این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است
نوشکفته است و به هر غنچه، لبش خندیده است

روبه‌رو هم‌چو دو مصراع، دو ابرویش بین
شاه‌بیت است و حق از شعر حَسن، بگزیده است

دید چون مشتری‌اش، ماه شب چاردهم
«
سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است»

عازم بزم وصال است و حَسن نیست، دریغ!
تا که در حُسن ببیند، چه بساطی چیده است

سیزده آیده فقط سوره‌ی عمرش دارد
نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیده است

حسرتِ پاش به چشمان رکاب است، هنوز
این نهالی است که بر سَرو، قدش بالیده است

سینه شد مِجمر و اِسپند ز دل، مادر ریخت
تا قیامت قد خود دید، کفن پوشیده است

گفت: شرمنده‌ی احسان عمویم، همه عمر
او که پیش از پسر خویش، مرا بوسیده است

تن چاکش به حَرَ بُرد عمو، عمّه بگفت:
خشک، آن دست! که این لاله‌ی تر را چیده است 

 

شاعر: علی انسانی