دانشجوی گرامی؛ منظور از سکوت حضرت علی علیه السلام صبر آن بزرگوار می باشد همچنان که خود آن حضرت فرمودند: صبرت و فی العین قذی، و فی الحلق شجی، اری تراثی نهبا. شکیبایی نمودم در حالی که از فزونی اندوه، مانند کسی بودم که در چشم او خاشاک باشد، یا در گلوی او استخوانی آزاردهنده باشد، زیرا می دیدم که حق موروثی من به تاراج رفته.(نهج البلاغه، خطبه: ۳٫)

 

 


توضیح جواب: واقعیت این است که تحلیل برخی حوادث تاریخی بسیار مشکل است و هضم برخی رفتارها بسیار سنگین است. اما انگیزه های مختلف، انسان را به جایی می رساند که رفتارهای ناباورانه انجام دهد. در زمان پیامبر اسلام(ص) برخی رگه های مخالفت با سنت نبوی و دشمنی با اهل بیت از سوی برخی یاران پیامبر(ص) دیده می شد. مانند اعتراض در صلح حدیبیه، نافرمانی از شرکت در سپاه اسامه، توهین به پیامبر(ص) در هنگام نوشتن وصیت و… اما کسی باور نمی کرد که این تخلفات به جنایت تبدیل شود. در این باره توجه شما را به یک حدیث از امام علی(ع) جلب می کنیم: روزی اشعث بن قیس گفت: یا علی! چرا شمشیر نکشیدی؟ علی(ع) به او فرمود: همه اهل بدر و پیش کسوتان مهاجر و انصار را به کمک خواستم ولی از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر و از اهل بیت خودم هم کسی نداشتم که با آن بتوانم حقم را بگیرم چون حمزه در احد به شهادت رسید و برادرم جعفر هم در موته شهید شد و کسی برایم نماند مگر دو نفر ذلیل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقیل. به خاطر نبودن یار و یاور حقم را گرفتند.» (بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۴۶۵ ، ح ۵۵ به نقل از کتاب سلیم بن قیس).

 

البته درباره رفتار و سیره معصومان(ع) از دو زاویه «پیش نگاه» و «پس نگاه» مى‏توان به قضاوت نشست. با نگرش «پیش نگاه» امامان – علیهم السلام – معصوم هستند و «قول، فعل و تقریر» آنان، به ویژه در مسائل مرتبط با امامت و هدایت جامعه، از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. با پایبندى به این اصل اساسى باید به صحت رفتار و سیره امامان(ع) اعتقاد داشته، به مقدار توانایى در پى کشف اسرار و دلایل آن باشیم تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بندیم. بانگرش «پس نگاه» نیز مى‏توان به خردمندى و دوراندیشى امامان(ع) در موضع‏گیرى‏هاى آنان پى‏برد؛ زیرا رفتار و موضع‏گیرى امامان(ع)، با ملاحظه تأثیرگذارى در طول تاریخ و پیروزى نهایى حق بر باطل، تحقق مى‏یابد؛ اگر چه در زمان خودشان این پیروزى اتفاق نیفتد. با این نگاه، صبر و سکوت امام على(ع) فریادى رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ است. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند؛ چنان که ابوسفیان حاضر شده بود با امام على(ع) بیعت و علیه خلفا اقدام کند؛ اما امام على(ع) با آگاهى و دوراندیشى دست رد برسینه آن بدخواهِ مسلمانان زد. روزى دیگر امام على(ع) در پاسخ به حضرت فاطمه(س) فرمود: «اگر مى‏خواهى نام پدرت‏[رسول الله(ص)] همچنان باقى بماند، باید صبر کنیم».

 

براساس روایتى دیگر، امام على(ع) فرمود: «به خدا قسم، اگر خطر نابودى دین و بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در میان نبود، این گونه صبر نمى‏کردم». (بحارالانوار، مجلسى، ج‏۳۲، ص‏۶۱) این دو نمونه تاریخى و نمونه‏هاى فراوان دیگر حکایت از آن دارد که حساسیت زمانه اقتضا مى‏کرد، براى حفظ ظاهر اسلام، اهل‏بیت(ع) آن چنان صبر کنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار بگذرانند. اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهى ظلم و خیانت براى همگان آشکار شود. هنر امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) آن بود که به گونه‏اى رنج را تحمل کردند که روسیاهى آن براى ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفى در طول تاریخ به حقانیت اهل‏بیت(ع) گواهى دهد. به عنوان یک اصل کلى مى‏توان گفت: «هرگاه اظهار حق بامظلومیت همراه باشد، ماندگارى آن بیش‏تر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیش‏تر باشد، تأثیر آن حق در طول تاریخ پررنگ‏تر خواهد بود.» از این رو، کشاندن امام على(ع) براى بیعت و محنت‏هاى حضرت فاطمه(س) در این زمینه از جهت تاریخى و روابط زمینى یک «تحمیل» و ظلم آشکار بود، اما از جهت ملکوتى و آسمانى یک «انتخاب» به شمار مى‏آمد. به همین جهت، برخى اهل معرفت گفته‏اند: «على(ع) را نبردند بلکه خودش رفت؛ اما به گونه‏اى که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.»

 


همچنین بزرگان ما در پاسخ این پرسش که چرا حضرت على(ع) در این‏باره صبر کرد و با آن همه شجاعت دست به شمشیر نبرد گفته اند؟ ممکن است چنین برداشتى صورت گیرد که تنها راه رسیدن به حق، استفاده از شمشیر و زور است و تنها مى‏توان با توسل به نیروى قهریه، بدون در نظر گرفتن شرایط و پیامدهایى که ممکن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سیره پیامبران و به ویژه پیامبر گرامى اسلام(ص) نشان مى‏دهد که آن بزرگوار نیز هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبلیغ دین نبوده‏اند و حتى در بسیارى از اوقات ستم‏ها و ظلم‏هاى روا شده بر خود و پیروانشان را تحمل کرده‏اند تا بتوانند به مصالحى که آن را براى پیروانشان لازمتر مى‏دانسته‏اند، دست یابند.
پیامبر گرامى اسلام که اسوه حسنه ما مى‏باشد، همواره براى دستیابى به حق خود و پیروانشان تا آن زمان که مجبور نمى‏شده‏اند، دست به شمشیر نمى‏برده‏اند. و گاه مى‏شد که آن حضرت انجام عملى را تا موعد مقرر آن به تأخیر مى‏انداخت و یا به خاطر مصالح مسلمانان به پذیرش پیمان‏هاى ظالمانه‏اى تن مى‏داد.

 

 


مثلاً تمامى مفسران درباره آیه «وَ أَنذِر عَشیِرَتَکَ الأَقرَبینَ» سوره شعرا، آیه ۲۱۴٫ اتفاق نظر دارند که این آیه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هیچ یک از اقوام و خویشان پیامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنیده بودند و این تأخیر سه ساله به علت شرایط زمانى و مکانى ویژه بوده است. مثال دیگر این که در حدود سال ششم هجرت هنگامى که پیامبر با کفار قریش پیمان صلحى را منعقد کرد، هنگام نگارش پیمان‏نامه آن حضرت، على(ع) را فرا خواند و فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهیل بن عمرو، نماینده کفار قریش، گفت: این خدایى را که تو مى‏گویى، من نمى‏شناسم و تنها بنویس به نام خدا! پیامبر فرمود: همین را بنویس! پس پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: بنویس این قرارداد صلحى است بین رسول خدا و سهیل بن عمرو! سهیل گفت: اگر بر پیامبرى تو شهادت مى‏دادیم که با تو نمى‏جنگیدیم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنویس!
در مفاد این قرارداد چنین آمده بود که به مدت ده سال بین مسلمانان و کفار جنگى در نگیرد. و هر شخصى از کفار به پیامبر پناهنده شود، بازگردانیده شود؛ اما اگر از افراد پیامبر کسى به قریش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.
مفاد این پیمان‏نامه هر چند به نظر برخی از صحابه ظالمانه و غیر قابل پذیرش بود، اما پیامبر براى حفظ مصالح امت اسلامى و اهدافى بسیار ژرف‏تر از انعقادِ یک پیمان صلح آن را پذیرفت.
حضرت على(ع) نیز با ملاحظه خطرهایى که در صورت قیام او، جامعه اسلامى را تهدید مى‏کرد از قیام و اقدام مسلحانه بر علیه ظالمان خوددارى کرد، و با دشمنان خویش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در این جا به چند نمونه از خطرهاى جدى که در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهدید مى‏کرد، اشاره مى‏کنیم:

 


۱ – خطر مرتدین‏


بسیارى از گروه‏ها و قبایلى که در سال‏هاى آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‏هاى لازم اسلامى را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنها نفوذ نکرده بود. از این‏رو هنگامى که خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت‏پرستى را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلام در مدینه مخالفت کرده، حاضر به پرداخت مالیات اسلامى نشدند. اینان با گردآورى نیروى نظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت نخستین کارى که حکومت جدید انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنین موقعیتى که دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامى را تهدید مى‏کردند، هرگز صحیح نبود که امام(ع) پرچم دیگرى به دست گیرد و قیام نماید.
حضرت على(ع) در یکى از نامه‏هاى خود به مردم مصر، به این نکته اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «آن گاه که پیامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا، نه در فکرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وى از عهده‏دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبکر) بود. من دست باز کشیدم تا آن جا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارنش را یارى نکنم (و دست به قیام بزنم)، رخنه‏اى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت‏تر از رها کردن حکومت برشماست، که حکومت کالاى چند روزه دنیاست…


۲ – خطر مدعیان دروغین نبوت


علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیمبرانى دروغین مانند «مسیلمه»، «طلیحه»، «سجاح» نیز در صحنه ظاهر شده، هر کدام طرفداران و نیروهایى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نیروهاى آنان شکست خوردند.


۳ – خطر رومیان


خطر حمله احتمالى رومیان نیز مى‏توانست مایه نگرانى دیگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان درگیر شده بودند. از همین روى رومیان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مى‏کردند و در پى فرصتى بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر حضرت على(ع) دست به قیام مسلحانه مى‏زد، با تضعیف جبهه داخلى مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومى‏ها مى‏افتاد که از این ضعف استفاده کنند.
لذا در چنین شرایطی سکوت حضرت على(ع) همانند سکوت پیامبر است که گاهى براى مصلحت یا رفع فتنه سکوت مى‏نمود؛ مانند جریان طلب نمودن کاغذ و قلم در واپسین روزهاى حیات حضرت رسول(ص) که بعضى از حاضران (عمر) گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) یَهْجر»؛ (صحیح مسلم، ج ۵، ص ۷۶، دارالفکر، بیروت). پیامبر هذیان مى‏گوید، یا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ»؛ (صحیح مسلم، همان؛ صحیح بخارى، ج ۷، ص ۹، دارالفکر، بیروت). درد بر او غالب شده است و بیهوده حرف مى‏زند. تا جایى که حضرت دستور فرمودند همه از خانه بیرون بروند و از نوشتن صرف‏نظر کردند و سکوت فرمود.

 


امیر مؤمنان على بن ابى‏طالب(ع) نیز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگیرى از نابود شدن اسلام سکوت کردند. ابو طفیل مى‏گوید: در روز شورا من در کنار آن خانه – محل شوراى شش نفره – بودم که سر و صدا از اندرون بلند شد. شنیدم که امام على(ع) مى‏فرمود: «زمانى مردم با ابوبکر بیعت کردند به خدا قسم که من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عین حال اطاعت کردم تا مبادا مردم کافر شوند و گردن یکدیگر را با شمشیر بزنند. سپس ابوبکر براى عمر بیعت گرفت، در حالى که به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت کردم که مبادا مردم کافر شوند و امروز شما مى‏خواهید با عثمان بیعت کنید، اما به خدا سوگند، من رضایت نمى‏دهم و اطاعت نمى‏کنم».
در نهج‏البلاغه نیز مى‏خوانیم که آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم و کنار رفتم، در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و بدون یاور به پا خیزم و حق خود و مردم را بگیرم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتى که پدید آورده‏اند، صبر کنم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیرو مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. عاقبت دیدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد، نزدیک‏تر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى‏ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى‏دیدم میراثم را به غارت مى‏برند».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۳٫)
امام(ع) در جای دیگر می‌فرماید: «خوب مى‏دانید که من از همه کس به خلافت شایسته‏ترم. به خدا سوگند، تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۷۴٫)
آرى، حضرت على(ع) در برابر ظالمان و غاصبان کاری نکرد، تا زحمت‏هاى ۲۳ ساله پیامبر و خون شهدایى چون حمزه، جعفر طیار و… به هدر نرود. ایشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداری کرد تا اصل اسلام باقى بماند.

 

منبع:پرسمان