سیّد بن طاووس گوید:

راوی گوید: خانواده‌ی امام حسین (ع) و بازماندگان او را در حالی که به ریسمان بسته بودند، نزد یزید آوردند. چون در آن حال در برابر او ایستادند، علیّ بن حسین (ع) فرمود: ای یزید تو را به خدا سوگند می‌دهم! چه گمان به پیامبر خدا داری اگر ما را در این حالت ببیند؟ یزید دستور داد تا ریسمان‌ها را باز کردند.

 

 

قال السّیّد بن طاووس:

ثُمَّ أُدْخِلَ ثَقَلُ الْحُسَیْنِ (ع) وَ نِسَاؤُهُ وَ مَنْ تَخَلَّفَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ عَلَى یَزِیدَ وَ هُمْ مُقَرَّنُونَ فِی الْحِبَالِ فَلَمَّا وَقَفُوا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُمْ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ قَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع): «أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الصِّفَهِ» فَأَمَرَ یَزِیدُ بِالْحِبَالِ فَقُطِّعَتْ.[۱]


[۱]– اللهوف: ۲۱۳، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۳۸۳، البحار ۴۵: ۱۳۱، العوالم ۱۷: ۴۳۲٫