در این نوشتار قصد داریم بیان نماییم که عوامل بروز تعارض در جامعه کدامند. لذا مشخص گردید که بسترهای بروز اختلاف و تعارض در جوامع از متغیرهای ساختاری و انسانی نشات می گیرند. آنگاه با رصد عوامل اختلاف آفرین نمونه های عینی آنها را در عصر نبوی به نظاره نشستیم و مشخص شد این عوامل چگونه به بروز تنش در جامعه منجر می شوند. با توجه به نمونه های عینی معلوم گردید بروز اختلاف و به تبع آن پدید آمدن تنش به قدری موثر است که می تواند ارکان جامعه را با خطر مواجه سازد و در مسیر پیشرفت جامعه به سمت اهداف خود مانع ایجاد نمایید. چه بسا برخی از این تعارض ها جامعه را تا ورطه فروپاشی پیش ببرند. با توجه به موارد ذکر شده لازم است مدیران جامعه با این بسترها آشنا باشند تا بتوانند به درستی به مواجعه با آنها اقدام نمایند.
بی شک وجود اختلاف و تعارض در جوامع بشری واقعیتی غیر قابل انکار است. این اختلافها میتوانند بستر مناسبی را برای پدید آمدن تنش، در جامعه فراهم آورند. بروز تنش نیز میتواند بر حرکت جامعه به سوی اهداف آن، تأثیر منفی داشته باشد. اگر تعارض و تنش در جامعه مدیریت نشود چه بسا پیامدهای آن، بحران را در پی دارد و گاه این امر میتواند بنیانهای جامعه را متزلزل نماید.
امروزه علم مدیریت با پرداختن به این امور راهکارهایی برای مقابله با تعارض و اختلاف اندیشیده است. دراین نوشتار با بهره گرفتن از مباحث مطرح شده در مدیریت تعارض به بازخوانی تاریخ و حوادث جامعه مدینه در عصر پیامبر (ص) همت گماشته ایم تا در این رهگذر با بازشناسی شرایط آن دوران مدینه، عوامل اختلاف آفرین آن جامعه را رصد نماییم. شناخت این عوامل ما را در تحلیل اقدامات حضرت در مواجهه با این بسترهای تنش زا یاری رسان خواهد بود. از این رهگذر می توان الگویی اسلامی در بحث مدیریت تعارض ارائه کرد. در این نوشتار مباحث نظری بسترهای بروز اختلاف و تعارض را در جامعه، با رصد این عوامل در مدینه ی عصر نبوی در هم آمیخته ایم تا نمونه عینی آن در کنار بحث های نظری، خواننده را با فضای بحث بیشتر و بهتر آشنا سازد.
مقدمه
انسان ها دارای نگرش ها انگیزه هاو اهداف یکسانی نیستند بلکه از این جهات بسیار با هم متفاوتند. کنار هم قرار گرفتن انسان هایی با این مشخصات در جوامع بشری می تواند زمینه ساز بروز تعارض ها و تنش های مختلف شود بر این اساس وجود تنش در جوامع بشری، واقعیتی غیر قابل انکار است. هر چه جامعه ای پیچیده¬تر شود تنشهای مختلف در آن ظهور و بروز بیشتری خواهند داشت. با این وجود بسترهای بروز اختلاف در جوامع مختلف علی رغم تفاوت های ظاهری آن ها بسیار به هم شبیه هستند لذا آگاهی از آنها می تواند مدیران جوامع بشری را در شناخت نوع اختلاف و به تبع چگونگی مواجهه با آن یاری رساند.اهمیت کنترل و مدیریت اختلاف و تنش بر کسی پوشیده نیست. اهمیت این امر تا آنجاست که سیر تکاملی جوامع بشری به نوعی در گرو آن است و سعادت جامعه بدان وابسته است. به دلیل همین اهمیت است که در مباحث علم مدیریت به این مساله توجه شده است و صاحب نظران و متفکران این علم به شناخت و نحوه مقابله با تنش و تعارض پرداخته اند. البته بحث های مدیریت تعارض در رشته مدیریت بیشتر در ذیل مباحث مرتبط با سازمان آمده است. شایان ذکر است که در گذشته به اختلاف و تعارض با دید منفی نگریسته می شد، لذا در صدد مقابله با آن برمیآمدند اما امروزه وجود آن را باعث رشد و ترقی سازمان و جامعه می دانند و بحث مدیریت و استفاده صحیح از آن مطرح است.
شناخت این عوامل اختلاف آفرین برای مدیران ضروری است زیرا هنر یک مدیر در مهارت انسانی او در برخورد با افراد نهفته است و این مهارت انسانی نیازمند سه مرحله تخصص است:
الف) درک رفتار گذشته
پیش از هر چیز مدیران باید بدانند که چرا رفتار مردم به گونهای است که هست. اگر بخواهید که کارها را به وسیله دیگران انجام دهید باید بدانید چه چیز مردم را برمیانگیزاند تا رفتار خاص خویش را داشته باشند. از اینرو درک رفتار گذشته اولین مطلبی است که مدیران به بررسی آن نیاز دارند.
ب) پیشبینی رفتار آینده
با این که درک رفتار گذشته برای توسعه مهارتهای انسانی موثر و مهم است، اما بهتنهایی کافی نیست و شاید مهمتر از آن پیشبینی رفتار امروز، آینده و شرایط محیطی مشابه و متغیر باشد.
ج) رفتاری که موجب هدایت، تغییر و کنترل میشود؛
کسی که میخواهد در نقش مدیر یا رهبری موفق باشد وظیفهای سنگینتر از درک و پیشبینی رفتار دارد. او باید در جهت رفتاری که موجب هدایت و تغییر و کنترل میشود نیز مهارتهایی کسب کند و مسئولیت نفوذ در رفتار دیگران برای رسیدن به انجام تکالیف و حصول اهداف را نیز بپذیرد.
درک این مطلب که چه چیزی مردم را میانگیزاند و پیشبینی اینکه آنها در مقابل اقدامات رهبری چه رفتاری خواهندداشت، همچنین جهتبخشی به رفتار آنان، همهوهمه برای رهبری موثر، ضرورت دارد.
نظر به وجود تعارض های مختلف در جامعه مدینه در صدر اسلام بررسی شیوه مدیریت رسول خدا و به دست آوردن سیره آن حضرت در این زمینه می تواند الگویی با ارزش برای ما فراهم آورد. لازمه این بررسی شناخت زمینه ها و بسترهای بروز تنش در جامعه مدینه آن عصر می باشد. در این مقاله برآنیم تا بابهره گیری از مباحث نظری و علم مدیریت تعارض، موضوع فوق را مورد کاوش قرار دهیم.
در ارتباط با شناخت بسترها و زمینه¬های پدید آمدن تنش و اختلاف در جامعه نبوی که چندی است توجه محققان به آن معطوف گشته، هرچند تا کنون اثر قابل توجهی نگاشته نشده است، اما می توان از نوشته های زیر بهره برد.
کتاب دولت رسولخدا(ص) به خامه صالح احمد العلی از جمله آثار ابتدایی در این زمینه است. مؤلف در ضمن بیان تاریخ زندگی رسولخدا(ص) در مدینه، به چگونگی شکلگیری دولت رسولخدا(ص) می¬پردازد. ایشان در مسیر این بازخوانی تاریخ، به نظام اجتماعی یثربیان نیز توجه دارد. هرچند وی به طور مستقیم به اختلافات و تعارض¬ها نمیپردازد اما در خلال بحث¬های ایشان می¬توان به برخی زمینه¬های اختلاف در آن جامعه دست یافت.
عبدالله عبدالعزیز بن ادریس در کتاب «جامعه مدینه در عصر نبوی» در کنار پرداختن به جغرافیای مدینه به معرفی گروه¬های ساکن در مدینه و نظم سیاسی، اداری و اجتماعی دوره نبوی توجه دارد. در لابلای سطور این کتاب می¬توان بسترهای اختلاف و تعارض را رصد کرد.
حسین حسینیان مقدم در اثر خود، ضمن توجه به مناسبات مهاجرین و انصار، به اختلافات میان گروهی و درون گروهی آنان نیز پرداخته¬اند. با مطالعه این کتاب می¬توان برخی از زمینه¬های اختلاف در جامعه نبوی را شناخت.
در رساله دکتری با عنوان «تأثیر مناسبات قبیله¬ای بر گروه¬بندی¬های مذهبی در مدینه عصر پیامبر(ص)» مهران اسماعیلی با واکاوی جغرافیای قبیله¬¬های مدینه، بر تأثیر نظام قبیله-ای بر جریان نفاق در آن عصر تأکید دارند. با مطالعه این اثر نقش نظام قبیله¬ای و عصبیّت در بروز تنش آشکار می¬گردد.
مفاهیم برجسته
.تنش: در فرهنگ علوم سیاسی تنش را اینگونه تعریف کردهاند: «کشمکش پنهان، تعارض، تخالف یا وضعی در مناسبات دو کشور، دو گروه یا بین افراد که امکان دارد به قطع روابط آنها بینجامد».
بنابراین تعریف، تنش را میتوان در دو بخش نظارهگر بود.
– تنش در محیط و روابط میان افراد و گروههای یک جامعه که از آن میتوان به تنش داخلی یادکرد.
– تنش در روابط بین کشورها و در سطح بینالمللی که از آن با عنوان تنش در روابط خارجی نام برده میشود.
. تعارض: با شنیدن واژه تعارض اغلب دعوا و زدوخورد را تجسم میکنیم. در صورتی که این تجسم بارزترین نمود خصمانهی تعارض است. با کمی دقت در امور روزمرهی زندگی، به انواع ملایمتر تعارض مانند انتقادها، جدالها و… برمیخوریم.از این واژه تعاریف زیادی ارایه شده است:
تعارض را وضعیتی اجتماعی که در آن دو یا چند نفر دربارهی موضوعهای اساسی مربوط به سازمان با هم توافق ندارند یا نسبت به یکدیگر قدری خصومت احساسی نشان میدهند، دانستهاند. برخی دیگر تعارض را عدم توافق، مخالفت و یا کشمکش میان دو یا چند نفر یا گروه تعریف کردهاند.
به صورت جامع میتوان تعارض را اینگونه تعریف کرد: «فرآیندی که بدینگونه آغاز میشود که یک دسته یا گروه چنین میپندارند که گروه دیگر اثرات منفی برجای میگذارد یا قرار است اثرات منفی بهبار آورد، البته در مورد همان چیزهایی که مورد توجه طرف یا گروه اول است».
در گذشته به تعارض با دید منفی نگریسته می شد و آن را صرفا پدیده ای مضر در نظر می گرفتند اما امروزه تعارض تنها به عنوان یک پدیده منفی نگریسته نمیشود بلکه برخی از اندیشمندان بر کارکردهای مثبت آن تأکید دارند و برآنند که میتوان با بهرهگیری از ایجاد تعارض عملکرد سازمان را بهبود بخشید.
شکل زیر رابطه تعارض و عملکرد سازمان را از دیدگان اینان نشان میدهد.
رابطه خطی منحنی¬گونه بین تعارض و عملکرد
فرآیند شکلگیری تعارض
لازمه مدیریت کردن تعارضها، شناخت نحوه و چگونگی شکلگیری تعارض است. فرآیند تعارض اغلب دارای پنج مرحله است:
مرحله اول: پیشزمینهها؛ نخستین گام در فرآیند تعارض فراهم شدن شرایطی است که فرصتهایی برای مخالفت پیشآورد. این شرایط نباید الزاما به تعارض منتهی شوند ولی وجود هر کدام از جمله شرطهای بروز تعارض است.
موارد ذیل از جمله شرایط پدید آورنده تعارض ویرانگر میتواند باشد:
الف) رقابت برای دستیابی به منافع نامحدود؛
ب) رقابت میان گروهها یا میان بخشهای یک سازمان؛
ج) ارتباطات ناقص؛
د) وجود شخصیتها یا نظامهای ارزشی ناسازگار؛
ه) انتظارات برآورده نشده؛
و) تعارض و تضاد سرکوب شده یا حل نشده؛
شناخت و دقت در این هشدارهای اولیه میتواند زنگ خطر را قبل از بروز حادثه به صدا درآورد.
مرحله دوم: شناخت تعارض و تغییرات رفتاری؛ در این مرحله یک یا چند نفر از طرفین وجود تعارض را تشخیص داده، به طور احساسی درگیر آن میشوند والا صرف تشخیص وجود تعارض بدون وارد شدن در آن و عدم شخصی تلقیکردن آن به تعارض و تضاد منجر نخواهد شد.
مرحله سوم: بروز تعارض؛ در این مرحله تعارض در رفتار افراد خود را نشان میدهد. به عبارت دیگر تعارض در دامنه گستردهای از رفتارهای زیرکانه، غیر مستقیم و شکلهای کاملا کنترلشدهی مداخلهگرانه تا رفتارهای مستقیم تهاجمی و کشمکشهای کنترلنشده خود را آشکار میکند.
مرحله چهارم: حل تعارض یا سرکوب آن؛ گفتگو بین طرفین، اصلاح پیشزمینهها و… تکنیکهای این مرحله هستند.
مرحله پنجم: پیامدها؛ تعارض میتواند پیامدهای سازنده یا ویرانگر را درپی داشته باشد.
نمودار فراگرد شکلگیری تعارض:
زمینه های بروز تنش در جامعه (با تکیه بر جامعه مدینه)؛
تنشهای پدید آمده در جامعه حاصل تضادها، اختلافها و تعارضهاست. پدید آمدن تضاد نیازمند بسترهای مناسب است.
بسترهای بروز تضاد و اختلاف در جامعه را می توان از منظری اینگونه تقسیم بندی نمود:
– متغیرها و عوامل ساختاری
– متغیرها و عوامل انسانی (متغیرهای انسانی)؛
در ادامه به بررسی و شرح هر کدام از موارد یاد شده همراه با ارایه نمونه هایی از جامعه مدینه در عصر نبوی میپردازیم:
الف) عوامل ساختاری
این دسته عوامل، عواملی هستند که از پایه ها و بنیان جامعه نشأت میگیرند. برای شناسایی بسترهای بروز اختلاف و پدیدآمدن تنش در یک اجتماع، شناخت ساختار آن جامعه، اجزاء تشکیل دهنده و عناصر مقوم آن اجزاء، از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. به عبارت دیگر با آگاهی از ساختار تشکیل یک گروه، سازمان یا جامعه، و عناصر و اجزای تشکیل دهنده و موثر بر این ساختار میتوان با کنترل عناصر و اجزاء قوام دهنده، زمینههای بروز اختلاف از این بابت را مدیریت کرد.
برخی از متغیرهای ساختاری تفرقهانگیز جامعه مدینه به قرار ذیل بوده است:
۱٫ جغرافیا
محیط زندگی و اوضاع اقلیمی در بروز تعارض نقشی غیر قابل انکار دارند. این مورد بر نحوه زندگی و گذران روزگار افراد جامعه موثر است. میتوان گفت ساختار قدرت، نظام اقتصادی و اوضاع فرهنگی جامعه تحت تاثیر این عامل قرار دارند.
مدینه در شبه جزیره عربستان قرار دارد. ساکنان شبه جزیره به مقتضای آن سرزمین زندگی میکردند وشیوه زندگی آنان به یکجا نشینی و بادیهنشینی تقسیم میشد. یکجانشینان از تجارت، زراعت و پرورش چهارپایان امرار معاش میکردند و اهل بادیه با شیر و گوشت شترانشان روزگار میگذرانیدند.
طبق آنچه از منابع برمیآید؛ در واقع مدینه از دهکدههای کوچک به هم پیوسته شکل گرفته بود و در هر دهکده طایفهای سکونت داشت. این طوایف زیر مجموعههای قبایل اوس، خزرج و یهود بودند.
حاصل آنکه محدودیت هایی که جغرافیای مدینه بر ساکنان آن تحمیل می کرد زمینه ساز بروز بسیاری از تنش ها در آن جامعه بود.
۲٫ وابستگی
منظور از این مورد پیوندها و عصبیتهای موجود در ساختار جامعه است. در برخی جوامع نظام ساختاری آن بر پایه قبایل و عصبیت بین آنان استوار است. هر قدر این پیوندها در ساختار جامعه نقش بازی کنند به همان اندازه میتوانند در بروز اختلاف و پدید آمدن تنش نقش داشته باشند.
پایه و اساس جامعهی عرب در آن روزگار بر پیوند خونی استوار بود. در واقع این عصبیت خویشاوندی بود که آنان را در کنار هم جمع میکرد و باعث پدید آمدن اجتماعی از آنان میشد. در این جامعه همه چیز بر محور خویشاوندی میچرخید لذا تمام افتخارات، درگیریها، ازدواج و… در چارچوب فامیلی تعریف میشد. در این نوع زندگی تمام امتیازها برای قبیله درخواست میشد و هر قبیلهای میکوشید تا قدرت، ثروت و برتری خود را بر سایر قبایل تحمیل کند.
ساکنان مدینه را در آن روزگار قبایل اوس، خزرج و یهود تشکیل میدانند.
این نوع ساختار زندگی، قبائل را در مقابل هم قرار میداد لذا تاریخ زندگی آنان، سراسر خونریزی است. در شهر مدینه دو تیره اوس و خزرج سالیان متمادی در رقابت بودند و به تبع آن قتل و غارت دامنگیر این اجتماع شده بود. شدت این اختلافها و درگیریها از سخنان برخی از افراد این شهر که پیامبر(ص) در مکه آنان را به اسلام دعوت کرد، قابل درک میباشد. نام برخی از جنگهای ویرانگر بین این دو گروه و شرحی از درگیریهای آنان در منابع موجود است.
وابستگی به قبیله و تعصب نسبت به آن از جمله عوامل بسیار مهم بروز تعارض و تنش بین اعراب بود.برای نمونه رودررو شدن بزرگان اوس و خزرج در حضور رسولخدا(ص) در ماجرای افک از تبعات نظام قبیلهای بود.
۳٫ شکل نظام سیاسی ( ساختار قدرت)
اساس زندگی اجتماعی نزد اعراب، قبیله بود و تمام شئونات زندگی آنان در چارچوب عصبیت قبیله تعریف میشد. اداره قبیله با «شیخ» آن بود که مسئولیت رهبری قبیله را عهدهدار بود. با توجه به این موضوع، قانون در همین راستا وضع میشد و تمامی روابط، در این نظام جایگاه خود را مییافت.
از آنجا که در مدینه قدرت غالب با قبیلهای خاص نبود لذا قانون فراگیر در آن وجود نداشت و یا کمتر موجود بود و شهر نیز تحت سیطره قدرت قبیلهای واحد نبود. خلإ قدرتِ مقتدر در این شهر حاصلی جز درگیریهای متعدد و ویرانگر برای این شهر در پی نداشت.
۴٫ مدل نظام اقتصادی ( منابع مشترک محدود)
ساکنان مدینه، بر خلاف مکیان که بیشتر از راه تجارت روزگار میگذرانیدند، به زراعت مشغول بودند و شغل اغلب آنها تولید خرما بود. البته گویا صنایعی مانند آهنگری، نجاری، زرگری هم در مدینه رواج داشته است که بیشتر در اختیار یهودیان بوده است. به رسم مثال منابع، مردم «بنی قینقاع» را صنعتگر و زرگر معرفی کردهاند. آنها در محله خود بازاری داشتند که به امر تجارت در آن مشغول بودند. البته این سخن بدان معنی نیست که در مدینه از تجارت خبری نبود زیرا نام برخی از بازارهای آن در منابع آمده است، اما پایه و اساس درآمد اهل مدینه بر نخلهای آنان استوار بود به گونهای که بنا بر گفته یعقوبی نخلها یکی از منابع مهم تامین خراج این منطقه بهشمار میآمدند.
موقعیت جغرافیایی عربستان بر نظام اقتصادی مدینه هم تاثیر داشت لذا به تبع بیابانی بودن منطقه منابع تامین معاش محدود بود. هر چند موقعیت مدینه شرایط کشاورزی را فراهم آورده بود اما شرایط به گونه ای نبود که نیاز جامعه را به طور کامل تامین کند.
با حضور مهاجران در مدینه اوضاع سخت اقتصادی خود را نشان میدهد به گونهای که برخی از مسلمانان از تامین قوت روزانهی خود در مضیقه بودند و حتی حکومت اسلامی نیز نمیتوانست آنگونه که شایسته است به ایشان کمک نماید.
اختلاف بر سر تقسیم غنایم نبرد بدر نمونه¬ای از تنش برآمده از اوضاع اقتصادی است.
۵٫ مهاجرت
مهاجرت پدیدهای است که خواه ناخواه پیامدهای اجتماعی فراوانی را به دنبال خواهد داشت خاصه آنکه این مهاجرت به صورت گروهی انجام گیرد. آوردن آداب و رسوم جدید، تفاوت در سبک زندگی، درخواست مسکن و اشتغال، عواطف نشات گرفته از دوری خانه و خاندان، تنوع فرهنگ و رسوم رفتاری و… از پیامدهای این پدیده اجتماعی است.
با اسلام آوردن یثربیان و پدیدآمدن شرایط مناسب برای حضور مسلمانان مکه در این شهر، رسولخدا(ص) به این مسلمانان اجازه هجرت به مدینه داد. با صدور این فرمان مسلمانان مکه، تکتک یا دسته جمعی به سوی مدینه رهسپار گردیدند. با آمدن پیامبر(ص) به مدینه، این شهر به دارالهجره مسلمین تبدیل گردید و مسلمانان جهت درک حضور پیامبر(ص) و بهره بردن از فضای مناسب دینی این شهر به سوی آن روان میشدند.
این امر تبعاتی در پی داشت:
۵-۱٫ مشکلات اقتصادی؛ مهاجرین مکه که عموما تاجر پیشه بودند با رها کردن اموال خود در مکه به مدینه آمده بودند در حالی که پایهی اقتصاد مدینه بر کشاورزی متکی بود لذا معیشت اینان به سادگی میسور نبود. تامین مسکن نیز مشکل دیگری برای آنان بود.
۵-۲٫ تفاوتهای فرهنگی؛ آداب و رسوم و فرهنگ مردمان مکه با ساکنان مدینه متفاوت بود. مکیان عموما تاجر پیشه بودند در حالی که انصار بیشتر با کشاورزی روزگار میگذراندند و به تبع هر کدام از این انواع زندگی ملزومات خاص خود را می¬طلبید.
۶٫ میزان جمعیت (اندازه)
هرچه بر میزان جمعیت افزوده شود لاجرم کنترل آنها نیز سختتر خواهد شد.
با تبدیل شدن مدینه به مرکز حکومت اسلام و مهاجرتهایی که به سوی آن انجام میگرفت روز به روز بر تعداد افراد این شهر افزوده میشد. این شهر دیگر آن مدینه سابق نبود. با افزایش جمعیت درخواست مسکن، درآمد و …رو به فزونی نهاده بود و احتمال بروز اختلاف و درگیری نیز افزون میشد.
۷٫ تنوع قومی و مذهبی
تنوع قومی و مذهبی در جامعه همانگونه که دارای کارکردهای مثبت است میتواند منشا بروز اختلاف نیز باشد. هر قوم و قبیلهای آیین، آداب و رسوم و ارزشهای مورد قبول خودش را داراست که ممکن است در تعارض با ارزشهای قوم دیگر باشد که اگر همزیستی مسالمتآمیز و حفظ ارزشهای اقوام مراعات نگردد، جامعه با ناآرامی مواجه خواهد شد.
در جامعهی مدینه قوم یهود در کنار دو قبیلهی مهم اوس و خزرج حضوری پر رنگ دارند و در نزاع با هم هستند و حاضر نیستند برتری یکدیگر را قبول کنند. حاصل این نزاعها تنش و نا آرامی در فضای شهر مدینه بود. در کنار این مساله اختلاف های قبیله ای اوس و خزرج را نیز نباید از یاد برد.
۸٫ تغییر و نوآوری
تغییر و نوآوری از آغاز جز لاینکف زندگی اجتماعی انسان بوده است. به بیان ساده، تغییر، اصلاح یا به هم خوردن وضع موجود هر سیستم یا هر نظامی را گویند و از نظر مدیریت، حرکت در جهت بهبود ساختار سازمانی تغییر نام دارد.
برای آنکه بتوان تغییری پدید آورد که بیشترین بازده و کمترین مقاومت افراد را درپی داشته باشد باید این مراحل اجرا شود؛
مرحله اول؛ انجمادزدایی؛ به مجموعه کوششهایی گفته میشود که در جهت آشکارسازی نیاز و ضرورت برای ایجاد تغییر انجام میگیرد تا افراد بتوانند به راحتی نیاز به تغییر را تشخیص دهند و بپذیرند. این تلاشها موجب خواهد شد تا در تفکر انسان، آمادگی لازم جهت قبول ایدهای جدید به وجود آید.
مرحله دوم؛ ایجاد تغییر که شامل کشف و روشن کردن و قبول نگرشها، ارزشها و رفتار جدید است. در جریان این مرحله، عامل تغییر موجب تشویق و تسریع در شناساندن، روشن نمودن و قبولاندن ارزشها، نگرشها و رفتارها بر اساس فرآیند تشخیص و درونی ساختن آنها میشود. سپس افراد جامعه خود به تشخیص، همسانسازی، تطبیق و قبول ارزشها، نگرشها و رفتارهای ارایه شده توسط عامل تغییر و در نهایت نهادینه کردن آنها اقدام میکنند و این پذیرش هنگامی است که فرد در عمل، اثربخشی تغییر را دریابد و بپذیرد.
مرحله سوم؛ مرحله تثبیت؛ این مرحله به پابرجا کردن الگوهای جدید رفتاری و تقویت نمودن آنها از طریق مکانیزمهای حمایت و تقویت کننده آنها اختصاص دارد، به طوری که در نهایت معیارهای جدید ایجاد شوند و در عمل جایگزین معیارها، ارزشها و مقررات قبلی گردند.
تغییر و حرکت در جهت بهبود ساختار جامعه امری پیچیده است و حتی ممکن است با عدم موفقیت همراه باشد. با وجود این، ایجاد تغییر ضرورتی است که باید با توجه به پایداری و موفقیت جامعه آن را به مرحله اجرا درآورد.
با ظهور اسلام و قرار گرفتن قدرت در دست رسولخدا(ص)، حضرتش طرحی نو درافکندند و ساختار قدرت و اجتماع تغییرات بنیادین یافت. در این نظام ملاک تقوی بود و بس و ارزشهایی مانند عصبیت قبیلهای در آن جایگاهی نداشت. لذا پیامبر(ص) میبایست با مهارت، جامعه را با این تغییرات آشنا سازد و به مرور زمان آن را نهادینه کند تا در مسیر این تحولات با مشکلات و مقاومت کمتری مواجه گردد.
اسلام تغییر و تحول انسان و به تبع آن جامعه را از جاهلی به الهی خواستار بود و این امر به سادگی امکانپذیر نبود. تحول در جامعهای که قرنها با عقاید، عادات، آداب و رسوم و ساختار جاهلی خوکرده بود امری سترگ مینمود لذا در این مسیر باید تنشهای احتمالی مدنظر قرار میگرفت تا خللی در مسیر حرکت جامعهی اسلامی به سوی ارزشها پدید نیاید.
۹٫ گروههای نهان و غیر رسمی
تمام افراد جامعه در راستای رسیدن به ارزشهای مورد قبول آن جامعه قدم برنمیدارند. افرادی که به هر دلیل با جمع هماهنگ نیستند در گذر زمان بنا به علل گوناگون در کنار هم قرار میگیرند و گروه های نهان را تشکیل میدهند و به دنبال دستیافتن بر منافع و اهداف خود برمیآیند.
این گروهها هم خود ساز واگرایی مینوازند و هم میتوانند افراد جامعه را به واگرایی سوق دهند. از بارزترین این گروهها می توان به جریان نفاق اشاره کرد. منافقین در ظاهر با جمع همراهاند اما در پس ماجرا کاری جز تخریب ندارند.
جامعهی نبوی هم از وجود این افراد خالی نبود. با روی کار آمدن حکومت نبوی در شهر مدینه عدهای که به هر دلیلی موفقیت و گسترش اسلام و مسلمانان را بر نمیتافتند مترصد بودند تا در مواقع حساس با ایجاد تفرقه و آشوب حرکت رو به رشد این جامعه را کند یا متوقف کنند.
این افراد به قبیلهای خاص تعلق نداشتند بلکه نام افرا د مختلف از قبائل گوناگون در گروه نفاق آن روز به چشم میخورد.
نفاق جریانی است که بر تفرقه و اختلافافکنی متمرکز است و نباید نقش آنان را در پدید آمدن اختلافها نادیده گرفت. نمونهای از این تحریکات را در ماجرای عبدالله بن ابی در نبرد بنیالمصطلق شاهد هستیم.
اینان در شایعهپراکنی و برهم زدن فضای جامعه هم تلاش ویژهای داشتهاند. وقتی آیه خمس نازل میشود، آنان به تحریک مردم پرداخته، گفتند «پیامبر(ص) دارایی و مال ما را برای خاندانش میخواهد». در جریان نزول آیه مودت نیز آنان پیامبر(ص) را به تحمیل خاندانش بر انصار متهم کردند.
این جریان هم در میان یثربیان و هم در بین مکیان ریشه داشت.
۱۰٫ تغییر ساختار قدرت و ظهور قدرت جدید
پذیرش قدرت مافوق نیاز به دلیل دارد. این دلیل میتواند مشروعیت، مقبولیت و یا جبر باشد. به هر روی قبول برتری دیگران به راحتی صورت نمیگیرد خاصه آنکه قرار باشد تحولی در ساختار قدرت پدید آید و نظامی جدید جایگزین ساختار قبلی گردد دراین صورت تغییر قدرت به راحتی و بدون بروز تنش انجام نخواهد گرفت.
قبول یک ساختار قدرت ارزشی و برآمده از ارزشهای والای انسانی مورد قبول جامعه میتواند این نوع تنشها را به حداقل برساند.
در زمان رسولخدا(ص) شاهد تحول سلسله مراتب قدرت از نظام قبیلهای به نظام اسلامی هستیم. این امر علاوه بر تحول قدرت در مدینه، ساختار قدرت در جزیره العرب را نیز به چالش می کشید لذا علاوه بر مقاومتهای داخلی، درگیری و نبرد با قبایل اطراف را هم فراهم می آورد.
۱۱٫ عدم پاسخگویی
آیا تاکنون برای پیگیری کار خود به سازمانی مراجه نموده اید ؟ آیا آنان شما را به افراد و واحدهای متعدد ارجاء دادهاند ؟ مثبت بودن پاسخ شما حاکی از ابهام در مسئولیت و پاسخگویی است. حال این مورد را به ساختار جامعه تعمیم دهید. اگر رهبران جامعه پاسخگو نباشند و هر کدام مسئولیت را به عهدهی دیگری بیاندازند این امر به بروز اختلاف و تضاد دامن میزند.
اعزام علی(ع) برای جبران خطای خالد بن ولید نسبت به قبیله «بنی خذیمه» و قرار دادن جانشین در هنگام خروج رسول خدا (ص) از مدینه و حتی در جنگ هایی که حضرت (ص) در مدینه به دفاع می پرداختند نمونههایی از پاسخ گو بودن حکومت است.
۱۲٫ تعارضهای میانگروهی و دورنگروهی نیروهای مدینه
تفاوت ساختاری دو گروه مهاجر و انصار، این پتانسیل را داشت که اختلافاتی را در جامعه نبوی باعث شود.
این تفاوتها میتوانست واگراییهایی را در میان این دو گروه عمده پدید آورد. پیامدهای منفی این امر، در مسیر حرکت جامعه اسلامی به سوی کمال خدشه ایجاد میکرد.از سوی دیگر اختلافهای درون گروهی انصار نیز خود معضلی بود، تضادهایی که ریشه در گذشته آنان داشت.
در کنار این موارد نقش یهود و منافقان را نیز نباید از یاد برد که گهگاه بر اختلافات دامن میزدند و فضای جامعه را با تنش مواجه میکردند.
برخی از تعارضهای مهم در این مورد از این قرار بودند:
۱۳-۱٫ تفاوتهای رفتاری و فرهنگی
مهاجران طیفی بودند که عموماً از مکه به مدینه آمده بودند. آنان خلق و خو، آداب و رسوم و فرهنگ خاص خود را داشتند که با فرهنگ، آداب و رسوم و حتی خلق و خوی انصار تفاوت داشت.
زن در میان یثربیان از جایگاه ویژهای برخوردار بود، به طوری که جایگاه آنان، مهاجران به یثرب را تحت تاثیر قرار داده و از نفوذ زنان در مدینه شگفتزده میسازد. آمده است که عمربنخطاب پس از مهاجرت به مدینه، گفته است: «هنگامی که در میان قریش بودیم بر همسران خود چیرگی داشتیم، تا اینکه بر انصار وارد شدیم و دیدیم که که زنانشان بر مردان چیرگی دارند و از اینپس بود که زنان ما نیز این شیوه را از آنان آموختند». جایگاه زن در میان یثربیان را میتوان از حضور زنان ایشان در بیعت عقبه دوم درک کرد.
«انصار کشاورزانی بودند که با همان ظاهر کشاورزی در اجتماعهای مدینه از جمله نماز جمعه ظاهر میشدند. این امر بر مردم (مکیان ساکن در مدینه) گران آمده، لذا به رسولخدا(ص) شکایت بردند. حضرت جهت رفع این معضل دستور داد تا مسلمانان برای شرکت در نماز جمعه غسل نمایند لذا غسل جمعه در ردیف سنتهای اسلامی درآمد».
۱۳-۲٫ رقابتهای سیاسی
برخی از مهاجران همواره منادی جدا بودن مهاجران از انصار بودهاند. شاهد این مطلب آنکه در ماجرای تعییین سرنوشت بنیقریظه آنگاه که سعد بن معاذ توسط پیامبر(ص) فراخوانده میشود، با ورود او حضرت دستور میدهد که: «برخیزید و نزد بزرگ خود بروید و او را احترام کنید». مهاجر و انصار درباره اینکه مخاطب سخن حضرت کیست اختلاف کردند. مهاجرین خطاب را متوجه انصار و انصار خطاب پیامبر(ص) را متوجه تمام حاضرین میدانستند. عمر بن خطاب در مقابل رسولخدا(ص) موضعگیری میکند و در برابر تعبیر حضرت که سعد را سید مهاجر و انصار خوانده بود، گفت «خدا سید ماست».
جدا بودن پرچم مهاجرین و انصار میتواند شاهد دیگری بر این رقابتها باشد.
۱۳-۳٫ تعارض های اوس و خزرج
دوقبیله اوس و خزرج از دیر باز در رقابت و درگیری با یکدیگر بودند. با آمدن رسول خدا (ص) به هر چند این کینه کنار نهاده شد اما رسوب های آن در مواقعی خود را نشان می داد. ماجرای درگیری این دو قبیله بر اثر تحریک شاس بن قیس که از آن سخن خواهیم گفت از این باب است.
۱۳-۴٫ اقلیت های دینی واگرا
علیرغم تلاش پیامبر(ص) جهت جذب و همگرایی یهودیان با حکومت اسلامی، آنان رویه واگرایی را در پیش گرفتند و در صدد مبارزه با رسولخدا(ص) و مسلمانان برآمدند. اینان در اختلاف¬افکنی تا بدانجا پیش رفتند که در مقابل حکومت اسلامی دست به سلاح بردند.
ب) عوامل انسانی
بدون درنظر گرفتن وجود انسان، جامعه معنا پیدا نمیکند و عشق و نفرت، غم و شادی، مهر و خشم و… در وجود انسان بههم آمیخته است.
بسیاری از رفتارها حاصل این متغیرهای انسانی است. شناخت این عوامل در راستای درک رفتار گذشته و پیشبینی و هدایت رفتار آینده برای یک مدیر امری اجتنابناپذیر است.
از جمله عوامل انسانی که میتوانستند زمینهساز بروز تنش در جامعه نبوی باشند میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱٫ گونه های شخصیتی
شخصیت مجموعهای از صفات مشخصه نسبتا پایدار و ویژگیهای منحصر به فردی است که هویت هر فرد را شکل میدهد. شخصیت هر فرد ریشه در وراثت، محیط و آموزشهای او دارد.
جذاب، آرام یا عصبانی بودن افراد تا حدودی به شخصیت آنها برمیگردد و آشکار است که با توجه به ترکیبهای فراوان ویژگیهای افراد، تضاد و تعارض شخصیتی را نمیتوان در میان انسانها انکار نمود.
از آنجا که صفات شخصیتی نسبتا پایدار هستند لذا در برابر تغییر و نوآوری مقاومت نشان میدهند.
برخی از گونههای منفی شخصیتی به قرار ذیل هستند؛
الف) پرخاشگر؛ این تیپ افراد هنگامی که کارها درست پیش نمیرود یا مشکلی پدید آید به جای همکاری و ارایهی راهحل، از راه تهدید و آزار دیگران درمیآیند، اینان حملهی خود را بر طرف دیگر متمرکز میکند و با بروز رفتار احساسی باعث ناآرامی بیشتر میشوند و بر شدت تضاد و اختلاف میافزایند. رمز برخورد با اینگونه شخصیت، نیفتادن در دام آنها است.
ب) بدبین (منفینگر)؛ این افراد به تلاشهایی که برای حل مسئله صورت میگیرد با بدبینی مینگرند. اینگونه انسانها به جامعه انرژی منفی تزریق میکنند و بذر بدبینی را در جامعه میپراکنند، لذا باید مراقب فعالیتهای آنان بود و با بیان ابعاد مختلف مساله (منفی و مثبت) گسترهی فعالیت ایشان را محدود کرد.
ج) همه چیزدان؛ این افراد را میتوان به دو دسته کلی بلدوزرها و بادکنکها طبقهبندی کرد؛
بلدوزرها؛ «همه چیز دانستن» نگرشهای برتر را نشان میدهد. این افراد میخواهند دیگران بدانند که اینان از همهی زوایای موضوع پیش آمده که باید آگاه باشند، آگاهی دارند. اگر این ادعا واقعاً درست باشد این افراد میتوانند کمک فراوانی نمایند و در راه غلبه بر مشکل کمککار مناسبی خواهند بود.
بادکنکها؛ این گروه انسانها صرفا میپندارند که همه چیز را میدانند اما حقیقت چیز دیگری است. هنگامی که دست اینگونه افراد رو میشود حفظ آبروی او مهم است.
د) شکوه¬کننده؛ افرادی که از پذیرش مسئولیت شانه خالی میکنند و برای حل مسالهی پیشآمده تلاشی انجام نمیدهند و تنها به آه و ناله و شکوه کردن روی میآورند.
هـ) آرام و بی¬خیال؛ اینان به تعارض به صورت بسته واکنش نشان میدهند و از بحث دربارهی مسایل خودداری میکنند. این افراد در برابر مسایل سکوت میکنند و واکنش نشان نمیدهند. چالش انطباق با این تیپ انسانها، به میدان آوردن آنهاست.
و) نفاق¬پیشه (چرب زبان)؛ افرادی خوش برخورد و به ظاهر صمیمی که در ظاهر آبروی انسان را حفظ میکنند و اغلب رفتار بسیار موافق نشان میدهند اما در باطن و هنگامی که دور میشوند همراهی و همدلی در اعمالشان دیده نمیشود و به وعدههای خود عمل نمیکنند و حتی ممکن است به فعالیت علیه طرف مقابل مشغول شوند. اینگونه افراد اغلب از تعارض اجتناب میکنند و با دادن وعدههای غیر واقعی از مقابله احتراز میکنند.
ی) نامصمم؛ این تیپ شخصیتی، تصمیمها را تا زمانی به تعویق میاندازند که دیگر حق انتخابی نداشته باشند یا هرگز نمیتوانند به تصمیمی برسند. اینان اغلب میترسند با تصمیمی که بگیرند دیگران را بیازارند.
در میان اصحاب پیامبر(ص) افرادی بودند که گاه با تند خویی بر وخامت اوضاع میافزودند. در منابع آمده است برخی از اصحاب پیامبر(ص) به محض بروز مشکلی خواهان تنبیه و حتی قتل فتنهگر میشدند اما رسولخدا(ص) با درخواست آنان مخالفت میکرد.
وجود این گونه افراد نه تنها در مواقع حساس کمکی به بهبود و کنترل اوضاع نمی کند بلکه رفتارهای آنان گاه بر وخامت اوضاع می افزاید.
۲٫ عواطف
ایزد تبارک و تعالی انسان را به گونهای آفریده است که مجمع عواطف مختلف است. عشق، نفرت، خشم، عدم اعتماد، ترس، محبت و… موهبتهایی هستند که در مسیر بقا و تکامل انسان کارکرد خاص خود را دارند. این عواطف اگر در جای خود مورد استفاده قرار گیرند ضامن سلامت و سعادت انسان و جامعه هستند اما اگر به هر دلیلی از مسیر اعتدال خارج گردند میتوانند با به جای نهادن پیامدهای منفی باعث بروز اختلاف و تضاد بین افراد گردند و در آخر جامعه را با ناآرامی و تنش روبرو گردانند. تعارض و اختلاف نشات گرفته از عواطف را تعارض احساسی – عاطفی میخوانند. تعارضهای احساسی انرژی افراد را تحلیل میبرند و آنان را از پرداختن به اولویتها منحرف میکنند.
از اختلافهای عاطفی در جامعه گریزی نیست و باید آنها را به عنوان حقیقت اجتماعی پذیرفت. مدیری موفق خواهد بود که شرایطی در سازمان تحت امرش فراهم آورد که عواطف انسانی زیردستانش در مسیر کمال انسانی قرار گیرند و تا حد امکان از اعتدال خارج نگردند و آنگاه که اختلافی بروز کرد با انتخاب بهترین تکنیک، به گونهای عمل کند که کمترین ضرر متوجه مجموعهی وی گردد.
شناخت عواطف انسانی و انگیزانندههای آنها میتواند مدیر را در انتخاب موثرترین تکنیک، برای حل تضاد حاصل شده یاریرسان باشد.
تحریک گروهی از اوس و خزرج به نقشه شأس بن قیس و ماجرای پدید آمده در بازگشت از غزوه بنیالمصطلق از این مورد شمرده میشوند. در این ماجراها برانگیخته شدن عواطف بر اثر تحریکهای به وجود آمده در میان نیروهای جامعه نبوی، تنش آفرید.
شأس بن قیس از سالخوردگان یهود بود که از مسلمانان کینه سختی به دل داشت. روزی عبورش به جمع مسلمانان انصاری افتاد و آن را صمیمی و مشغول خوش و بش دید. این همدلی و الفت از دو دسته مخالفی که در زمان جاهلی دشمن خونخوار یکدیگر بودند بر طبع حسود او خوش نیامد لذا با خود اندیشید تا هنگامی که اینان با هم متحد و یکدل باشند یهود نمیتواند در آن سرزمین زندگی کند.
از این رو یکی از جوانان یهودی همراه خود را وادار نمود تا به جمع انصار ملحق شود و با یادآوری جنگ بعاث و سایر جنگهایی که میان اوس و خزرج روی داده بود کینههای قدیمی را به یادشان آورد تا آتش زیر خاکستر گذشته شعله گیرد و از او خواست با خواندن اشعار حماسی جنگهای گذشته به تحریک ایشان بپردازد. این ترفند کارگر افتاد و آنان را رو در روی هم قرار داد، تفاخرهای گذشته زنده شد و کینه جای محبت را گرفت. در این میان «اوس بن قیظی» (از اوس) و «جبار بن صخر» از خزرج به هیجان آمده به یکدیگر پرخاش کردند. یکی از آن دو گفت: اگر مایل هستید آن روز را تجدید کنیم؟ این سخن طرفین را به تعصب آورد و قرار جنگ گذاشتند. آنگاه به سراغ سلاح رفته، خود را برای نبرد آماده کردند.
به هنگام بازگشت مجاهدان از نبرد بنیالمصطلق در توقفگاهی میان یکی از انصار به نام «سنان بن وبر جهنی» و مردی از مهاجران با نام «جهجاه بن مسعود (سعید)» بر سر برداشتن آب نزاعی پدید آمد. به رسم جاهلی جهجاه مهاجران را به کمک طلبید و سنان از انصار استمداد خواست. در این میان عبدالله بن ابی (از منافقان) خشمناک گردید و در میان انصار بانگ برآورد که: «آیا مهاجران را جرأت این است که با ما به مقابله برخیزند؟ آری اینان ما را از خانه و زندگی خود آواره کردند و در سرزمین ما بر ما بزرگی میکنند. به خدا مثل ما و این پابرهنگان قریش مانند همان است که گفتهاند: سگ خود را بپروران تا تو را بدرد! به خدا اگر به مدینه برگشتیم آنان که عزیز و محترم هستند، اشخاص خوار و ذلیل را بیرون خواهند کرد». آنگاه در ادامه چنین گفت: «اینها بدبختیهایی است که خودتان به سر خود آورده اید! مهاجران را به شهر خود راه دادید، و اموالتان را با آنها قسمت کردید، و اگر چنین نکرده بودید اینان به جای دیگری میرفتند».
۳٫ ارتباطات
ارتباطات آسانترین و در عین حال از پیچیدهترین روابط انسانی است. آسان از این بابت که هر روز ما با دیگران صحبت میکنیم، خواستههایمان را میگوییم و از خواستههای دیگران آگاه میگردیم و پیچیده از اینرو که فراوان میشنویم «اگر میتوانستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم یا اگر زبان یکدیگر را میفهمیدیم، اختلافها از بین میرفت».
رابینز در مورد ارتباطات اینچنین مینویسد:
«بررسی نتیجهی تحقیقات نشان میدهد که مشکلات موجود در تعبیر و تفسیر گفتار، مبادله اطلاعات نارسا و وجود سروصدا در کانال ارتباطی، هر یک بهصورت سد یا مانعی بر سر راه ارتباط قرار میگیرند و از پیشدرآمدهای بروز پدیده تعارض به شمار میروند. به ویژه نتیجه تحقیقات نشان میدهد که مواردی از قبیل، اختلاف در آموزش، متفاوت بودن پنداشتها و برداشتهای فردی و نارسا بودن اطلاعات؛ موجب بروز مشکلاتی در تعبیر و تفسیر گفتار میشود».
عدم درک صحیح پیام، سوء تعبیر، درک ناقص و… هر کدام میتواند به تضاد و اختلاف منجر شود. گاه یک تنش حاصل سوء تعبیری بیش نیست. در مواقعی یک شوخی بیجا، حرف نابجا، رفتاری ناصحیح و… تحریک کننده عواطف دیگران خواهد بود و بروز تضاد را در پی خوهد داشت.
منع شدن «کعب بن مالک» و«حسان بن ثابت» از سرودن شعر در هنگام کندن خندق و ماجرای عمار و عثمان در زمان ساخت مسجد نبوی را میتوان از این بعد تحلیل نمود.
با رسیدن خبر حمله قریش و همپیمانان ایشان به مدینه، قرار بر حفر خندق شد. پیامبر(ص) مساحت در نظر گرفته شده برای حفر را، بین مسلمانان تقسیم کرد و کندن خندق آغاز شد. شرایط بسیار سخت بود. باید بدون وقفه کار انجام میشد تا قبل از رسیدن سپاه شرک خندق آماده گردد.
در این میان برخی از مسلمانان با زمزمه کردن اشعاری به روحیه دادن به خود و دیگران اقدام میکردند. با این حال «حسان بن ثابت» و «کعب بن مالک» که از شعر بهرهای داشتند از گفتن شعر ممنوع شده بودند.
این فرمان نشان از آن دارد که این دو احتمالاً سابقه سرودن اشعاری که در هجو دیگران باشد را داشته¬اند و می-توانستند به کنایه سخن گویند و دیگران را بیازارند به عبارت دیگر ممکن بود این دواین دو با اشعار خود باعث تحریک مسلمانان گردند و زمینه بروز درگیری و اختلاف را فراهم آورند
به هنگام ساخت یا توسعه مسجد نبوی علی بن ابیطالب(ع) به زبان شعر اینگونه زمزمه میکرد: کسی که با جدیّت در ساخت مسجد تلاش میکند با کسی که روی خود را از گرد و غبار میگرداند یکسان نیست. عمار این ابیات را از علی(ع) شنید و با خود زمزمه میکرد. یکی از اصحاب که این شعر را از عمار شنید آن را ناظر به حال خود دانست و اندیشید که عمار قصد تمسخر و استهزاء او را دارد لذا برآشفت و با چوبدستی که در دست داشت به عمار اشاره کرد و گفت: ای پسر سمیه سخنت را شنیدم و چنانچه باز آن را تکرار کنی با این عصا بر بینی تو خواهم کوفت.
۴٫ هدفها، نیازها، آرزوها، علائق
انگیزهها و نیازها دلایل پشت پردهی رفتارها هستند. کسب ثروت، رسیدن به قدرت، برخورداری از منزلت و جایگاه مناسب اجتماعی و… میتواند از مصادیق این مورد باشد. با توجه به فراوانی نیازها و تنوعشان کنش و واکنشهای افراد در جامعه را، در قبال مسایل آن متفاوت میبینیم. لذا نقش این فاکتورها را در بروز اختلافها نباید نادیده گرفت.
انصار که آن همه سختیها را در راه اسلام تحمل کرده بودند به هنگام تقسیم غنائم غزوه حنین به اعتراض روی میآورند. در ماجرای تقسیم غنائم حنین پیامبر(ص) به دلیل جلب قلوب تازه مسلمانان (یا گروهی که اظهار اسلام کرده بودند اما هنوز پابند اسلام نشده بودند) سهم بیشتری به آنان اختصاص داد و به انصار چیزی نداد. انصار این اقدام را برنتافته و زبان به اعتراض گشودند. جریان نفاق هم به کمک آمده بر نارضایتی موجود افزود. چون پیامبر(ص) توسط سعد بن عباده (بزرگ خزرج) از اعتراض آنان آگاه شد. انصار را در مجلسی گرد آورد و با آنان به سخن و گفتگو ایستاد. پیامبر(ص) با یادآوری اوضاع مدینه قبل از اسلامشان نعمتهای خداوند را به یاد آنان آورد و آنگاه از یاری و دفاع انصار از پیامبر(ص) و دین خدا سخن راند. آنگاه فرمود: «ای گروه انصار آیا خوشنود نیستید که مردم از اینجا با گوسفند و شتر بروند و شما با رسولخدا به منازل خود بازگردید» در انتها حضرت خود را از انصار برمیشمارد و برای آنان دعا میکند.
۵٫ موضوعهای حل نشده از گذشته
اختلافهای حل نشدهی گذشته، آتش زیر خاکستر هستند که هر لحظه احتمال میرود به بروز تعارضی دیگر منجر شوند. تعارضهایی که ظاهرا حل شده به نظر میرسند نباید از دید مدیران غافل بمانند. این موارد چون آتشی در زیر خاکستر هستند که با نسیمی برافروخته خواهند شد.بسیاری از تضادهای امروز ریشه در اختلافهای گذشته دارند.
به قتل رسیدن «مجذر بن زیاد» توسط «حارث بن سوید» در جنگ احد در حالی که هر دو اسلام اختیار کرده بودند از جمله شواهد این مورد است زیرا علت این ماجرا به کشته شدن «سوید» به دست «مجذر» در دوران جنگهای جاهلی یثربیان بازمیگردد.
قبل از اسلام قتل، غارت و جنگ به بهانه خونخواهی امری رایج بود و چه بسا خونهای بی¬گناهانی که به دلیل خویشاوندی با قتل بیهوده به زمین می¬ریخت. یکی از این حوادث قتل «سوید بن صامت» توسط «مجذر بن زیاد» است. جنگ بعاث به طلب خون «سوید» برپا گردید. با ورود اسلام به مدینه «مجذر بن زیاد» و «حارث بن سوید» [فرزند سوید بن صامت] مسلمان شدند اما حارث همواره درصدد بود تا مجذر را به تلافی قتل پدر، از میان بردارد. این دو در جنگ احد حاضر بودند. در اثنای جنگ «حارث» موقعیت را مناسب دید و از پشت سر مجذر را با زدن گردن به قتل رسانید.
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید