حضرت امام علیالنقی الهادی(ع) پیشوای دهم شیعیان، فرزند امام جواد(ع) در پانزدهم ذیالحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در اطراف شهر مدینه و در محلهای به نام صریا دیده به جهان گشود. بنا بر نوشته مناقب ابن شهر آشوب، نام وی علی و کنیهاش ابوالحسن بود. القاب مشهور امام براساس آنچه طبرسی در کتاب اعلام الوری آورده است عبارتند از: نقی، هادی و ابوالحسن ثالث.
لازم به ذکر است که در اصطلاح راویان شیعه، منظور از ابوالحسن اول، امام موسی بن جعفر(ع) و مقصود از ابوالحسن ثانی، امام رضا(ع) میباشد. براساس نوشته مناقب ابن شهر آشوب، به ایشان نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، طیب و عسکری نیز میگفتند.
بنا بر آنچه در علل الشرایع گفته شده است، از آنجا که سر من رای (سامرا) را برای لشکر ساختند، آنجا را عسکر (لشکر) میگفتند و چون امام علیالنقی(ع) و امام حسن عسکری (ع) در آنجا سکونت داشتند، این دو بزرگوار را عسکری مینامیدند. این مطلب، بازخوانیای است از زمانه امام علیالنقی(ع).
امام هادی(ع) در سال ۲۲۰ ه. ق بعد از این که پدر بزرگوارشان امام جواد(ع) به شهادت رسیدند، در ۸ سالگی به امامت رسیدند.
ایشان حدود ۴۱ سال در قید حیات بودند و ۳۳ سال، امامت کردند که تقریبا ۱۳ سال از آن را در شهر مدینه بودند و در سال ۲۵۴ ه. ق در شهر سامرا به شهادت رسیدند و ایشان را پس از شهادت، در حجرهای در خانهاش که محل عبادت آن حضرت بود، به خاک سپردند (روضه الواعظین.) نوشتهاند علت این که امام از مدینه به سامرا رفتند، بدین سبب بود که بریحه عباسی، امام جماعت حرمین، نامهای به متوکل نوشت و در آن نامه اشاره کرده بود که اگر تو را در مکه و مدینه حاجتی هست، علی بن محمد را این دیار، بیرون بر؛ چراکه اکثر این ناحیه را مطیع و منقاد خود گردانده است.
وقتی امام را به سر من رای (سامرا) طلبیدند، در آغاز ورود امام، او را در کاروانسرایی که غربا و گدایان در آنجا بودند، سکنی دادند، و بعد از چند روز، امام را به خانهای که برای وی مشخص کردند، منتقل کردند. کلینی در کتاب شریف کافی، ج ۱ از صالح بن سعید روایت میکند که گفت: روزی داخل سر من رای شدم و به خدمت آن جناب رفتم و گفتم: این ستمکاران، در همه امور سعی کردند در اطفای نور تو و پنهان کردن ذکر تو؛ تا آن که تو را در چنین جایی فرود آوردند که محل نزول گدایان و غریبان بینام و نشان است.
حضرت فرمود: ای پسر سعید! هنوز تو در معرفت قدر و منزلت ما در این پایهای، و گمان میکنی که اینها با رفعت شأن ما منافات دارد، و نمیدانی که کسی را که خداوند بلند کرد، به اینها پست نمیشود. پس با دست مبارک خود اشاره کرد به جانبی، چون به آن جانب نظر کردم، بستانها دیدم به انواع ریاحین آراسته، و باغها دیدم به انواع میوهها پیراسته، و نهرها دیدم که در صحن باغها جاری بود، و قصرها و حوران و غلمان در آنها مشاهده کردم که هرگز نظیر آنها را خیال نکرده بودم، از مشاهده این احوال دیدهام حیران و عقلم پریشان شد.
پس حضرت فرمود: ما هر جا که باشیم، اینها از برای ما مهیاست. امام هادی(ع) در دوران امامت خود با خلفای عباسی همچون معتصم (برادر مامون)، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز همعصر بود که در زمان معتز، پسر متوکل، مسموم و به شهادت رسیدند.
گر بخواهیم تصویری از زمانهای که امام در آن میزیست، ارائه دهیم، باید اشاره کنیم که در آن دوره و زمانه، خلافت عباسی، و خلفای عباسی، به سبب خلایی که ناشی از تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت و شکستن هیبت و عظمت آن بود، به شب نشینی و خوشگذرانی و میگساری میپرداختند و دربار خلافت، غرق در فساد و گناه بود. ظلم و ستم و غارت بیتالمال مسلمین و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانیهای خلفای عباسی بیداد میکرد.
تمام همّ و تلاش خلفای عباسی بر این استوار بود که با ایجاد نفرت در جامعه نسبت به علویان، آنها را از صحنه به در کنند. از این میان، متوکل، بیشتر از سایر خلفای بنیعباس که ذکرشان رفت، با امام هادی(ع) همزمان و معاصر بود. او نسبت به بنیهاشم، بسیار بدرفتار و خشن بود.
او آنقدر نسبت به شیعیان علی(ع) خصومت و دشمنی داشت اگر آگاه میشد که کسی به آن حضرت علاقهمند است، اموال او را مصادره میکرد و او را به شهادت میرسانید. اینها همه سبب شد که امام در زمان متوکل، فعالیتهای خود را به شکل سری و مخفیانه انجام دهند و در مناسبات خود با شیعیان، نهایت درجه پنهانکاری را رعایت کنند. محمدبنشرف نقل میکند که همراه امام هادی(ع) در مدینه در راه میرفتم.
امام فرمودند: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم آری! آنگاه خواستم از حضرت، پرسشی را مطرح کنم، ایشان بر من پیشی گرفتند و فرمودند: ما در گذر از شاهراهیم و این محل برای طرح سوال مناسب نیست. این جریان، نشاندهنده شدت خفقان حاکم بر زمانه امام است. این شرایط بحرانی و سخت، امام را واداشت تا ابزار جدیدی به نام شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف را برای ارتباط با پیروان خویش جستجو نمایید.
این سازمان جدید، کاربرد موثری در پیشبرد مقاصد امامان شیعه داشت. متوکل عباسی به منظور تضعیف جبهه شیعیان و نابودی آنها، فشارهای اقتصادی شدیدی را بر آنها تحمیل کرد؛ به گونهای که این فشار اقتصادی تا آن تاریخ بیسابقه بود (پیشوایی، سیره پیشوایان.) این در حالی بود که متوکل خود در بهترین کاخها میزیست؛ آن هم با بیتالمال مسلمین؛ در حالی که به نقل از تتمه المنتهی شیخ عباس قمی، در آن زمان، گروهی از بانوان علوی در مدینه حتی یک دست لباس درست نداشتند که با آن نماز بخوانند. تنها یک پیراهن مندرس برایشان مانده بود که به هنگام نماز، به نوبت از آن استفاده میکردند و نیز با چرخریسی زندگی میگذراندند و پیوسته در چنین سختی و تنگدستی بودند.
اینها همه نشان از بیمنطقی، هوسبازی و بیدینی سران حاکم بر مسلمانان داشت که چنین بر مردم سخت میگرفتند. امام(ع) در مدت اقامت خود در سامرا با فقهای درباری نیز وارد بحث و رویارویی شدند؛ چرا که آنها در فتوا میماندند و از امام میخواستند تا مشکلشان را حل نمایند. همچنین امام در دوره امامت خود با مکاتب فکری انحرافی چون غلات، معتزله و اشاعره به مبارزه میپرداختند.
به هر حال بهرغم این سختگیری، اختناق و فشارها، امام توانستند شاگردان بسیاری را تربیت نمایید که شیخ طوسی، تعداد آنها را ۱۸۵ نفر میداند. افرادی چون عبدالعظیم حسنی (مدفون در شهرری)، فضل بن شاذان، عثمان بن سعید اهوازی و… تنها برخی از شاگردان ممتاز امام هادی(ع) به شمار میروند.
در باب مناقب ایشان، قطب راوندی میگوید: در حضرت علی بن محمد هادی(ع) جمع شده بود خصال امامت و کامل شده بود در آن حضرت، فضل و علم و خصال خیر. و تمامی اخلاق آن حضرت، خارق عادت بود؛ مانند اخلاق پدران بزرگوارش و شب که داخل میشد روبه قبله میکرد و مشغول عبادت میشد و سجادهاش، حصیری بود.
هر کس که غمین بود، با نگاه به چهره مبارک امام، غمهایش از بین میرفت. او محبوب القلوب بود و صاحب هیبت. پیوسته لبان مبارکش در تبسم و ذکر خدا بود و در راه رفتن، گامهایش را کوچک برمیداشت و… به تعبیر قطب راوندی اگر بخواهیم محاسن شمایل ایشان را ذکر کنیم، کتابی طولانی میشود.
در خاتمه این نوشتار به ۲ فراز اخلاقی پرهیز از دروغ و یادآوری رفتن از این دنیا از نگاه امام(ع) اشاره میکنم. ایشان میفرمایند: «هر که راضی و خشنود شد از خود و پسندید خود را، خشمناکان بر او بسیار شود.» این روایت، بیانگر پرهیز از خودستایی و غرور است. به تعبیر سعدی:
بچشم کسان در نیاید کسی/ که از خود بزرگی نماید بسی
مگو تا بگویند شکرت هزار/ چه خود گفتی از کس توقع مدار
در فراز دیگری، امام به ذکر لحظه فراق از این دنیا اشاره میفرمایند: «یاد کن آن وقتی را که افکنده شوی بر زمین، مقابل اهل خود؛ پس نه طبیبی است که منع کند تو را از مردن و نه دوستی که نفع رساند تو را در آن حال.»
امید که همه ما بتوانیم با بهرهگیری از فرامین این امام عزیز و سایر ائمه اطهار علیهمالسلام، در شمار شیعیان واقعی آنها باشیم.
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید