فاطمه بنت اسد، مادر امام علی علیه السلام، همسر ابوطالب و از زنانی است که جزو اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله به شمار میروند. او اولین زنی است که با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بیعت کرد. از پیامبر صلّی الله علیه و آله سخنانی درباره فاطمه بنت اسد نقل شده است که نشان از جایگاه ویژه او نزد آن حضرت دارد. ز آنجا که پیامبر اسلام در کودکی، پدر، مادر و جدش را از دست داد، از ۸ سالگی تحت سرپرستی عمویش ابوطالب درآمد. فاطمه بنت اسد به عنوان همسر ابوطالب در سرپرستی رسول خدا صلّی الله علیه و آله شریک بود. در این نوشتار به جملات و رفتارهای پیامبر که حاکی از عظمت روحی فاطمه بنت اسد دارد اشاره ای می کنیم.
فاطمه زن شایستهای بود و رسول خدا صلّی الله علیه و آله به دیدار او میرفت و در خانهاش قیلوله میکرد.[۱] او پس از خدیجه نخستین زنی است که در مکّه با پیغمبر صلّی الله علیه و آله بیعت کرد.[۲] عبدالله بن عبّاس گفت: این آیه در شأن او فرود آمد:
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۳]
ای پیامبر؛ چون زنان باایمان نزد تو آیند که [با این شرط] با تو بیعت کنند که چیزی را با خدا شریک نسازند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچّههای حرامزادهای را که پس انداختهاند، با بُهتان [و حیله] به شوهر نبندند و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا برای آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.
فاطمه بنت اسد نخستین زنی است که پیاده و پا برهنه از مکّه به مدینه هجرت کرد.[۴] او یازدهمین نفر در مسلمانی است و از اصحاب بدری به شمار میرفت.[۵] چون مرگ او فرا رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر او نماز گزارد و دفنش را خود عهدهدار شد. لباسی برداشت و به او پوشانید و همراه او در قبرش خوابید و در قبر قرآن خواند و از فاطمه به نیکی یاد کرد. چون روی قبر خاک ریختند، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال کردند که چرا چنین کرد؟ فرمود:
لباسی بر تن او پوشیدم تا لباس بهشت بر تن کند و در قبر همراه او خوابیدم تا فشار قبر را از او کم کنم. او پس از ابوطالب، نیکوکارترین مردم برای من بود.
سمهودی معتقد است:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله پیراهن خودش را درآورد و فرمود که فاطمه را در آن کفن کنند و حضرت در کنار قبرش بر او نماز خواند و نُه تکبیر گفت و لحد را با دست خودش کند و خاک آن را با دست خود بیرون ریخت.
سلفی افزده است:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله از آب دهان خود، در قبر فاطمه بنت اسد ریخت و گریست و گفت: خداوند تو را بهترین پاداش مادری دهد. او بهترین مادر بود و پیغمبر را بزرگ کرد.[۶]
مطابق روایت کلینی، رسول خدا صلّی الله علیه و آله جنازه فاطمه را بر دوش خود حمل کرد تا آن را در کنار قبر گذاشت و با دستان خویش برداشت و در لحد نهاد. مدّتی دراز روی زانوهایش در کنار جنازه نشست و با فاطمه درد دل کرد و آنچه را از او میپرسیدند، به وی تلقین میکرد، حتّی امامت فرزندش علی علیه السّلام.
چون دراینباره از حضرت پرسیدند، فرمود: امروز نیکی ابوطالب را از دست دادم. وقتی فاطمه زنده بود، اگر چیزی داشت، مرا بر خود و فرزندانش مقدم میداشت…[۷]
کلینی میگوید:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مسلمانان فرمود: اگر دیدید که کاری انجام دادم که قبلاً نکرده بودم، دراینباره از من بپرسید که چرا انجام دادی؟[۸]
سمهودی عقیده دارد که قبر فاطمه بنت اسد در داخل مسجد جایی که امروز قبر فاطمه نامیده میشود؛ کنده شد.[۹] چنانکه شیخ مفید و دیگران تأکید دارند، فاطمه بنت اسد در بقیع دفن شد و امام حسن مجتبی علیه السّلام در کنارش به خاک سپرده شده.[۱۰] امّا ابوالفرج اصفهانی معتقد است که فاطمه را در روحاء مقابل حمام ابوقطیفه دفن کردند.[۱۱] اگر این روایت درست باشد، ما توجیهی برای دفن فاطمه در این منطقه دور نمیدانیم. امام حسن مجتبی علیه السّلام وصیّت کرد که او را در کنار جدّهاش دفن کنند. میدانیم که آن حضرت را امام حسین علیه السّلام در بقیع دفن کرد. این ردّ عقیده ابوالفرج است. چه حسنین علیهما السّلام از همگان به جایگاه قبر جدّهشان آگاهتر هستند. برخی گفتهاند: فاطمه بنت اسد پیش از هجرت در مکّه فوت کرد. گفتهاند: این سخن قابل قبول نیست. در اینباره به سخن علی علیه السّلام به مادرش استدلال کردهاند که فرمود:
شما آوردن آب را از فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله کفایت کنید. او کارهای داخل خانه، آرد کردن گندم و خمیر را انجام میدهد.[۱۲]
علی علیه السّلام فرمود:
پارچهای ابریشمی برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله هدیه آوردند. حضرت مرا فرمود که بین فاطمهها تقسیم کن تا مقنعه خود کند. من پارچه را چهار قسمت کردم. مقنعهای برای فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، مقنعهای برای فاطمه بنت اسد، مقنعهای برای فاطمه دختر حمزه، اما چهارمی را نام نبرد.
ابن حجر عسقلانی میگوید: شاید او فاطمه همسر عقیل باشد.[۱۳]
لازم میدانیم قبل از پایاندادن به سخن از فاطمه بنت اسد، خواننده محترم را به یک نکته توجّه دهیم: رسول خدا صلّی الله علیه و آله وقتی به مسلمانان فرمود که اگر کاری کرد که قبلاً انجام نداده بود، از او بپرسند؛ میخواست به حاضران و همه کسانی که خبر این واقعه به آنها خواهد رسید، تفهیم نماید که اسلام، کار هیچ نیکوکاری را فراموش نمیکند. چه خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیسازد و به زنان و مردان نیکوکار اجرا شایسته عطا میکند:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ».[۱۴]
خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله زمانی که میخواهد به همگان اعلام کند این زن شایسته در راه خداوند متعال آنقدر فداکاری و از خودگذشتگی کرده که شایسته و سزاوار این تقدیر و گرامی داشت و برخورد متمایز در سطح عالی، آن هم از سوی برترین خلق خدا و خاتم پیامبران شده است. در عین حال بر آن است تا این تقدیر و تکریم را به شیوهای بیسابقه انجام دهد که تاکنون مطلقاً کسی انجام نداده است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله خدمات شایسته فاطمه بنت اسد را با پاداشهای دنیایی قابل زوال و نیستی جبران نمیکند، بلکه شیوه و واقعبینانهتر و سودمندتری را در پیش میگیرد که از لغزشگاههای خطر به دور است؛ لباسش را بر تن او میکند تا از لباسهای بهشتی بر تن بپوشاند و در قبرش میخوابد تا فشار قبر بر او آسان شود. در حقیقت این پاداش، خیر محض، نهایت احسان و پایان نعمت است. چه روح آدمی آن را به صورت واقعی و حقیقی احساس میکند و آن هنگامی است که روح میتواند چنین احساسی را از راه عقل و خرد، با شفافیت، پاکیزگی و زلالی هر چه بیشتر دریافت کند. خواستههای دنیایی و زیورهای پست آن نه میتواند زلالی این احساس را تیره کند و نه بر پاکیزدگی آن تأثیر منفی داشته باشد و نه خواستهها و هواهای نفسانی میتواند از میزان این احساس بکاهد و نه سرگرمی به لهو و لعب و امثال ذلک. خداوند متعال فرمود:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ».[۱۵]
بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت،بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و فرزندان است.
[مَثَل آنها] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رُستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان ر] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.
زیرا زندگی آخرت است که به انسان امکان میدهد تا با همهی ویژگیهای انسانی و توانمندیهای حیاتی در آن زندگی کند و در این زندگی است که انسان حقیقت و واقعیّت انسانبودن خود را مییابد:
«إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ».[۱۶]
و زندگی حقیقی همانا (در) سرای آخرت است؛ ای کاش میدانستند.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۳ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]ـ الطبقات الکبری، ۸/۱۶۱؛ الاصابه، ۴/۳۰۸٫
[۲]ـ تذکره الخواص، ۱۰؛ قاموس الرجال، ۱۱/۷؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۲۶ـ ۳۲۷؛ مقاتل الطالبین، ۱۰٫
[۳]ـ ممتحه: ۱۲، تذکره الخواص، ۱۰٫
[۴]ـ ر.ک: البرهان فی تفسیر القران، ۴/۳۲۶ـ ۳۲۷؛ تذکره الخواص، ۱۰؛ الکافی، ۱/۳۷۷٫
[۵]ـ مقاتل الطالبین، ۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۲۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ۱/۱۴٫
[۶]ـ ر.ک: مقاتل الطالبیین، ۸ـ۹؛ قاموس الرجال، ۱۱/۶ـ۷؛ الاستیعاب، ۴/۳۸۲؛ الاصابه، ۴/۳۸۰؛ الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ۳۵۸ـ ۳۵۹؛ اسد الغابه، ۵/۵۱۷؛ تذکره الخواص، ۱۰، الکافی، ۱/۳۷۷؛ الارشاد، ۱۰؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱۵۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/۴۶۸؛ وفاء الوفاء ۲/۸۹۷ـ ۸۹۹؛ الفصول المهمه، ابن صباغ، ۱۳- ۱۴؛ بهجه المحافل، ۱/۲۳۱ـ ۲۳۲٫
[۷]ـ ر.ک: الکافی، ۱/۳۷۷؛ قاموس الرجال، ۱۱/۶؛ وفاء الوفاء، ۲/۸۹۷٫
[۸]ـ قاموس الرجال، ۱۱/۶؛ وفاء الوفاء، ۲/۸۷۹؛ الکافی، ۱/۳۷۷٫
[۹]ـ وفاء الوفاء، ۲/۸۹۷٫
[۱۰]ـ الارشاد، ۲۱۱؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۲۰۶٫
[۱۱]ـ مقاتل الطالبیین، ۱۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۲۷٫
[۱۲]ـ ر.ک: اسد الغابه، ۵/۵۱۷؛ الاصابه، ۴/۳۸۰؛ الاستیعاب، ۴/۳۸۲؛ تاریخ الخمیس، ۱/۴۶۸؛ الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ۳۵۸٫
[۱۳]ـ الاصابه، ۴/۴۸۱؛ اسد الغابه، ۵/۵۱۹٫
[۱۴]ـ توبه: ۱۲۰٫
[۱۵]ـ حدید: ۲۰٫
[۱۶]ـ عنکبوت: ۶۴٫
پاسخ دهید