چکیده
ثقه الاسلام کلینی، بیست حدیث را با مضمون وجود دوازده امام پس از پیامبر صل الله علیه وآله در «بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَر وَ النَّصِّ عَلَیْهِم» کتاب الکافی نقل کرده است. این اخبار از سوی برخی از معاصران مورد اشکال قرار گرفته و با تردید روبه رو شده است. مقالۀ حاضر نخست رابطۀ این باب در الکافی را با روایات مشابه در کتاب الغیبه نعمانی سنجیده و سپس با بررسی راویانی که به علت حضور آن ها، این روایات تضعیف شده اند، نشان می دهد که با توجه به قرائنی مانند طبقۀ این راویان بیشتر این روایات پیش از آغاز غیبت ضبط شده اند؛ از این رو حتی در فرض پذیرش این راویان یا تعلق آنان به فرق دیگر مانند واقفیه، نمی توان محتوای روایات آن ها را باطل دانسته و به جعلی بودن آن ها حکم نمود.
کلیدواژه ها: احادیث دوازده امام، ائمۀ اثناعشر، کافی، کلینی، نعمانی، واقفه.
مقدمه
اخبار دوازده امام، ازجملۀ مشهورات احادیث اسلامی است. در مصادر روایی امامیه نیز روایاتی نقل شده که تعداد امامان علیهم السلام را تعیین نموده است. تعدادی از این روایات، تنها وجود دوازده امام پس از پیامبر را بشارت می دهد. در تعدادی از این روایات، افزون بر تعداد امامان، نام برخی از آن ها یا تکرار نام هایی خاص، چون محمد یا علی، بیان شده است. برخی دیگر از این روایات نیز نام امامان را به صورت کامل نقل کرده اند.
یکی از مصادر مهمی که تعدادی از این روایات را در خویش جای داده، کتاب الکافی تألیف مرحوم محمد بن یعقوب کلینی است. جناب کلینی در انتهای کتاب الحجّه الکافی و ذیل أبواب التاریخ، پس از ابواب مربوط به زندگی هر یک از معصومان علیهم السلام ، بابی با عنوان «مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیْهِم» گشوده و در آن ۲۰ روایت را از منابع متقدم پیش از خویش گرد هم آورده است.
این روایات از سوی برخی معاصران، با تردید و انکارهای فراوانی روبرو شده اند؛ بعضی اساساً اصالت این روایات را موردتردید قرار داده و از الحاق پَسینی این روایات به الکافی سخن به میان آورده اند[۳]؛ برخی دیگر نیز نقل این اخبار را در الکافی مفروض گرفته اما با تضعیف سند این روایات یا نشان دادن مشکلات متنی آن ها، سعی نموده اند جعلی بودن آن ها را به اثبات رسانند.[۴]
۱- تبیین مسئله
دلیل عمده ای که برای طرح انگارۀ عدم انتساب این اخبار به کتاب مرحوم کلینی مطرح شده، عدم نقل بخش عمدۀ این اخبار توسط محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبه است.[۵] طبق نظر اشکال کننده، نعمانی به کتاب الکافی دسترسی داشته و آن گونه که از کتاب وی برمی آید، او به جمع اخبار دوازده امام نیز اهتمام داشته است؛ بر طبق آنچه یکی از استنساخ کنندگان این کتاب می نویسد، نعمانی بعد از اتمام نگارش کتاب و استنساخ آن، دو حدیث با مضمون دوازده امام را به باب مربوطه افزود.[۶] وی ۱۶ حدیث از ۲۰ حدیث الکافی را در این باب نیاورده و تنها چهار حدیث را نقل کرده است. با توجه به این که نعمانی برای طریق کلینی ارجحیت نیز قائل بوده است[۷]، عدم نقل این اخبار در کتاب الغیبه نتیجه ای نخواهد داشت جز این که در نسخه ای که او از الکافی در اختیار داشته، این احادیث وجود نداشته است؛ بنابراین چاره ای نیست جز این که گفته شود اخبار یاد شده بعداً به کتاب مرحوم کلینی ملحق شده اند.[۸]
از سوی دیگر برخی معاصرین با طرح این سؤال قدیمی[۹] که «اگر نام و شمارِ معصومان علیهم السلام معلوم و مشخص بوده، چرا این همه اختلاف و تشتّت در آرا و عقاید به وجود آمده است؟»، به بررسی اسانید و متون بیست روایت یادشده پرداخته و چنین نتیجه گرفته اند:
روایاتی که مرحوم کلینی، دربارۀ مشخص بودن نام امامان معصوم علیهم السلام در «بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَر وَ النَّصِّ عَلَیْهِم» آورده، قابل خدشه هستند. تنها یک روایت از بین آن ها – که همان روایت پانزدهم باشد – ، قابل اعتماد است. با قطع نظر از روایاتی که درجاهای دیگر آمده و در این بحث به آن ها پرداخته نشده است، به احتمال بسیار قوی، شمار و نام امامان علیهم السلام ، دست کم برای عموم شیعیان، مشخص نبوده است… .[۱۰]
از دیدگاه این افراد، چون دانشمندان رجال امامیه، بعضی از راویان این احادیث را افرادی غیرثقه یا غیرامامی به شمار آورده اند، نقل این اخبار توسط پیشینیان کلینی موردتردید است؛ ازاین رو به این اخبار نمی توان اعتنا و اعتماد کرد.
این شبهات را می توان در راستای تئوری برخی محققین غربی دانست که تمامی روایات شیعی مبنی بر وجود دوازده امام را مولود تحولات پس از غیبت صغرا دانسته و معتقدند شیعیان تا قبل از قرن سوم، هیچ روایتی را در این باب روایت نکرده اند و منابع پیش از غیبت صغرا را به کلی نسبت به موضوع دوازده امام، ساکت می دانند[۱۱]. این قبیل تردیدها هرچند خاستگاه هایی متفاوت دارد، اما همگی بر جعلی بودن روایات دوازده امام که در کتاب های متقدم شیعی موجودند، اصرار دارند.
در مقابل، برخی محققین نیز ادلۀ این اشکالات را ناکافی قلمداد کرده و آن ها را بی مبنا دانسته اند.[۱۲] در بین محققان شیعه، به صورت خاص می توان از سیدثامر هاشم العمیدی یاد کرد که با بررسی اسناد برخی روایاتِ متهم به ضعف، نشان داده است که ضعف این روایات به قبل از دوران غیبت بازمی گردد و از این منظر به تردیدهای مزبور پاسخ گفته است[۱۳]؛ شیوه ای که در مقالۀ حاضر نیز پی گرفته شده است. همچنین آندره نیومن از محققان غربی نیز تلویحاً نظریۀ کسانی که این اخبار را ساختگی قلمداد کرده اند، مردود دانسته و با توجه به اسناد این اخبار در مصادر رواییِ تألیف شده پس از غیبت، تأکید می کند که این اسناد، خود نشانگر قدمت این اخبار و تعلق آن ها به دوران پیش از غیبت است.[۱۴] مقالۀ حاضر نیز به بررسی اشکالات وارد بر باب «مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیهِم» پرداخته که وجه تمایز آن با پژوهش های یادشده، در بررسی تفصیلی تمامی احادیث باب و تلاش برای منبع یابی برخی از آن ها است تا از خلال این بررسی، پیشینۀ هرکدام از این اخبار و قدمت آن ها مشخص شود.
مقاله در گام نخست، انگارۀ الحاقی بودن این اخبار را موردبررسی قرار می دهد تا معلوم شود که آیا انتساب این اخبار به کلینی محرز است یا خیر؟ در گام بعد، با بررسی تحلیلی اسناد و طرق این اخبار، انگارۀ جعل آن ها پیش از کلینی را مورد قضاوت قرار می دهد.
۲- نقد و بررسی
۲- ۱- ادعای الحاقی بودن این اخبار به الکافی با توجه به عدم نقل نعمانی
همان طور که اشاره شد، فرضیۀ الحاقی بودن این اخبار به الکافی، تنها متکی بر عدم نقل نعمانی است. در پاسخ به این مدعا، جوابی درخور از سوی سید محمدجواد شبیری ارائه شده که به تفصیل، تمامی دلایل اشکال کننده را بررسی و رد کرده است.[۱۵] اجمالاً باید گفت فرضیۀ اشکال کننده تنها در صورتی صحیح است که هیچ دلیل دیگری بر عدم نقل نعمانی جز آنچه اشکال کننده ادعا کرده است، قابل تصور نباشد. درحالی که شواهد مهم و متقنی در دست است که نشان می دهد عدم نقل نعمانی، دلیل یا دلایل قابل توجه دیگری داشته است که مهم ترین آن ها احتمال عدم دسترسی او به بخش موردنظر از الکافی در هنگام تألیف کتاب الغیبه است. او خود در مقدمۀ کتاب تصریح کرده در هنگام نگارش کتاب، به بسیاری از آثار دسترسی نداشته است:
و قد جمعت فی هذا الکتاب ما وفق الله جمعه من الأحادیث التی رواها الشیوخ عن أمیر المؤمنین و الأئمه الصادقین ع فی الغیبه و غیرها مما سبیله أن ینضاف إلی ما روی فیها بحسب ما حضر فی الوقت إذ لم یحضرنی جمیع ما رویته فی ذلک لبعده عنی و أن حفظی لم یشمل علیه و الذی رواه الناس من ذلک أکثر و أعظم مما رویته و یصغر و یقل عنه ما عندی.[۱۶]
مقایسه ای تطبیقی بین احادیث ابواب مختلف کتاب الغیبه نعمانی با احادیث ابواب الکافی، نشان می دهد اکثر قریب به اتفاق اخبار مشترک بین این دو کتاب، از بخش هایی نزدیک به هم از کتاب الکافی گرفته شده است. این مطلب این فرضیه را تقویت می کند که شاید نعمانی در هنگام تألیف الغیبه، تنها به بخش هایی از کتاب الکافی دسترسی داشته و درنتیجه از سایر بخش های آن کتاب، روایات اندکی را نقل کرده است. ازقضا باب «ما جاء فی الاثنی عشر» در کتاب الکافی، فاصله ای زیادی با باب های نزدیک به هم مذکور در الکافی دارد که می تواند توضیح دهندۀ علت عدم نقل نعمانی از این باب از الکافی باشد.
پرسشی که در اینجا قابل طرح است، وضعیت چهار حدیث مشترک بین روایات باب «ما جاء فی الاثنی عشر» الکافی و کتاب الغیبۀ نعمانی است. دقت در متن و سند این چهار حدیث نشان می دهد نمی توان به صورت قطعی گفت نعمانی این چهار حدیث را از الکافی برگرفته است. متن، سند و یا متن و سند سه روایت از این چهار روایت، در الکافی و کتاب الغیبه متفاوت است؛ به گونه ای که می توان گفت به احتمال زیاد، نعمانی آن ها را از الکافی اخذ نکرده باشد[۱۷]. این دو کتاب، فقط در یک حدیث از این چهار روایت، دارای متن و سندی مشابه هستند. در مورد آن یک حدیث نیز دلیلی در دست نیست که بتوان ادعا کرد الزاماً از کتاب الکافی برگرفته شده است. در مقابل، احادیثی نیز در غیبت نعمانی وجود دارند که در سند آن ها، نام کلینی آمده است، ولی در الکافی بدان شکل نقل نشده اند[۱۸]؛ بنابراین می توان گفت احتمالاً نعمانی این روایات را از کتاب دیگر مرحوم کلینی که در آن زمان در اختیار داشته، نقل کرده است؛ نیز ممکن است آن روایات را به صورت شفاهی از مرحوم کلینی شنیده باشد؛ همچنین احتمال دارد نعمانی، با تکیه بر حافظه اش، آن ها را از الکافی نقل کرده باشد. پیداست که هر سه فرض، با عدم دسترسی نعمانی به بخش موردنظر از کتاب الکافی، سازگاری دارند.
علاوه بر آنچه گفته شد، جا دارد دو نکتۀ حاشیه ای از ادلۀ اشکال کننده نیز به صورت ویژه موردبررسی قرار گیرد.
۲- ۲- ادعای ارجحیت طریق کلینی نزد نعمانی
این ادعا، تنها متکی به گزارش زیر است:
أخبرنا محمد بن یعقوب عن علی بن محمد عن سهل بن زیاد عن محمد بن الحسن بن شمون عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن کرام قال:… و جاء فی غیر روایه محمد بن یعقوب الکلینی، بهذا أنتصر منهم و لو بعد حین[۱۹].
استنتاج اهمیت یا اولویت نقل طریق کلینی نزد نعمانی از این گزارش، بسیار عجیب است! مطابق با این گزارش، نعمانی ابتدا طریق منقول از کلینی را آورده و در انتهای روایت بیان کرده است که این حدیث از غیر طریق کلینی به شکل دیگری نقل شده است. مشخص نیست که این روایت از غیر طریق کلینی که نعمانی به آن اشاره کرده، با چه سندی و از چه طریقی در اختیار او قرار گرفته و اعتبار آن در چه حدی بوده است. چه بسا نقلی مرسل یا نظایر آن بوده و اعتباری برای ترجیح بر نقل کلینی نداشته است. افزودن چنین مطالب و اختلاف متن ها، در نگاشته های روایی بسیار مرسوم بوده و استنتاج «اهمیت یا اولویت نقل» از آن ها بسیار عجیب است.
افزون بر آن که مراجعه به دیگر اسانید نعمانی در کتاب الغیبه مشخص می کند که در اکثریت قریب به اتفاق موارد نقل موازی از کلینی و دیگر مشایخ نعمانی، طریق کلینی به عنوان طریق دوم و ذیل سایر طرق آورده شده است.[۲۰] به این ترتیب، ادعای ترجیح روایات کلینی بر سایر روایات نزد نعمانی، محل اشکال است.
۲- ۳- ادعای اهتمام نعمانی به جمع آوری تمامی اخبار باب
آیا دو حدیثی که نعمانی به صورت استدراکی و پس از اتمام نگارش کتاب، به باب موردنظر افزوده است، مطابق دیدگاه اشکال کننده، نشان دهندۀ اهتمام او به جمع آوری تمامی اخبار مرتبط با آن باب بوده است؟
در پاسخ باید متذکر شد که هیچ شاهدی برای تلاش نعمانی برای جمع آوری تمامی روایات مرتبط با این موضوع در دست نیست؛ به ویژه آنکه نعمانی خود به این مطلب تصریح می کند که فقط برخی از روایات دوازده امام را آورده است:
و إنما أوردنا بعض ما اشتمل علیه الکتاب و غیره مِن وَصْفِ رسولِ الله صل الله علیه وآله الأئمهَ الاثنی عشر و دلالتِه علیهم و تکریرِه ستایشَ عِدَّتِهم.[۲۱]
مطابق با سند این دو روایت، این روایات از آنِ ابن عقده است. أحمد بن محمد بن سعید بن عقده، شخصیتی زیدی مذهب و جارودی بوده است که از منظر نعمانی و مخاطبانش، نمی توانسته انگیزه ای در جعل احتمالی احادیث دوازده امام، پس از آغاز غیبت داشته باشد. از دیگر سو، وی از محدثان بزرگ بوده که روایات تمامی مذاهب اسلامی را روایت می کرده و مورد اعتماد سنی و شیعه بوده است. ازاین رو نقل از ابن عقده دربارۀ دوازده امام، نزد نعمانی اهمیت ویژه ای می توانست داشته باشد. به ویژه آن که این استدراک، در محیط حلب به سال ۳۴۲ صورت پذیرفته است[۲۲]؛ یعنی زمانی که کمتر از ده سال از آغاز حکومت حمدانیان بر این دیار می گذشته است و تشیع آن محیط، چندان پایدار و مستحکم نبوده است.
بنابراین اضافه کردن دو حدیث مورداشاره به باب یاد شده، شاید مبتنی بر این ویژگی خاص ناقل آن ها، یعنی ابن عقده، باشد؛ نه الزاماً از جهت اهتمام نعمانی به گردآوری تمامی اخبار در این زمینه.
۳- بررسی اسناد روایات الکافی در باب یاد شده
ازآنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت انگارۀ الحاقی بودن اخبار دوازده امام در الکافی مبتنی بر عدم نقل نعمانی، پشتوانۀ قابل اعتنایی ندارد. با روشن شدن این مطلب، در ادامه به بررسی اسناد ۲۰ حدیث منقول در الکافی می پردازیم.
روایات باب «مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیْهِم» را بر اساس مدلول آن ها، می توان در سه دستۀ کلی جای داد:
دستۀ اول: روایات بیان کنندۀ تعداد امامان علیهم السلام
دستۀ دوم: روایات بیان کنندۀ تعداد و نام اجمالی امامان علیهم السلام
دستۀ سوم: روایات بیان کنندۀ تعداد و نام تفصیلی امامان علیهم السلام
۳- ۱- روایات بیان کنندۀ تعداد امامان علیهم السلام
این دسته از اخبار را بر مبنای سند، می توان در زیر دسته هایی بدین شرح تقسیم نمود:
– روایات برگرفته از کتاب أبوسعید عصفوری: احادیث ۶، ۱۷ و ۱۸؛
– روایات برگرفته از کتاب إنا أنزلناه: احادیث ۱۱، ۱۲ و ۱۳؛
– روایات برگرفته از زراره: احادیث ۷، ۱۴ و ۱۶؛
– روایات برگرفته از أبوبصیر: احادیث ۱۵ و ۲۰؛
– سایر روایات: احادیث ۵، ۸، ۱۰ و ۱۹٫
پیش از ورود به بررسی هرکدام از این زیر دسته ها، باید این نکتۀ مهم را یادآور شویم که بدون تردید، مضمون کلیِ یادکرد امامان دوازده گانه، در مصادر حدیثیِ قرون نخستین اسلامی یافت می شده است. دلیل مهم این ادعا، وجود اخبار دوازده امام، در مصادر اهل سنت است که به تواتر و با الفاظ متفاوت و اسانید متعدد نقل شده است؛ بنابراین نقل همین محتوا در منابع غیر سنی، به هیچ عنوان پدیده ای دور از ذهن نیست. افزون بر آن باید توجه داشت نقل این اخبار، ملازمه ای با پیوستن به مکتب امامیۀ اثناعشریه و باور به امامان دوازده گانۀ آن ندارد. به ویژه آن که در روزگار نقل این اخبار، یعنی درزمانی که هنوز دوازده امامِ پیاپی از نسل امام حسین علیه السلام تحقق خارجی نیافته بود، مشخص نبود که منظور از دوازده نفر، چه کسانی هستند و در چه دوره هایی خواهند بود. پس این تصور که نقل اخبار شمار امامان، می توانسته به خودی خود از تمام انحرافات پسین درون شیعی جلوگیری کند، تلقی صحیحی از طرز تفکر پیشینیان به نظر نمی رسد. روشن است که این تحلیل را نمی توان در مورد اخباری که حاوی اسامی تمامی امامان است، مطرح نمود.[۲۳]
۳- ۱- ۱- روایات برگرفته از کتاب أبوسعید عصفوری
سند این روایات بدین شرح است[۲۴]: [۲۵] [۲۶]
این سه روایت، به احتمال قریب به یقین، از اصل ابوسعید عُصفُری گرفته شده است.[۲۷] مراد از ابوسعید عصفری، عبّاد بن یعقوب رواجنی است.[۲۸] عبّاد به سال ۲۵۰ از دنیا رفته است.[۲۹] بنابراین سال نگارش این اخبار بی هیچ تردیدی به قبل از دوران غیبت بازمی گردد. شیخ طوسی، عبّاد رواجنی را عامی خوانده است[۳۰]؛ بااین حال مصادر اهل تسنن نوعاً به رافضی بودن وی[۳۱] یا غالی بودن او در تشیع[۳۲]، اشاره نموده اند.[۳۳] وی این روایات را از عمرو بن ثابت که بین سال های ۱۷۰ تا ۱۷۲ وفات یافته[۳۴]، روایت کرده است؛ بنابراین اگر وثاقت عبّاد محرز باشد[۳۵]، با اطمینان می توان گفت این آثار قبل از سال ۱۷۰ نقل شده اند. از دیگر سو، با توثیق عمرو بن ثابت[۳۶]، زمان
نقل این روایات به قبل از سال ۱۵۰، یعنی سال وفات ابوحمزۀ ثمالی[۳۷]، بازمی گردد. بدین ترتیب، ازلحاظ تاریخی، نقل این اخبار نمی توانسته بعد از روشن شدن باور شیعیان امامی به دوازده امام، یعنی پس از آغاز دوران غیبت، صورت گرفته باشد. حال باید پرسید به چه دلیلی باید آن ها چنین متنی را در دوران حضور امامان جعل کرده باشند؟!
روایت ششم، از شیخ صدوق با سندش از محمد بن یحیی[۳۸] نقل شده است. شیخ طوسی نیز روایت هفدهم را با سند خود از محمد بن أحمد بن یحیی[۳۹] آورده است. ولی روایت هجدهم، در دیگر مصادر مشهور امامی نیامده و تنها در برخی منابع، به صورت مرسل از امام باقر علیه السلام روایت شده است.[۴۰]
۳- ۱- ۲- روایات برگرفته از کتاب إنا أنزلناه
این روایات، شامل احادیث ۱۱، ۱۲ و ۱۳ است: [۴۱] [۴۲]
این سه روایت، به احتمال قوی از کتاب [ثواب] إنا أنزلناه تألیف حسن بن عباس بن حریش نقل شده است. أحمد بن محمد بن عیسی و أحمد بن محمد برقی، راوی این کتاب بوده اند.[۴۳] در طبقات بعدی، ابن ولید نیز این کتاب را روایت کرده است.[۴۴] دربارۀ حسن بن عباس بن حریش، اطلاعات زیادی در دست نیست؛ او را در شمار اصحاب امام جواد علیه السلام برشمرده اند.[۴۵] البته مطابق با روایات حسن بن عباس در بصائر الدرجات، وی کتاب إنا أنزلناه را بر امام جواد علیه السلام عرضه نموده است. چنان چه از این مطلب بتوان چنین برداشت نمود که وی این کتاب را یافته، باید چنین گفت که با تأیید امام جواد علیه السلام عملاً احادیث این کتاب از آن حضرت روایت شده است.[۴۶] به این ترتیب قدمت این دسته از روایات و نقل آن ها در دوران حضور ائمه روشن می شود؛ در اینجا نیز کلینی صرفاً محتوایی را که در کتابی متعلق به دوران حضور
ائمه[۴۷] وجود داشته، نقل کرده است.
شیخ مفید، روایت یازدهم و دوازدهم را از جناب کلینی نقل کرده است.[۴۸] نعمانی نیز روایت یازدهم را از مرحوم کلینی آورده است؛ ولی تفاوت هایی در سند آن به چشم می خورد.[۴۹] روایت سیزدهم نیز تنها در بصائر الدرجات آمده است.[۵۰]
۳- ۱- ۳- روایات برگرفته از زراره
این روایات، احادیث ۷، ۱۴ و ۱۶ را در بر می گیرد:
روایت هفتم و چهاردهم در حقیقت یک روایت است که تنها تفاوت آن ها در دو راوی اول سند و در ذیلی است که در متن حدیث هفتم اضافه تر است[۵۱]. این روایت را با همین ذیل، صفار در بصائر الدرجات به سند خود از حسن بن موسی خشّاب (ادامۀ سند، همان سند کلینی است)[۵۲] و نعمانی به سند خود از ابان بن عثمان از زراره[۵۳] نقل کرده اند.
اسناد کلینی در روایت هفتم موثق است. علت موثق بودن آن، واقفی بودن ابن سماعه در عین فقاهت و وثاقت است.[۵۴] حسن بن محمد بن سماعه به سال ۲۶۳ در گذشته است.[۵۵] برادر بزرگ تر وی جعفر نیز واقفی بوده است.[۵۶] اشکالی که بر این روایت و نیز روایت چهاردهم وارد شده آن است که چگونه ممکن است ابن سماعه که واقفی و متعصب در وقف دانسته شده[۵۷]، روایاتی دربارۀ تعداد امامان علیهم السلام را نقل کرده باشد؟
گویا این فرضیه، عدم نقل اخبار تعداد امامان علیهم السلام از سوی واقفیه را مسلّم انگاشته است! حال آنکه واقفیه، تنها به عدم وفات امام کاظم علیه السلام و قائم بودن آن حضرت باور داشتند؛ ولی آیا از منظر آنان، امکان ادامۀ سلسلۀ امامان، پس از ظهور امام کاظم علیه السلام محتمل نبوده است؟ اگر این فرضیه را بتوان اثبات نمود که واقفیان با وجود باور به مهدویت و قائمیت امام کاظم علیه السلام ، اخبار دوازده امام را نیز نقل می کرده اند، اشکالی که بر این روایت وارد شده، برطرف خواهد شد.
دلیلی که برای صحت این فرضیه در دست است، روایتی است که شیخ طوسی از کتابی که علی بن أحمد علوی در دفاع از عقاید واقفیه نوشته، نقل کرده است. این روایت به روشنی نشان می دهد که از منظر واقفه، میان باورمند بودن به امامان دوازده گانه و قائل بودن به وقف بر امام کاظم علیه السلام یا حتی مهدی دانستن ایشان، سازگاری وجود دارد:
قال أبو عبد الله علیه السلام : «یا سعید! الأئمه اثناعشر، إذا مضی سته، فتح الله علی السابع و یملک منا أهل البیت خمسه و تطلع الشمس من مغربها علی ید السادس».[۵۸]
از دیگر قرائن بر امکان باور واقفیه به احادیث دوازده امام، حدیثی است که نعمانی دربارۀ دوازده وصی رسول خدا صل الله علیه وآله از ابن عقده آورده است:
و أخبرنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا حمید بن زیاد من کتابه و قرأته علیه قال: حدثنی…: … مسکن رسول الله صل الله علیه وآله جنه عدن و هی جنه خلقها الله بیده و معه فیها اثناعشر وصیا… .[۵۹]
آن گونه که در سند خبر تصریح شده، این حدیث در کتاب حمید بن زیاد وجود داشته است؛ کسی که بنا بر قول نجاشی، از وجوه واقفیه بوده است[۶۰].
بنابراین به نظر می آید بین واقفی بودن راوی و باور او به اخبار دوازده امام، به خودی خود، منافاتی وجود نداشته است.
لازم به ذکر است طریق «ابن سماعه عن علی بن الحسن بن رباط» به احتمال قوی، طریق کتاب علی بن حسن بن رباط است[۶۱] که طرق دیگری نیز داشته است[۶۲]؛ بنابراین می توان احتمال داد که کلینی[۶۳] طریق ابن سماعه را به دلیل برتری آن به جهت نشان دادن اجماعی بودن این روایات میان طوایف مختلف شیعی برگزیده است. همان گونه که شیخ صدوق نیز در کمال الدین، حدیثی را دربارۀ خلقت نوری چهارده معصوم از علی بن حسن بن رباط با همین طریق نقل کرده است.[۶۴]
علاوه بر این، با توجه به اسناد نعمانی در نقل همین حدیث، به احتمال زیاد این خبر (حدیث ۷ و ۱۴) در کتاب علی بن سیف نیز وجود داشته است[۶۵]؛ کتابی که بنا بر قرائنی[۶۶]، در اختیار کلینی نیز بوده است. در این فرض، کلینی می توانسته آن ها را از طریق علی بن سیف که توثیق شده نیز، روایت کند؛ اما او در هر دو نقل این حدیث، طریق ابن سماعه را برگزیده است؛ شاید به این دلیل که تنوع راویان این روایات در بین فرقه های مختلف شیعی را نشان دهد.
روایت ۱۶ نیز دربردارندۀ این مضمون است که بعد از امام حسین علیه السلام ، نُه امام دیگر از نسل آن حضرت خواهند بود. به احتمال زیاد، منبع نقل این روایت، یکی از کتاب های حسن بن علی وشّاء، از اصحاب امام رضا علیه السلام و از چهره های برجستۀ شیعه در زمان خود، بوده است۴؛ یعنی اگر این روایت جعلی باشد، در زمان امام رضا علیه السلام جعل شده است که تعداد ائمه علیهم السلام در آن زمان، به ۹ نفر نیز نرسیده بود![۶۷]
۳- ۱- ۴- روایات برگرفته از أبوبصیر[۶۸]
روایات ۱۵ و ۲۰ از أبوبصیر است:
روایت پانزدهم از سوی نعمانی[۶۹]، شیخ مفید[۷۰] و شیخ طوسی[۷۱] از مرحوم کلینی روایت شده است. شیخ صدوق نیز آن را به سند خود از ابن ابی عمیر آورده است.[۷۲] لازم به ذکر است ابتدای سند این روایت، دقیقا مطابق است با پرتکرارترین طریقی که کلینی به واسطۀ آن، روایات کتاب های ابن ابی عمیر را نقل می کند.[۷۳] حال با توجه به اینکه راوی کتاب سعید بن غزوان نیز ابن ابی عمیر بوده است[۷۴]، منبع کلینی در نقل این روایت می تواند یا کتاب سعید بن غزوان یا کتاب های ابن ابی عمیر باشد[۷۵] که درهرحال، این دو راوی، حداقل نیم قرن با زمان غیبت فاصله دارند.
روایت بیستم نیز از سوی نعمانی با سندی غیر از سند الکافی از ابوبصیر آمده است.[۷۶] شیخ صدوق نیز آن را با سندی مشابه با سند جناب کلینی آورده است.[۷۷] مرحوم صفّار نیز این روایت را از عبدالله بن صلت آورده است.[۷۸] در سند کلینی، نام عثمان بن عیسی آمده است که می دانیم ۶۰ سال عمر کرده[۷۹] و از ابوحمزۀ ثمالی نیز روایت کرده است.[۸۰] ابوحمزۀ ثمالی در سال ۱۵۰ از دنیا رفته[۸۱]، ازاین رو با فرض حداقل ۲۰ سالگی عثمان در زمان وفات ابوحمزه، سال وفات عثمان قبل از ۱۹۰ به دست می آید. از دیگر سو وی در شمار وکیلان امام کاظم علیه السلام و از رؤسای واقفیه دانسته شده که البته بنا به قول نجاشی توبه نموده است.[۸۲] درنتیجه وفات وی باید بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام به سال ۱۸۳ بوده باشد. طبق منابع فهرستی، وی راوی عمدۀ کتاب های سماعه بن مهران بوده است.[۸۳] حال با توجه به اینکه این کتاب از منابع محتمل الکافی است[۸۴] و غیر از او و عثمان بن عیسی، از نگاشته های دیگر راویان سند الکافی استفاده چندانی نشده است، می توان احتمال داد که این روایت برگرفته از کتاب یکی از این دو نفر باشد.
۳- ۱- ۵- سایر روایات
که شامل روایات ۵، ۸، ۱۰ و ۱۹ هستند.
دو روایت ۵ و ۸، پرسش و پاسخ یک یهودی از امیرالمؤمنین علیه السلام را گزارش می کند که با توجه به نزدیکی متونشان، سند آن ها با یکدیگر بررسی می شود. سند این روایات بدین شرح است: [۸۵][۸۶][۸۷]
ویژگی مهم این دو روایت، قرار گرفتن محمد بن حسین بن ابی الخطاب و محمد بن خالد برقی در سند آن ها است. محمد بن حسین متوفای سال ۲۶۲ است.[۸۸] محمد بن خالد نیز از اصحاب امام کاظم[۸۹]، امام رضا[۹۰] و امام جواد[۹۱] علیهم السلام بوده است. عدم ذکر نام وی در شمار اصحاب دیگر امامان علیهم السلام ، نشان دهندۀ آن است که احتمالاً وفات وی در حدود سال ۲۲۰ رخ داده است. از دیگر سو، محمد بن حسین این روایت را از مسعده بن زیاد روایت کرده است. مسعده بن زیاد از اصحاب امامان باقر و صادق علیهما السلام نیز از سوی نجاشی توثیق شده است.[۹۲] به این ترتیب، تعداد دوازده امام، سال ها پیش از آغاز غیبت از سوی بزرگان امامیه روایت شده است.
روایت هشتم را شیخ طوسی در کتاب الغیبه از کلینی نقل کرده است.[۹۳] روایت پنجم را نیز شیخ صدوق به سند خود از برقی روایت کرده است.[۹۴] نعمانی نیز آن را با سندی دیگر از ابراهیم بن أبی یحیی آورده است.[۹۵]
روایت ۱۰:
محمد بن عیسی بن عبید در شمار اصحاب امام رضا علیه السلام [۹۶] و امام جواد علیه السلام [۹۷] شمرده شده است. برخی گزارش ها از زنده بودن وی به سال ۲۶۰ حکایت دارد.[۹۸] شیخ مفید این روایت را از جناب کلینی آورده است.[۹۹] شیخ صدوق نیز این روایت را با سند مشابه[۱۰۰] و سند دیگری[۱۰۱] از محمد بن عیسی بن عبید نقل کرده است.
روایت ۱۹:
علی بن محمد علّان کلینی، دایی ثقه الاسلام کلینی است که در زمان غیبت صغرا از دنیا رفته است.[۱۰۲] این روایت را نعمانی از کلینی آورده است.[۱۰۳]
دربارۀ این روایت نیز با توجه به واقفی بودن کرّام، اشکالاتی وارد شده است.[۱۰۴] همان گونه که پیش ازاین بیان شد، واقفیه الزاماً با تعداد امامان علیهم السلام مشکلی نداشتند؛ اعتقاد آن ها، زنده دانستن امام کاظم علیه السلام و عدم باور به امامت امام رضا علیه السلام بوده است، نه چیزی بیش از این! در متن این روایت، برخلاف برخی روایات دیگر که در آن ها امام قائم، آخرین امامان علیهم السلام معرفی شده است[۱۰۵]، تصریحی بر قائم بودن آخرین امامان وجود ندارد؛ درنتیجه تعارضی با معتقدات واقفیه ندارد[۱۰۶]. از دیگر سو، احتمال اخذ این روایت از کرّام، پیش از وقف او نیز وجود دارد.[۱۰۷]
۳- ۲- روایات بیان کنندۀ تعداد و نام اجمالی امامان علیهم السلام
این دسته شامل روایت چهارم و نهم می شود.
روایت ۴:
این روایت که نام امامان تا امام باقر علیه السلام را در بردارد، از اصل سلیم بن قیس اتخاذ شده است. مطابق با سند روایت، راویان آن، أبان بن ابی عیاش، إبراهیم بن عمر یمانی و عمر بن أذینه بوده اند که در طبقۀ بعدی، بزرگانی چون حمّاد بن عیسی و ابن أبی عمیر آن را روایت نموده اند. روشن است که ضعف احتمالی در سند این روایت به أبان بازمی گردد. نکتۀ مهم آن است که أبان در زمرۀ تابعین بوده و در نیمۀاول قرن دوم هجری از دنیا رفته است.[۱۰۸] همچنین باید توجه داشت که ضعف راوی لزوماً به معنای جاعل بودن او نیست؛ افزون بر این، حتی در فرض متهم شدن أبان به جعل این کتاب، این جعل نمی تواند قریب به عهد غیبت صورت گرفته باشد. طریق نقل حدیث، گویای این نکته است که این اعتقاد (و لو از طریق راوی ای ضعیف) در بین بزرگانی از اصحاب چون عمر بن أذینه، حمّاد بن عیسی و ابن ابی عمیر رایج بوده است و این مضمون از سوی ایشان برای پسینیان نیز روایت شده است. نعمانی[۱۰۹] و شیخ طوسی[۱۱۰] هر دو، این روایت را از کلینی نقل کرده اند. شیخ طوسی آن را با سند دیگری از ابن ابی عمیر نیز آورده است.[۱۱۱] شیخ صدوق آن را با سندهای دیگری از حمّاد بن عیسی و ابن ابی عمیر روایت کرده است.[۱۱۲]
روایت ۹:
حسن بن محبوب، از ثقات و مشاهیر امامیه و صاحب تألیفات مهمی بوده و به سال ۲۲۴ وفات یافته است.[۱۱۳] زیاد بن منذر، با کنیۀ ابوالجارود، از اصحاب امام باقر علیه السلام بوده که از امام صادق علیه السلام نیز روایت نموده است.[۱۱۴] وی با خروج زید، از امامیه جدا شد و ظاهراً فرقه ای از زیدیه به او منسوب اند.[۱۱۵] وی بین سال های ۱۵۰ تا ۱۶۰ وفات یافته است.[۱۱۶] وثاقت وی محل بحث و اختلاف است.[۱۱۷] شیخ مفید این روایت را از کلینی آورده است.[۱۱۸] شیخ صدوق آن را با همین سند[۱۱۹] و همچنین سندهای دیگری[۱۲۰] از حسن بن محبوب روایت کرده است. گذشته از اینکه کتاب حسن بن محبوب مسلّماً از منابع الکافی بوده و طریق «محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن ابن محبوب» نیز یکی از طرق کلینی برای نقل از کتاب اوست[۱۲۱]. طرق مختلف این حدیث تا حسن بن محبوب در دیگر کتاب ها، قدمت این خبر و تعلق آن به حوالی نیمۀ نخست قرن دوم را اثبات می کند.
۳- ۳- روایات بیان کنندۀ تعداد و نام تفصیلی امامان علیهم السلام
سه روایت نخست باب در این دسته جای می گیرند:
روایت اول و دوم که متن مشترکی دارند، با سند صحیح از امام جواد علیه السلام روایت شده اند. نکتۀ قابل توجه دراین بین، تصریح صفاّر به سماع این روایات، ده سال قبل از حیرت است.[۱۲۲] مشهورترین قول دربارۀ حیرت، حیرت عمومی شیعیان در پی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به سال ۲۶۰ است.[۱۲۳] به این ترتیب، برقی این روایت را حدود سال ۲۵۰ برای صفّار روایت کرده است. سال سماع این روایت از ابوهاشم جعفری مشخص نیست.
در روایت سوم نیز سند روایت تا بکر بن صالح، صحیح و مورد اعتماد است. بکر بن صالح با عبارت «ضعیف» از سوی نجاشی تضعیف شده است.[۱۲۴] در رجال منسوب به ابن غضائری نیز وی با عبارت «ضعیف جدا کثیر التفرد بالغرائب» تضعیف شده است.[۱۲۵] به این ترتیب نخستین تضعیف در این سند، دربارۀ بکر بن صالح است. بکر بن صالح در زمرۀ راویان از امام کاظم علیه السلام بوده است.[۱۲۶] وی را از مجموعۀ راویان از امام رضا علیه السلام نیز نام برده اند[۱۲۷]؛ هرچند با توجه به روایات او، وی باید زمان امام جواد علیه السلام را نیز درک کرده باشد.[۱۲۸] با توجه به عدم یادکرد از او در زمرۀ اصحاب امامان بعدی، وفات او باید در زمان امام جواد علیه السلام یا اندکی پس ازآن رخ داده باشد. به این ترتیب، انتقال این روایت از بکر بن صالح به حسن بن ظریف باید حداکثر در زمان امامت امام جواد علیه السلام اتفاق افتاده باشد. با توجه به تصریح این اخبار به اسامی امامان و نقل آن ها در دوران قبل از غیبت، جای این سؤال وجود دارد که حتی در فرض ضعف بکر بن صالح یا راویان پیش از او چون عبدالرحمان بن سالم، چگونه آن ها قادر به جعل این روایت بوده و به عنوان مثال، پیش بینی امامت امام حسن عسکری علیه السلام را نموده اند؟[۱۲۹]
این روایات در دیگر مصادر نیز نقل شده است. روایت اول را شیخ طوسی از الکافی نقل کرده است.[۱۳۰] نعمانی نیز در کتاب الغیبه، حدیث مذکور را از برقی روایت نموده است[۱۳۱]؛ اما متن روایت، مفصل تر از متن موجود در الکافی است که نشان دهندۀ دست یابی نعمانی به طریقی دیگر از این حدیث است. شیخ صدوق نیز متن مشابهی را از برقی به سند خود روایت کرده است.[۱۳۲] روایت دوم که طریقی دیگر برای روایت اول است، تنها در الکافی آمده است. روایت سوم از سوی نعمانی با سند خود از بکر بن صالح روایت شده است.[۱۳۳] سال سماع این روایت از سوی نعمانی، سال ۳۱۳ ثبت شده است که احتمالاً پیش از دست یابی وی به الکافی است. این روایت با اسانید متعدد از بکر بن صالح روایت شده است.[۱۳۴] ادغام طرق موازی در بکر بن صالح که به هنگام نقل سند این حدیث در منابع گوناگون دیده می شود[۱۳۵]، می تواند نشانگر نقل از کتاب بکر باشد.[۱۳۶]
نتیجه گیری
دقت در اسناد کتاب الکافی، برخی منابع متقدم حاوی اخبار دوازده امام را معرفی می کند. عموم این منابع، در دورانی نوشته شده اند که ازلحاظ تاریخی، هنوز مصادیق خارجی دوازده امام معین نشده بود؛ ازاین رو، انگیزه ای برای جعل آن ها وجود نداشته است. این کتاب ها که بعضاً دارای طرق نقل متعدد بوده اند، در زمان مرحوم کلینی رواج داشته اند و وی از بین آن ها، اخباری را برگزیده است. هرچند به علت وجود برخی راویان ضعیف در طرق نقل این کتاب ها، با نگاه رجالی صرف، این روایات ضعیف قلمداد می شوند، اما باید توجه داشت که مطابق آنچه بیان شد، تمامی این راویان ضعیف در دورانی زیسته و از دنیا رفته اند که جعل اخبار دوازده امام برای آن ها نفعی نداشته است. ازاین رو مرحوم کلینی با اخباری مواجه بوده که سال ها پیش از غیبت، توسط اصحاب امامان نقل شده بود. در طرق این اخبار، راویانی نیز وجود داشتند که متعلق به فرقه های دیگر بودند؛ این امر نه تنها از ارزش این روایات در منظر کلینی نمی کاست که بدان ها ارزشی مضاعف نیز می بخشید! چراکه مدلول این اخبار در زمان نقل آن ها، با باورهای برخی از این راویان که به فرقه هایی چون واقفیه و فطحیه منسوب بودند، ناسازگاری نداشته و پس از کامل شدن دوازده امام در فرقۀ امامیه، می توانست کارکردی احتجاجی نیز داشته باشد؛ بنابراین محتمل است که امثال کلینی و نعمانی، این اسناد را به عمد گزینش کرده و در آثار خود نقل کرده باشند.
مطابق با اسناد الکافی، راویان ثقۀ احادیث دوازده امام را در هرم زیر می توان جای داد که هر لایۀ آن، یک طبقه را نشان می دهد:
۱- محمد بن یحیی – علی بن ابراهیم – علی بن محمد علان کلینی – محمد بن حسن طائی- ابو علی أشعری – محمد بن جعفر أسدی
۲- محمد بن حسن صفار – إبراهیم بن هاشم – محمد بن حسین بن أبی الخطاب – أحمد بن محمد بن عیسی – أحمد بن محمد بن خالد برقی – عبدالله بن محمد بن عیسی – محمد بن أحمد بن یحیی – عبدالله بن جعفر- أبوهاشم جعفری – حسن بن محمد بن سماعه
۳- حسن بن محبوب- عبدالله بن صلت – ابن ابی عمیر – حسن بن موسی خشّاب – محمد بن خالد برقی – عباد بن یعقوب رواجنی -حسن بن ظریف – علی بن حسن بن رباط
۴- عمر بن أذینه – سعید بن غزوان – عمرو بن ثابت
۵- أبوحمزۀ ثمالی – أبوبصیر – زراره – ابوالجارود
در این مجموعه، مشایخ مستقیم کلینی و راویانی آورده شده اند که با سندی صحیح به کلینی متصل شده باشند. مشاهده می شود که اخبار دوازده امام، از راویانی در نیمه قرن دوم به بعد به صورت مسلّم روایت شده است. ازاین رو نباید در اطلاع خواص اصحاب ائمه از شمار امامان تردیدی رواداشت. دراین بین، راویانی که نام امامان علیهم السلام را نیز روایت نموده اند با زیرخط مشخص شده اند. این امر حاکی از در اختیار بودن فهرست نام امامان علیهم السلام از اوایل قرن سوم نزد برخی ثقات امامیه است.
از دیگر سوی، همان طور که دیدیم، بسیاری از روایات باب، یا مستقیماً از سوی مؤلفان بعدی، از کلینی روایت شده اند یا با اسانیدی مستقل نقل شده اند که نشان از اتقان این روایات و اصالت آن ها دارد؛ چرا که حلقۀ مشترک[۱۳۷] سندهای متفاوت این روایات، نهایتاً تا قبل از غیبت می زیسته اند؛ زمانی که قاعدتاً امکان پیش بینی تعداد امامان به طور دقیق، وجود نداشته است.
پی نوشت ها :
[۱]. تاریخ دریافت: ۷/۵/۹۳، تاریخ پذیرش: ۱۹/۱۰/۹۳٫
[۲]. رضا قربانی زرین، دکتری علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تهران ghorbaniz@yahoo.com .
[۳]. مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ۱۵۵٫
[۴]. بهعنوان نمونه ر.ک: سلطانی، محمدعلی، تأمّلی در باب حجّت اصول «الکافی»، سرتاسر.
[۵]. نعمانی در کتاب الغیبه در باب «ما روی فی أن الأئمه اثناعشر إماما و أنهم منالله و باختیاره»، روایات ۳، ۲۵، ۲۶ و ۲۷ را از جناب کلینی و در تناظر با روایات ۴، ۱۱، ۱۵ و ۱۹ از باب موردبحث در الکافی آورده است. همچنین روایت چهارم باب خود را نیز از کلینی البته در تناظر با روایتی از باب فی الغیبه الکافی (۱/ ۳۳۸/ ح ۷) آورده است.
[۶]. «و قال أبو الحسن الشجاعی رحمهالله : هذان الحدیثان مما استدرکهما أبو عبدالله رحمهالله بعد فراغه و نسخی الکتابَ» (نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، ۹۷).
[۷]. دلیل اشکال کننده بر این مدعا، روایتی است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
[۸]. مدرسی طباطبایی، سید حسین، همان، ۱۴۴٫
[۹]. این شبهه، پیشینهای طولانی دارد؛ شیخ صدوق به این شبهه که توسط زیدیان مطرح میشده اشاره کرده و آن را چنین پاسخ داده است: «قالت الزیدیه: فان کان رسولالله صل الله علیه وآله قد عرف أمتَه أسماءَ الأئمه الاثنی عشر، فلم ذهبوا عنه یمینا و شمالا و خبطوا هذا الخبط العظیم؛ فقلنا لهم: إنکم تقولون أنّ رسولالله صل الله علیه وآله استخلف علیا علیهالسلام و جعله الإمام بعده و نصّ علیه و أشار إلیه و بیّن أمره و شهّره، فما بال أکثر الأمه ذهبت عنه…؟!» (ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۶۸). در ادامۀ مقاله، در این باره سخن خواهیم گفت.
[۱۰]. سلطانی، محمد علی، همان، ۳۱٫
[۱۱]. برای نمونه ر.ک: کلبرگ، اتان، از امامیه تا اثناعشریه، ترجمۀ محسن الویری، دین و ارتباطات، ۲/۲۰۳٫
[۱۲]. برای نمونه ر.ک: الویری، محسن، نقد نظریهای در پیدایش شیعۀ اثناعشری، دین و ارتباطات، ۲/۵۱ – ۸۶٫
[۱۳]. العمیدی، سید هاشم ثامر، المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، ۹۹ و ۱۰۰٫
[۱۴]. نیومن، آندره، دورۀ شکلگیری تشیع دوازده امامی، ۳۷۳٫
[۱۵]. شبیری، سید محمدجواد، الکاتب النعمانی و کتابه الغیبه، علوم حدیث، ۳/ ۲۳۳ – ۲۳۷٫ آنچه در ادامه میآید تا حد زیادی منطبق بر محتوای مقالۀ یاد شده است.
[۱۶]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۲۹٫
[۱۷]. شبیری، سید محمدجواد، همان، ۲۲۸٫
[۱۸]. همان، ۲۲۹٫
[۱۹]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۴ و ۹۵٫
[۲۰]. موارد تقدم طریق موازی نعمانی از سایر مشایخش که همطبقۀ کلینی بودهاند، بر طریق کلینی، در الغیبه به این شرح است:
عبدالواحد بن عبدالله، ص ۱۱۴، ح ۸؛ سلامه بن محمد، ص ۱۳۴ – ۱۳۵، ح ۱۸، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، ح ۶؛ أحمد بن إدریس و محمد بن یحیی، ص ۱۳۹ – ۱۴۰، ح ۲؛ علی بن أحمد، ص ۱۶۳ – ۱۶۴، ح ۴؛ علی بن حسین، ص ۲۰۴ – ۲۰۵، ح ۷؛ محمد بن همام، ص ۱۵۲ – ۱۵۳، ح ۱۰، ص ۱۵۹ – ۱۶۰، ح ۷، ص ۱۶۶ – ۱۶۷، ح ۶، ص ۱۶۷ – ۱۶۸، ح ۷، ص ۱۶۹، ح ۱۱، ص ۱۷۶، ح ۱۷؛ ابن عقده، ص ۱۳۶ – ۱۳۷، ح ۲، ص ۱۵۸، ح ۳، ص ۱۷۷، ح ۲۱، ص ۲۰۸ – ۲۰۹، ح ۱۶ و ص ۲۷۹، ح ۶۷٫
در مقابل، تنها در یک مورد، طریق کلینی بر طریقی از عبدالواحد بن عبدالله مقدم داشته شده است (ص ۲۷۹، ح ۶۷). در روایت مورد استناد مستشکل نیز، همانگونه که گفته شد، اصلاً طریق یا شیخ موازی، مجهول بوده و ذکر نشده است.
[۲۱]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۰۲٫
[۲۲]. قال: حدثنا أبو عبدالله محمد بن إبراهیم النعمانی بحلب و فی نسخه:… قال: حدثنی محمد بن إبراهیم أبو عبدالله النعمانی رحمهالله تعالی فی ذی الحجه سنه اثنتین و أربعین و ثلاثمائه (نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۸)
[۲۳]. البته چنانکه خواهد آمد، اکثریت مطلق روایات این باب، حاوی اسامی امامان نیست.
[۲۴]. لازم به ذکر است شناسایی راویان و برطرف کردن برخی تصحیفات، بر اساس تحقیق چاپ جدید الکافی (چاپ دارالحدیث) و نرمافزار درایه النور بوده است.
[۲۵]. علامت ستاره، نشاندهندۀ تکرار نام راوی در سند است.
[۲۶]. سند این حدیث، در الکافی این گونه ثبت شده است: «و بِهذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ رَفَعَهُ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام ، قَالَ:… .»؛ ما آن را با توجه به سند حدیث پیش از آن، بازسازی کردیم.
[۲۷]. عده ای از علما، الأصول السته عشر، ۱۳۹ و ۱۴۰٫ علاوه بر این، مدرسی اکثر روایات این اصل (از جمله همین سه حدیث) را برگرفته از کتاب عمرو بن ثابت میداند. (مدرسی طباطبائی، سید حسین، میراث مکتوب، ۲۶۴- ۲۶۵).
[۲۸]. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ۲۹۳٫
[۲۹]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ۱۱/۵۳۸؛ البته برخی سال وفات وی را ۲۰۵ ضبط کردهاند. (باجی، سلیمان بن خلف، التعدیل و التجریح، ۳/۱۰۴۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ۲/۵۴۱)
[۳۰]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۳۴۳٫
[۳۱]. ابن حجر، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ۱/۴۶۹ و ۴۷۰٫
[۳۲]. باجی، سلیمان بن خلف، همان.
[۳۳]. لازم به ذکر است وجه جمع این دو نظر، در زیدی جارودی بودن اوست. این دیدگاه در برخی منابع جارودیان نیز بازتاب یافته است. (ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ۴۶۵). همچنین برخی معاصرین نیز این قول را اختیار کردهاند (کولبرگ، اتان، اصول اربعمائه، ۱۰۸). در صورت صحت این برداشت، میتوان نقل متعدد از عبّاد را در این باب از الکافی، ناشی از رویکرد احتجاجی کلینی دانست که در نقل از ابوالجارود، بزرگ زیدیان جارودی، (حدیث ۹) و دو تن از بزرگان واقفه (حدیث ۷ و ۱۹) نیز هویداست. این رویکرد در نقلهای متعدد شاگرد او، نعمانی، از زیدیانی مانند ابن عقده، نیز آشکار است. (ر.ک: ادامۀ همین مقاله).
[۳۴]. ابن حبان، محمد، کتاب المجروحین، ۲/۷۶٫
[۳۵]. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ۹/۲۱۹٫
[۳۶]. همان، ۱۳/۷۴٫
[۳۷]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۱۵٫
[۳۸]. ابن بابویه، محمد بن علی، همان، ۳۱۸٫
[۳۹]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۳۸٫
[۴۰]. ابو الصلاح حلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، ۴۱۹٫
[۴۱]. طریق این روایت در الکافی اینگونه است: «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللّهِ و مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ جَمِیعاً، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیهالسلام :… .»؛ ما آن را با توجه به تحویل سند، بازسازی کردیم.
[۴۲]. طریق دو روایت ۱۲ و ۱۳ در الکافی، به ترتیب، اینگونه است: «و بِهذَا الْإِسْنَادِ، قَالَ:….»؛ «و بِهذَا الْإِسْنَادݭِ:… ».
[۴۳]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۶۱؛ طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۱۲۶٫
[۴۴]. همان، ۱۳۶٫
[۴۵]. همو، رجال، ۳۷۴؛ برقی، احمد بن محمد، رجال، ۵۷٫
[۴۶]. «حدثنا أحمد بن محمد عن الحسن بن العباس بن الحریش قال: عرضت هذا الکتاب علی أبی جعفر علیهالسلام فأقرّ به؛ قال: قال أبو عبدالله علیهالسلام : قال علی علیهالسلام فی صبح أول لیله القدر التی کانت بعد رسولالله صل الله علیه وآله …». (صفّار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۲۲۲ و ۲۲۳)؛ و نیز این حدیث: «حدثنا الحسن بن أحمد بن محمد عن أبیه عن الحسن بن عباس بن حریش أنه عرضه علی أبی جعفر علیهالسلام ، فأقرّ به؛ قال: فقال أبو عبدالله علیهالسلام : إن القلب الذی یعاین ما ینزل فی لیله القدر لَعظیم الشأن… ». (همان، ۲۲۳ و ۲۲۴).
[۴۷]. دربارۀ این کتاب و احتمالات پیرامون منشأ آن، ر.ک: مدرسی، سید حسین، میراث مکتوب، ۲۲۶؛ و نیز Ansari, L’héritage ésotérique du chiisme: un livre sur l’exégèse de la sourate 97, p. 17.
[48]. مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، ۲/۳۴۵ و ۳۴۶٫
[۴۹]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، ۶۰٫
[۵۰]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ۲۸۰٫
[۵۱]. این افزونه چنین است: « فَقَالَ عَلِی بْنُ رَاشِدٍ – و کانَ أَخَا عَلِی بْنِ الْحُسَینِ لِأُمِّهِ – و أَنْکرَ ذلِک، فَصَرَّرَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام ، وَ قَالَ: ‹أَمَا إِنَّ ابْنَ أُمِّک کانَ أَحَدَهُمْ›».
[۵۲]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۳۲۰٫
[۵۳]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۶۶٫
[۵۴]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۰٫
[۵۵]. همان، ۴۲٫
[۵۶]. همان، ۱۱۹٫
[۵۷]. همان، ۴۲٫
[۵۸]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۵۳٫
[۵۹]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۹ – ۱۰۱٫
[۶۰]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۳۲٫
[۶۱]. همان، ۲۵۱٫
[۶۲]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۲۷۰٫
[۶۳]. یا محتملا حسن بن موسی خشّاب در کتاب الرد علی الواقفه (ر.ک: نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۲) که میتواند منبع یکی از این دو نقل الکافی باشد.
[۶۴]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۲/ ۳۳۶٫
[۶۵]. سند نعمانی در نقل این حدیث عبارت است از: «أحمد بن محمد بن سعید ابن عقده الکوفی قال حدثنا یحیی بن زکریا بن شیبان من کتابه سنه ثلاث و سبعین و مائتین قال حدثنا علی بن سیف بن عمیره قال حدثنا أبان بن عثمان عن زراره» (همان، ۶۶). حال با توجه به اینکه نعمانی ۴ حدیث را با طریق «ابن عقده عن یحیی بن زکریا بن شیبان عن علی بن سیف» نقل کرده که طریق نقل کتاب علی بن سیف است (ر.ک: نجاشی، احمد بن علی، ۲۷۸، مدخل ۷۲۹)، میتوان نتیجه گرفت که ظاهرا این حدیث در کتاب او وجود داشته است.
[۶۶]. کلینی نیز ۷ حدیث را در الکافی از طریق «احمد بن محمد بن عیسی» از علی بن سیف نقل کرده است؛ با توجه به اینکه «احمد بن محمد بن عیسی» در طریق صدوق به کتاب علی بن سیف قرار داشته است (ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۴/۴۹۱)؛ بنابراین بهاحتمالقوی، کلینی نیز به احادیث کتاب علی بن سیف دسترسی داشته است. البته باقی نقلهای کلینی از علی بن سیف، از طریق سلمه بن خطاب است که احتمالا برگرفته از کتاب سلمه است.
[۶۷]. حسن بن علی الوشاء، صاحب کتابهایی بوده که نجاشی آنها را از یعقوب بن یزید از او روایت مینماید. البته نجاشی کتابی را با عنوان مسائل الرضا علیهالسلام از وی نام میبرد که روایت آن را از طریق أحمد بن محمد بن عیسی أشعری میداند (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۰). شیخ طوسی تنها یک کتاب را به او منسوب میکند که طریق آن به أحمد بن محمد بن عیسی میرسد (طوسی، محمد بن حسن، رجال، ۳۵۴؛ همو، الفهرست، ۱۳۸). روایات او در الکافی بسیار زیاد و بالغ بر ۵۵۸ طریق است. بهغیراز روایاتی که وی در نقل آنها شیخ اجازه محسوب میشود، سایر روایات او علیالقاعده باید مأخوذ از کتابهای وی باشد. راویان از او در الکافی نخست معلی بن محمد البصری با ۴۱۶ طریق و سپس أحمد بن محمد بن عیسی با ۸۰ طریق است. نکتۀ مهم دیگر آنکه راوی از وشاء در بیشتر روایات الکافی، معلی بن محمد البصری است. نجاشی وی را مضطرب الحدیث و المذهب خوانده است. (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۱۸) دقت در آثار معلی نشان میدهد که وی هیچ تألیف فقهی و در حوزۀ حلال و حرام نداشته است. (ر.ک: همان و طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۴۶۰) بهاینترتیب انبوه روایات فقهی منقول از وشاء که در الکافی آمده است، نمیتواند از آثار وی اخذ شده باشد. ازاینرو با توجه به قرائن قبلی باید کتابهای وشاء را در زمرۀ منابع قطعی الکافی جای داد. (ر.ک: قربانی زرین، رضا، بازشناسی منابع الکافی و تأثیر آن بر اعتبار سندی روایات، بخش ۴ – ۵۸)
[۶۸]. خود و فرزندش صحابی امام صادق علیهالسلام بودهاند.
[۶۹]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۴٫
[۷۰].مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، ۲/۳۴۷٫
[۷۱]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۴۰٫
[۷۲]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۲/۳۵۰٫
[۷۳]. روایات ابن ابی عمیر در الکافی بالغ بر ۲۸۸۰ طریق است. راویان از او به ترتیب إبراهیم بن هاشم با ۲۲۹۱ طریق، فضل بن شاذان با ۲۶۸ طریق، أحمد بن محمد بن عیسی با ۱۶۵ طریق و دیگر راویان هستند.
[۷۴]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۸۱؛ طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۲۱۹٫
[۷۵]. ر.ک: قربانی زرین، رضا، همان، بخش ۵ – ۵، کتب ابن ابی عمیر.
[۷۶]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، ۸۵٫
[۷۷]. ابن بابویه، محمد بن علی، همان، ۲/ ۳۳۵٫
[۷۸]. صفار، محمد بن حسن، همان، ۳۱۹٫
[۷۹]. کشّی، محمد بن عمر، رجال، ۵۹۸٫
[۸۰]. همان.
[۸۱]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۱۵٫
[۸۲]. همان، ۳۰۰٫
[۸۳]. همان، ۱۹۴؛ روایات سماعه در الکافی بالغ بر ۴۲۱ طریق است که عثمان بن عیسی با ۲۲۳ طریق، زرعه بن محمد الحضرمی با ۵۵ طریق بیشترین نقل را از او دارند. ر.ک: قربانی زرین، رضا، همان، بخش ۴ – ۴۹٫
[۸۴]. همان.
[۸۵]. معاصر با معاویه بن عمار، متوفای ۱۷۵٫
[۸۶]. میان محمد بن الحسین و ابراهیم بن محمد بن ابییحیی، یک راوی فاصله است که در سند درج نشده است. ابراهیم از روایت کنندگان از امام باقر (۱۱۴) و امام صادق (۱۴۸) علیهماالسلام است؛ ابن ابی الخطاب متوفای ۲۶۲ بوده و امکان ملاقات این دو تن منتفی است.
[۸۷]. این روایت در الکافی، اینگونه آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ، عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ زِیادٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیهالسلام وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی یحْیی الْمَدِینِی، عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِی، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِی، قَالَ: کنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَک أَبُو بَکرٍ و اسْتَخْلَفَ عُمَرَ، أَقْبَلَ یهُودِی مِنْ عُظَمَاءِ یهُودِ یثْرِبَ… قَامَ إِلی عَلِی علیهالسلام فَقَالَ:… .»؛ ما دو طریق این روایت را بازسازی کردیم. همچنین باید دانست که الفاظ روایت، مربوط به طریق دوم است، یعنی طریق ابو سعید خُدری، نه طریقی که به امام صادق علیهالسلام منتهی می شود.
[۸۸]. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ۴۴۱٫
[۸۹]. همان، ۳۴۳٫
[۹۰]. همان، ۳۶۳٫
[۹۱]. همان، ۳۷۷٫
[۹۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۱۵٫
[۹۳]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۵۲٫
[۹۴]. ابن بابویه، محمد بن علی، همان، ۱/۲۹۹٫
[۹۵]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۷٫
[۹۶]. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ۳۶۷٫
[۹۷]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۳۳٫
[۹۸]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۵۳۷ و ۵۳۸٫
[۹۹]. مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، ۲/۳۴۵٫
[۱۰۰]. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ۲/۴۷۸٫
[۱۰۱]. همو، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۳۲۶٫
[۱۰۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۲۶۱ و ۳۷۷٫
[۱۰۳]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۴٫
[۱۰۴]. مدرسی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ۱۸۸٫
[۱۰۵]. همانند روایت پانزدهم همین باب از الکافی.
[۱۰۶]. بهاینترتیب، اشکالی در نقل این روایت از سوی محمد بن حسن بن شمون نیز که بنا بر قولی واقفی بوده است (نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۳۵ و ۳۳۶) باقی نمیماند.
[۱۰۷]. ر.ک: نرمافزار درایه النور، ذیل عنوان عبدالله بن عبدالرحمن الأصم. دیگر اشکال مطرح شده، مربوط به ذکر نشدن بخشی از روایت در باب مربوط به روزه در الکافی (۴/۱۴۱) است که این تقطیع نیز در تناسب با موضوع روزه بوده و ارتباطی با زائد بودن نقل دوازده امام ندارد.
[۱۰۸]. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الإعتدال، ۱/۱۴٫
[۱۰۹]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۹۵٫
[۱۱۰]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۳۷٫
[۱۱۱]. همان.
[۱۱۲]. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ۲/۴۷۷٫
[۱۱۳]. طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۱۲۲؛ کشّی، محمد بن عمر، همان، ۵۸۴٫
[۱۱۴]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۷۰٫
[۱۱۵]. همان؛ طوسی، محمد بن حسن، فهرست، ۲۰۳٫
[۱۱۶]. ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ۳/۳۳۳٫
[۱۱۷]. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ۷/۳۲۴٫
[۱۱۸]. مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد، ۲/۳۴۶٫
[۱۱۹]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۲۶۹٫
[۱۲۰]. همان، ۳۱۳؛ همو، الخصال، ۲/۴۷۷ و ۴۷۸٫
[۱۲۱]. ر.ک: قربانی زرین، رضا، همان، بخش ۵ – ۱، کتب حسن بن محبوب.
[۱۲۲]. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی فَقُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ یا أَبَا جَعْفَرٍ وَدِدْتُ أَنَّ هَذَا الْخَبَرَ جَاءَ مِنْ غَیرِ جِهَهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِیعَبْدِاللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَقَدْ حَدَّثَنِیقَبْلَ الْحَیرَهِ بِعَشْرِ سِنِینَ (کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۵۲۷ و ۵۲۸)
[۱۲۳]. خویی، سید ابوالقاسم، همان، ۲، ۲۶۵ و ۲۶۶٫
[۱۲۴]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۰۹٫
[۱۲۵]. ابن غضائری، احمد بن حسین، رجال، ۴۴٫
[۱۲۶]. نجاشی، احمد بن علی، همان.
[۱۲۷]. طوسی، محمد بن حسن، رجال، ۳۵۳٫
[۱۲۸]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۳۵۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ۲/۳۵۳٫
[۱۲۹]. این دیدگاه برگرفته از آقای سید ثامر هاشم در کتاب در انتظار ققنوس است.
[۱۳۰]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۱۵۴٫
[۱۳۱]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۵۸٫
[۱۳۲]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۱/۳۱۳٫
[۱۳۳]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۶۲٫
[۱۳۴]. ابن بابویه، محمد بن علی، همان، ۱/۳۰۸٫
[۱۳۵]. مانند نقل صدوق در عیون أخبار الرضا علیهالسلام (۱/۴۲) که در سند این حدیث، سه طریق را به بکر بن صالح رسانده است.
[۱۳۶]. بهخصوص که به گزارش نجاشی (همان، ۱۰۹)، این کتاب دچار اختلاف نسخه شده بوده و تأکید محدثین بعدی بر ذکر طرق مختلف نقل آن، میتواند قرینهای دیگر بر نقل از نسخههای مختلف کتاب او و یکسانی نقل این نسخ باشد.
[۱۳۷]. این اصطلاح در پارادیم حدیث پژوهی غربی استفاده میشود و اینجا بر مبنای نگاه غربیان به حدیث اسلامی استفاده شده است.
فهرست منابع :
ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۲٫
————–، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، نشر جهان، تهران، ۱۳۷۸٫
————–، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۳ ق.
————–، کمال الدین و تمام النعمه، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۹۵ ق.
الویری، محسن، نقد نظریه ای در پیدایش شیعه اثناعشری، دین و ارتباطات، شماره ۲، زمستان ۱۳۷۴٫
صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلّی الله علیهم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۰۴ ق.
ابن حبان، محمد، کتاب المجروحین، دار البارز، مکه، بی تا.
ابن حجر، احمد بن علی، تقریب التهذیب، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ ق.
————–، تهذیب التهذیب، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق.
ابن غضائری، أحمد بن الحسین، الرجال، دار الحدیث، قم، ۱۳۶۴٫
ابو الصلاح الحلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، ۱ جلد، الهادی – قم، ۱۴۰۴ ق.
اصفهانی، علی بن حسین (ابوالفرج)، مقاتل الطالبیین، نجف: المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ق.
باجی، سلیمان بن خلف، التعدیل و التجریح، وزاره الأوقاف و الشؤون الإسلامیه، مراکش، بی تا.
برقی، احمد بن محمد، کتاب الرجال، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۲٫
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، مرکز نشر آثار شیعه، قم، ۱۴۱۰ ق.
ذهبی، محمّد بن أحمد، تذکره الحفاظ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
————–، سیر أعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۱۳ ق.
————–، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت: دارالمعرفه، ۱۹۶۳ م.
سلطانی، محمدعلی، تأمّلی در باب حجّت اصول «الکافی»، مجموعه مقالات فارسی کنگره بین المللی ثقه الاسلام کلینی، ج ۵: (مباحث فقه الحدیثی)، دارالحدیث با همکاری سازمان اوقاف و امور خیریه، قم، ۱۳۸۷٫
شبیری، سید محمدجواد، الکاتب النعمانی و کتابه الغیبه، علوم الحدیث، ش ۳٫
طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه / کتاب الغیبه للحجه، ۱ جلد، دار المعارف الإسلامیه – ایران؛ قم، ۱۴۱۱ ق.
————–، رجال، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۳۷۳٫
————–، فهرست کتب الشیعه وأصولهم وأسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، ستاره، قم، ۱۴۲۰ ق.
عده ای از علماء، الأصول السته عشر، مؤسسه دار الحدیث الثقافیه، قم، ۱۴۲۳ ق.
العمیدی، سید هاشم ثامر، المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، مرکز الرساله، قم.
قربانی زرین، رضا، بازشناسی منابع کافی و تأثیر آن بر اعتبار سندی روایات، پایان نامۀ ارشد، دانشگاه تهران، تابستان ۱۳۸۸٫
کشّی، محمد بن عمر، رجال، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۹ ق.
————–، الکافی، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.
کولبرگ، اتان، الاُصول الأربعُمِئه (اصل های چهارصدگانه)، ترجمۀ محمد کاظم رحمتی، علوم حدیث، شمارۀ ۱۷، پاییز ۱۳۷۹٫
————–، از امامیه تا اثناعشریه، ترجمۀ محسن الویری، دین و ارتباطات، شماره ۲، زمستان ۱۳۷۴٫
مدرسی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمۀ هاشم ایزدپناه، نیوجرسی – ایالات متحده: موسسه انتشارات داروین، ۱۳۷۴
————–، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، مورخ، قم، ۱۳۸۶
مفید، محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ ق.
نجاشی، أحمد بن علی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۳۶۵
نعمانی، محمد بن إبراهیم، الغیبه، نشر صدوق، تهران، ۱۳۹۷ ق.
نیومن، آندره جی.، دورۀ شکل گیری تشیع دوازده امامی، شیعه شناسی، قم، ۱۳۸۶٫
نرم افزار درایه النور، نسخه ۱٫۲، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، قم.
Ansari, Hassan, L’héritage ésotérique du chiisme: un livre sur l’exégèse de la sourate 97, Arabica, 58 (2011), pp. 7 – 18.
پاسخ دهید