از جمله شبهاتی که مخالفین خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام بر حدیث منزلت وارد کرده اند، این است که آنها می گویند: «پس از حضرت موسی علیهالسلام، خلافت و وصایت به دست یوشع بن نون رسید نه هارون؛ زیرا هارون قبل از حضرت موسیعلیهالسلام از دنیا رفته بود. با این وجود شیعیان چگونه با حدیث منزلت به وصایت امیرالمؤمنین علیهالسلام استنباط می کنند»؟
به فضل الهی این شبهه نیز از منظر محققین شیعه به دور نبوده است و به آن پاسخ های محکمی داده اند که ما در این وجیزه مختصراً، به بخش هایی از این پاسخ می پردازیم.
از آنجا که ولایت امیر المؤمنین علیهالسلام بر پیروان غاصبین خلافت سخت و مشقت بار است، امثال قرطبی به هر نحوی تلاش می کنند تا دلالت حدیث متواتر منزلت را رد نمایند. او در بخشی از خدشه هایش نسبت به حدیث منزلت گفته است: «هارون پیش از موسی وفات کرده است، و این امر نشان می دهد که خلافت پس از وفات پیامبر برای علی ثابت نخواهد بود. و همچنین اگر پیامبر از بیان این حدیث، خلافتِ پس از خود را قصد کرده بود، باید می فرمود: انت منی بمنزله یوشع بن نون. زیرا یوشع بن نون، پس از موسی، خلیفه ی آن حضرت بوده است، نه هارون[۱]!
برای پاسخ به این اشکالات در ابتدا به قرآن کریم رجوع کرده و نگاه می کنیم که خدای باری تعالی، جناب هارون علیهالسلام را به چه نحوی خطاب کرده است:
الف) هارون نبی از منظر قرآن کریم:
در چند جای قرآن مجید، از حضرت هارون به عنوان برادر، وزیر و وصی حضرت موسی علیهالسلام تعبیر شده است از جمله:
۱) دعا و درخواست حضرت موسی علیهالسلام
قرآن کریم، در سوره مبارکه طه، بیان کرده است که حضرت موسی علیهالسلام در ابتدای رسالت خویش، از خداوند شرح صدر، کارگشایی کار و باز شدن زبان، خویش را خواست، به خداوند عرضه کرد، خداوندا هارون را وزیر من قرار بده و پشت مرا با او محکم ساز و وی را در کارم شریک کن[۲]. ۲) هارون، بازوان حضرت موسی علیهالسلام
در آیه دیگر، حضرت موسی علیهالسلام از خدای متعال می خواهد که هارون را بخاطر افصح بودن زبانش با او بفرستد، تا وی را یاری دهد و تصدیق نماید؛ و خداوند نیز به ایشان خطاب کرد که به زودی به وسیله برادرت، بازوانت را محکم می سازم[۳].
۳) هارون زبان موسای کلیم
باز قرآن کریم در آیه دیگری از قول موسی علیهالسلام، بیم وی از تکذیب، تنگی سینه و عدم فصاحت زبانش را بیان می کند تا جایی که ایشان در ادامه از خداوند متعال، یاری هارون را طلب می کند[۴].
۴) تعیین جانشینی هارون از سوی موسی علیهالسلام
در جریان رفتن حضرت موسی به کوه طور ایشان را به عنوان جانشین خود معرفی میکند، و می گوید در قوم من جانشینم باش و آنها را اصلاح کن و از روش مفسدان نیز پیروی منما[۵]!
بنابرین در این آیات شریفه حضرت هارون به عنوان:
الف: وزیر حضرت موسی
ب: پشتیبان و محکم کننده کار حضرت موسی
ج: تصدیق کننده حضرت موسی علیهالسلام
د: زبان گویای حضرت موسی علیهالسلام
و: جانشین حضرت موسی علیهالسلام معرفی شده است، در حالی که هیچ کدام از این تعبیرها درباره حضرت یوشع بن نون[۶] به کار نرفته است.
ب) عدم منافات جایگاه هارون با مرگ زود هنگامش
رحلت حضرت هارون قبل از حضرت موسی علیهلسلام نیز منافاتی با جایگاه او ندارد؛ زیرا روشن است که اگر حضرت هارون زنده میماند، وصی و جانشین حضرت موسی علیه السلام می شد و بهترین شاهد بر این مطلب همین است که یوشع بن نون بعد از وفات حضرت موسی علیهالسلام به مقام پیامبری رسید، در حالی که جناب هارون در زمان حیات حضرت موسی علیهالسلام و دوشادوش او پیامبر بود.
با توجه به ویژگیها و نسبتهای حضرت هارون به حضرت موسی علیه السلام باید دید کدام یک از این ویژگیها در نسبت حضرت امیر علیه السلام و حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث شریف منزلت، خود را به منزله موسی و حضرت امیر علیه السلام را به منزله هارون معرفی کرد و فرمود با این تفاوت که بعد از من دیگر پیامبری نخواهد بود؛ (یعنی نیاز نیست) چون جناب هارون علیه السلام هم پیامبر بود؛ اما حضرت امیر علیهالسلام پیامبر نبود.
ج)بررسی ویژگی های امیرالمؤمنین در روایات، برای کشف وجه شباهت امیرالمؤمنین با هارون
در احادیث زیادی به ویژگیهای حضرت امیرعلیهالسلام اشاره شده است از جمله: ۱- در حدیث الدار که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اولین بار عشیره و اقارب خود (حدود چهل تن) را دعوت کرد و فرمود هر کس به من ایمان بیاورد او برادر، وصی، وزیر و خلیفه من خواهد بود اما جز حضرت علی علیه السلام کسی به او ایمان نیاورد. پیامبر اکرم (ص) و به حالت استهزاء گفتند که مثل این (کودک) وصی و وزیر و خلیفه تو میشود[۷]!! ۲-در لیله المبیت هم حضرت امیر علیه السلام به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که خوف قتل و شهادت ایشان در میان بود خوابید[۸] همانطوری که حضرت هارون در وقتی که بنی اسرائیل گوساله پرست شدند جان خود را برای حفظ جان حضرت موسیعلیهالسلام به خطر انداخت، و این هم نسبت دیگر این دو بزرگوار پس وصایت، وزارت، خلافت، پشتیبان و شریک در امر رسالت به عنوان امامت و تصدیق پیامبری خصوصیاتی هستند که حضرت علی علیهالسلام داشته است. د) دقت در خود حدیث منزلت
وقتی در حدیث منزلت دقت کافی کنیم اشکال مورد نظر، خود به خود رفع خواهد شد. یعنی این حدیث که متواتر است می فرماید: «آیا راضی نمیشوی به این که جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون به موسی باشد الا این که بعد از من پیامبری نیست»[۹].
از دقت در این حدیث معلوم می شود که:
اولاً: دراین روایت نمیگوید تو در آینده برادر، وصی، جانشین، وزیر، پشتیبان و تصدیق کننده من هستی؛ بلکه معنی حدیث این است که همین الان هم وصی و… من هستی.
ثانیاً: این که چون بعد از من پیامبری نمیآید و تو بعد از من تمام این شؤون را دارا هستی الا اینکه تنها پیامبر نیستی. (چون بعد از من دیگر حاجتی به نبوت نیست) خوب اگر نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآله، تنها به عهد و زمان خود بود، میبایست بفرماید که الا این که تو الان پیامبر نیستی (چون هارون در عهد موسی پیامبر بود) و همین که فرمود بعد از من پیامبری نیست؛ یعنی تو بعد از من تمام شؤون هارون را داری الا این که دیگر پیامبری در کار نیست.
ثالثاً: شراکت در امر، مقامی بالاتر از خلافت است که آن را دربر دارد؛ یعنی اساساً بحثِ حدیثِ منزلت به مراتب فراتر از موضوع خلافت است. آن چه از اطلاق و تخصیص موجود در حدیث منزلت فهمیده می-شود، آن است که تمامی منزلت های هارون نسبت به موسی از جمله «شراکت در امر» برای حضرت امیر نسبت به پیامبر وجود دارد. پس حضرت امیر شریک در امرِ نبوت پیامبر است. بدیهی است که با وجود شریکِ در امر، هیچ فردِ دیگری حق به دست گرفتن امور را ندارد. به عبارت دیگر مادامی که حضرت امیر شریکِ امر پیامبر است و در میان امت او باقی است، منصبِ خلافت آن حضرت به احدی دیگر نخواهد رسید و لزوماً وی خلیفه آن حضرت خواهد بود.
ه) افضلیت هارون نسبت به یوشع علیهما السلام
شکی وجود ندارد که مقام هارون، به مراتب از یوشع بالاتر است. هم نین منزلت هایی برای هارون نسبت به موسی وجود دارد که هرگز آن منزلت ها در یوشع متحقق نیست، و حضرت رسول تمامی این منزلت ها را برای حضرت امیر قصد کرده است. اشتباهِ امثالِ قرطبی نیز دقیقاً در همین جاست که گمان کرده اند، حدیث منزلت تنها بر موضوع خلافت دلالت دارد. اگر تنها موضوع خلافت مورد نظر حضرت رسول بود، می توانست منزلتِ «سام»، نسبت به «نوح»، یا منزلتِ «آصف» نسبت به «سلیمان» یا صدها مورد دیگر بیان شود. بنا بر مدلولِ حدیثِ قطعی الصدورِ منزلت، همه ی منزلت های هارون نسبت به موسی، در علی بن ابیطالب نسبت به پیامبر گرامی اسلام، متحقق است: «حدیث منزلت از دو عبارت تشکیل شده است. یکی «انت منی بمنزله هارون من موسی» و دیگری: «الا انه لا نبی بعدی». عبارت اول به صورت مطلق آمده است و عبارت دوم «نبوت» را از آن استثناء کرده است[۱۰]. شکی نیست که استثنای بعد از اطلاق، عمومیت را حاصل می کند. به عبارت دیگر اگر عبارت «إلّا انه لا نبی بعدی» نبود، ممکن بود تصور شود، که تنها یکی از خصلت های هارون نسبت به موسی را حضرت امیر نسبت به پیامبر دارد. اما استثنای موجود در حدیث ثابت می کند که تمام خصلت های هارون نسبت به موسی، در حضرت امیر نسبت به پیامبر متحقق است، مگر نبوت[۱۱].» در نتیجه منزلت های «اخوت»[۱۲]، «وزارت»، «شراکت در امر»[۱۳]، «شدت ازر»[۱۴]، «اصلاحِ در قوم»[۱۵]، و «خلافت»[۱۶] از جمله منزلت های مذکور هارون نسبت به موسی است که آیات قرآن صراحتاً بدان اشاره فرموده است، و تمامی این منزلت ها در حضرت امیر نسبت به پیامبر متحقق است.
علاوه بر مواردِ مذکور که همگی حکمتِ عبارتِ «هارون من موسی» را بیان می دارد، و مشخص می نماید که چرا به جای هارون، از لفظِ یوشع استفاده نشده است، توجه به نکته ی ذیل بسیار با اهمیت است:
حدیث منزلت یک نکته ظریف دارد: هارون در نبود موسی خلیفه شد، و مردم فریب سامری را خورده و گوساله پرست شدند. کسی به یاری هارون آن گونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم ضعیف ماند. و هارون به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حال حدیث منزلت همه ی این وقایع را برای علی بیان می کند. علی در نبود پیامبر خلیفه است، اما سامریِ امت اسلام مردم را فریب داده و ایشان را از راه حق گمراه کرده و به نوعی گوساله پرستشان می کند. علی را کسی آن چنان که باید، حمایت نمی کند و علی در حال استضعاف مأمور به صبر می شود. پس مشابهت علی با هارون، معطوف به این امور است، و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست. در واقع همان چه قبلاً گفتیم: علی در نبود پیامبر خلیفه است، همانگونه که هارون در نبود موسی خلیفه بود. و امت با علی همان کار می کنند که با هارون کردند.
نکته ی پایانی در خصوص این حدیث آن که مطابقِ با حدیثِ منزلت، افضلیّتِ حضرت امیر بر حضرت هارون به سبب افضلیتِ حضرت پیامبر بر حضرت موسی[۱۷] به طور قطعی ثابت می شود. هم چنین حضرتِ امیر علاوه بر آن که تمامیِ نسبت های هارون به موسی را نسبت به پیامبر اسلام دارد، نسبت ها و منزلت های دیگری نیز نسبت به پیامبر دارد که هارون نسبت به موسی ندارد. یکی از آن ها، این است که حضرت امیر نفسِ نبی مکرم اسلام است[۱۸].
پس بنا بر آنچه که گفته شد حدیث منزله هم از نظر سند معتبر است (خبر متواتر است) و هم از نظر دلالت دلالتش بر ولایت علی علیهالسلام کاملا روشن است.
[۱] . قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، جلد ۱، ص ۲۶۷
[۲] . «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری*وَ یَسِّرْ لی أَمْری*وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی*یَفْقَهُوا قَوْلی*وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی*هارُونَ أَخی*اشْدُدْ بِهِ أَزْری*وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری» (حضرت موسی علیهالسلام)گفت: پروردگارا سینه ام را گشاده کن و کارم را برایم آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند و وزیری از خاندانم برای من قرار ده، برادرم هارون را پشتم را با او محکم کن و او را در کارم شریک ساز) ؛ سوره طه، آیات ۲۵ تا ۳۲
[۳] . «وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءًا یُصَدِّقُنی إِنّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ*قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطانًا فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ». (و برادرم هارون زبانش از من فصیح تر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند میترسم مرا تکذیب کنند. (خداوند) فرمود بزودی بازوان ترا به وسیله برادرت محکم و (نیرومند) میکنیم و برای شما سلطه و برتری قرار میدهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمییابند. شما و پیروانتان پیروزید).
سوره قصص، آیات ۳۴ و ۳۵
.[۴] «قالَ رَبِّ إِنّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ» (موسی) گفت پروردگارا از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند و سینهام تنگ میشود، و زبانم به قدر کافی گویا نیست (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند). سوره شعراء، آیات ۱۲ و ۱۳
.[۵] «وَ قالَ مُوسی ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش ( آنها را) اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی منما). سوره اعراف، آیه ۱۴۲
[۶] احتمالا همان حضرت یسع پیامبر(ع) است که در قرآن کریم بدان اشارت رفته است
[۷] بحارالأنوار ج: ۱۸ ص: ۴۴- الخرائجوالجرائح ج: ۱ ص: ۹۳- عللالشرائع ج : ۱ ص۱۷۰
[۸] بحارالأنوار ج: ۱۹ ص: ۸۵- بحارالأنوار ج: ۱۹ ص: ۵۶
.[۹] «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» الکافی ج: ۸ ص: ۱۰۶
[۱۰] حاکم ذیل این حدیث چنین می نویسد: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقه. المستدرک للحاکم ۳/۱۳۲
[۱۱] مسند احمد بن حنبل ۱/۳۳۰، مستدرک للحاکم ۳/۱۳۲ و بسیاری از منابع دیگر
[۱۲] ممکن است سؤال شود، مگر «نبوت» نسبتِ هارون به موسی است که پیامبر آن را از عبارت «هارون من موسی» استثناء کرده است. در جواب این سؤال می توانیم دو جواب ارائه کنیم: حدیث منزلت می گوید: اگر پیامبر موسی باشد، علی برای او مثل هارون است. و این جمله مانند آن است که فی المثل «سید حسن نصرالله» خطاب به «شهید عماد مغنیه» بگوید: «انت منی بمنزله مالک من علی الا انه لیس لک السیف.» یعنی: تو برای من مثل مالک برای علی هستی مگر آن که تو شمشیر نداری. ما این جمله را می فهمیم و هیچگاه نمی گوییم مگر شمشیر داشتن مالک، خصلت او را در نسبت با علی مطرح می کند! در واقع حدیث منزلت دارد می گوید: علی، هارونِ پیامبر است، اگر پیامبر موسی باشد! هم چنین علاوه بر این پاسخ می توان گفت: «نبوت» در اصل در موسی علیه السلام تحقق داشته است. هارون نیز در اصل تابع موسی بوده است. در واقع نبوت هارون نیز در نسبت با موسی حاصل شده است. هارون از آن جهت که شریک در امر نبوت موسی بود، نبی شد و نبی خوانده شد. یعنی آن که «نبوت»ِ هارون در طول نبوت موسی بوده است. پس این نبوت به نوعی در نسبت با موسی حاصل شده است. اگر اینگونه به حدیث منزلت بنگریم، آنگاه معنای دیگری نیز از آن می فهمیم: هارون شریک در امر نبوت موسی بود و بدین جهت نبی شد. علی هم شریک در امر پیامبر است، پس علی القاعده باید نبی باشد، اما اصولاً از آنجایی که بعد از نبوت پیامبر، دیگر کسی به نبوت مبعوث نمی شود، پس علی تمام منزلت های هارون نسبت به موسی را، نسبت به پیامبر دارد، مگر آنکه نبی نیست. و نبی نبودنش هم به سبب عدم شایستگی او نیست، بلکه اصولاً باب نبوت، خاتمه یافته است. یعنی حدیث منزلت دارد می گوید: با توجه به منزلت هایی که علی نسبت به پیامبر دارد، اگر امکان نبوت وجود داشت، یا اگر قرار بود کسی بعد از پیامبر هم بتواند نبی باشد، حتماً علی هم نبی بود
[۱۳] طه/ ۲۹
[۱۴] طه/۳۰ و فرقان/۳۵
[۱۵] طه ۳۲
[۱۶] طه/۳۲
[۱۷] اعراف/۱۴۲
[۱۸] همان
پاسخ دهید