ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟
بگشای گوش و خوش بِشنو گفت و گوی من!
 
چون جایگاه ماهی، از آن خوانمت فلک
چون خوابگاه سروی، از آن دانمت چمن
 
سرو تو چیست؟ قامت نوباوه‌ی حسن
ماه تو چیست؟ طلعت نوباوه‌ی حسن
 
خفته به خاک در تو، فلک در فلک، قمر
رفته به باد در تو، چمن در چمن، سمن
 
چون در تو گیسوان علی شسته شد به خون
خوشبوی گشت خاک تو، چون نافه‌ی ختن
 
تا خود چه منزلی تو؟ که در سرزمین تو
تن‌ها جدا ز سر شده، سرها جدا از تن
 
شاهی که بود، زینب آغوش مصطفی
بی‌سر کنون گرفته در آغوش تو، وطن
 
گردون ز گَرد بر سرش افراشت، سایبان
باد از غبار بر بدنش بافت، پیرهن
 
مهر رُخش که در تو نهان شد، به زیر خاک
در روز رستخیز برون تابد از کفن

 

شاعر: سروش اصفهانی (فلک یا چمن)