وهابیت نیز یکی از فرقه هایی است که خود را منتسب به حنبلیها می دانند بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده اند. به طور مثال ذهبى متوفّاى ۷۷۴، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت که خود همانند ابن تیمیّه(موسس اصلی فرقه ضاله وهابیت) حنبلى مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش بود، در نامه اى خطاب به وى مى نویسد:
اى بى چاره! آنان که از تو متابعت مى کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند … نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغ گو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.


تا آن جا که مى نویسد:
گمان نمى کنم تو سخن مرا قبول کنى! و به نصیحت هاى من گوش فرا دهى! تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد مى کنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد؟ به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان که در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغ گو، نادان و بى عار زیاد به چشم مى خورند.( الإعلان بالتوبیخ، ص ۷۷ و تکمله السیف الصقیل، ص ۲۱۸٫)
یا پدر محمد بن عبدالوهاب که وهابیت از طرف وی جان تازه ای گرفت و در حقیقت وی وهابیت را به طور رسمی تاسیس کرد، در مورد فرزندش این گونه اعتقاد داشت که وی گمراه است و مردم را از ارتباط با وى برحذر مى داشت. (الدرر السنیّه فى الردّ على الوهّابیّه، ص ۴۲)
با این وجود روشن است که وقتی خود علمای اهل سنت و بالاخص مذهب حنبلی خودشان را از رهبران این فرقه این طور دور می کنند بدین معنی است که حتی اهل سنت نیز این فرقه ضاله را قبول نداشته و آن را رد کرده اند.
به هر حال برای اینکه کاملا با نظر تمام علمای اهل سنت نسبت به این فرقه آشنا شویم باید بگوییم که در یک جمع بندی کلی می توان گفت که جامعه اهل سنت نسبت به ابن‌تیمیه، که موسس این فرقه ضاله است سه نظریه دارند:(با توجه به این نظرات می توان فرق اساسی بین اهل سنت و این فرقه را به دست آورد)


۱ – 
معتقدند که ابن‌تیمیه، مشبّهه بود.
اهل سنت، مشبّهه را کافر می‌دانند. یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. ابن‌تیمیه صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا و چشم و صورت است. مانند ابو یعلی که گفته بود خدای عالم همه چیز دارد و فقط دو چیز ندارد: ریش و عورت. (رک: وهابیت از منظر عقل و شرع)


۲ – 
عده‌ای می‌گویند که زندیق و ملحد و بی‌دین است. چون نسبت به نبی مکرم (صلی الله علیه و سلم) جسارت کرده و می‌گوید وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) از دنیا رفت:
مات فات.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) هیچ خاصیت و فائده‌ای ندارد و حتی برای خودش هم دفعِ ضرری ندارد.
یعنی همان حرفی است که حجاج گفت:
عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است، چون با این عصا می‌توانم یک مار یا عقربی را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است.

 

۳ – عده‌ای هم می‌گویند که ابن‌تیمیه منافق است. چون نسبت به امیرالمؤمنین جسارت کرده است. ابن‌تیمیه می‌گوید که علی بن أبی طالب در ۱۷ جا اشتباه کرد و خلاف قرآن فتوا داده است و در تمام جنگ‌هایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این آیه شریفه است:
تِلْکَ الدَّارُ الْآَخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره قصص/آیه۸۳)
آیا بغض از این بالاتر؟ در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لا یحبه إلا مؤمن و لا یبغضه إلا منافق.(صحیح مسلم، ج۱، ص۶۰)
ابن‌تیمیه نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به قدری وقیحانه برخورد کرده است که مثلا می‌گوید:شیعه هم نمی‌تواند ثابت کند که علی مسلمان بوده است.
یا:علی، علمی نداشت و شاگرد مکتب ابوبکر بوده و اگر چیزی هم یاد گرفته، از ابوبکر یاد گرفته است.
یا:جناب عثمان، حافظ قرآن بود و بعضی از شب‌ها، تمام قرآن را در یک شب می‌خواند، ولی معلوم نیست که علی بن أبی طالب،‌ همه قرآن را بلد بود یا خیر.
یا در مورد صدیقه طاهره می گوید: و فی فاطمه شعبه من النفاق.

 


(
التنبیه و الرد لحسن السقاف، ص۷ ـ کلمه الرائد لمحمد زکی الدین ابراهیم، ج۲، ص۵۴۶ )
شما کدام سنی را می شناسید که چنین اعتقاداتی داشته باشد و این خود به خوبی روشن می کند که این فرقه ضاله تا چه اندازه با اهل سنت فرق می کند.
در پایان به کلامی از مولوی عبدالرحیم رضوی که یکی از علمای کنونی اهل سنت است اشاره می کنیم تا خودتان از زبان یک سنی به ماهیت اهل سنت پی ببرید:
وی می گوید: تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با اهل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند؛ برای مثال زمانی که وهابیت را انگلیس در بلاد حرمین شریفین راه‌ انداخت، آنها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه آثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاه‌های ملکوتی جنت البقیع را که مقبره‌ها و عمارتهایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول (ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند. تاریخ گواه است که آنها خون همه امت اسلامی را مباح می‌دانستند به جز پیروان خود. آنها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء آنها بر همگان شناخته شده است؛ بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نام‌های دیگری به میدان بیاورند که متاسفانه در کشور‌های اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.
مساله‌ای که امروز جای تاسف زیادی دارد، این است که بعضی از مسلمانان گول این راه کار جدید را خوردند که در برخی موارد موجب تخریب چهره واقعی اهل سنت شده است. توصیه بنده به مسلمانان این است که این گروه ضاله را که تفاوت فکری و نظری و مقادیر زیادی با عقاید اسلامی قدیمی دارد می‌توان شناخت پس همواره تلاش کنند که در دام این شیاطین نیفتند؛ زیرا آنها در اقوام و قبیله‌ها و همه کشورهای اسلامی نفوذ کرده‌اند

 

 

منبع:پرسمان