- شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد جُوینی خراسانی شافعی[۱] (۷۲۲ هـ. ق)
- عماد الدین اسماعیل ابو الفداء دمشقی شافعی ( ۷۳۲ هـ. ق)
- ذهبی شافعی (۷۴۸ هـ. ق)
- زین الدین ابن وَرْدی حَلَبی شافعی (۷۴۹ هـ. ق)
- زرندی حنفی (۷۵۷ هـ. ق)
- خلیل بن أیبک صَفَدی شافعی (۷۶۴ هـ. ق)
- عبدالله بن اسعد یافعی یمنی مکی شافعی (۷۶۸ هـ. ق)
- ابن کثیر دمشقی شافعی (۷۷۴ هـ. ق)
- محمّد بن عبد الله ابن بطوطه مراکشی (۷۷۹ هـ. ق)
- محمّد بن حسین بن احمد خلیفهی نیشابوری شافعی (قرن ششم)
شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد جُوینی خراسانی شافعی[۱] (۷۲۲ هـ. ق)
وی در کتاب گرانسنگ خود به نام فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمّه مِنْ ذُریّتهم (ع) بخشی را به امام علی بن موسی الرضا (ع) اختصاص میدهد و در عظمت شخصیت آن حضرت با عباراتی والا چنین یاد میکند:
فی ذکر بعض مناقب الإمام الثامن مظهر خفیّات الأسرار و مُبرز خبیّات الأمور الکوامن، منبع المکارم و المیامن و متبع الأعالی الحضارم و الأیامن، منیع الجناب رفیع القباب، وسیع الرحاب هموم السحاب، عزیز الألطاف غزیر الأکفاف أمیر الأشراف، قرّه عین آل یاسین و آل عبد مناف، السیّد الطاهر المعصوم و العارف بحقائق العلوم و الواقف علی غوامض السرّ المکتوم، و المُخبَّر بما هو آتٍ و عمّا غَیر و مضی، المرضیّ عندالله سبحانه برضاه عنه فی جمیع الأحوال، و لذا لُقِّب بالرضا علی بن موسی، صلوات الله علی محمّد و آله، خصوصاً علیه ما سحَّ سحاب و هما، و طلع نبات و نما.
و فی طرف من بیان أخلاقه الشریفه و أعرافه المنیفه و نبذٍ من کراماته الباهره و شمائله الزاهره، و ذکر بعض أحادیثه التی رواها عن آبائه حجج الله علی خلقه و آبائه، سلام الله علیهم و صلوات صلواته و تحیّات تحیاته[۲]؛
در یادکرد مقداری از مناقب امام هشتم، مظهر اسرار مخفی و آشکار کنندهی امور پنهانی، کان بزرگواریها و برکتها، پیروی شونده از سوی بزرگان، بلند بارگاه والا آستان، ابر بسیار پر خیز و بارانزا، الطافش کمنظیر، بسیار بخشنده، امیر بزرگواران، نور چشم خاندان یاسین و عبد مناف، سرور پاک و معصوم و آگاه به حقیقت علوم و دانا به امور پیچیده و نهانی و خیر ده از آینده و گذشته، پسندیده نزد خدا به رضای خداوند از وی در تمام احوال و از این رو به «رضا» ملقب شد، علی بن موسی، درود خدا بر محمّد و خاندانش، به خصوص بر او مادامی که ابری ببارد و گیاهی رشد کند و شکوفه برآرد.
و در اندکی از بیان اخلاق شریفش و نیکیهای فراوانش و کمی از کرامات روشن و خلق و خوی نورانیاش و ذکر بعضی از احادیثش که آن را از پدرانش، حجتهای خدا بر خلقش، درود خدا بر ایشان باد، نقل کرده است.
عماد الدین اسماعیل ابو الفداء دمشقی شافعی ( ۷۳۲ هـ. ق)
و کان یقال لعلیَّ المذکور: علیّ الرضا و هو ثامن الأئمّه الاثنا عشر، علی رأی الإمامیّه و هو علیّ الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن زین العابدین بن حسین بن علی بن إبیطالب، و علیّ الرضا هو والد محمّد الجواد، تاسع الأئمّه…[۳]؛
به علی بن موسی، علی الرضا نیز میگویند. آن حضرت، هشتمین پیشوای شیعیان و فرزند موسی الکاظم … و پدر محمّد الجواد نهمین امام شیعیان است….
ذهبی شافعی (۷۴۸ هـ. ق)
الإمام السیّد أبو الحسن علی الرضی بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علی بن الحسین الهاشمی…. و کان من العلم و الدّین و السؤدد بمکان[۴]؛
پیشوای بزرگ ابو الحسن علی الرضا، فرزند موسی کاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند علی بن حسین هاشمی است… از حیث دانش و دیانت و بزرگواری جایگاه ویژهای دارد.
جای دیگر میگوید:
أحَدُ الأعْلام هو الإمام… و کان سیّد بنی هاشم فی زمانه و أجَلُّهم و أنْبَلُهم و کان المأمون یُعَظِّمُه و یَخْضَعُ له و یتغالی فیه، حتّی أنّه جَعَله ولیّ عَهْدِه مِنْ بَعْده و کَتَب بذلک الی الآفاق…[۵]؛
[امام رضا (ع)] از جمله شخصیتهای بزرگ است. وی امام، سرور، بزرگوار و از برجستگان بنی هاشم در زمان خود به شمار میآمد. مأمون وی را بسیار ارج مینهاد و در مورد آن حضرت مبالغهآمیز سخن میگفت تا آنجا که وی را ولیعهد خود قرار داد…
جای دیگر مینویسد:
کبیر الشأن، له عِلْمٌ و بیانٌ و وَقْعٌ فی النفوس صَیّره المأمون ولِیّ عهده لجلالته[۶]؛
[امام رضا (ع)] از جایگاه والایی برخوردار بود. دانش و بیان وی بسیار بود و در دلهای مردم نفوذ داشت. مأمون به خاطر همین شکوه و جلالش، او را ولیعهد خود قرار داد.
همچنین میگوید:
و هو من الاثنا عشر الذین تعتقد الرافضهُ عصمتَهم و وجوبَ طاعتِهم[۷]؛
[امام رضا (ع)] یکی از ائمّهی دوازدهگانه به شمار میرود که شیعیان به عصمت و وجوب اطاعت از آنها اعتقاد دارند.
یقال: أفتی، و هو شابٌّ فی أیّام مالک[۸]؛
گفته میشود وی در جوانی و در دوران مالک بن انس [یکی از پیشوایان مذاهب فقهی اهل سنّت] فتوا میداد.
جایی دیگر میگوید:
کان سیّد بنی هاشم فی زمانه و أجلُّهم و أنْبَلْهم و کان المأمون یْبالغ فی تعظیمه…[۹]؛
… سرور هاشمیان در زمان خویش و جلیلترین و بزرگوارترین ایشان بود و مأمون او را بیش از اندازه بزرگ میداشت.
زین الدین ابن وَرْدی حَلَبی شافعی (۷۴۹ هـ. ق)
دربارهی امام رضا (ع) میگوید:
و هو ثامن الأئمّه الاثنا عشر علی رأی الإمامیه[۱۰]؛
بنا به اعتقاد شیعه، وی هشتمین پیشوای آنان به شمار میآید.
زرندی حنفی (۷۵۷ هـ. ق)
الإمام الثامن نور الهدی و معدن التقی الفاضل الوفی و الکاهل الصفی ذو العلم المکتوم الغریب المظلوم الشهید المسموم، القتیل المرحوم عین المؤمنین و عمده المؤمّلین شمس الشموس و أنیس النفوس، المدفون بأرض طوس، المجتبی المرتجی أبو الحسن علی بن موسی الرضا، کان (ع) من العلما الزهّاد الأبرار و الأولیاء الحکما و الأخیار…[۱۱]؛
امام هشتم نور هدایت و کان تقوا، فاضل با وفا و کامل پاک و مصفّا، دانشمند پنهان و غریب ستمدیدهی شهید و مسمون، کشته شده و به رحمت خدا پیوسته، چشم مؤمنان و رکن و ستون امیدواران، خورشید خورشیدها و انیس جانها، دفن شده در زمین طوس، برگزیدهی بدو امید بسته شده و پسندیده، ابو الحسن علی پسر موسی، ملقب به رضا، از علمای زاهد و نیک و اولیای حکیم و نیکو بود…
خلیل بن أیبک صَفَدی شافعی (۷۶۴ هـ. ق)
و هو أحد الأئمّه الإثنا عشر، کان سیّد بنی هاشم فی زمانه و کان المأمون یَخضَعْ له و یتغالی فیه[۱۲]؛
وی یکی از پیشوایان شیعیان دوازده امامی تلقّی میشود و سیّد و سرور بنیهاشم در زمان خود بوده و مأمون در برابر وی فروتنی میکرده و در مورد او مبالغهآمیز سخن میگفت.
عبدالله بن اسعد یافعی یمنی مکی شافعی (۷۶۸ هـ. ق)
الإمام الجلیل المُعَظَّم سلاله الساده الأکارم، أبو الحسن علی بن موسی الکاظم… أحد الأئمّه الإثنا عشر، أولی المناقب الذین أنْتُسِبَ الإمامیّه إلیهم فقصروا بناء مذهبهم علیه[۱۳]؛
[امام رضا (ع)] پیشوایی بسیار ارجمند و بزرگوار، از سلالهی بزرگان اهل کرم، ابو الحسن علی بن موسی الکاظم و از جمله پیشوایان دوازدهگانهی شیعیان و صاحب مناقب و فضایل پس بنای مذهبشان را بر او گذاردهاند…
ابن کثیر دمشقی شافعی (۷۷۴ هـ. ق)
وی در مورد سال وفات امام رضا (ع) میگوید:
و فیها [سنه ۲۰۳] توفّی من الأعیان علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب القرشی الهاشمی العلوی الملقّب بالرضا…[۱۴]؛
در سال ۲۰۳ هجری، یکی از شخصیتهای بزرگ، علی بن موسی قریشی هاشمی علوی ملقّب به رضا از دنیا رفت.
محمّد بن عبد الله ابن بطوطه مراکشی (۷۷۹ هـ. ق)
در سفرنامهی خود وقتی به مشهد الرضا میرسد آنجا را اینگونه وصف میکند:
و رَحَلْنا إلی مدینه مشهد الرضا و هو علی بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید بن أمیر المؤمنین علی بن أبیطالب، رضی الله عنهم، و هی أیضا مدینه کبیره… و المشهد المکرم علیه قبّهً عظیمهٌ فی داخل زاویهٍ تجاورها مدرسهو مسجد و جمیعها ملیح البناء، مصنوع الحیطان بالقاشانی و علی القبر دکانه خشب ملبسه بصفائح الفضّه و علیه قنادیل فضّه معلّقه و عتبه باب القبّه فضّه و علی بابها سِتْرُ حریر مُذَهّبُ و هی مبسوطه بانواع البسط و إزاء هذا قبر هارون الرشید… و إذا دَخَل الرافضی للزیاره ضَرَب قبر هارون الرشید برِجْله و سلَّم علی الرضا[۱۵]؛
به شهر مشهد الرضا مسافرت نمودیم. وی علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین شهید فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب است. رضوان خدا بر آنها باد. مشهد الرضا، شهر بسیار بزرگی بود… و بر بارگاه مکرم حضرتش، گنبد بزرگی بنا شده که از زیبایی خاصی برخوردار است. دیوارهای آن مزیّن به کاشی و بر روی قبر شریف، چهار چوبی از تخته با روکشی از نقره قرار داشت و بر فراز ضریح وی، چراغدانهایی از نقره آویزان و چهارچوب در گنبد از نقره و پردهی آن از حریر زربافت، و محوطه زیارتگاه، مفروش به فرشهای متنوع بود و در کنار آن، قبر هارون الرشید قرار داشت، که زایران شیعه هنگام ورود به زیارتگاه، قبر هارون الرشید را لگدکوب ، و بر قبر (شریف) امام رضا (ع) سلام میکردند.
محمّد بن حسین بن احمد خلیفهی نیشابوری شافعی (قرن ششم)
وی در تلخیص کتاب تاریخ نیشابور، در وصف امام رضا (ع) و مفاخر نیسابور قدیم که برکت آن تا ابد بر سکّان این بلد فایض و باقی است چنین میگوید:
از آن جمله آنکه چون سلطان اولیا، برهان اتقیا، وارث علوم المسلمین، مهبط اسرار ربّ العالمین، ولی الله، صفی الله، فلذه کبد رسول الله، غَوْثْ الأُمَّه و کشف الغمه یوم الاخذِ بالنواص و اضطرار المذنبین إلی الخلاص لإمتحان الأعمال بموازین الإخلاص حین البحاث و الاستبثاث یوم البعث، کما وعد فی المواقف الثلث؛ عند المیزان و تطایر الصحف و الصراط یبسط بساط الشفاعهو السری بالانبساط سلطان المقربین یوم الحشر و الجزا الإمام ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلواهالله و سلامه علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین و ابتاعهم أجمعین إلی یوم الدین در مدینه در شهور ۱۴۸ [هـ. ق.] نو مقدس ایشان ظهور یافت و در شهور ۱۹۴[هـ. ق.] به بصره به درس حدیث و نشر علم به نصرت دین آفتاب هدایت ایشان بر امّت تافت و به تدوین نسخهی مبارک صحیفه، تقویت ملّت حنیفه فرمودند. پس به مقتضای قضای اَزَل و حکم مُبرم قدیم لمْ یزل به صوب خراسان عزیمت نمودند و در سنهی ۲۰۰ من الهجره نیشابور، به مقدم حضرت ایشان رضایت چنان شد و چون بشارت سطوات شعشعهی اشعهی آن نور بر قطر نیشابور میان سکّان شهر مشهور شد…[۱۶].
منبع: کتاب امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت – محمدمحسن طبسی
[۱]– ابو المجامع صدر الدین ابراهیم بن محمّد بن مؤید بن حمویه خراسانی جوینی شافعی.
وی در سال ۶۴۴ هجری قمری در جُوین (جوین اسم منطقهای بزرگ و خوش آب و هوا بر سر راه کاروانها از بسطام تا نیشابور است که خراسانیان آن را «کوبان» مینامند که به عربی آن را «جوین» نامیدند. حدود و مرز آن متصل به حدود بیهق از طرف قبله و به حدود جاجرم از طرف شمال است. این منطقه بسیار پر خیر و برکت و دارای غلّات فراوان است که چهار صد و ده و چهارصد قنات دارد. معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۹۲؛ روضات الجنات، ج ۱، ص ۱۷۶٫) خراسان به دنیا آمد.
در سال ۶۶۴ هجری قمری از بزرگانی، همچون عثمان بن موفق و غیر او حدیث شنید. یکی از خصوصیات بارز وی مسافرتهای زیاد اوست. ابن حجر عسقلانی شافعی میگوید: «وله رحله واسعه؛ او سیر و سیاحتی گسترده داشت». وی برای کسب حدیث و دانش به مناطق بسیاری سفر میکرد، از جمله: خراسان، آمل، طبرستان، تبریز، قزوین و در عراق شهرهای بغداد، کربلا، نجف اشرف، حلّه، و نیز حجاز و در شام به شهرهای دمشق و بیت المقدس. بیشترین احادیث از اهل عراق، شام و حجاز شنیده است و نقل میکند. غازان یکی از پادشاهان مغول نیز به دست جوینی مسلمان شد.
وی در ۷۸ سالگی مصادف با پنجم محرم الحرام سال ۷۲۲ هجری قمری در خراسان یا عراق دار فانی را وداع گفت (المعجم الکبیر [معجم شیوخ الذهبی]، ص ۱۲۵، شمارهی ۱۵۶؛ المعجم المختص [معجم محدّثی الذهبی]، ص ۵۰، شمارهی ۷۳؛ تذکره الحفّاظ، ج ۴، ص ۱۹۹، شمارهی ۲۴؛ الدُرَر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه، ج ۱، ص ۶۷، شمارهی ۱۸۱ و الأعلام، ج ۱، ص ۶۳).
دربارهی شخصیت و جایگاه علمی جوینی شافعی چنین گفته شده است:
جوینی، شیخ و استاد ذهبی شافعی بود و ذهبی در مقاطع گوناگون و با عبارات مختلف، به جلالت و عظمت وی تصریح میکند: «الشیخ القدوه… و کان صاحب حدیث واعتنی بالروایه… کان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیّراً، ملیح الکتابه حَسن الفهم معظماً بین الصوفیه إلی الغایه لمکان والده…؛ شیخ پیشوا … و محدث بود و به روایات اهمیت میداد… صدر الدین خوش اندام، تمکین، پر هیبت و بسیار نیکوکار و زیبانویس، خوش فهم و به جهت پدرش بینهایت نزد صوفیان بزرگ بود…». (المعجم الکبیر [معجم شیوخ الذهبی]، ص ۱۲۵، شمارهی ۱۵۶). «الامام الکبیر المحدّث شیخ المشائخ… و سمع بخراسان و بغداد و الشام و الحجاز و کان ذا اعتناء بهذا الشأن…؛ پیشوای بزرگ، محدث و شیخ مشایخ… در خراسان، بغداد، شام و حجاز حدیث شنید و بدین امر بسیار اهتمام داشت.» (المعجم المختص [معجم محدثی الذهبی]، ص ۵۰، شمارهی ۷۳).
«الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخر الإسلام… شیخ الصوفیه… و کان شدید الاعتناء بالروایه و تحصیل الأجزاء، حسن القراءه ملیح الشکل مهیباً دیناً صالحاً…؛ پیشوای یگانه و اکمل و محدث فخر اسلام… شیخ صوفیان… بسیار اهمیت دهنده به روایت و تمکین قیافه، پر هیبت، دیندار و نیکوکار بود…» (تذکره الحفّاظ، ج ۴، ص ۱۹۹، شمارهی ۲۴).
ابن حجر عسقلانی شافعی نیز دربارهی وی میگوید: «و له رحله واسعه و عن بهذا الشأن و کتب و حصل و کان دیّناً وقوراً ملیح الشکل جید القرائه؛ او سیر و سیاحتی گسترده داشت و به کار حدیث اهتمام میورزید، وی دیندار، باوقار، تمکین اندام، نیکو قرائتکننده بود.» (الدُرَر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه، ج ۱، ص ۶۷).
خیر الدین زرکلی: «شیخ خراسان فی وقته من أهل جُوین بها، رحل فی طلب الحدیث، فسمع بالعراق و الشام و الحجاز و تبریز و آمل طبرستان و القدس و کربلا، و قزوین و غیرها، و توفی بالعراق؛ شیخ خراسان در زمان خویش و جوینی بود. در جستجوی حدیث به سفر پرداخت در عراق، شام، حجاز، تبریز، آمل طبرستان، بیت المقدس، کربلا، قزوین و دیگر مناطق حدیث استماع کرد و در عراق درگذشت.» (الأعلام، ج ۱، ص ۶۳).
وی نزد علمای شیعه نیز از جایگاه والایی برخوردار است:
میرزا محمّد باقر موسوی خوانساری اصفهانی میگوید: «الإمام الهام و شیخ المسلمین و الإسلام… الشیخ الإمام العارف، جمال السنه… کان مِنْ عظماء علماء العامّه و محدّثیهم الحفّاظ…؛ امام پر اهمیت و شیخ مسلمانان و اسلام… شیخ پیشوا و عارف، جمال سنّت…. از عالمان بزرگ و محدثان حافظ اهل سنّت بود…» (ر. ک: روضات الجنّات،ج ۱، ص ۱۷۶).
سید محسن امین: «المعروف أنّه من عظماء أهل السنه و محدثیهم و حفّاظهم…؛ معروف آن است که او از بزرگان اهل سنّت و محدثان و حفّاظ (حافظان حدیث) است.» (أعیان الشیعه، ج ۲، ص ۲۱۸).
امّا نکتهای که در این میان وجود دارد، سخن منسوب به ذهبی شافعی دربارهی جوینی است. ابن حجر عسقلانی شافعی به نقل از ذهبی شافعی دربارهی جوینی شافعی میگوید: «کان حاطب لیل؛ سخن راست و دروغ میگفت.» (الدُرر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه، ج ۱، ص ۶۷).
برخی این سخن را تضعیف جوینی شمرده و با آن بر احادیث وی اشکال کردهاند، لکن این برداشت به چند دلیل نادرست است:
اولاً، این سخن فقط به ذهبی شافعی نسبت داده شده و هیچ کس این سخن را نگفته است و بر همگان تعصبورزی ذهبی شافعی آشکار است، چنانکه سُبکی شافعی به این مهم اشاره کرده است. (ر . ک: طبقات الشافعیه الکبری، ج ۹، ص ۱۰۴).
ثانیا!، بر فرض صحت این انتساب به ذهبی، باید گفت این کلام ذهبی دربارهی جوینی، با سایر کلمات وی در حق جوینی، در تناقض آشکار است؛ چرا که در مقاطع گوناگون جوینی شافعی را با اوصافی همچون «صاحب حدیث و اعتنی بالروایه، خیّراً، ملیح الکتابه، حسن الفهم، الإمام الکبیر الأوحد الأکمل فخر الإسلام، کان شدید الاعتناء بالروایه و تحصیل الأجزاء…» وصف کرده است و این اوصاف با «حاطب لیل بودن» در تناقض آشکار است.
ثالثاً، اگر بنا باشد حاطب لیل بودن به تنهایی راوی و محدثی را تضعیف کند و روایاتش را کنار بگذاریم، باید روایات گروهی از بزرگان تابعین و محدثین را که صحاح ششگانه از آنها روایت نقل کردهاند کنار بگذاریم و به آنها عمل نکنیم، چون بعضی از آنان به «حاطب لیل» متصف هستند؛ از جمله: ۱٫ قتاده بن دعامه. عامر شِعبی دربارهی وی میگوید: «حاطب لیل.» این در حالی است که تمامی صحاح ششگانه از قتاده حدیث روایت کردهاند و اهل سنّت دربارهی وی تعابیری همچون «حافظ العصر، قدوه المفسرین و المحدثین، کان من أوعیه العلم، حجه بالإجماع، حافظ زمانهی خویش، پیشوای مفسران و محدثان، از ظرف (جایگاه) های علم و به اتفاق همگان حجت است.» کردهاند. (ر . ک: سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۶۹-۲۷۰).
- ابن جریج. مالک بن انس دربارهی وی میگوید: «کان ابن جریح حاطب لیل.» این در حالی است که تمامی صحاح شش گانه از ابن جریج نقل حدیث کردهاند و بزرگان اهل سنّت دربارهی وی تعابیری همچون «الإمام العلامه الحافظ، أول من دوّن العلم بمکه، کان من بُحور العلم، کان من أوعیه العلم؛ پیشوای علامه و حافظ، وی اولین کسی است که علم را در مکه تدوین کرد، از دریاها و ظرفهای علم بود.» داشتهاند. (ر . ک: همان، ج ۶ٰ ص ۳۲۵ – ۳۲۹).
- سعید بن بشیر. ابو خُلید دربارهی وی میگوید: «فإنّه کان حاطب لیل.» (الضعفاء الکبیر، ج ۲، ص ۱۰۰، شمارهی ۵۶۳).
این در حالی است که اوّلاً، ترمذی، ابو داود، نسائی و ابن ماجه از وی روایت نقل میکنند. ثانیاً، بزرگان اهل سنّت دربارهی وی چنین گفتهاند: «الإمام المحدّث، الصدوق، الحافظ…؛ (ر . ک: سیر أعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۰۴).
- عثمان بن عبد الرحمن. دربارهی وی نیز «حاطب لیل» گفته شده است. ولی اوّلاً، تمامی سنن چهارگانه (ترمذی، ابو داود، نسائی، ابن ماجه) از وی روایت نقل میکنند. ثانیاً، دربارهی وی نیز چنین گفته شده است: «أحد أئمّه الحدیث، شیخ متعبّد، صدوق.» (ر . ک: همان، ج ۹، ص ۴۲۵- ۴۲۶ و میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج ۳، ص ۴۵، شمارهی ۵۵۳۲).
رابعاً، معلوم نیست واژهی «حاطب لیل» برای جرح و تضعیف باشد، بلکه ممکن است برای تعدیل و مدح راوی به کار برده شود.
سفیان بن عُیَیْنِه میگوید: «قال لی عبد الکریم الجوزی: یا أبا محمّد! تدری ما حاطب لیل؟ قلتُ: قال: هو الرجل یخرجٌ فی اللیل فیحتطب، فیضعُ یده علی أفعی فتقتله، هذا مثل ضربته لک لطالب العلم، إنّه إذا حمل مِنْ العلم ما لا یطیقه، قتله علمه، کما قتلت الأفعی حاطب اللیل؛ عبد الکریم جوزی به من گفت: ای محمّد! میدانی حاطب لیل چیست؟ گفتم: نه. گفت: او مردی است که شبانه بیرون میرود تا هیزم گرد آورد پس دستش بر افعیای میگذارد که او را میگزد و میکشد. این مثلی است که برای تو در مورد جویندهی علم زدم که وقتی دانشجویی علمی را که بیشتر از طاقت اوست به دوش کشد آن دانش، وی را خواهد کشت چنانکه افعی جمع کننده هیزم در شب را میکشد.» (سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۲).
نتیجه: آنچه میتوان دربارهی واژهی «حاطب لیل» گفت این است که اوّلاً، کاربرد این واژه، به تنهایی صراحت در جرح و ضعف ندارد، بلکه دو پهلوست و برای تعدیل و تقویت راوی نیز استعمال میشود. ثانیاً، بر فرض که این واژه دلالتی بر ضعف داشته باشد. به صرف حاطب لیل بودن نمیتوان راوی را تضعیف و جرج کرد و باید اسباب ضعفی غیر از «حاطب لیل» برای تضعیف راوی یافت.
[۲]– فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمه مِنْ ذریتهم، ج ۲، ص ۱۸۷٫
[۳]– المختصر فی أخبار البشر، ج ۲، ص ۲۴٫
[۴]– سیر أعلام النبلاء، ج ۹، ص ۳۸۶ – ۳۸۸ و العِبَر فی خبر مَنْ غَبَر، ج ۱، ص ۲۶۶٫
[۵]– تاریخ الاسلام و وفیات المشاهری و الأعلام، ص ۲۷۰٫
[۶]– سیر أعلام النبلاء، ج ۱۳، ص ۱۲۱٫
[۷]– دُول الاسلام، ج ۱، ص ۱۷۸٫
[۸]– سیر أعلام النبلاء، ج ۹، ص ۳۸۸٫
[۹]– تذهیب تذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج ۷، ص ۴۴ – ۴۵٫
[۱۰]– تتمه المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص ۳۲۰٫
[۱۱] – معارج الوصول إلی معرفه فضل آل الرسول و البتول، ص ۱۵۷٫
[۱۲]– الوافی بالوفیات، ج ۲، ص ۲۵۱٫
[۱۳]– مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، ج ۲، ص ۱۰٫
[۱۴]– البدایه و النهایه، ج ۱۰، ص ۲۶۱- ۲۶۰٫
[۱۵]– تحفه النظّار فی غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه، ص ۴۰۱٫
[۱۶]– تلخیص و ترجمهی تاریخ نیشابور، ص ۱۳۱ – ۱۳۲٫
پاسخ دهید