به طور کلی می توان گفت در مقطع زمانی که حزب اموی بر سر کار بودند و حاکمییت سیاسی جامع را در ظاهر بر عهده داشتند، عوام فریبی معاویه آنچنان دقیق و هدفمند انجام پذیرفت که دیدگاه مردم نسبت به حزب حاکم دارای رویکردی جدید گشت ، یعنی طبق این هدف راهبردی و استراتژیک معاویه اسلام و امویت با هم یکی پنداشته گردید و قیام امام حسین علیه السلام موجب جدایی این دو و مقدمه ی انقلاب فکری واجتماعی مردم گشت ، و این قیام برد اثر گذاری اش تا مقطع ظهور امتداد یافت و موجب شکل گیری ابدی جبهه حق در مقابل جبهه باطل بر پایه این قیام گردید.
- عصر عاشورا
- ۱- جدایى میان امویّت و اسلام
- ۲- عاشورا، آغاز فروپاشى حکومت اموى
- انقلاب هایى که تأثیر مستقیم از قیام امام حسین علیه السلام داشت عبارتند از:
- ۲- ۲- قیام مدینه:
- ۳- ۲- قیام توابین:
- ۴- ۲- قیام مختار:
- ۵- ۲- قیام زید بن على علیه السلام:
- مقطع پس از عاشورا تا دوران ظهور
- مقطع دوران ظهور
- – صاحب پیروزى جهانى از فرزندان حسین است:
- – امتداد رویارویى در جدایى میان اهل حق و اهل باطل:
- – مهدى علیه السلام خونخواه حسین علیه السلام است:
- – قائم خونخواه کشته شده در کربلاست:
- – خروج قائم در روز عاشورا است:
- – و شعارشان یا لثارات الحسین است:
- – قائم علیه السلام نسل قاتلان حسین علیه السلام را مى کشد چون که از کار پدرانشان خشنودند:
عصر عاشورا
افق هاى پیروزى حسینى در این مقطع فراوان مى باشد که مهم ترین شان این ها است:
۱- جدایى میان امویّت و اسلام
معاویه بن ابى سفیان در دوران رهبرى جریان نفاق با استفاده از عنوان دین همه امّت را گمراه ساخته بود! به این ترتیب که بر نام اهل بیت و یادکرد فضایلشان سرپوش نهاده از طریق جاعلان حدیث قداست دروغینى را به نقل از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى خود و شمارى دیگر از رهبران نفاق و کسانى که با آن همسو بودند و براى غصب حق الهى خلافت از ائمه آن را پشتیبانى مى کردند دست و پا کرد. معاویه بن ابى سفیان از راه تأسیس فرقه هایى که دین را در توجیه رفتار امویان تفسیر مى کردند، مانند مذهب جبریون و مذهب مرجئه- که در پراکنده ساختن قبایل وطبقات امّت اسلامى و وارد آوردن فشار فراوان بر شیعه، به وى بسیار کمک کردند- امّت اسلامى را از قیام و ایستادگى علیه ستم و ستمگران باز داشت.
با توجّه به این که دوران حکومتش به درازا کشید اکثر امّت فریفته گمراهى دینى اموى گشتند و معتقد شدند که حکومت معاویه شرعى است و تداوم بخش خلافت اسلامى پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله است؛ و وى امام این امّت است و جانشینان وى نیز جانشین شرعى پیامبرند. با کمال تأسف همه امّت کورکورانه به این گمراهى تن دادند و فرمانبردار او شدند. به طورى که نه تنها جز او را نمى شناختند بلکه فکر این را هم که ممکن است حقیقت چیز دیگرى باشد نمى کردند!
ابن زیاد در خطبه اى که طى آن مردم را وادار ساخت تا از مسلم بن عقیل دست بردارند گفت: به اطاعت خداوند و فرمانبردارى پیشوایان خویش چنگ بزنید.[۱]
و مسلم بن عمرو باهلى است که مسلم بن عقیل علیه السلام را مخاطب قرار داده و در حالى که به گمراهى خویش افتخار کرده مى گوید: من پسر کسى هستم که هنگام انکار تو نسبت به حق آن را شناخت، و هنگام خیانت تو نسبت به امامش، او خیرخواهى کرد و آن گاه که تو سر برتافتى و مخالفت ورزیدى، او شنید و فرمان برد.[۲]
عمرو بن حجاج زبیدى- از سران سپاه اموى در کربلا- فریادزنان مردم کوفه را به جنگ با حسین علیه السلام تشویق مى کرد و مى گفت: اى مردم کوفه پایبند فرمانبردارى و جماعت خویش باشید و در کشتن کسى که از دین بیرون رفته و با امام مخالفت ورزیده است تردید نکنید![۳]
این وضعیت کوفه و عراق بود، اما در شام مردم بر این باور بودند که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، جز بنى امیه خویشاوند و خاندانى که وارث او باشند، نداشت.[۴] حکومت اموى با همه وجود مى کوشید تا وجهه دینى را که با تلاشى درازمدت و از راه مکر و فریب براى خود دست و پا کرده بود حفظ کند.
مطمئن ترین راه شکست و نابودى این چارچوب دینى، این بود که مردى با برخوردارى از موقعیّت دینى و پذیرفته شده در نزد امّت اسلامى قیام کند؛ چرا که قیام او ضامن رسوایى چهره دروغین بنى امیه بود، و جاهلیت و فاصله بسیار حکومت شان از تعالیم اسلامى را آن چنان که بود روشن گرداند؛ و این مرد کسى جز حسین بن على علیه السلام نبود. زیرا که آن حضرت در قلب اکثریت قاطع مسلمانان داراى جایگاهى بلند بود؛ و او را دوست مى داشتند، حرمت مى نهادند و تعظیم مى کردند. معاویه که به این حقیقت آگاه بود، از هر گونه رویارویى آشکار با امام حسین علیه السلام دورى مى جست و مى کوشید تا در راه قیام آن حضرت با مراقبت و مداراى شدید مانع ایجاد کند. چنان که از برخى روایت هابرمى آید، معاویه قصد داشت که اگر امام قیام کرد و وى بر آن حضرت دست یافت از او درگذرد. زیرا به خوبى دریافته بود که ریختن خونى چنین مقدس حماقتى است بزرگ؛ و حکومت اموى را از همه جامه هاى دروغین دینى که بر خود پوشیده بود برهنه مى کند. اما پسرش یزید که از هوش و تجربه سیاسى پدرش بى بهره بود این حماقت بزرگ را مرتکب شد!
در روز عاشورا در کربلا، سپاه اموى جز به کشتن حسین علیه السلام رضایت نداد: او را و یاران و اهل بیت بزرگوارش را در دل این روز کشتند؛ در حالى که آب را به رویشان بسته بودند؛ تا آن که تشنگى بر آنان چیره گشت، در حالى که در میانشان حتى کودک شیرخواره بود! سپس کارهاى دیگرى که کردند مانند تاختن اسبان بر پیکرهایشان و به اسارت بردن دختران نبوّت با آن صورت مشهور: سر و پا برهنه و بدون پوشش و پرده؛ و سرهاى کشتگان را همراه با اسیران از کربلا به کوفه و از آن جا به شام انتقال دادند.
این رفتار، پرده از چهره ضد دینى امویان برداشت؛ و حقیقت ضد دینى و ضد انسانیشان را آشکار گردانید. سرهاى بریده، اسیران و سربازان برگشته از جنگ، گواهان زنده و آشکارى بودند که جایگاه موهوم دینى امویان در نفوس مسلمانان را متزلزل ساختند.
موضع گیرى امام حسین علیه السلام کار امویان را دشوارتر کرد؛ زیرا آن حضرت نه بر جنگ پاى فشرد و نه آن را آغاز کرد؛ و به آنان فرصت داد بلکه از کشتن او و خاندان و یارانش بپرهیزند. اما سپاه بنى امیه پاى فشردند و جز به کشتن شان رضایت ندادند؛ و این موجب افزایش رسوایى آنان در میان مسلمانان گشت.
حماقت سپاه اموى در کربلا در روز عاشورا، آنان را کور ساخته بود؛ و غافل بودند که با کشتن حسین علیه السلام، در واقع شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را مى کشند.
از کسانى که این حقیقت را دریافت حرّ بن یزید ریاحى بود. دل وى از این فاجعه چنان به درد آمد که در روز عاشورا بهشت را بر دوزخ برگزید و به صف امام علیه السلام پیوست و در رکاب او به شهادت رسید.
سپاه اموى با پاى فشردن بر قتل حسین علیه السلام، علیه اصل اسلام شورید. امام علیه السلام نیز در احتجاج هاى روز عاشوراى خود علیه آنان به منظور رسواسازى و آشکار ساختن دشمنى شان نسبت به اسلام اصرارشان بر کشتن وى و خوددارى از پذیرش پیشنهادش را بسیار دست کم گرفت و بى اهمیت تلقى کرد؛ و براى همه آن جمعیّت انبوه حاضر در سرزمین کربلا و شاهدان آن رویداد، حقیقت نفاق اموى را آشکار ساخت. از آن پس نیز اخبار دردناک رویدادهاى عاشورا میان آحاد امّت پیچید؛ تا بدین ترتیب یکى از افق هاى مهم پیروزى حسینى یعنى جدایى امویت از اسلام تحقق یابد.
اگر واقعه کربلا نمى بود، حکومت امویان با عنوانى دینى استمرار مى یافت و با گذشت روزها و سال ها، در اذهان مردم چنین رسوخ مى کرد که اسلام چیزى جز آنچه بنى امیه مى گویند و عمل مى کنند نیست.
اگر واقعه عاشورا نبود، امکان جداسازى میان امویت و اسلام نیز وجود نداشت. این سخن به این مفهوم بود که اگر روزى امویت زوال پذیرفت زوال اسلام نیز حتمى است! در نتیجه همه قیام ها و انقلاب هایى که علیه ستم امویان برپا شد، علیه اسلام تلقى مى گردید.
اما پیروزى حسینى در عاشورا موجب شد که همه قیام ها و انقلاب هاى پس از عاشورا به نام اسلام و زیان اموى ها تلقى شود.[۵]
واقعه عاشورا در این نقطه- جدایى امویّت و اسلام- همه تلاش هاى جریان نفاق- از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تا سال شصت هجرى- را به صفر رساند. چنانچه عاشورا نبود، در آن هنگام جریان نفاق در قالب حزب اموى مى توانست که به زندگى اسلام ناب محمدى پایان دهد و از آن چیزى جز یک نامى باقى نگذارد.بنابر این، کدام افق فتح حسینى از حفظ اسلام ناب محمدى و جداسازى امویّت، با همه دستاویزهایى که از این اسلام، براى خود ساخته بود روشن تر و بزرگ تر است.
۲- عاشورا، آغاز فروپاشى حکومت اموى
واقعه عاشورا موج سهمگینى از مخالفت و نگرانى روحى و احساس گناه را برانگیخت.
این موج بر همه افراد و گروه هاى اسلامى چیره شد و آنان را وادار کرد تا براى از میان بردن حکومت اموى دست به فعالیت سیاسى و ایجاد تشکل هاى اجتماعى بزنند.
از عاشورا تا پایان دولت اموى، تاریخ امّت اسلامى آکنده از قیام ها و انقلاب هاى فردى و اجتماعى برپا شده علیه حکومت امویان است که؛ قیام امام حسین علیه السلام به طور مستقیم یا غیر مستقیم در همه آنها تأثیر داشت. بنابر این مى توان گفت: عاشورا، رقم زننده آغاز فروپاشى حکومت امویان بود.
انقلاب هایى که تأثیر مستقیم از قیام امام حسین علیه السلام داشت عبارتند از:
۱- ۲- قیام عبدالله بن عفیف ازدى (رض):
این مؤمن مجاهد براى یارى اهل بیت علیهم السلام، علیه پسر مرجانه به پا خاست و سرمستى پیروزى ظاهرى او را به شکستى دردناک تبدیل کرد. وى به طور ناشناخته در ملاء عام و با تندى، زشتى رفتار وى با فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را یادآور شد و پسر مرجانه را رسوا کرد. رویارویى بى پرده میان او و پسر مرجانه در شکستن عامل ترس در دل هاى مردم و تشویق آنان به قیام، تأثیر بسیار زیادى داشت.
یک قیام فردى دیگر نیز در تاریخ ثبت شده است. نقل شده که مردى از قبیله بکر بن وائل به نام جابر که در مجلس یزید حاضر بود، هنگامى که متوجّه شد سر پسر دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در برابر ابن زیاد قرار دارد برخاست و خطاب به یزید گفت: «به خدا سوگند با خود عهد مى کنم اگر ده تن از مسلمانان را بیابم که علیه تو بپا خاسته اند، با آنان قیام کنم.[۶]
۲- ۲- قیام مدینه:
این انقلاب از رویدادهاى سال ۶۳ هجرى است که مردم مدینه در آن شهر قیام کردند و عامل یزید بن معاویه، یعنى عثمان بن محمد بن ابى سفیان را بیرون راندند؛ و در داستان مفصلى که به واقعه دردناک حَرّه به دست مسلم بن عقبه مُرّى منتهى شد، خواستار خلع یزید شدند. وى براى سه روز مدینه را مباح کرد و شمار زیادى از ساکنانش را کشت و چهار هزار تن از آنان را تبعید کرد. تا آن جا که ابن مُرّى ملعون، «مسرف» لقب گرفت. این فاجعه نیز در انگیزش و شعله ور ساختن احساسات مردم علیه حکومت بنى امیه تأثیرى بسزا داشت.
دلایل چندى موجب شعله ور شدن آتش این انقلاب گشت که مهم ترینشان شهادت امام حسین علیه السلام بود. زینب، دختر على علیه السلام، پس از رسیدن به کوفه با جدّیت هر چه تمام دست به کار انقلاب و آماده سازى دل ها براى این کار و انگیزش مردم مدینه علیه حکومت یزید گردید. به طورى که حاکم وقت مدینه، عمرو بن سعید اشدق، از گسستن رشته امور و شورش مردم بر یزید شکایت کرد؛ و او در پاسخ نوشت که زینب را از مردم جدا نگهدارد.[۷]
۳- ۲- قیام توابین:
این قیام صرفاً بازتاب قیام امام حسین علیه السلام بود؛ و جز تأثّر از این قیام نشان دیگرى در آن به چشم نمى خورد. آنچه موجب برپایى آن گشت احساس گناه و پشیمانى و افسوس خوردن مردم به خاطر یارى نکردن امام حسین علیه السلام بود؛ و انقلابیون دیدند که ننگ و گناهشان جز با کشتن قاتلان حسین علیه السلام یا کشته شدن در این راه پاک نمى شود. رهبر این قیام سلیمان بن صُرد خزاعى بود. وى پس از عاشورا در سال ۶۱ ه.دست به کار فراهم ساختن زمینه هاى سیاسى و اجتماعى این قیام شد. این کار تا هنگام مرگ یزید به صورت پنهانى بود، ولى پس از مرگ وى آشکار گشت. انقلابیون در سال ۶۵ ه. به سوى قبر امام حسین علیه السلام به راه افتادند و پس از رسیدن به آن جا، یکباره فریاد آه و ناله سر دادند، چنان که به اندازه آن روز گریه کننده دیده نشده بود. آنان در کنار ضریح آن حضرت مى گفتند: خدایا، حسین شهید فرزند شهید، هدایت شده پسر هدایت شده و راستگوى پسر راستگو را بیامرز، بارپروردگارا ما گواهى مى دهیم که بر دین آنان و در راهشان هستیم. با قاتلانشان دشمن و با دوستانشان دوستیم. پروردگارا، ما پسر دختر پیامبرت صلى الله علیه و آله و سلم را رها کردیم. پس گذشته هایمان را ببخش و توبه ما را بپذیر و بر حسین و یاران شهید و راستگوى او ببخشاى، ما گواهى مى دهیم که بر دین آنان و آنچه آنها به خاطرش کشته شدند هستیم؛ و اگر تو ما را نیامرزى و بر ما نبخشایى از زیانکاران خواهیم بود.»[۸]
سپس عازم شام گشتند و با گروه هایى از سپاه اموى در منطقه عین الورده در یک رویداد خونین و وحشتناک درگیر شدند که پیامدهاى سنگین آن، پایه هاى حکومت اموى را به سختى تکان داد.
توابین، نخستین و مهم ترین عامل قتل امام حسین علیه السلام را حکومت دانستند؛ و نه اشخاص و افراد. این باور درستى بود؛ و از همین رو به آن دسته از قاتلان حسین علیه السلام که در کوفه بودند توجهى نکردند و عازم شام شدند.[۹]
در این انقلاب، جامعه اسلامى پدیده اجتماعى تازه اى را که پس از یک دوره سستى فراگیر- که در دنیاطلبى و مرگ گریزى چهره نموده بود- بار دیگر برانگیخته شد تجربه کرد؛ و آن روحیه جانبازى و فداکارى و طلب مرگ بود.
سستى و دنیاطلبى آفتى بود که بر اثر تباهکارى هاى عمدى امویان، در دل هاى امّت اسلامى رخنه کرده بود.هر کس در خطبه ها و سخنان رهبران قیام توابین تأمل بورزد به روشنى در مى یابد که چگونه قیام امام حسین علیه السلام انبوه مفاهیم عجز و سستى و شکست و دورویى را درهم شکست و به جاى آن روحیه استقامت، آزادگى و شهادت طلبى را جایگزین ساخت.
۴- ۲- قیام مختار:
مختار بن ابى عبیده ثقفى که به سال ۶۶ ه در عراق به خونخواهى حسین علیه السلام قیام کرد؛ و عموم مردم آن سرزمین کارش را مورد تأیید قرار دادند. مردمى که آرزوهایشان مبنى بر گرفتن انتقام خون حسین و اصلاح اجتماعى را به وسیله عبدالله زبیر برآورده شده ندیدند، به وى پشت کردند و به مختار پیوستند.
ابن زبیر علیه سلطه امویان در عراق قیام کرد، ولى حکومت او براى عراقیان بهتر از حکومت امویان نبود. زیرا قاتلان حسین علیه السلام، مثل شمر بن ذى الجوشن، شبث بن ربعى، عمر بن سعد و عمرو بن حجاج و دیگران همانند دوران بنى امیه، جزو مقربان درگاه بودند. همان طور که عدالت اجتماعى مورد نظرشان نیز تأمین نشد. آنان خواهان اجراى سیره على بن ابى طالب علیه السلام در جامعه بودند، سیره اى که پیوسته از آن یاد مى کردند و مشتاق آن بودند و هنگامى که عبدالله بن مطیع عدوى، عامل ابن زبیر در کوفه قصد داشت میان آنها با روش عمر و عثمان رفتار کند مردم زیر بار نرفتند.[۱۰] این امر سبب شد که مردم به ابن زبیر پشت کنند و قیام مختار را که شعار «یا لثارات الحسین» سر مى داد مورد تأیید قرار دهند.
مختار قاتلان امام حسین علیه السلام و یاران گرامى وى را مورد تعقیب قرار داد و همه را کشت، به طورى که ۲۴۸ تن از آن ها را در یک روز به قتل رساند و از فرماندهان و سردارانشان حتى یک نفر را باقى نگذاشت.
۵- ۲- قیام زید بن على علیه السلام:
پایان یافتن قیام مختار به دست ابن زبیر روحیه انقلابى شیعه را نتوانست سست کند؛ و چندین قیام دیگر مانند قیام زید بن على علیه السلام در سال ۱۲۲ ه. و پس از آن قیام پسرش یحیى بن زید به وسیله آنان برپا گردید.شکاف ایجاد شده در درون حکومت امویان پیوسته روبه گسترش بود و ناتوانى آن روبه فزونى نهاد تا آن که سپاهیان ابومسلم خراسانى، در سال ۱۳۲ ه به طور کامل آن را نابود ساختند.
از همه آنچه گفته شد، این حقیقت براى ما نمایان مى شود که واقعه عاشورا آغاز فروپاشى حکومت اموى بود، بلکه مى توان گفت: آن چیزى که به حکومت امویان پایان بخشید عاشورا بود. زیرا در جداسازى میان امویت و اسلام به طور کامل موفق گشت.
اما قیام هایى مثل قیام عبدالله بن زبیر، قیام مطرف بن مغیره و قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث گرچه به طور مستقیم از قیام حسینى متأثر نبودند، ولى به طور غیر مستقیم از آن تأثیر پذیرفته بودند. اینان جرأت قیام علیه حکومت اموى را از نهضت امام علیه السلام گرفتند و زمینه قیام آنها هنگامى فراهم شد که عاشورا در جداسازى امویت از اسلام توفیق یافت و چارچوب دینى موهوم امویان را درهم شکست؛ امرى که موجب شد چنین قیام هایى از پشتیبانى همگانى امّت اسلامى برخوردار شوند.
مقطع پس از عاشورا تا دوران ظهور
این مقطع، یکى از افق هاى روشن پیروزى حسینى یعنى وابسته بودن موجودیت اسلام به حسین علیه السلام را در برابر دیدگان ما پدیدار ساخت.
در آنچه گذشت- زیر عنوان «شهید پیروز، از ویژگى هاى حسینى »- گفتیم که عاشورا وحدت وجودى جدایى ناپذیر میان اسلام ناب محمدى و حسین بن على علیه السلام را روشن ساخت. در نتیجه پس از عاشورا دعوت به این اسلام عین دعوت به حسین علیه السلام گردید و بالعکس. از سوى دیگر پس از عاشورا رویارویى و دشمنى با حسین علیه السلام عین رویارویى و دشمنى با این اسلام گردید و بالعکس بقاى این اسلام- پس از کربلا- به بقاى عاشوراى حسین منوط گردید. بنابر این هستى اسلام محمدى و بقاى آن حسینى است.
دلیلش این است که نهضت امام حسین علیه السلام در اهداف، شعارها، نامه ها، گفته ها و اخلاقیاتش عین نهضت اسلام ناب محمدى است که براى رهایى از رسوب هاى جاهلى حاصل از سقیفه- که به جریان نفاق امکان داد تا بر گرده مسلمانان سوار شود- بر پا گردید.
در نتیجه این وحدت وجودى میان حقیقت اسلام و حسین بود که عاشورا در زمان و مکان امتداد یافت و «هر روز عاشورا» گشت و کربلا در همه مکان ها گسترش یافت و «هر زمینى کربلا» گردید.
بنابر شواهد فراوان تاریخى، پس از عاشورا، همه نهضت هاى حقه اسلامى، قیام حسین علیه السلام را چراغ راه خویش یافتند و خود را ادامه این انقلاب مقدس مى دانستند.
همان طور که همه قیام هاى دعوت کننده به اسلام سفیانى نیز خود را دشمن حسین علیه السلام و اسلام ناب محمدى مى دیدند.
در چارچوب این وحدت وجودى میان اسلام ناب محمدى و حسین علیه السلام است که یکى از رازهاى بزرگ تأکید امامان اهل بیت بر عاشورا و تثبیت پایه ها و گسترش افق هاى آن در هر فرصتى که در شرایط خفقان زاى آن روز پیش آمد، براى ما روشن مى شود.
به این ترتیب که از راه تأکید پى در پى بر «عزاى حسین علیه السلام» و «زیارت قبر حسین علیه السلام»، امّت اسلامى را با حسین علیه السلام آشنا مى ساختند و علایق شان را با آن حضرت محکم مى کردند.
عنایت فراوان امامان به عزاى حسینى و تأکیدهاى پیاپى شان بر زیارت قبر مقدس آن حضرت را نباید تنها به داشتن پاداش بزرگ به عنوان یک عمل صرفاً تعبدى- گرچه لحن بیش تر روایت هاى مربوط به این موضوع فقط به این پاداش محدود مى شود- بلکه از دیدگاه آثار دیگرى که بر عزادارى و زیارت حسین علیه السلام مترتب است باید تفسیر کرد.[۱۱]
از مهم ترین این تأثیرها اثر تربیتى نهفته در شعایر حسینى به ویژه عزادارى و زیارت است. زیرا ساختن انسان هاى حسینى، آزاده، سرفراز، آگاه و استوار که به فضایل امام علیه السلام و یاران گرامى اش تأسى بجویند، جز در «کارگاه عاشورا» قابل ساخته شدن نیست.
دیگر از این تأثیرها، تأثیر سیاسى و اجتماعى و ایجاد تغییر فکرى و روحى در امّت، در فاصله میان شهادت تا دوران غیبت صغرا است که از شعایر حسینى به ویژه عزا و زیارت سرچشمه مى گیرد. زیرا که برپایى عزا و رفتن به زیارت در برخى مقاطع این دوره به مفهوم قیام و اعلام بیزارى مردم نسبت به حاکمان وقت و مخالفت با انواع ظلم ها و ستم هاى آنان بود. چنان که «شمار زیادى از مردم عراق براى زیارت قبر حسین علیه السلام در سرزمین نینوا گرد مى آمدند»[۱۲] و مى گفتند: «اگر همه کشته شویم، بازماندگان ما از زیارت قبر حسین علیه السلام دست برنخواهند داشت؛ و براى این کارشان دلایلى داشتند … شمار آن ها چنان رو به فزونى نهاد که بازار بزرگى براى آنان درست شد.»[۱۳] این امر حکمرانان سرکش را به وحشت افکند و نگران کرد؛ و پس از آن که زیارت به یک پدیده مهم سیاسى و اجتماعى تبدیل گشت، از بیم پیامدهایش، آن را ممنوع ساختند؛ و چندین بار خود قبر مقدس را مورد تعرض قرار دادند.
نخستین بار موسى بن عیسى هاشمى، فرماندار کوفه و بار دیگر متوکل عباسى [۱۴] به دست ابراهیم دیزج یهودى و شمارى دیگر از یهودیان آن را ویران کردند.[۱۵] این ستمگران آرزو داشتند که این قبر مقدس و آثارش محو گردد، ولى روز به روز بر شکوه و عظمتش افزوده مى شود.
در روزگاران اخیر نیز قبر امام حسین علیه السلام چندین بار مورد تهاجم قرار گرفت. در سال ۱۲۱۶ ه. ق سپاه وهابى متشکل از دوازده هزار جنگجو به فرماندهى سعود بن عبدالعزیز و با اشاره پدرش، شهر کربلاى معلا را مورد حمله قرار دادند. آن ها در بامداد روز غدیر مردم را غافلگیر کردند و براى مدت هفت ساعت کشتار مردم را مباح ساختند. هفت هزارتن از ساکنان شهر را کشتند و حرمت آن قبر شریف و شهر مقدس را شکستند.[۱۶]
در سال ۱۲۲۲ ه. ق نیز همین کار تکرار شد و سپاه وهابى ها متشکل از بیست هزار جنگجو به فرماندهى همان سعود بن عبدالعزیز به نجف و کربلا حمله کردند.[۱۷]
در سال ۱۲۵۸ ه. ق بار دیگر این کار زشت، در روزگار سلطان عبدالمجید عثمانى و به دست نجیب پاشا تکرار شد. فرد یاد شده شهر مقدس کربلا را مورد حمله قرار داد و حرمتش را شکست و شمار بسیار زیادى از ساکنانش را به قتل رساند. [۱۸]
در سال ۱۴۱۱ ه. ق حسین کامل یکى از بدخوترین یاران صدام تکریتى، حاکم عراق، به شهر کربلا حمله کرد و قبر مقدس امام حسین علیه السلام را به توپ بست و شمار زیادى از ساکنان شهر را کشت!
آنچه سرکشان را مى ترساند و دل آنان را از بیم صاحب این قبر به وحشت افکنده است، چیزى جز وحدت حقیقى میان حسین و اسلام ناب محمدى، که بقایش مرهون بقاى عاشوراى حسین علیه السلام گردید، نیست. عاشورایى که چراغ راه و سرمشق همه نهضت هاى حقّه اسلامى است.
مقطع دوران ظهور
در این مقطع پیروزى حسینى در روز عاشورا، از خلال وحدت تنگاتنگ میان قیام امام حسین علیه السلام و قیام حضرت مهدى و نیز میان پیروزى حسینى و پیروزى جهانى ولى عصر به گونه اى روشن و تردیدناپذیر تجسم مى یابد.
براى کسى که در روایت هاى مربوط به این دو قیام بزرگ تأمل بورزد، روشن مى شود که گویى مجموعه رویدادهاى قیام امام حسین علیه السلام از سه فصل تشکیل مى شود:
فصل نخست با وقوع فاجعه عاشورا و بازگشت کاروان حسینى به رهبرى امام سجاد علیه السلام به مدینه پایان مى پذیرد.
فصل دوم در برگیرنده دوران میان دوره نخست تا قیام امام مهدى علیه السلام یعنى فصل بقا و نگهدارى اسلام است.
فصل سوم با قیام امام مهدى به عنوان خونخواه حسین و پیروزى بخش اسلام بر دیگر ادیان تحقق مى یابد.
کسى که در روایت هاى شریفه مربوط به قیام حضرت مهدى تأمل بورزد، به روشنى در مى یابد که این قیام امتداد همان قیام امام حسین علیه السلام است. عاشوراى سال ۶۱ ه نخستین میدان نبرد حسینى بود، که خود در آن به شهادت رسید؛ و سراسر دوران میان عاشورا تا ظهور، پر از رویارویى ها و نبردهایى است که طى آن حسین علیه السلام نه تنها گلوى یزید بن معاویه، بلکه گلوى همه طاغوت هاى این دوران را مى فشرد. جهان دوران ظهور شاهد فصل پایانى قیام امام حسین علیه السلام به فرماندهى حضرت مهدى است که نسل قاتلان آن حضرت از عاشورا تا ظهور را به دلیل خشنودى از کار پدرانشان، مى کشد؛ و پیروزى جهانى حلقه پایانى سلسله پیروزى حسینى در عاشوراست.
در اثبات آنچه در این جا گفتیم، براى نمونه، به برخى از این روایت هاى شریف تبرک مى جوییم.
– صاحب پیروزى جهانى از فرزندان حسین است:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «و از فرزندان این- اشاره به حسین علیه السلام- مردى در آخر الزمان قیام مى کند؛ و زمین را آن چنان که از جور و ستم پر شده است از عدالت پر مى کند.»[۱۹]
امام حسین علیه السلام فرمود: «از ما دوازده مهدى است. نخست آنان امیرالمؤمنین على بن ابى طالب و آخرشان فرزند نهم من است. او به حق قیام مى کند و زمین مرده را زنده مى گرداند؛ و دین حق به وسیله وى بر همه ادیان پیروز مى شود هر چند که مشرکان نخواهند.»[۲۰]
– امتداد رویارویى در جدایى میان اهل حق و اهل باطل:
امام صادق علیه السلام فرمود: «ما و آل ابوسفیان دو خاندانیم که درباره خداوند با هم دشمنى ورزیدیم، ما گفتیم: خدا راست گفت؛ و آنان گفتند: خداوند دروغ گفت؛ ابوسفیان با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم جنگید و معاویه با على بن ابى طالب؛ یزید بن معاویه با حسین بن على جنگید و سفیانى با قائم علیه السلام مى جنگد».[۲۱]
– مهدى علیه السلام خونخواه حسین علیه السلام است:
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حسین بن على علیه السلام را ضربت زدند و رفتند که سرش را ببرند، منادى از سوى پروردگار تبارک و تعالى از درون عرش ندا داد: اى امّتى که پس از پیامبرتان سرگردان و ستمگر شدید، خداوند به شما توفیق عید قربان و فطر را میدهد! گوید، سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند که موفق [به درک عید] نشدند و هرگز نخواهند شد تا آن که خونخواه حسین علیه السلام قیام کند.»[۲۲]
امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که جدم حسین علیه السلام کشته شد فرشتگان نزد خداوند فریاد گریه و فغان برآوردند و گفتند: پروردگار ما، سرور ما، آیا از قاتلان برگزیده و پسر برگزیده ات در میان آفریدگان در مى گذرى؟ خداوند به آن ها چنین وحى فرمود: اى فرشتگانم، آرام باشید. به عزت و جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند در دراز مدت، سپس امامان از نسل حسین علیه السلام را به فرشتگان نشان داد و آن ها خشنود گشتند و دیدند که یکى از آنان ایستاده و نماز مى خواند. آن گاه خداوند فرمود: به وسیله این قائم از آنان انتقام مى کشم.[۲۳]
– قائم خونخواه کشته شده در کربلاست:
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»[۲۴] فرمود: عامه مى گویند که این آیه هنگامى که قریش رسول خدا را از مکّه راندند درباره آن حضرت نازل شد، در حالى که این آیه درباره قائم است؛ آن هنگامى که به خونخواهى حسین علیه السلام قیام مى کند و مى گوید:
ما صاحبان خون و خواهندگان دیه ایم …»[۲۵]
– خروج قائم در روز عاشورا است:
امام باقر علیه السلام فرمود «قائم علیه السلام در روز شنبه، یعنى روز عاشورا که حسین علیه السلام در آن کشته شد قیام مى کند.»[۲۶]
– و شعارشان یا لثارات الحسین است:
امام رضا علیه السلام فرمود: اى پسر شبیب، اگر مى خواهى بر چیزى گریه کنى بر حسین بن على بن ابى طالب گریه کن. زیرا که او را همانند گوسفند سربریدند؛ و هجده مرد از اهل بیتش را که بر روى زمین همانند نداشتند همراه او کشتند. زمین و آسمان هاى هفتگانه به خاطر کشتن او گریستند. چون چهار هزار فرشته اى که خداوند براى یارى او به زمین فرستاد او را کشته شده دیدند، از آن هنگام ژولیده و غبارآلود بر سر قبر او ساکن اند آن گاه که قائم قیام کند و اینان به صف یارانش مى پیوندند و شعارشان یا لثارات الحسین است.»[۲۷]
– قائم علیه السلام نسل قاتلان حسین علیه السلام را مى کشد چون که از کار پدرانشان خشنودند:
عبدالله بن صالح هروى گوید: به ابوالحسن على بن موسى الرضا گفتم: اى پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، چه مى گویى درباره این حدیث امام صادق که گفت چون قائم قیام کند نسل کشندگان حسین علیه السلام را به خاطر کار پدرانشان از دم تیغ مى گذراند؟
گفت: همین طور است.
گفتم: پس معناى گفتار خداوند که مى فرماید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى »[۲۸] چیست؟
فرمود: همه گفته هاى خداوند راست است، اما نسل قاتلان حسین علیه السلام از کار پدران خویش خشنودند و بدان افتخار مى کنند، و هر کس به کارى رضایت دهد مانند انجام دهنده آن است. چنانچه مردى در مشرق کشته شود و مردى در مغرب از کشتن او خشنود شود، در نزد خداوند به دلیل رضایت، با قاتل شریک است؛ و قائم هرگاه قیام کند، آنان را به خاطر رضایت از کار پدرانشان مى کشد.[۲۹]
منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله در پیشگاه شهید پیروز
تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی
[۱] تاریخ الطبرى، ج ۴، ص ۲۷۵٫
[۲] همان، ص ۲۸۱٫
[۳] همان، ص ۳۳۱٫
[۴] ر. ک. مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۳٫
[۵] در این جا نباید یادآورى این نکته را از یاد برد که خوارج نیز انقلاب ها و شورش هایى علیه امویان داشته اند (بلکه از شهادت امام على علیه السلام تا عاشورا تنها گروهى بودند که قیام کردند). ولى اینان موفق به شکستن چارچوب دینى حکومت امویان نگشتند. زیرا امّت اسلامى به انحراف فکرى اینان از اسلام و خشونت و درشتى و سنگدلى و تهى مغزى و تمایلشان به خونریزى و عدم پرهیز از کشتن هر انسانى مرد یا زن، پیر یا خردسال آگاه بودند. این امر موجب شد که امّت نه تنها آنان را نپذیرند بلکه در برابرشان بایستند.
[۶] حیاه الامام الحسین بن على علیه السلام، ج ۳، ص ۳۴۲، به نقل از مرآه الزمان فى تواریخ الاعیان، ص ۹۸٫
[۷] ر. ک. کتاب «زینب الکبرى»، ص ۱۴۲٫
[۸] الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۱۷۸٫
[۹] ثوره الحسین علیه السلام، ظروفها الاجتماعیه و آثارها الانسانیه، ص ۲۶۴٫
[۱۰] الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۲۳۵٫
[۱۱] برخى مى پندارند که این گفتار ما تحمیل چیزى بر روایات است که در آن ها نیست، در پاسخ باید گفت: عزا و زیارت- بجز پاداش اخروى- در زندگى فردى یا در زندگى اجتماعى تأثیرهاى دیگرى نیز دارد که از آن ها ناشى مى گردند و از نوع اثر طبیعى فعل محسوب مى شوند. این چیزى است که با عقل انسان هاى عادى هم قابل درک و تردیدناپذیر است، تا چه رسد به امام معصوم علیه السلام!
بنابر این مفهوم سخن گفتن امامان تنها از پاداش هاى اخروى مترتب بر عزا، زیارت و دیگر شعایر حسینى بدون ذکر دیگر تأثیرها، این است که آن بزرگواران به سبب وجود شرایط خفقان آور آن روز از ذکر آن چشم پوشیده اند.
[۱۲] امالى طوسى، ص ۳۲۸- ۳۲۹، مجلس دوازدهم، حدیث شماره ۶۵۶/ ۱۰۳٫
[۱۳] همان.
[۱۴] همان، ص ۳۲۱، مجلس یازدهم، حدیث شماره ۶۵۰/ ۹۷٫
[۱۵] مقاتل الطالبیین، ص ۳۹۵- ۳۹۶٫
[۱۶] ر. ک. شهداء الفضیله، ص ۲۸۸، ۳۰۳ و ۳۰۶٫
[۱۷] همان.
[۱۸] همان.
[۱۹] امالى طوسى، ص ۴۹۹- ۵۰۰، مجلس دوازدهم، حدیث شماره ۱۰۹۵/ ۲٫
[۲۰] کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۳۱۷، باب ۳۰، حدیث شماره ۳٫
[۲۱] معانى الاخبار، ص ۳۴۶، حدیث شماره ۱٫
[۲۲] امالى صدوق، ص ۱۴۲، مجلس ۳۱، حدیث شماره ۵٫
[۲۳] دلائل الامامه، ص ۴۵۱- ۴۵۲، حدیث شماره ۴۲۷/ ۳۱٫
[۲۴] به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است. چرا که مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند والبته خدا بر پیروزى آن ها سخت تواناست [حج (۲۲)، آیه ۳۹].
[۲۵] تفسیر قمى، ج ۲، ص ۸۴- ۸۵٫
[۲۶] کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۶۵۳- ۶۵۴، باب ۵۷، حدیث شماره ۱۹٫
[۲۷] امالى صدوق، ص ۱۱۲، مجلس ۲۷، حدیث شماره ۵
[۲۸] فاطر (۳۵)، آیه ۱۸٫
[۲۹] علل الشرایع، ص ۲۲۹، باب ۱۶۴، حدیث شماره ۱٫
پاسخ دهید