پیش از پاسخ به سوال شما ابتدا لازم است به عنوان مقدمه بحثی را درباره لفظ اهل سنت و به تبع آن لفظ شیعه داشته باشیم.
عبارت «اهل سنت» اولین بار در قرن دوم هجری به عنوان نام برای یک مذهب به کار رفت این اصطلاح نامی برای اهل حدیث در مقابل طرفداران معتزله رائج شد. در سال چهلم هجرت، زمانی که خلافت به دست معاویه افتاد، طرفداران او خود را «اهل جماعت» نامگذاری کردند بدون ذکر عبارت اهل سنت، اما اینکه پیروان ابوبکر، و عمر و عثمان خود را اهل جماعت نامیده باشند از طرف هیچ یک از صحابه تأیید نشده است. در کتاب تاریخ دمشق آمده: ابن مسعود می گوید: جماعت آن است که موافق حق باشد اگر چه مردم از راه جماعت جدا شده باشند چرا که جماعت گروهی است که موافق با «اطاعت خدا» باشد خلاصه: اهل الجماعه در زمان معاویه برای سنیان اسم شد و تا قرن دوم هجری، نامی از اهل سنت وجود نداشت. سپس در قرن دوم، اهل حدیث آن را اسمی برای خود در مقابل معتزله قرار دادند.
ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامین می گوید: اهل سنت یعنی اصحاب حدیث.
در کتاب منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد آمده چنین روایت شده: «عسکری از سلیم بن قیس عامری روایت کرده: ابن کواء از علی (ع) راجع به سنت، بدعت، جماعت و تفرقه سئوال کرد و آن حضرت در جواب فرمود:
ای پسر کواء، حال که از این مسأله سئوال کردی پس به جواب آن دقت کن، به خدا قسم سنت همان سنت محمد (ص) است و بدعت جدایی از سنت اوست و جماعت همانا همگرایی با اهل حق است هر چند تعدادشان کم باشد و تفرقه همگرایی با اهل باطلست ولو تعدادشان زیاد باشد.» [۱]
مراد از اهل سنت چیست؟


ابن میثم بحرانی روایت کرده که مردی به امیرالمؤمنین علی (ع) عرضه داشت:
یا امیرالمؤمنین راجع به اهل جماعت و اهل تفرقه و اهل سنت و اهل بدعت برایم توضیح دهید؟
حضرت در پاسخ فرمود: حال که سئوال کردی پس خوب توجه کن چرا که نظر دیگران در این رابطه اهمیتی ندارد اما اهل جماعت عبارت است از من و پیروان من هر چند تعدادشان کم باشد و این همان حقی است که از ناحیه خدا و رسولش صادر گردیده و اما اهل تفرقه عبارتست از مخالفان من و مخالفان پیروان من هر چند تعدادشان زیاد باشد و اما اهل سنت عبارتست از:
کسانی که به سنت خدا و رسولش تمسک می کنند نه آنان که تابع رای و خواسته های نفس خویش اند ولو تعدادشان زیاد باشد.»[۲]
پس در این دو روایت مطالبی قابل توجه است:


اولاً: مراد از سنت همانا سنت رسول خدا (ص) است و اهل سنت کسانی هستند که به سنت خدا و رسولش تمسک می کنند نه آنانکه تابع رأی و خواسته های نفس خویش اند.
ثانیاً: تعداد کم یا زیاد هرگز ملاک حقانیت برای یک دسته و گروه نیست بلکه ملاک عمل به سنت خدا و رسولست.
ثالثاً: در صدر هر دو روایت امیرالمؤمنین (ع) به سائل فرمود:دقت کن، و در روایت دوم فرمود: نظر دیگران در این رابطه هیچ اهمیتی ندارد.
جالب اینکه: بنابر گفتار ابن ابی الحدید(از بزرگان اهل سنت) که می گوید: اهل سنت یعنی کسانی که به طور حقیقی به سنت خدا و پیامبر (ص) عمل می کنند همانا پیروان «جعفر بن محمد الصادق (ع) هستند» نه کسانی که به ظاهر مدعی اهل سنت هستند، [۳] ابن ابی الحدید پس از ذکر اقوال در باب افضلیت علی (ع) بر سائر صحابه گوید:
و من العلوم علم الفقه، و هو (ع) اصله و اساسه و کل فقیه فی الاسلام فهو عیال علیه و مستفید من فقهه، اما اصحاب ابی حنیفه کابی یوسف و محمد و غیر هما فاخذوا عن ابی حنیفه، و اما الشافعی فقرا علی محمد بن الحسن فیرجع فقهه ایضا الی ابی حنیفه، و اما احمد بن حنبل فقرا علی الشافعی فیرجع فقهه ایضا الی ابی حنیفه و ابو حنیفه قرا علی جعفر بن محمد (ع) و قرا جعفر علی ابیه (ع) و ینتهی الامر الی علی (ع) و اما مالک بن ائس فقرا علی ربیعه الرای و قرا ربیعه علی عکرمه، و قرا عکرمه علی عبد الله بن عباس، و قرا عبدالله بن عباس علی علی ابن ابیطالب (ع). [۴]
از جمله علوم، علم فقه است که علی (ع) اصل و اساس و ریشه علم فقه می باشد، و هر فقیهی در اسلام بر سر سفره ی علی (ع) بوده و از او استفاده نموده، اما اصحاب ابوحنیفه مانند ابویوسف و محمد و غیر این دو، فقه و سنت را از ابوحنیفه گرفته اند، و اما شافعی فقه را قرائت کرده و گرفته از محمد بن حسن (که از اصحاب ابوحنیفه بود) پس او نیز فقهش را از ابوحنیفه گرفته است و اما احمد بن حنبل فقه و سنت را از شافعی گرفته پس فقه او نیز (به واسطه شافعی و محمد بن حسن) بر می گردد به ابوحنیفه و ابوحنیفه فقه و سنت را از جعفر بن محمد (ع) گرفته و جعفر (امام صادق «ع») فقه را از پدرش (امام باقر «ع») گرفته تا امر (به واسطه ی امام سجاد (ع) و امام حسین «ع») منتهی می شود به امام علی بن ابیطالب (ع).
(
این ها سه تا از فقهاء و امامان مذاهب اربعه اهل تسنن بودند که همگی فقه و «سنت رسول الله ص» را از امام صادق (ع) گرفته اند)
و اما مالک بن انس فقه و سنت را بر ربیعه الرای خوانده و ربیعه بر عکرمه و عکرمه بر عبدالله بن عباس و عبدالله بن عباس از امیرالمؤمنین حضرت علی (ع).
همانگونه که ملاحظه فرمودید فقهاء و امامان اربعه ی اهل سنت که ۴ نفرند:


۱-
ابوحنیفه ۲- احمد حنبل ۳- مالک بن انس ۴- شافعی
در فقه و سنت همگی محتاج امامان و پیشوایان شیعه هستند، به این صورت که احمد حنبل و شافعی فقه و سنت را از ابوحنیفه گرفته اند و ابوحنیفه که از شاگردان امام صادق (ع) است فقه و سنت را از امام صادق (ع) گرفته است و اما مالک بن انس فقه و سنت را از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) گرفته.
از این گفتار ابن ابی الحدید ۴ نتیجه ی مهم بدست می آید:
۱-
اهل سنت حقیقی و کسانی که عامل به سنت پیامبرند عبارتند از:
شیعیان و پیروان جعفر بن محمد (ع) که او امام و پیشوای شیعیان است پس اهل سنت واقعی ما هستیم چون بر سر چشمه ی جوشان سنت نبوی نشسته ایم نه کسانی که به واسطه و وسائط فقه شان را از امام صادق (ع) و امیرالمؤمنین (ع) گرفته و بعد آنرا تحریف کردند.
۲-
از اینکه به پیروان این ۴ فقیه (ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد بن حنبل) اهل سنت می گویند از روی اغماض است زیرا معلوم شد که اهل سنت واقعی ما هستیم و آنها فقط این نام را با خود «حمل» می کنند.
۳-
اگر در میان آنها (پیروان ابوحنیفه، احمد حنبل، مالک، شافعی) حقایقی از فقه و سنت پیامبر اکرم (ص) دیده می شود به واسطه امامان شیعه است پس حقیقت و کل حقیقت در مذهب تشیع است.
۴-
معلوم شد که «شیعه» حق است و اقرار علماء اهل سنت بر این که سنت را از امام صادق (ع) و حضرت علی (ع) گرفته اند همگی دلالت بر حقانیت شیعه می کند لذا دین حقیقی و آن دینی که بر حضرت محمد (ص) از جانب «الله تبارک و تعالی» رسیده همین دین است که شیعیان دارند و به همین خاطر امام صادق (ع) به یکی از اصحاب خود فرمود: «والله انتم علی دینی و دین ابائی اسماعیل و ابراهیم (ع)»
به خدا قسم شما شیعیان بر دین من و دین پدرانم اسماعیل (ع) و ابراهیم (ع) هستید.

 

 

منبع:پرسمان


[۱] کتاب منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد جلد ۱ صفحه ۱۰۹
[۲]
شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی
[۳]
ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه ۱۸ چاپ اسماعیلیان
[۴]
ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه ۲۸ چاپ اسماعلیان