بحث ما راجع به نقل و بررسی ادله ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه است. در ادامه نقل روایات، روایت سعد اشعری(روایت بیست و سوم) را بیان کردیم و گفتیم که این روایت، از نظر بزرگان ما بین رد و قبول است. بعضی از بزرگان به این روایت، اشکالاتی وارد کرده اند که از جمله آن ها، اشکالات سندی میباشد.
در این نوشتار به ادامه بررسی سندی روایات بیست و سوم می پردازیم.
روایت بیست و سوم بین قبول و رد است، جمعی مثل شیخ صدوق، مجلسی اول و ثانی، مرحوم مازندرانی (صاحب متتهی المقال) و از معاصرین مثل مامقانی و آیت الله صافی و… روایت را می پذیرند و شبهات وارده را هم جواب می دهند. در مقابل، بعضی هم مثل شهید ثانی، مرحوم خویی و تستری در پی اشکالات وارده بر روایت، آن را رد می کنند. بعضی مثل شهید ثانی تعبیرشان در مورد روایت این است که امارات موضوعه بودن آن، روشن است و بعضی مثل تستری، موضوع بودن را تصدیق می کنند.
اکنون دلیل موضوع بودن روایت را از منظر این بزرگان بررسی می کنیم:
بررسی سعد بن عبدالله اشعری
بیان قاموس الرجال تستری
مرحوم تستری در شرح حال سعد بن عبدالله اشعری که راوی جریان است، از عظمت یاد می کند. ضمناً کلام بعضی از بزرگان – که از سعد به بزرگی و جلالت نام می برند- را هم می آورد. مرحوم تستری می فرماید: نجاشى، ابتدا سعد بن عبد اللّه را توثیق و تجلیل مىکند و درباره وى مىگوید: او با مولایمان ابو محمد علیه السّلام دیدار کرده است. و سپس تشکیک مىکند و مىگوید:
رأیت بعض أصحابنا[۱] ضعّفون لقاءه لأبی محمّد علیه السّلام و یقولون: هذه حکایه موضوعه علیه[۲] فأشار إلى خبر طویل رواه الإکمال فی باب ذکر من شاهد القائم عجل الله تعالی فرجه. (بعضى از دوستانم را دیدم که دیدار سعد را با ابو محمد علیه السلام تضعیف مىکردند و مىگفتند، این ماجرا، ساختگى و غیرواقعى است.) پس این قول نجاشی – انکار ملاقات وموضوعه بودن روایت – اشاره به روایت مفصلی است که شیخ صدوق در کمال الدین[۳] نقل می کند.
مرحوم تستری در ادامه می فرماید:
اشکال اول:
و یوضح وضعه اشتماله على وفات أحمد بن إسحاق بعد منصرفه من عند العسکریّ علیه السّلام و بعثه بطریق المعجزه کافور الخادم من سرّ من رأى إلى حلوان عند سعد لتجهیز أحمد، مع أنّ بقاء أحمد بعد العسکریّ علیه السّلام مقطوع، کما تقدّم فی عنوانه.
و چیزی که موضوع بودن این روایت را روشن می کند این است که طبق این روایت احمدبن اسحاق، در مسیر بازگشت به ایران – زمان حیات امام حسن عسگری علیه السّلام– از دنیا رفته و حال آن که حیات احمدبن اسحاق بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، قطعی بوده است.
ما جواب از این اشکال را بطور مفصل قبلاً بیان کردیم و دیگر نیازی به تکرار نمی باشد. مرحوم تستری، سپس اشکال دوم را بیان می کند:
اشکال دوم:
در حدیث مذکور، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، مانع از نوشتن پدرش می شد. امام حسن عسگری علیه السّلام او را با پرتاب توپ طلایی، مشغول می کرد؛ با این که در اخبار صحیحه وارد شده است که امام معصوم، اهل لهو و لعب نمی باشد. [۴] و [۵]
اشکال سوم :
در این روایت، «کهیعص» را به قضایای کربلا تفسیر نمودهاند، با اینکه اخبار صحیحه «کهیعص» را به غیر از این، تفسیر کردهاند. [۶]
اشکال چهارم:
همچنین سند روایت سعد بن عبدالله اشعری، غیر مألوف و نامأنوس است، زیرا صدوق، هنگام نقل روایت از سعد ازطریق پدرش و ابن ولید، نقل می کند [یک واسطه]، ولی در این روایت، واسطه های بین شیخ صدوق و سعد، پنج واسطه است. و محمد کرمانی در روایت، نامش در کتب رجالی نیامده و محمد بن بحر هم، به غلو و ارتفاع منسوب است.
اشکال پنجم:
و اگر این خبر صحیح بود چرا شیخ طوسی می فرماید: سعد بن عبدالله، معاصر امام حسن عسگری علیه السّلام است، ولی من سراغ ندارم که ملاقاتی بین ایشان و امام حسن عسگری علیه السّلام، صورت گرفته باشد.
اشکال ششم:
از تعبیر نجاشی «یضعّفون لقاءه لأبی محمد…» فهمیده می شود که قائلین به وضع خبر، جمعی هستند و یک نفر نمی باشد. [۷]
جواب از اشکال چهارم
اشکال چهارم این بود که « و أیضا سنده منکر، فالصدوق إنّما یروی عن أبیه و ابن الولید عن سعد…
مرحوم صدوق بیش از ۳۰۰ کتاب و مرحوم پدرش هم، ۲۰۰ کتاب دارد. ایشان در کجا فرموده است که روایات سعد را فقط از والد بزرگوارش و ابن ولید، نقل می کند. مرحوم صدوق در کتاب فقیه می فرماید:
کل ما کان فی هذا الکتاب عن سعد بن عبدالله الاشعری فقط رویتُه عن أبی و عن محمد بن الحسن
از این عبارت استفاده می شود که در این کتاب فقط سند روایتش، اینگونه است در حالیکه شما – مرحوم تستری – آن را به کتب دیگر صدوق هم تعمیم داده اید و قیاس می کنید و سپس می فرمایید که روایت موضوع است. چرا شما طریق روایت این کتاب را به کتب دیگر هم، سرایت می دهید؟
آیا واقعا شیخ صدوق، روایت با سند غیر مألوف می آورد؟ اگر کسی بخواهد سندی را برای این روایت مفصل، جعل کند، سندی را جعل نمی کند که با اسناد صدوق، تطابق نداشته باشد. بنده قائلم که چنین سندی، دال بر صحت حدیث می تواند باشد نه اینکه دال بر جعل حدیث باشد.
جواب از اشکال در بیان منتخب الاثر
آیت الله صافی; مولف کتاب منتخب الاثر، از اشکال چهارم جواب می دهد. البته، ایشان، اشکال را از کتاب الاخبار الدخیله مرحوم تستری جواب می دهد.[ زمانی که ایشان در کلام مرحوم تستری مناقشه کردند آقای تستری در قید حیات بودند.]، آقای صافی، ابتدا اشکال را مطرح کرده و سپس جواب می دهند.
آقای صافی می فرماید: جناب تستری در تعلیقه خود بر این حدیث می فرماید: سند روایت مثل متن آن، شاهد بر عدم صحت روایت است، زیرا شیخ صدوق، هنگام نقل روایت از سعد ازطریق پدرش و ابن ولید،نقل می کند [ یک واسطه]، ولی در این روایت، واسطه های بین شیخ صدوق و سعد، چهار واسطه است…
آقای صافی در ابتدا بحث مفصلی در مورد رجال روایت می نمایند که ما خلاصه کلام ایشان را در مورد جواب از اشکال بیان می کنیم.
و خلاصه الکلام: ما یقین داریم که شیخ صدوق، عارف به رجال و صداقت روایان حدیث بوده است، گرچه نام چنین راویانی در کتب رجالی ذکر نشده و شرح احوالات شان، به دست صاحب معاجم نرسیده است. زیرا شیخ صدوق، حدیثی که رجال ناشناخته دارد و اطمینان به صداقت راویان آن ندارد در کتاب خود نمی آورد.[۸] [ کسی که به دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه، به دنیا آید و در زمان غیبت صغری آن حضرت، زندگی کند، آوردن روایتی که برایش مجهول باشد، دون شأنش می باشد.]
آقای صافی در قسمتی دیگر از کلام خود، می فرمایند:
اولاً: روایت شیخ صدوق پنج واسطه – نه چهار واسطه طبق بیان مرحوم تستری- دارد.
ثانیاً: جواب این شبهه هم که؛ روایت دارای رجال ناشناخته است، داده شد.
ثالثاً: اینکه، گفته شود که شیخ صدوق، فقط با یک واسطه از سعد بن عبدالله اشعری، نقل روایت می کند ولی در این روایت با چهار واسطه نقل شده است، پس روایت صحیح نمی باشد، اینگونه جواب می دهیم:
چنین استدلالی از جناب تستری، عجیب است، زیرا ممکن است که شیخ صدوق، گاهی به یک واسطه و گاهی به چند واسطه نقل کند، مثل اینکه معاصری از معاصر خویش، با چند واسطه، مطلبی را نقل نماید. [۹]
و من گمان نمی کنم که مرحوم تستری – از نقل چنین اشکالی- بخواهد مرحوم صدوق را به جعل سند یا حدیث، متهم کند و یا اینکه بگوید، شیخ صدوق، متوجه کثرت واسطهها نبوده است و با اینکه همیشه از سعد با یک واسطه نقل می کرده، در این روایت با چند واسطه نقل کرده است و همین امر، موجب تعارض شده است. [این سند با سندهای دیگر شیخ صدوق که از سعد نقل کرده است تعارض دارد.]
بلکه، چنین امری، دلالت دارد بر اینکه، شیخ صدوق عارف به رجال واسطه در این حدیث بین خودش و بین سعد بن عبدالله اشعری، بوده است. [۱۰]
بیان مرحوم خویی
اول: ابن داوود، سعد بن عبدالله اشعری را در دوقسم رجال خود (عدول و ضعفا) ذکر کرده است. از آن جا که جای هیچ تردیدی در وثاقت سعد بن عبدالله اشعری نمی باشد، دلیل ذکر نام او در قسم دوم رجال ابن داوود – قسمت ضعفا – معلوم نمی باشد. و عجیب این است که بعضی میخواهند به جهت تشکیک افرادی – مثل نجاشی – در ملاقات سعد با امام حسن عسگری علیه السّلام، او را تضعیف نمایند. در حالی که انکار چنین ملاقاتی، به وثاقت سعد ضرری نمی زند و فقط تکذیب، راوی چنین ملاقات میباشد. البته اگر بطور قطع، ثابت شود که سعد ادعای ملاقات با امام حسن عسگری علیه السّلام را کرده است، این روایت تکذیب سعد میباشد ولکن چنین ادعایی – از طرف سعد – ثابت نشده است. [۱۱]
* ولی ما (آیت الله طبسی) در جواب مرحوم خویی میگوییم:
سعد ادعای چنین ملاقاتی را کرده است. مرحوم خویی میفرماید: فإن سعد بن عبد الله ممن لا کلام و لا إشکال فی وثاقته، اگر کسی که هیچ تردیدی در وثاقت او نیست، ادعای ملاقات با امام حسن عسگری علیه السّلام را نماید، چرا کلام او را نپذیریم؟ چرا بخاطر کلام بعضی که آن هم مجهول میباشند، کلام یک ثقه را طرح نماییم؟ زیرا نجاشی فرموده: رأیت بعض أصحابنا یضعّفون لقاءه لأبی محمّد علیه السّلام و یقولون: هذه حکایه موضوعه علیه و ما نفی کننده ملاقات را نمی شناسیم و به فرض هم که نفی کننده ملاقات شناخته شود، کلام ایشان با کلام سعد بن عبدالله اشعری که ثقه است، تعارض میکند. در اینجا بعضی اشکال دیگری وارد میکنند که ما اشکال و جواب را از کلام حضرت آقای صافی، صاحب منتخب الاثر میآوریم.
بیان صاحب منتخب الاثر
آقای صافی یکی دیگر از اشکالات وارده به حدیث سعد را بیان کرده و جواب میدهند:
اگر خبر سعد بن عبدالله اشعری صحیح است؛ پس چرا شیخ طوسی در رجالش در مورد سعد میگوید: وی معاصر امام حسن عسگری علیه السّلام بوده ومن نمی دانم از آن حضرت، نقل روایت کرده باشد؟
وجواب از آنچه بیان کردیم، ظاهر میشود و اینکه شیخ طوسی، به هنگام تالیف کتاب رجالی خود به روایت سعد، دست نیافته است[۱۲] و به همین جهت، آن را در کتاب غیبت خود ذکر نکرده است و گفته است که من نمی دانم [آیا سعد] از امام حسن عسگری علیه السّلام، نقل روایت کرده است؟ پس آبشخور این دو اشکال، یکی است و جواب از آن دو هم، یکسان میباشد و آن جواب این است که: شیخ به کتاب کمال الدین، هنگام نوشتن رجال خود – مثل کتاب غیبتش- دسترسی نداشته و یا اینکه در نزد او حاضر نبوده است.
آقای صافی میفرماید، علاوه بر موارد مذکور، ممکن است گفته شود – همان گونه که استاد ما آیت الله بروجردی; فرموده است – شیخ طوسی در کتاب رجال خود، به نهایت هدفش که بحث جامع و فراگیر در مورد رجال و تراجم بوده، نرسیده است. از این رو آن کتاب مقدمه ای برای تالیف کتاب دیگری، بوده است و آن هم نوشته نشده است[۱۳] (کتاب ناتمام است)
ادامه کلام مرحوم خویی
مرحوم خویی، پس از بیان وثاقت سعد بن عبدالله اشعری، حکایت دیدار سعد با امام حسن عسگری علیه السّلام را طبق روایت شیخ صدوق، بیان میدارد و سپس در مورد سند روایت میفرماید:
مرحوم خویى مىگوید: «این روایت، واقعاً ضعیف السند است بهگونهاى که:
الف- محمد بن بحر شیبانى توثیق نشده و متّهم به غلوّ است.
ب- رجال دیگر این سند، از افراد مجهول الحال هستند.
از طرفی دیگر، حدیث مذکور مشتمل بر دو امری است که تصدیق آنها ممکن نیست.
- حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه مانع از نوشتن پدرش مىشد. امام علیه السّلام او را با پرتاب توپى طلایى، مشغول مىکرد؛ با اینکه اینگونه کارها، از کودکى که خوب و بد را مىفهمد قبیح است، چه رسد به کسى که عالم به غیب باشد و مسایل بسیار دشوار و مشکل را پاسخ دهد که این امر قابل قبول نیست.
- در این روایت آمده است که احمد بن اسحاق در زمان امام حسن عسگری علیه السّلام، از دنیا رفته است، در حالی که ثابت شده است که او بعد از امام حسن عسگری علیه السّلام، در قید حیات بوده است. [۱۴]
ولی ما (آیت الله طبسی) قبلاً گفتیم که این روایت دو طریق دارد، یکى طریق شیخ صدوق در کمال الدین و دیگرى طریق طبرى در دلائل الامامه؛ اکنون طریق شیخ صدوق را بررسی میکنیم. سند روایت طبق طریق شیخ صدوق در کمال الدین این چنین است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ الْمَعْرُوفُ بِالْکِرْمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ قَالَ…[۱۵]
جج
بررسی محمّد بن على بن محمّد بن حاتم نوفلى معروف به کرمانى
افراد سند روایت شیخ صدوق:
۱- محمّد بن على بن محمّد بن حاتم نوفلى معروف به کرمانى است. آقاى نمازى، در مستدرکات علم الرجال مىگوید: شیخ صدوق، از وى با رضایتمندى[۱۶] و طلب رحمت، نقل روایت کرده است. مرحوم نمازی، از کمال الدین، چهار مورد و از عیون، یک مورد را به عنوان شاهد، آدرس مىدهد که در آنجا ترضى (جلب رضایت) و ترحّم (رحمت طلبیدن) کرده است.[۱۷]
آقاى مامقانى، در تنقیح المقال مىگوید: شیخ صدوق، از وى، با ترضى و ترحّم نقل مىکند و حداقل چیزى که از این ترضى و ترحّم استفاده مىشود، اعلا درجه حسن است.[۱۸]
* نظر بنده (آیت الله طبسی) این است که شیخ بودن (یک یا دو روایت از شخصی، نقل کردن) دلیل بر وثاقت نیست آری کثرت روایت ثقه از یک شخص، دلیل بر وثاقت است و در این مورد، به کثرت نرسیده است. ما ترضی را هم فقط، حمل بر حسن – نه اعلا درجه حسن و نه دلیل بر وثاقت – میکنیم.
مرحوم شوشترى (اشکال بر صغری) مىگوید: شیخ صدوق، از نوفلى در عیون، آخر باب هفتم حدیث نقل مىکند؛ ولى بر او ترضى نکرده است.[۱۹]
* به نظر میرسد که چنین اشکالی وارد نباشد زیرا در جاهای مختلف ترضی و ترحم طلبیدن، کفایت میکند، لذا عدم ترضی در یک مورد ضرری به اصل کلام نمی زند.
* بنابر این اگر مبناى آقاى مامقانى را بپذیریم، ترضّى و ترحّم شیخ صدوق، برای ما کفایت مىکند؛ ولى اگر مبناى آقاى خویى را بپذیریم، نمىتوانیم روایت نوفلى را قبول کنیم؛ چون به نظر آقاى خویى، ترضّى و ترحّم بر هر مؤمنى مطلوب و مستحب و حتّى بر فاسق نیز جایز است. مثلا، امام صادق علیه السّلام براى سیّد حمیرى طلب رحمت کرده است.[۲۰] البته روشن نیست که چرا مرحوم خوئی چنین استد لالی کرده است زیرا سید حمیری – طبق روایتى – از کرده خود پشیمان شده و توبه کرده بود.
نتیجه: محمّد بن على بن محمّد بن حاتم نوفلى معروف به کرمانى که شیخ مرحوم صدوق است توثیق خاصی ندارد و فقط، ترضی و ترحم در مورد او شده است، لذا باید طبق مبنا، نسبت به او عمل کنیم.
بررسی احمد بن عیسى وشّا و احمد بن طاهر قمّى
۲- احمد بن عیسى وشّا (یکی دیگر از افراد در سند روایت شیخ صدوق)
آقاى نمازى مىگوید: لم یذکروه [۲۱] نام وى در کتب رجالى-البته منظور فقط سه کتاب جامع الرواه و تنقیح المقال و معجم رجال الحدیث است – بیان نشده است. بنابراین، مهمل است.
٣- احمد بن طاهر قمّى
آقاى نمازى مىگوید: «لم یذکروه»، ولى در کتابهاى حدیثى، چند نمونه حدیث از وى نقل شده است: یکى از آنها در کمال الدین شیخ صدوق در ارتباط با میلاد حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه است و دیگرى حدیث مفصلى است و مسائلى در آن مطرح شده است. همچنین در باب ٣٣ ، ص ٣۵٢ ، ح ۵ «باسناده عنه… عن الصادق علیه السّلام » حدیث گریه آن حضرت را هنگامى که در کتاب جفر، میلاد حضرت حجّت و غیبتاش و گرفتارى شیعه را مىبیند، بیان مىدارد.
* نکته: آیا قائل شویم که این روایت (مثل مرحوم خویی) سندش ضعیف است. آیا به خاطر نیامدن نام آنها در کتب رجالی، روایت کنار گذاشته میشود؟ بعضی – با احترامی که برای بزرگان قائلم – فقط دنبال کلمه ای مانند «ثقه» میباشند که در صورت عدم آن، حکم به ضعف روایت دهند. باید گفت که اولاً: چند گونه توثیق داریم.
۱- توثیق خاص (تصریح به وثاقت شده است) ۲- توثیق عام (مثلاً مولف در مقدمه کتاب میگوید: أروی عن الثقات) مثل حرف ابن مشهدی، ابن قمی و…
ثانیاً: گاهی میبینیم شخصیتی مثل شیخ صدوق در موضوعی بسیار مهم روایتی را نقل میکند که در سندش چنین افرادی هستند لذا اگر قطع پیدا نکنیم که این افراد در نظر صدوق ثقه هستند لااقل ظن برای ما حاصل میشود – جدای از قوت متن – که مورد وثوق بودهاند.
بیان صاحب منتخب الاثر
آقای صافی در مورد رجال روایت میفرماید:
کرمانی از مشایخ شیخ صدوق و شیخ، نسبت به او طلب ترضی کرده است.
* آقای صافی مثل مامقانی و بالاتر از او، ترضی را نشان از وثاقت میداند (چون مامقانی، ترضی را نشان از حد اعلای حسن میداند)
شیخ صدوق در کمال الدین از احمد بن عیسی وشاء بغدادی و شیخ او ابن طاهر قمی، روایت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و نام او را، نقل میکند.
ظاهر حال این است که شیخ صدوق، عارف به احوال این دو- احمد بن عیسی وشاء بغدادی و شیخ او ابن طاهر قمی- میباشد و به آنها اعتماد داشته است، زیرا شیخ صدوق در باب مهمی که مربوط به مادر امام زمان و نام او میباشد، تنها یک حدیث آورده که همین دو نفر در رجال آن، هستند. پس باید گفت که این دو در نزد شیخ از کمال وثاقت، برخوردار بوده و شیخ به صداقت آنها ایمان داشته است. [۲۲]
در اینجا ادامه کلام اقای صافی را در این مورد بیان میکنیم:
و خلاصه الکلام: ما قطع داریم که شیخ صدوق عارف به احوال رجال روایت و اعتماد به صداقت آنها داشته است، گرچه نام چنین افرادی در کتب رجالی بیان نشده است و احوال شان به دست ما نرسیده است. از شخصیتی مثل صدوق، به دور است که حدیثی را نقل کند که به راویان آن، اعتماد نداشته باشد و یا قرائنی در نزد وی نباشد که موجب اطمینان خاطر او گردد. [۲۳]
* تا اینجا سه نفر از افراد در سند روایت را بیان کردیم، و فقط یک نفر باقی مانده از رجال روایت را بنام محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، بررسی میکنیم.
بررسی محمد بن بحربن سهل شیبانی
بیان تنقیح المقال در مورد شیبانی
محمّد بن بحر شیبانی ساکن ترماشیر کرمان است. شیخ طوسی در رجالش، نام او را در ردیف کسانی ذکر کرده که از ائمه اطهار، روایت نقل نکرده است. شیخ در فهرست گفته که محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، اهل سیستان است و از متکلمین و محدثین و فقها میباشد هرچند متهم به غلو است. او دارای ۵۰۰ تالیف و رساله است که بیشتر آنها در بلاد خراسان یافت میشود.
و قال النّجاشى: نجاشی هم گفته، بعضی از اصحاب ما گفته اند: محمّد بن بحر بن سهل شیبانی، غالی است در حالیکه من استناد چنین اتهامی به ایشان را، نمی دانم و برای او کتاب هایی است… ابن غضائری هم گفته که شیبانی ضعیف و از غالیان است.
و قال الکشى : کشی هم در ترجمه زراره هنگام نقل اخباری که در مذمت زراره گفته شده است، بیان میدارد که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» از غلات حنفیین میباشد
علامه هم او را در قسم دوم رجال خود ذکر کرده است و سپس کلام شیخ و نجاشی و ابن غضائری را در مورد او نقل کرده است و در آخر گفته که من در حدیث شیبانی توقف میکنم. ابن داود هم شیبانی را در قسم دوم – ضعفا- رجال خود آورده است .
اقول: [مرحوم مامقانی میفرماید] تردیدی در امامی بودن شیبانی نمی باشد و آنچه از بعضی بزرگان رسیده که شیبانی از علمای اهل سنت است، اشتباه محض است. چگونه او عامی باشد در حالیکه متهم به غلو است و شاید منشأ اشتباه بعضی، کلام کشی باشد که در مورد شیبانی گفته است: «الغلاه الحنفیّین»، و آنها [به جهت چنین تعبیری] گمان کرده اند که شیبانی منسوب به مذهب ابوحنیفه میباشد، و حال که چنین نمی باشد بلکه شیبانی منسوب به حنیفه اثال بن لجیم بن صعب میباشد.
از آن جا که امامی بودن «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» ثابت است، پس تصریح شیخ به تفویض و غلو در مورد او، صحیح نبوده و صرف اتهامی، بیش نمی باشد. ظاهرا منشأ چنین اتهامی، قول ابن غضائری در مورد«محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» میباشد و ما بارها بیان کرده ایم که اعتمادی به تضعیفات ابن غضائری – خصوصا نسبت غلو دادن او به افراد – نمی باشد. نجاشی هم [ با اینکه هم بحث ابن غضائری بوده است] غالی بودن «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» را منکر شده است و بیان داشته که نمی دانم از کجا چنین نسبتی را به او وارد کردهاند. پس به جهت ثابت نبودن غلو – زیرا منشأ اتهام غلو به او، ذکر روایاتی است که امروزه جزو ضروریات مذهب شیعه میباشد – و همچنین به خاطر تجلیلی که شیخ و نجاشی از وی مینمایند، اظهر این است که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» در درجه حسن میباشد و جزو ضعفا نمی باشد.
و چه نیکو جناب حائری [ صاحب منتهی المقال] فرموده است که کاش میدانستم! چگونه فردی که فقیه و متکلم و محدث و دارای احادیث قریب السلامه و کتب مفید میباشد، متهم به غلو میشود. من تعجب از ابن غضائری و کشی نمی کنم زیرا که این دو بزرگوار، همه علمای ما را – جز تعداد اندکی مثل صدوق – متهم به غلو میکنند، بلکه تعجبم از کسانی است که راه ابن غضائری و کشی را در نسبت غلو و طعن، پیمودهاند.
و اقول: [مرحوم مامقانی در ادامه میفرماید:] از اموری که نسبت غلو را نسبت به «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» تکذیب میکند، روایتی است که شیخ صدوق از کتاب رجل شیبانی نقل میکند.خاتمه آن کتاب، روایتی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله را برترین مخلوقات از جن و انس میداند.
در این روایت، تصریح شده است که محمد صلی الله علیه و آله، مخلوقی از مخلوقات است – و چنین مطلبی بر اهل مطالعه و دقت پوشیده نمی باشد – و همین روایت، شاهد بر این است که «محمّد بن بحر رهنى ابو الحسین شیبانی» از غالیان نمی باشد، بلکه معنایش این است که معصومین بر دیگر «مخلوقین» برتری دارند و مرتبه اشان از دیگران بالاتر است و این مسأله امروز جزو ضروریات مذهب ما میباشد. پس نسبت غلو نسبت به شیبانی، صحیح نمی باشد. [۲۴]
بیان صاحب منتخب الاثر در مورد شیبانی
و اگرچه کشی شیبانی را به غلو متهم کرده است، ولی ظاهر کلمات رجالیین این است که او متهم به کذب و خیانت نمی باشد، پس میتوان به او اعتماد کرد، نهایتش این است به آنچه که موافق مذهب او در غلو است و یا به همه مواردی که در آن غلو است، اعتناء نمی شود و این عدم اعتناء، منافاتی با وثاقت وی ندارد.
پس با ثبوت وثاقت شیبانی، رد روایتش جایز نمی باشد مگر اینکه روایاتش تأویل شود و یا بر وجوه صحیحه – در صورت امکان – حمل گردد و در غیر این صورت – دلیل عقلی و یا نقلی معتبر بر غلو روایت نقل شده موجود باشد – روایت، طرح میشود.
علاوه بر این، چه بسیار افرادی را بدون دلیل، نسبت غلو داده اند و گاهی چنین نسبتی، نشأت از عدم آگاهی نسبت دهنده میباشد، زیرا که چنین افرادی آگاه به مقامات و شئونات ائمه علیهم السلام – که با دلایل عقلی و نقلی ثابت شده است – نمی باشند [به همین جهت، اگر کسی شأنی از معصومین: را نقل نماید، او را متهم به غلو میکنند)، هنگامی که مراتب اصحاب ائمه علیهم السلام مثل سلمان و ابوذر و… در مرتبه ای بالا باشد، پس مرتبه ائمه معصومین علیهم السلام چگونه است؟
ورود در باب مقامات و مراتب ائمه معصومین علیهم السلام از ابواب بسیار مشکل است که کسی – جز تعداد محدودی – به پایانش نمی رسد. پیامبر صلی الله علیه و آله، فرمود: ای علی علیه السّلام؛ خدا را جز تو و من، کسی نشناخت و مرا؛ جز خداوند و تو، کسی نشناخت و تو را؛ جز من و خداوند کسی نمی شناسد.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[۱] – ظاهرا ابن غضائری است که هم بحث ایشان بوده است.
[۲] – نه اینکه روایت را جعل کرده باشد چون اگر متهم به جعل باشد، دیگر ثقه نمی باشد
[۳] – شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۵۴
[۴] – کلینی، کافی، ج۱،ص ۳۱۱ ( عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ وَ أَقْبَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ صَغِیرٌ وَ مَعَهُ عَنَاقٌ مَکِّیَّهٌ وَ هُوَ یَقُولُ لَهَا اسْجُدِی لِرَبِّکِ فَأَخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب) صفوان جمال گوید: از امام صادق علیه السلام در باره صاحب امر امامت پرسیدم، فرمود: صاحب این امر، اهل لهو و لعب نمی باشد.آن گاه موسی بن جعفر که کودک بود و بزغالهاى مکى همراه داشت و به او میگفت « «پروردگارت را سجده کن» وارد شد، امام صادق علیه السلام او را در آغوش کشید و فرمود:پدر و مادرم فداى کسى که بازى و بیهودهگرى نکند.
[۵] – (آیت الله طبسی): من از شخصیتی مثل ایشان،تعجب می کنم که این حدیث متین را به خاطر اشکالاتی که دون شأن وی است،جعلی می داند.
[۶] – ما حتی یک روایت صحیح بر خلاف چنین تفسیری نداریم، هرچند تفسیرهای دیگر ی داریم، إن شاء الله بیان می کنیم.
[۷] – قاموس الرجال، تستری، ج ۵، ص ۶۰
[۸] – لنا ادّعاء القطع بأنّ الصدوق-رحمه اللّه-کان عارفا بحال هؤلاء الرجال و صدقهم، و إن اهمل ذکرهم فیما بأیدینا من کتب الرجال و لم یصل حالهم بالإجمال أو التفصیل إلى مؤلّفی المعاجم و الرجال، و لا یصدر من مثله الاعتماد على حدیث لم یعرف رجاله بالصدق و الأمانه، و لم یطمئن بصدقهم فی نقلهم هذا الحدیث بالقرائن التی توجب الاطمئنان.
[۹] – در این جا مناسب می دانم مثالی را عرض کنم: مرحوم والد;، جزء لجنه استفتائات آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی; بودند.ایشان طبق نقل کتاب «حدیث خوبان»، مطلبی را از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی;، به واسطه مرحوم آیت الله خوئی; نقل می کنند، با اینکه خودشان، ۱۵ سال از ملازمین حضرت بودهاند.
[۱۰] – صافی، منتخب الاثر، ج۳،ص ۳۳۲
[۱۱] – خوئی، معجم رجال حدیث، ج۹، ص۸۰٫
[۱۲] – مثل کتاب قرب الاسناد را که شیخ حرعاملی به آن دسترسی نداشته است و یا کتاب تاریخ قم را علامه مجلسی، ندیده است بلکه از ترجمه اش نقل می کند.آقا بزرگ تهرانی نام چند نفر را که همزمان با علامه مجلسی بوده و این کتاب را داشته و در اصفهان بودهاند، نام می برد. ولی علامه دسترسی نداشته است.
[۱۳] – صافی، منتخب الاثر، ج۳، ص۳۴۷
[۱۴] – خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹،ص ۸۲٫
[۱۵] – شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۵۴.
[۱۶] – آیا ترضّی و نقل ثقه از شیخ ثقه (نقل صدوق از کرمانی) باعث وثاقت است؟ جواب آن به مبنا بر می گردد.
[۱۷] – مستدرکات علم الرجال، ح ٧ ، ص ٢۴٢ . ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج ٢ ، ص ١١١ و ١٢٨ و ٨٩ و ٢١ ؛ عیون أخبار الرضا، ج ١ ، ص ٩۵.
[۱۸] – مامقانی، تنقیح المقال، ج ٣ ، ص ١۶٠
[۱۹] – قاموس الرجال، ج ٩ ، ص ۴۶٢ ؛ عیون أخبار الرضا، ج ١ ، ص ٧٧ ، ب ٧ ، ح ١۴
[۲۰] – خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ١ ، ص ٧٨
[۲۱] – نمازی، مستدرکات علم الرجال، ج ١ ، ص ٣٩٧
[۲۲] – صافی، منتخب الاثر، ج۳، ص ۳۳۳.
[۲۳] – صافی، منتخب الاثر، ج۳، ص ۳۳۵
[۲۴] – تنقیح المقال،ج۲،ص ۸۵٫
پاسخ دهید