«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا فِدَاه وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا الله صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

ایّام ماتم آل رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم را تسلیت عرض می‌کنم و از خدا مسئلت دارم که عزاداری‌های همه‌ی عزاداران و این جمع عزیز را در کارنامه‌ی قیامت قرار بدهد و جزء ذخایر عمر شما و ما محسوب بدارد.

تفضیل بشر بر سایر موجودات

در حرکت به سوی خدا که مقصد اعلی است. خدا ما را به این‌جا آورده است که این‌جا عالم حجاب است، عالم کثرت است، عالم دوری از خدا است. پروردگار متعال هم از این‌جا به عنوان اسفل سافلین یاد کرده است، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ»،[۲] انسان از نظر استعداد، از نظر تمهیدات، از نظر ابزار در احسن تقویم است. خدا از هر چیزی بهترین آن را به بشر داده است. «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»،[۳] خدا قماش بشر را همراه کرامت قرار داده است؛ به جهات مختلف. یکی این‌که به بشر عقل داده و به موجودات دیگر عقل نداده است. زمین، آسمان، ستارگان، موجوداتی که شما می‌شناسید همه هدایت‌شده هستند ولی تفکّر ندارند، رشد ندارند ولی انسان در اثر عقل و فکری که دارد، انسان صد سال قبل با نسل امروز قابل مقایسه نیست. این به دلیل عقل و فکری است که انسان می‌تواند از تجربه‌ی گذشتگان استفاده کند و وضعیت موجود خود را به آن‌ها اضافه کند.

خداجویی در فطرت انسان است

رشد انسان، معلول عقل و فکر آدم است. این جزء شاخصه‌های همه‌ی انسان‌ها است، خدا به همه این عقل را داده است امّا بعضی‌ها عقل خود را معزول کرده‌اند و اسیر هوای نفس کرده‌اند. خداوند عزیز و حکیم، بدی و خوبی را به بشر الهام کرده است، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»،[۴] خداوند عزیز به ما فطرتی داده است که این فطرت هم خداجو است و هم خیرجو است؛ یعنی هم اصل خداپرستی در وجود ما قرار داده شده است. خداجویی، عطش نسبت به خدا در جلّت و خمیره‌ی ما است. بشر، بی‌نهایت را می‌خواهد و بی‌نهایت، خدا است. بشر، حیاتی که موت ندارد را می‌خواهد و این از خدا است و خود خدا است که «الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ»،[۵] بشر امن مطلق را می‌خواهد. کسانی که در وجود انسان بدون آموزش و به صورت عطش قرار داده شده است از عنایات الهی است و آدرس خود خدا است.

میل بشر به قدرتمند بودن

این دعای امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) در سحرهای ماه مبارک رمضان، این همه عطش‌هایی است که انسان در کمون خود دارد ولی به آن توجّه ندارد، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کَمَالِکَ بِأَکْمَلِهِ»،[۶] شما چه کسی را سراغ دارید که دوست نداشته باشد نقص خود را به کمال تبدیل نکند؟ چه کسی نقص را دوست دارد؟ هیچ کسی دوست ندارد ناقص باشد، همه دوست دارند کامل باشند. این‌که انسان دوست دارد کامل بشود توسط پدر و مادر به انسان گفته نشده است، انسان وقتی در یک وجودی کمالی را می‌بیند آرزو می‌کند که مثل او باشد، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِی اسْتَطَلْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ»، خدایا، به آن قدرتی که بر همه‌ی موجودات قاهر هستی، همه‌ی موجودات زیر سلطه‌ی تو هستند، زیر چتر قدرت تو هستند، کسی در برابر قدرت تو نمی‌تواند قد علم کند، خدایا، از قدرت تو می‌خواهم. این توانا بودن است، چه کسی ضعف را می‌پسندد؟ همه می‌خواهند توانا باشند، قدرتمند باشند، این سیاسیون بیچاره که در طول تاریخ مملکت را فروختند، خود را فروختند، ضعف و ذلّت را قبول کردند فطرت این‌ها مسخ شده است و الّا این «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ»،[۷] از امام حسین علیه السّلام ندای فطرت انسان‌ها است. مسئولین ما در برابر آمریکا مدّت‌ها همین‌طور بر خلاف قدرت‌خواهی و عزّ‌ت‌خواهی عمل کردند، این کارها عقب‌نشینی از فطرت است و الّا انسان اقتدار می‌خواهد، قدرت می‌خواهد، چنین خواهشی در وجود او است.

میل انسان به جمال

انسان، جمال می‌خواهد، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ»،[۸] شما چه کسی را سراغ دارید که بین زشت و زیبا، زشت را انتخاب کند؟ همه دنبال جمال هستند، این در فطرت ما است، ما جمال‌جو هستیم. از علم، از بهاء و نورانیت آن… این‌ها همه از مسائلی هستند که در درون انسان، در کمون انسان، در جبلّت انسان، در سرشت انسان، خدای متعال این مطالبات را خواسته است که آدم این‌ها را بخواهد. مجموعه‌ی این‌ها خدا است و انسان خدا را می‌خواهد. گمشده‌ی بشر در زندگی، خدا است. انسان، خدا را این‌جا گم کرده است، در عوالم دیگر حجابی نیست که آدم خدا را گم کرده باشد. انسان این‌جا خدا را گم کرده است. خدا هم آدرس خود در درون ما قرار داده و هم در بیرون ما، «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»،[۹] چه خدایی!

بصیرت داشتن نسبت به نعمت‌های خدا

ابن سینا در کتاب عرفانی خود «۹۹ اشارات» در مورد این آیه می‌گوید: این آیه برهان صدّیقین است. خدا می‌فرماید: آیات ما افق در افق، کران تا کران است. همه‌ی موجودات به شما آدرس می‌دهند، همه‌ی موجودات فلشی به سمت خدا هستند. اگر بصر شما همراه با بصیرت شما بود… بصر متعلّق به سر است ولی بصیرت متعلّق به دل است. قرآن کریم می‌گوید: کوری سر، کوری نیست، کوری دل، کوری است، «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ»[۱۰]. من در این آخر عمر بسیار نگران هستم که کور بمیرم و هیچ چیزی ندیده باشم، «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ»، فرمود: چشم و بصر، کور نمی‌شود. کوری که روشندل است کور نیست، کور، کسی است حق را نمی‌بیند، خدا را نمی‌بیند، امامت نمی‌بیند، ولایت نمی‌بیند، عدالت نمی‌بیند، حق را از باطل تشخیص نمی‌دهد، دوست را از دشمن تشخیص نمی‌دهد. آدم‌های بی‌بصیرت، کور باطن هستند، این عدّه نه این‌که واقعاً عناد داشته باشند.

رابطه با آمریکا و اروپا

تشخیص آن‌ها این است که آمریکا به داد آن‌ها می‌رسد، اصلاً عوض شده، مست شده، تشخیص عوض شده است. فکر می‌کند که می‌شود او را… حالا آمریکا که شمشیر را از رو بست و آن‌ها را با این امیدهایی که به آن‌ها داشتند و آن‌ها را شرمنده کرد و بسیار زود معلوم شد که قابل اعتماد نیستند. اروپا هم مثل آن‌ها است. تصوّر نکنید اروپا با آمریکا فرق دارد.

قرآن کریم به اهل بصیرت می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»،[۱۱] مبادا دشمنان من… هر کسی دشمن خدا است، دشمن بشریت نیز هست. دشمنان من و دشمنان خود را برای خودتان سرپرست نگیرید. از فرهنگ آن‌ها تقلید نکنید، از مشورت آن‌ها تبعیت نکنید، تصوّر نکنید نظرات آن‌ها یک روز برای شما خیرخواهانه است. مخاطب این آیه هم مسئولین هستند و هم کسانی که در شبکه‌های مجازی و در ماهواره‌ها فعّالیّت می‌کنند. در کشور ما افرادی هستند که حرف‌های دشمن را وحی منزل می‌دانند. هر چیزی از این ماهواره‌ها بشنوند فوراً قبول می‌کنند. حرف خدا را، حرف قرآن را، حرف خانواده‌های شهدا را، حرف این سنگرنشینان و یادگاران دوران دفاع مقدّس را قبول نمی‌کنند، می‌گویند: حرف این‌ها مهم نیست ولی حرف دشمن را باور می‌کنند. خدا به این‌ها هشدا می‌دهد: «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»، شما دشمن من و دشمن خود را اولیاء خود اتّخاذ نکنید، شما زیر پرچم آن‌ها سینه نزنید. پرچم آن‌ها برای شما پرچم ذلّت است، پرچم کفر برای پرچم بدبختی و پرچم خسارت است، آن‌ها دنیا و آخرت شما را بر باد می‌دهند. قرآن این جمله را دارد: «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ»،[۱۲] اگر این چشم نابینا شد، نابینایی نیست. پس چه کسی کور است؟ «وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ»، آن کسی که چشم دلش کور است.

چشم دل که کور بود امام حسین علیه السّلام را دعوت می‌کند و بعد هم امام حسین را می‌کشد، مثل گوسفند می‌کشد. هیچ کسی را این‌طور نکشتند که امام حسین علیه السّلام را کشتند. چه کسی او را کشته است؟ همین کسانی که نماز می‌خواندند. پشت سر عمر سعد نماز را به جماعت خواندند بعد هم هلهله کردند، امام حسین علیه السّلام را قتل صبر کردند. این‌طور نبود که امام حسین علیه السّلام را بگیرند و فقط سر او را ببرند. همه در قتل امام حسین علیه السّلام شریک بودند. نیزه‌ای که به گلوی مبارک حضرت خورد، شمشیری که به قسمت‌های مختلف بدن حضرت خورد، به تنهایی همه قاتل بودند. ولی افتخار می‌کردند، تصوّر نکنید چنین چیزی در مملکت ما نمی‌شود، در همین مملکت، یک مجتهد عادل حماسی باصلابت مثل مرحوم شیخ فضل الله نوری را در همین تهران دار زدند و عدّه‌ای تماشا کردند و دست زدند. کسی جرأت نمی‌کرد جنازه‌ی او را پایین بیاورد و به جنازه‌ی او هم جسارت کردند. اگر اجازه دهید این افراد فضا را به دست بگیرند همه‌ی شما را به دار می‌کشند. این کارها شدنی است. کسی که چشم دلش باز است، حقایق را درست فکر می‌کند، خیلی خوب می‌تواند فضا را تشخیص بدهد. خدا در این آیه‌ی کریمه، -ظاهراً در سوره‌ی فصّلت- می‌گوید: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ»،[۱۳] ما کران تا کران، هر چیزی که آفریده‌ایم، آدرس خودمان است. همه شما را به او هدایت می‌کند، همه فلش هستند و خطّ شما را به سوی خدا مشخّص می‌کنند ولی «وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ»،[۱۴] ما در داخل وجود خود شما نیز فلش قرار داده‌ایم.

میل انسان به نامحدود

اگر خاکستر گناه را روی فطرت نریزید، فطرت تو عطش خدا دارد. این را خدا می‌گوید. اگر تأمّل کنی که چرا من به امر محدود راضی نیستم؟ چرا همه چیز را نامحدود می‌خواهم؟ یک نامحدود وجود دارد که تو آن را می‌خواهی. منتها آن را اشتباه گرفته‌ای. تو تصوّر می‌کنی اگر پول زیاد داشته باشی هرچه بیشتر به بینهایت می‌رسی امّا نمی‌رسی، پول تو را سیر نمی‌کند. حالا رئیس جمهور شدی، آیا راضی شدی؟ والله خیر! ریاست جمهوری انسان را سیر نمی‌کند. چه چیزی انسان را قانع می‌کند؟ چه چیزی انسان را راضی می‌کند؟ چه چیزی انسان را راضی می‌کند؟ «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۵].

این جناب زهیر بن قین که جان من به قربان او، پدر و مادر من به قربان او. او دنبال دنیا بود. تا زمان که دنبال دنیا بود، حق و باطل را تشخیص نمی‌داد، در جنگ صفّین به جنگ علی علیه السّلام آمده بود، جزء یاران معاویه بود. بعد هم دنبال زندگی بود، آدم ثروتمند و متمکّنی بود. وقتی شنید امام حسین علیه السّلام به کوفه می‌رود خیلی فرار می‌کرد که به دردسر نیفتد، واقعاً از دردسر زندگی هراس داشت. جنگ، دردسر است، جبهه رفتن، دردسر است، دفاع از حرم دردسر است بگذارید ما دو روز هم بدون جنگ زندگی کنیم، چه خبر است این‌قدر از انقلاب حرف می‌زنید؟!! بگذارید یک مقدار به رفاه برسیم، یک مقدار در این دنیا لذّت ببریم. زهیر چنین شخصیتی داشت، می‌خواست چند روز دنیا را با لذّت بگذراند و حوصله‌ی دردسر نداشت. امّا چه چیزی در وجود او بود؟ خود سیّد الشّهداء علیه السّلام دنبال او فرستاد. وقتی که زهیر آمد و امام حسین علیه السّلام پرده‌ها را برای او کنار زد و فطرت زهیر را بیدار کرد حالا فهمید که آرامش در چیست؟ زهیر در شب عاشورا، یعنی از آن لحظه‌ای که به امام حسین علیه السّلام پیوست تازه مفهوم زندگی را فهمید. لذا به حاضر نشد به هیچ قیمتی حاضر نشد دست از امام حسین علیه السّلام بردارد. زندگی این‌جا است، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً»،[۱۶] در قرآن کریم هم حیات طیّب را داریم و هم «مَساکِنَ طَیِّبَهً»،[۱۷] که در سوره‌ی مبارکه‌ی صف آمده است. «طیّب» دلپذیر است. بعضی اوقات انسان خانه‌ی خوبی دارد امّا همسایه‌ی خوبی ندارد ولی زندگی خوبی ندارد، زندگی در چنان خانه‌ای برای او ناگوار است. آن‌جا که برای آدم آرامش می‌آورد، آدم دغدغه ندارد و کاملاً راحت است. کسانی که در کشتی حضرت نوح علیه السّلام نشسته بودند، همه‌ی عالم طوفان بود، همه‌ی عالم زیر آب رفته بود. همه زیر آب رفته بودند ولی این کشتی، این ۸۰ نفر که در کشتی بودند اصلاً نگرانی و دغدغه نداشتند، روی آب، در این طوفان، طوفان عالمگیر، این کشتی آرامش داشت. امّا آن‌ها همچنان آرام بودند. کسانی که با امام حسین علیه السّلام آمده بودند والله چنان آرامشی داشتند که شب عاشورا مثل این‌که اصلاً در محاصره نیستند! هیچ وقت عبادتی چنین آرامشی به آن‌ها نداده بود. نماز شب‌های آن‌ها بسیار استثنایی بود، با همه‌ی نماز شب‌ها فرق داشت. صبح عاشورا هر کسی می‌رفت متانت و آرامش داشت و هیچ کدام از آن‌ها دستپاچه نبودند. آن بدبخت‌ها که دیوانگی می‌کردند، بدن‌ها را قطعه قطعه می‌کردند، زیر سم اسب‌ها له می‌کردند دیوانگی می‌کردند، اضطراب بود، آن‌ها آن‌قدر ذلیل و پست بودند که نمی‌دانستند چه کنند. خدای متعال همه چیز را از آن‌ها گرفته بود، آن‌ها نمی‌دانستند چه جهنّمی برای خود درست می‌کنند ولی لشکر امام حسین علیه السّلام می‌دانستند که خدا به وسیله‌ی امام حسین علیه السّلام جلوی پای آن‌ها قرار داده است، «إنَّ الحُسَین مِصبَاحُ الهُدى»،[۱۸] خدا این چراغ هدایت را در دل آن‌ها روشن کرد. آن‌ها هم امام حسین علیه السّلام را می‌دیدند ولی «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً»،[۱۹] با این‌که آن‌ها امام حسین علیه السّلام را دیدند بر شقاوت آن‌ها اضافه شد.

سعی امام حسین علیه السّلام در معرّفی خود به سپاه عمر سعد

امام حسین علیه السّلام چندین مرتبه خود را معرّفی کرد. یک مرتبه آمد و داد زد و همه شنیدند و امام حسین علیه السّلام آن‌ها را ساکت کرد. فرمود: آیا من را می‌شناسید؟ گفتند: بله، شما را می‌شناسیم، شما پسر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستید. فرمود: آیا می‌دانید مادر من فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است؟ گفتند: بله. آیا می‌دانید عموی من، حمزه سیّد الشّهداء است؟ گفت: آیا می‌دانید جعفر طیّار پسر عموی من است؟ خدا دو بال به او داده است؟ گفتند: بله، می‌دانیم! فرمود: آیا می‌دانید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إنَّ الحَسَنِ وَ الحُسَین سَیِّدَی شَبَابِ أهلِ الجَنَّه»؟ اگر قبول ندارید الآن کسانی که این حدیث را از دو لب پیغمبر شنیده‌اند زنده هستند. سراغ جابر بن عبدالله انصاری بروید، از او بپرسید، زید بن ارقم شنیده است، بروید از آن‌ها بپرسید، حضرت چند نفر را اسم برد و گفت: بروید از آن‌ها بپرسید. آیا آن‌ها هدایت شدند؟ خیر، چرا؟ چون گوش دل آن‌ها کر بود و چشم دل آن‌ها کور.

نگرش عمیق در آفرینش

امّا زهیر با آن سابقه‌ای که داشت و با این رفاه‌طلبی که داشت دید راه را اشتباه رفته است. هیچ کدام از این راه‌ها سعادت او را تأمین نکرده است و او تازه به مطلب حق رسیده است، «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ»،[۲۰] هم کران تا کران، افق تا افق هرچه آفریده‌ایم، نوای حق دارد: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»،[۲۱] همه‌ی موجودات بدون استثناء به سوی او هستند، کلام او هستند، دم او هستند، سخن او هستند، زمزمه‌ی او هستند. کاروان هستی زمزمه‌ی واحدی دارند، «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»،[۲۲] همه به سوی خدا هستند. شما هم اگر خطّ موجودات را بگیرید به سوی خدا می‌روید. آن‌ها دائم الذّکر هستند، آن‌ها دائم السّجود هستند، کار آن‌ها، آن‌ها را از خدا غافل نمی‌کند. ولی من بیچاره ممکن است روی منبر برای شما بازی کنم و خدا را از یاد ببرم. در نظر چه کسی صحبت می‌کنم؟

وصف امام حسین علیه السّلام از گذران عمر

از وجود نازنین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام حدیثی آمده است که اگر کسی اهل دل باشد پیام‌های بسیار متعدّدی دارد. گفتند: «کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟»،[۲۳] آقا جان در چه حالی هستی؟ در زبانی عربی حال شما چطور است را به صورت «کَیْفَ أَصْبَحَتَ؟» می‌گویند. امام حسین علیه السّلام حال شخصی خود را نفرمودند، حال انسان‌ها را فرمودند. گفتند: «أَصْبَحْتُ وَ لِی رَبٌّ فَوْقِی»، من در حالی هستم که یک قدرت لا یتناهی بر من احاطه دارد، کسی بر من اشراف دارد، بالای سر من است، «وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُنِی»، مرگ، پشت من افتاده است، دنبال من است. همه‌ی ما همین‌طور هستیم. ما که داریم عمر می‌کنیم، مرگ دنبال ما می‌آید. امام حسین علیه السّلام به این مسئله تصریح کرد. فرمود: مرگ، دنبال ما می‌آید، «وَ النَّارُ أَمَامِی»، جلوی پای بشر اگر غفلت کند در جهنّم افتاده است. چون تقوا پلی است که روی جهنّم کشیده شده است. وقتی آدم در مسیر حرکت کند، هر جایی که غفلت کند گناه سراغ او می‌آید و او به جهنّم می‌افتد. فرمود: مسیر من، آتش جهنّم است.

«وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی»، خدا تیم حفاظتی و بازرسی در اطراف من چیده و نمی‌گذارد من هیچ جا تکان بخورم، همه جا با من هستند و کارهای من را زیر نظر گرفته‌اند و آن را ضبط می‌کنند. حُسّاب یک یا دو ملک نیستند، «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبِینَ‏»،[۲۴] خدا یک قشون برای هر کدام از ما گذاشته است. اطراف هر کدام از ما یک قشون گرفته است و تمام حرکات و سکنات و نیّت‌هایی که داریم را زیر نظر دارند. ما بپّا (محافظ) داریم نه یک نفر، ما یک لشکر بپّا (محافظ) داریم، «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی … لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ»، آرزوهایی که دارم، چیزهایی که می‌خواستم در زندگی به آن نرسیدم، عاجز بودم از این‌که به آرزوهای خود برسم. «وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ» هیچ وقت دلم نمی‌خواست داغ ببیند ولی علیرغم میل خود، هر سال، هر ماه یک خبر ناگوار، فلان دوست تو هم فوت شد، فلان فامیل تو هم فوت شد، فلان جوان هم فوت شد، فلان انسان صالح هم از دست رفت، فلان ولی خدا هم دامن کشید و رفت و

ناتوانی انسان در دفع ناملایمات زندگی

آدم می‌خواهد خیلی چیزها را در زندگی نبیند ولی بر خلاف میلش همیشه ناگواری‌ها است، قدم به قدم مشکلات وجود دارد. اگر قدرت داشتم نمی‌گذاشتم یک کدام از این‌ها برای من اتّفاق بیفتد ولی آن‌قدر بلاها و داغ‌ها و غصّه‌ها را متحمّل شده‌ام و نتوانسته‌ام یکی از آن‌ها را از خود دور کنم. «لَا أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ»، نمی‌توانم آنچه را دوست ندارم دفع کنم، در اختیار من نیست. «وَ الْأُمُورُ بِیَدِ غَیْرِی»، من اصلاً هیچ نقشی ندارم، کار به دست دیگری است. این حرف‌ها و این واقعیات امام حسین علیه السّلام را در زندگی می‌خواهد. یک جایی هستید که خدا در آن‌جا نباشد؟ سایه‌ی قدرت خدا بر شما احاطه نداشته باشد؟

غفلت، موجب سیاهی پرونده‌ی انسان

واقعاً اگر چشم شما غفلت کند، زبان شما غفلت کند، قدم و قلم شما غفلت کند آیا آتش نیست؟ آیا پرونده‌ی ما کم در این غفلت‌ها خراب شده است؟ ما جلوی هر چیزی که پیش می‌رویم از روی آتش می‌رویم. هر جا پل تقوا را رسم نکردیم و مستقر نکردیم به جهنّم افتاده‌ایم و در گودال جهنّم هستیم.

خدا آقای بهجت ما را با امام حسین علیه السّلام محشور کند، این بزرگوار می‌فرمودند: چاله، چوله‌ها را پر کنید دارید می‌روید (عیوب خود را برطرف کنید) چاله‌هایی که کنده‌ایم. وقتی مرگ ما فرا برسد می‌بینیم که از چاله‌ای درآمده‌ایم و به چاه می‌افتیم. باید قبلاً این خلأها را پر کرد. ما یقین داریم که قشون‌ها و تیم‌های حفاظتی ما را تحت نظر دارند. نه بیرون ما را، درون ما را، فکر ما را، نیّت ما را، خواست‌های ما را، این ملائکه همه‌ی این‌ها را ضبط می‌کنند. این‌که الآن داخل مسجد نشسته است دلش کجا است؟ بنده که نمی‌دانم ولی «وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی»، حسابگران الهی دور شما را گرفته‌اند، درون و بیرون شما را ضبط می‌کنند. کار به دست دیگری است؛ کار به دست دیگری است یعنی چه؟ یعنی من با این ضعفی که دارم اگر او بخواهد من را عذاب می‌کند، اگر بخواهد من را عفو می‌کند، «فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ إِنْ شَاءَ عَفَى عَنِّی»، اگر خواست من را چوب می‌زند (تنبیه می‌کند) به خاطر گرفتاری‌هایی که خودم برای خودم درست کردم و اگر هم خواست نادیده می‌گیرد، می‌بخشد.

اظهار فقر به درگاه خدای متعال

سپس امام حسین علیه السّلام این جمله را فرمودند: «فَأَیُّ فَقِیرٍ أَفْقَرُ مِنِّی»، چه کسی از من بیچاره‌تر است؟ این بشر بیچاره… چاره‌ی این بشر بیچاره در این است که چاره‌ساز خود را پیدا کند و خود را به او بسپارد: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ»،[۲۵] «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ»،[۲۶] کسی که خود را در دامن رحمت خدا بیندازد، خود را به خدا بسپارد و بداند موجود ضعیفی است و واقعاً به خدا پناه ببرد، خدا به او پناه می‌دهد و آن مقصد اعلی که انسان آرزو دارد که به جمال برسد، به کمال برسد، به قدرت برسد، به علم برسد، به حیات طیّبه برسد، همه‌ی این‌ها برای او است، هر کسی هرچه دارد عاریت است، خدا به او داده است. آدم به او برسد به همه چیز رسیده است.

ایّام اسارت و سختی‌های اسارت آل رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم

ایّام، ایّام اسارت آل رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم است. چقدر اسیری بر دختر امیر المؤمنین علیه السّلام سخت است. همین پرده‌نشینانی که متوجّه بودند تا مبادا یک مرتبه نامحرم قد و بالای آن‌ها را ببیند. از عصر عاشورا آن‌ها گرفتار دست نامحرمان شدند. یک عدّه انسان پست و رذل به خیمه‌ها هجوم بردند. حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام وصیّت کرده بود: خواهرم، وقتی به خیمه‌ها هجوم می‌آورند به این عزیزان بگو زینت‌آلاتی که دارند جلوی آن‌ها بیندازند و آن‌ها را مشغول کنند تا دست به آن‌ها نزنند. زنی از آل بنی بکر بود، با این‌که از لشکر دشمن بود عمود خیمه را کشید. ولی نحوه‌ی هجوم این نامردها را به این خیمه‌ها دید و طاقت نیاورد. جلوی خیمه‌ی زینب سلام الله علیها آمد و عمود خیمه را کشید و گفت: چه کسی جرأت دارد دست به آن‌ها بزند؟ مگر آن‌ها ناموس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیستند؟!

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی تین، آیات ۴ و ۵٫

[۳]– سوره‌ی إسراء، آیه ۷۰٫

[۴]– سوره‌ی شمس، آیه ۸٫

[۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۵۸٫

[۶]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۴، ص ۳۷۰٫

[۷]-‌ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏ ۲، ص ۳۰۰٫

[۸]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۴، ص ۳۷۰٫

[۹]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۱۰]– سوره‌ی حج، آیه ۴۶٫

[۱۱]– سوره‌ی ممتحنه، آیه ۱٫

[۱۲]– سوره‌ی حج، آیه ۴۶٫

[۱۳]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۱۴]– همان.

[۱۵]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۱۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۷٫

[۱۷]– سوره‌ی صف، آیه ۱۲٫

[۱۸]– مثیر الأحزان، ص ۴٫

[۱۹]– سوره‌ی إسراء، آیه ۸۲٫

[۲۰]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۲۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۵۲۹٫

[۲۲]– سوره‌ی شوری، آیه ۵۳٫

[۲۳]-‌ الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۶۰۹٫

[۲۴]– سوره‌ی انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۲۵]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۷۴٫