باغ زهرا به گل روی حسن چون آراست

نغمه ی شوق ز افواج ملائک برخاست

سبزپوشان چمن تا گل رویش دیدند

سرخ گشتند ز خجلت که نه زیبا رخ ماست

پسر فاطمه گر جلوه بدینسان بکند

زهره در چرخ فرومانده ز نور زهراست

ای ولیعهد علی ارشد اولاد بتول

کز مُدارای تو بنیاد شریعت برجاست

علم بیحدّ تو رمزی است ز دانایی حق

حلم بسیار تو خود آیتی از حلم خداست

صبرها کردی و دندان به جگر بنهادی

که چنین خونجگریها به ره دوست رواست

عشق در کار تو بی پرده شهادت داده است

کشته ی صبری و اجر تو فزون از شهداست

ساقی دهر جز از زهر به کام تو نریخت

الله ای زاده ی زهرا ز ثباتی که تراست

دین جدّ تو بشر را ز بلا باز رهاند

گرچه بهر همه اولاد وی از دهر بلاست

عیش پاکیزه مردان خدا اینجا نیست

علّمَ الله که آسایش عقبی ز شماست

بوستان علی از چون تو پسر سرسبز است

روز میلاد تو شادان دل ارباب وفاست

خانهای را که به حسن حسنی آرایند

آشکار از همه دیوار و درش نور و صفاست

پای از سر نشناسیم ز شادی که کنون

جشن در خانه ی صدیقه ی کبری برپاست

اثر شوق نهان است که (ناظرزاده)

هرچه در وصف علی گوید و آلش زیباست

 

شاعر: ناظر زاده کرمانی