند.[۱۳۱]

۲ – مغالطات وهابیت در خصوص رابطه دعا و عبادت

اگر در کلمات بزرگان و مفتیان وهابیت – که ذکر کردیم- دقت کنیم، درمی یابیم که اینها در سخنانشان چند مغالطه انجام داه اند:

۱ – اینکه گفته اند: «دعا مغز عبادت است، و عبادت فقط برای خداست». در نقد این سخن باید بگوییم: آن دعایی که مغز عبادت است «دعاء الله» است، نه هر دعایی. لذا در اینجا مغالطه ای بین معانی دعا انجام گرفته است. مثلاً دعای ولد برای والد، یا دعای پیامبر به سوی دین حق و دعای مؤمنین برای انبیا و … مغز عبادت نیست. و الا، اگر هر دعایی عبادت باشد، چرا خود ابن تیمیه دعا و طلب حاجت از زنده را جایز می داند با اینکه طبق دلیلش دعا عبادت است، و فرقی بین عبادت زنده و مرده در شرک بودن نیست. و قرآن از زبان حضرت نوح ع می فرماید: )رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَنَهَارًا(؛[۱۳۲] آیا باید بگوییم این دعوت حضرت نوح هم عبادت آنها بوده است؟ و باز می فرماید: )وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاّ فی ضَلالٍ(؛[۱۳۳] مسلماً هر دعایی مغز عبادت نیست.

۲ – وهابیان آیاتی را که در آنها دعا با عبادت به یک معنا آمده است، کبرای قیاس خود قرار می دهند، و عمل و دعای مؤمنین را – که به معنای عبادت نیست، بلکه به معانی دیگر دعاست – عبادت غیرخدا تلقی کرده، حکم مشرک بر آن بار می کنند. این مغالطه است، چون دعای غیرخدا همیشه مصداق کبرا (به معنای عبادت) نیست.

۳ – اینکه کلمه «دعا» را فقط به معنای لغوی آن یعنی «ندا و طلب» فرض کرده اند، و الفاظ دعا در آیات را به یک معنا حمل کرده اند، در حالی که «دعا» در آیات قرآن به معانی مختلف آمده است- که اشاره کردیم- و معنای قرآنی دعا با معنای لغوی آن فرق دارد.

۴ – مغالطه دیگر این است که، عبادت را به معنای لغوی آن یعنی مطلق خضوع یا همراه با حب گرفته اند و هر نوع احترام و خضوع و درخواست از دیگران را عبادت تلقی کرده و متهم به شرک می کنند، در حالی که معنای عبادت در قرآن و اصطلاح شرعی با معنای لغوی فرق دارد و اگر مطلق خضوع عبادت باشد، موحدی یافت نمی شود.

۳ – معیار نامعقول توحید و شرک

ابن تیمیه و اکثر وهابیان، درخواست از زنده را جایز می دانند،[۱۳۴] اما درخواست از مرده را شرک تلقی می کنند. همچنین درخواست کاری از شخص زنده را که از او برنمی آید شرک می دانند. ولی، هیچ گاه حیات و موت یا زنده و مرده بودن درخواست شونده، ملاک عبادت و پرستش و شرک و توحید نیست. چگونه ممکن است درخواست دعا از فرد زنده عین توحید باشد، ولی درخواست همان دعا از فرد میت عین شرک به شمار رود، در حالی که ماهیت عمل یکی است، جز اینکه طرف (درخواست شونده) در یکی در قید حیات است، و در دیگری رخت از جهان بربسته است، و هرگز هیچ موحّدی، حیات و موت را میزان توحید و شرک معرفی نکرده است. آری، حیات و موت می تواند در مفید بودن و نبودن این درخواست مؤثر باشد، امّا در توحید و شرک تأثیری ندارد.

ولی بی منطق تر از سخن او، سخن محمد بن عبدالوهاب و برخی اتباع اوست، که درخواست از زنده را در مورد کاری که از دست او برمی آید هم شرک می دانند![۱۳۵] آیا معقول است که بگوییم طلب یاری از غیرخدا، چه میت و چه زنده، برای هر حاجتی، شرک است؟ در این صورت همه مردم مشرک خواهند بود. حتی خود محمد بن عبدالوهاب، که برای رسیدن به اهدافش از عثمان بن معمر و آل سعود و دیگران یاری گرفت.

رابطه دعا و عبادت از منظر قرآن

حال که معنای عبادت و دعا مشخص شد، باید ببینیم بین این دو چه رابطه ای برقرار است؟ آیا هر دعایی عبادت است یا نه؟ این ارتباط باید بر اساس معنای مذکور در قرآن بررسی شود، و اقسام دعا و معانی آن و حقیقت عبادت در قرآن مد نظر قرار گیرد. در خصوص رابطه دعا و عبادت چند نظر ذکر شده که به اختصار اشاره می کنیم:

۱ –  تساوی؛ چنان که گفتیم، وهابیت بین دعا (ندا با یاء خطاب) و عبادت، رابطه تساوی قائل اند و با تمسک به برخی آیات و روایات – به صورت جزء نگر- این رابطه را پذیرفته و بر اساس آن حکم می کنند و هر دعایی را عبادت می دانند، که اشکالات و مغالطات در استدلال آنها را بیان کردیم.

۲ –  عموم و خصوص من وجه؛ برخی از بزرگان، با در نظر گرفتن تعریف وهابیت از دعا (ندا و خطاب با یاء ندا)، رابطه عموم و خصوص من وجه را بین دعا و عبادت ذکر کرده اند.[۱۳۶] یعنی اگر دعا را به معنای خواندن و «خطاب با یاء ندا» بگیریم، و معنای عبادت در قرآن را مد نظر داشته باشیم، در این صورت بین دعا و عبادت از نظر نسبت گیری منطقی، عموم و خصوص من وجه است، به این نحو که برخی از دعاها عبادت هستند، مثل دعا در نماز و دعا با نیت عبادت و اعتقاد به ربوبیت و الوهیت، و برخی از دعاها عبادت نیستند، مثل دعا برای استعانت از غیر در کارهای عادی؛ و بعضی عبادت ها دعا هستند، مانند نماز، اما بعضی عبادت ها دعا نیستند، مثل صوم یا سجده.

اما به نظر می رسد ذکر این ارتباط، فقط پاسخ نقضی است در مقابل وهابیت؛ یعنی حتی با در نظر گرفتن تعریف وهابیت از دعا، باز رابطه عبادت و دعا، تساوی نیست.

۱ –  عموم و خصوص مطلق؛ اگر معنای دعا را «طلب توجه مدعو» بدانیم چنان که از لغویون این معنا ذکر شده- و آیات قرآن در مورد اقسام دعا و معنای عبادت را در نظر بگیریم، در این صورت، نسبت منطقی بین آن دو، عموم و خصوص مطلق خواهد بود؛ یعنی همه عبادت ها نوعی دعا و طلب توجه حق تعالی است، اما همه دعاها عبادت نیستند، بلکه فقط دعاهایی که ملاک و معیار عبادت، یعنی اعتقاد به ربوبیت و الوهیت غیر، در آنها باشد، عبادت هستند. چنان که علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه )وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ، إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ( همین رابطه را پذیرفته است. وی می گوید:

چون که این آیه شریفه، هم دعوت به دعا می کند، و هم وعده اجابت می دهد، و هم علاوه بر این دعا را عبادت می خواند، و نمی فرماید کسانی که از دعا به درگاه من استکبار می کنند، بلکه به جای آن می فرماید کسانی که از عبادت من استکبار می کنند. و با این بیان خود تمامی عبادت ها را دعا می خواند، برای اینکه اگر منظور از عبادت، تنها دعا، که یکی از اقسام عبادت است باشد ترک دعا، استحقاق آتش نمی آورد، بلکه منظور ترک مطلق عبادت است که استحقاق آتش می آورد، پس معلوم می شود مطلق عبادت ها دعایند.[۱۳۷]

بنابراین، اینکه وهابیت هر دعا و درخواستی را با عبادت مساوی دانسته و با این بهانه گروه هایی از مسلمانان را به شرک متهم می کنند، برخلاف آیات قرآن است. چون روشن است که اتهام شرک اینها به مسلمانان، به دلیل دعای مسئلت به درگاه غیرخداست، نه از باب دعای عبادت. بر این اساس، لازمه استدلال به آیات، بر شرک بودن دعا به درگاه غیرخدا – آن هم دعای مسئلت- این است که ثابت شود مقصود و منظور از دعا، در آیات مورد استدلال، دعای مسئلت است. اگر سخن خدا در این آیات، به دعای عبادت مربوط باشد، چنان که این آیات به معنای عبادت هستند، دیگر این آیات بر شرک بودن دعای مسئلت به درگاه غیرخدا دلالتی نخواهند داشت.

نتیجه

وهابیت با برقراری رابطه نادرست بین دعا و عبادت، و با استفاده از مغالطاتی که آنها را استدلال می نامد، مسلمانان را مشرک دانسته، آیات مشرکان را بر آنها حمل می کند، در حالی که با توجه به آیات قرآن، بین دعا و عبادت رابطه تساوی برقرار نیست، بلکه رابطه آنها عموم و خصوص من وجه یا مطلق است. لذا دعای غیرخدا و توسل و درخواست از غیرخدا همیشه عبادت و شرک نیست، بلکه فقط با اعتقاد به ربوبیت و الوهیت عبادت و شرک تحقق می یابد.

 

منابع

۱ – الصحیفه السجادیه

ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، تونس: الدار التونسیه للنشر، ۱۹۸۴م.

۲ – ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۳ – ابن قیم الجوزیه، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، المغرب: دار المعرفه، الطبعه الأولی، ۱۴۱۸ق.

۴ – ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

۵ – احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمدهارون، بیروت: دار عالم الکتب، ۱۴۲۰ق.

۶ – البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، صحیح البخاری، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، الیمامه، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۷ق.

۷ – البغوی، أبو محمد الحسین بن مسعود، معالم التنزیل (تفسیر البغوی)، تحقیق: محمد عبد الله النمر و دیگران، ریاض: دار طیبه، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.

۸ – بلاغی نجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، قم: بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

۹ – ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

۱۰ – الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ پنجم، ۱۴۳۰ق.

۱۱ – الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۱۲ – الحرانی، ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، المدینه النبویه: مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق.

۱۳ – الحسینی الکفوی، أبو البقاء أیوب بن موسی، الکلیات، کتاب الکلیات، تحقیق: عدنان درویش، محمد المصری، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۱۹ق.

۱۴ – الخضیر، علی بن خضیر، الوسیط فی شرح أول رساله فی مجـموعه التوحید، بی جا: نسخه مکتبه الشامله، بی تا.

۱۵ – الدویش، احمد بن عبدالرزاق، فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء (المجموعه الثانیه)، ریاض: دار العاصمه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.

۱۶ – راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت: دار العلم، الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

۱۷ – الزَّبیدی، محمّد بن محمّد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.

۱۸-  سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴ش.

۱۹ – السقاف، حسن بن علی، التندید لمن عدد التوحید، عمان الأردن: دار الإمام النووی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

۲۰ – سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، المحقق: زهیر الشاویش، بیروت و دمشق: المکتب الاسلامی، الطبعه الأولی، ۱۴۲۳ق.

۲۱ – سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب، التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب أهل العراق وتذکره أولی الألباب فی طریقه الشیخ محمد بن عبد الوهاب، الریاض: دار طیبه، الطبعه الأولی، ۱۴۰۴ق.

۲۲ – شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دمشق، بیروت: دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

۲۳ – صالح بن فوزان، عقیده التوحید، نسخه سایت مکتبه الشامله، بی جا، بی تا.

۲۴ – طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: مکتبه النشر الإسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

۲۵ – طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

۲۶ – عبد العزیز بن عبد الله بن باز، مجموع فتاوی بن باز، تحقیق: محمد بن سعد الشویعر، بی جا: موقع الرئاسه العامه للبحوث العلمیه والإفتاء، بی تا.

۲۷ – عبد الله بن عبد الرحمن بن عبد العزیز بن عبد الرحمن بن عبد الله بن سلطان بن خمیس الملقب بـ”أبابطین”، تأسیس التقدیس فی کشف تلبیس داوود بن جرجیس ، المحقق: عبد السلام بن برجس العبد الکریم، بی جا: مؤسسه الرساله، الطبعه الأولی، ۱۴۲۲ق.

۲۸ – العثیمین، محمد بن صالح، القول المفید علی کتاب التوحید، المملکه العربیه السعودیه: دار ابن الجوزی، الطبعه الثانیه، ۱۴۲۴ق.

۲۹ – فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

۳۰ – الفوزان، صالح بن فوزان بن عبد الله، إعانه المستفید بشرح کتاب التوحید، بی جا: مؤسسه الرساله، چاپ سوم، ۱۴۲۳ق.

۳۱ – فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، بیروت: المکتبه العلمیه، بی تا.

۳۲ – القحطانی، سعید ابن علی بن وهف، شرح الدعاء، قاهره: دار ابن حزم، چاپ سوم، ۱۴۳۳ق.

۳۳ – القطیبی، نزار آل سنبل، توحید العباده، بی جا: مرکز الزهراء، چاپ اول، ۱۴۳۲ق.

۳۴ – کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.

۳۵ – مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تحقیق: رائد بن صبری، بیروت: چاپ اول، ۲۰۱۰م.

۳۶ – محمد ابن تیمیه، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، الریاض: دار طیبه، بی تا.

۳۷ – محمد بن عبدالوهاب، الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، جمع: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی، بی جا، چاپ ششم، ۱۴۱۷ق.

۳۸ – محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید، تحقیق: عبد العزیز بن عبد الرحمن السعید، ریاض: جامعه الأمام محمد بن سعود، بی تا.

۳۹ – مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، مصر: مکتبه مصطفی البابی، چاپ اول، ۱۳۶۵ق.

۴۰ – مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.

۴۱ –  نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

۴۲ – الهبدان، محمد بن عبد الله بن صالح، التوضیحاتُ الکاشفات علی کشفِ الشُبَهات، ریاض: دار طیبه، چاپ دوم، ۱۴۲۵ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 پاورقی ها

[۱]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵٫

[۲]. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۱۹۴٫

[۳]. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۲۱۷٫

[۴]. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۷۹٫

[۵]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۸٫

[۶]. محمد بن عبدالوهاب، الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج۱، ص۲۴۲٫

[۷]. محمد بن عبد الله بن صالح الهبدان، التوضیحاتُ الکاشفات علی کشفِ الشُبَهات، ص۸۱، به نقل از: الدعاء ومنزلته من العقیده الاسلامیه للعروسی، ج۱، ص۲۹۸٫

[۸]. محمد بن عبدالوهاب، الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج۱، ص۵۴۱٫

[۹]. یعنی دعای مترادف با عبادت.

[۱۰]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۳٫

[۱۱]. عبد الله بن عبد الرحمن، تأسیس التقدیس فی کشف تلبیس داوود بن جرجیس، ص۷۷٫

[۱۲]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۵، ص۱۰؛ سعید ابن علی بن وهف القحطانی، شرح الدعاء، ص۱۵٫

[۱۳]. همان، ص۱۱٫

[۱۴]. همان، ص۱۰٫

[۱۵]. سعید ابن علی بن وهف القحطانی، شرح الدعاء، ص۱۵٫

[۱۶]. محمد بن عبد الله بن صالح الهبدان، التوضیحاتُ الکاشفات علی کشفِ الشُبَهات، ص۸۱٫

[۱۷]. الخضیر، علی بن خضیر، الوسیط فی شرح أول رساله فی مجـموعه التوحید، ص۹۸٫

[۱۸]. احمد بن عبدالرزاق الدویش، فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والافتاء، ج۱، ص۵۲٫

[۱۹]. همان، ص۵۱٫

[۲۰]. أبو البقاء أیوب بن موسی الحسینی الکفوی، الکلیات، ص۴۴۷٫

[۲۱]. سوره غافر (۴۰)، آیه ۶۰٫

[۲۲]. الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۰۱٫

[۲۳]. سوره انعام (۶)، آیه ۵۶٫

[۲۴]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۴۸ و ۴۹٫

[۲۵]. أبو محمد الحسین بن مسعود البغوی، ج۵، ص۲۳۵٫

[۲۶]. سوره مائده (۵)، آیه ۷۶٫

[۲۷]. سوره انعام (۶)، آیه ۷۱٫

[۲۸]. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۳٫

[۲۹]. سوره عنکبوت (۲۹)، آیه ۱۷٫

[۳۰]. سوره هود (۱۱)، آیه ۱۰۱٫

[۳۱]. سوره زخرف (۴۳)، آیه ۸۶٫

[۳۲]. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۳٫

[۳۳]. سوره اسراء (۱۷)، آیه ۵۶٫

[۳۴]. سوره جن (۷۲)، آیه ۱۸٫

[۳۵]. سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۸٫

[۳۶]. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۳٫

[۳۷]. سوره مؤمنون (۲۳)، آیه ۱۱۷٫

[۳۸]. سوره یس (۳۶)، آیه ۲۳٫

[۳۹]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۶۷٫

[۴۰]. صحیفه سجادیه، دعای ۴۵٫

[۴۱]. سوره آل عمران (۳)، آیه ۳۸٫

[۴۲]. سوره انعام (۶)، آیه ۴۱٫

[۴۳]. سوره بقره (۲)، آیه ۲۸۲٫

[۴۴]. سوره بقره (۲)، آیه ۶۱٫

[۴۵]. سوره قصص (۲۸)، آیه ۱۵٫

[۴۶]. سوره نوح (۷۱)، آیه ۵-۶٫

[۴۷]. سوره انفال (۸)، آیه ۲۴٫

[۴۸]. سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۵٫

[۴۹]. سوره نمل (۲۷)، آیه۸۰٫

[۵۰]. سوره روم (۳۰)، آیه ۲۵٫

[۵۱]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۹۰ و ۹۱٫

[۵۲]. سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۸٫

[۵۳]. محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۳۶، ح۵۶۵۵٫

[۵۴]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، ص۵۴۲، واژه «عبد».

[۵۵]. محمّد بن محمّد مرتضی الزَّبیدی، تاج العروس، ج۵، ص۸۴؛ محمد بن مکرم بن علی ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۲۷۳٫

[۵۶]. اسماعیل بن حماد الجوهری، الصحاح، ج۱، ص۳۰۸٫

[۵۷]. سوره بقره (۲)، آیه ۵۸٫

[۵۸]. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۵٫

[۵۹]. سوره نساء (۴)، آیه ۵۹٫

[۶۰]. سوره نحل (۱۶)، آیه ۷۵٫

[۶۱]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص۱۶۲٫

[۶۲]. همان، ج۱۰، ص۱۴۹٫

[۶۳]. ابن قیم الجوزیه، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، ج۱، ص۱۳۶٫

[۶۴]. صالح بن فوزان، إعانه المستفید بشرح کتاب التوحید، ج۲، ص۳۶٫

[۶۵]. سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب، التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب أهل العراق وتذکره أولی الألباب فی طریقه الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج۲، ص۶۱٫

[۶۶]. سوره اسرا (۱۷)، آیه ۲۴٫

[۶۷]. اشکالات مستفاد از کتاب توحید العباده، اثر نزار آل سنبل القطیبی است.

[۶۸]. محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، صحیح بخاری، ج۱، ص۳٫

[۶۹]. محمد بن صالح العثیمین، القول المفید علی کتاب التوحید، ج۱، ص۱۶۵٫

[۷۰]. صالح بن فوزان، عقیده التوحید، ص۳۶٫

[۷۱]. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۲۱ (در خصوص معنای اله، نظرات مختلف است، ولی به هر معنایی که بگیریم برای بحث ما فرقی نمی کند، چون درخواست از انبیا و اولیا بدون اعتقاد به الوهیت آنها (با هر معنایی که باشد) انجام می گیرد.

[۷۲]. این معنا را برخی از مفسران گفته اند؛ از جمله: ابوعبدالله محمد بن عمر فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۴۵٫

[۷۳]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۱٫

[۷۴]. سوره اعراف (۷)، آیه ۵۹٫

[۷۵]. سوره مؤمنون (۲۳)، آیه ۳۲٫

[۷۶]. سوره بقره (۲)، آیه ۱۳۳٫

[۷۷]. سوره حجر (۱۵)، آیه ۹۶٫

[۷۸]. سوره مؤمنون (۲۳)، آیه ۱۱۷٫

[۷۹]. سوره ق (۵۰)، آیه ۲۶٫

[۸۰]. سوره انعام (۶)، آیه ۱۹٫

[۸۱]. سوره انعام (۶)، آیه ۷۴٫

[۸۲]. سوره اسرا (۱۷)، آیه ۴۲٫

[۸۳]. سوره کهف (۱۸)، آیه ۱۵٫

[۸۴]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۸۱٫

[۸۵]. سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۹۹٫

[۸۶]. سوره فرقان (۲۵)، آیه ۳٫

[۸۷]. سوره یس (۳۶)، آیه ۷۴٫

[۸۸]. سوره صافات (۳۷)، آیه ۸۶٫

[۸۹]. سوره ص (۳۸)، آیه ۵٫

[۹۰]. سوره حجر (۱۵)، آیه ۹۴-۹۶٫

[۹۱]. سوره طور (۵۲)، آیه ۴۳٫

[۹۲]. سوره انعام (۶)، آیه ۱۰۲٫

[۹۳]. سوره بقره (۲)، آیه ۲۱٫

[۹۴]. سوره حج (۲۲)، آیه ۷۷٫

[۹۵]. سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۹۲٫

[۹۶]. سوره مائده (۵)، آیه ۱۱۷٫

[۹۷]. سوره زمر (۳۹)، آیه ۴۴٫

[۹۸]. سوره یس (۳۶)، آیه ۲۳٫

[۹۹]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۸۱٫

[۱۰۰]. سوره شعراء (۲۶)، آیه ۹۷-۹۸٫

[۱۰۱]. هر خضوعی، حتی سجده، بدون اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت مخضوع له، عبادت و شرک محسوب نمی شود، اگرچه دلیل خاصی بر حرمت سجده به غیر داریم. (چنان که، از بزرگانی مثل علامه طباطبایی در المیزان، ج۱، ص۱۲۳، و آیت الله جوادی آملی در سیره پیامبران در قران، ج۶، ص ۱۸۷؛ و از اهل سنت در منابعی همچون تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۲، ص۳۵۱ و تفسیر سمرقندی، ج۱، ص۵۰۵ به این مطلب اشاره کرده اند؛ یعنی عبادت بودن هیچ عملی ذاتی نیست.

[۱۰۲]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۴۴٫

[۱۰۳]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۴۲٫

[۱۰۴]. سوره فرقان (۲۵)، آیه ۴۳٫

[۱۰۵]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۳۴٫

[۱۰۶]. محمد بن طاهر ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج۲۷، ص۲۶٫

[۱۰۷]. ابو جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۲۵٫

[۱۰۸]. سوره انعام (۶)، آیه ۵۶٫

[۱۰۹]. عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۷۲٫

[۱۱۰]. عبدالحق بن غالب ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۹۸٫

[۱۱۱]. احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۳۲٫

[۱۱۲]. محمدجواد بلاغی نجفی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۷٫

[۱۱۳]. همان، ص۵۸٫

[۱۱۴]. سوره مریم (۱۹)، آیه ۴۵٫

[۱۱۵]. محمدجواد بلاغی نجفی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۵۸٫

[۱۱۶]. حسن بن علی السقاف، التندید لمن عدد التوحید، ص۳۰٫

[۱۱۷]. سوره نساء (۴)، آیه ۵۹٫

[۱۱۸]. سوره مائده (۵)، آیه ۵۴٫

[۱۱۹]. ابن تیمیه، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، ص۴۰٫

[۱۲۰]. همان، ص۱۰٫

[۱۲۱]. سوره یونس (۱۰)، آیه ۱۰۶٫

[۱۲۲]. محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید، باب ۱۳٫

[۱۲۳]. مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج۱، ص۵۴٫

[۱۲۴]. سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ص۱۷۲٫

[۱۲۵]. عبد العزیز بن عبد الله بن باز، مجموع فتاوی بن باز، ج۲، ص۳۸۸٫

[۱۲۶]. همان، ج۵، ص۳۳۵٫

[۱۲۷]. سوره جن (۷۲)، آیه ۱۸٫

[۱۲۸]. سوره یونس (۱۰)، آیه ۱۰۶٫

[۱۲۹]. سوره انعام (۶)، آیه ۷۱٫

[۱۳۰]. سوره مائده (۵)، آیه ۷۶٫

[۱۳۱]. آیه اول با آیه )فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر( (شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۳) تفسیر می شود، یعنی از کسی به عنوان الوهیت درخواست نکن؛ و آیات دیگر با قید «من دون الله» مشخص کرده که دعای در عرض خدا شرک است نه دعای کسی که خدا اذن دعای او را داده است، مثل پیامبر$ که فرمود «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما».

[۱۳۲]. سوره نوح (۷۱)، آیه ۵٫

[۱۳۳]. سوره رعد (۱۳)، آیه ۱۴٫

[۱۳۴]. ابن تیمیه، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، ص۱۰٫

[۱۳۵]. چنان که از کتاب التوحیدش ذکر کردیم.

[۱۳۶]. جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص۳۳۹٫

[۱۳۷]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۳۴٫