بهبهانی به نقل از ابی مخنف نقل میکند:
همه حرکت کردند تا به سرزمین کربلا رسیدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حرکت بازایستاد. امام فرمود آمد و بر اسب دیگری سوار شد. آن نیز حتّی یک گام جلو نرفت. امام، پیوسته اسب عوض کرد، تا هفت اسب و همه اینگونه بودند. امام با دیدن این امر شگفت پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. پرسید: نام دیگر دارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسید: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: کربلا. آنگاه بود که نفس عمیقی کشید و فرمود: سرزمین محنت و رنج! فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا که محلّ فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست. اینجاست که حرمت ما را میشکنند، مردانمان و کودکانمان را میکشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدّم رسول الله (ص) همین خاک را به من وعده داده و وعدهی او خلاف نیست. از اسب فرود آمد…
قال البهبهانی:
و روی أبو مخنف فی مقتله بإسناده عن الکلبیّ أنّه قال: و ساروا جمیعاً إلی أن أتوا أرض کربلاء و ذلک یوم الأربعاء، فوقف فرس الحسین (ع) من تحته، فنزل عنها و رکب أخری، فلم ینبعث من تحته خطوه واحده یمیناً و شمالاً و لم یزل یرکب فرساً بعد فرس حتّی رکب سبعه أفراس، و هنّ علی هذا الحال. فلمّا رأی الإمام صلوات الله علیه ذلک الأمر الغریب قال: یا قوم ما یقال لهذه الأرض؟ قالوا: أرض الغاضریّه، قال: فهل لها اسم غیر هذا؟ قالوا: تسمی نینوا. قال: هل لها اسم غیر هذا؟ قالوا: تسمّی بشاطیء الفرات. قال: هل لها اسم غیر هذا؟ قالوا: تسمّی کربلاء. قال: فعند ذلک تنفّس الصّعداء و قال: أرض کرب و بلاء. ثمّ قال: قفوا و لا ترحلوا فههنا و الله مناخ رکابنا، و ههنا و الله سفک دمائنا، و ههنا و الله هتک حریمنا. و ههنا و الله قتل رجالنا، و ههنا و الله ذبح أطفالنا. و ههنا و الله تزار قبورنا، و بهذه التّربه و عدنی جدّی رسول الله (ص) و لا خلف لقوله (ص)، ثمّ إنّه (ع) نزل عن فرسه.
و لله درّ قائلهم:
قالوا تسمّی کربلا فتنفّس الصّعداء و قال: ههنا حلول فناء
حطّوا الرّحال فذا محطّ خیامنا و هنا یکون مصارع الشّهداء
حطّوا الرّحال هذا مناخ رکابنا و بهذه و الله سبی نسائی
و بهذه الأطفال تذبح و النّساء تعلو علی قتب بغیر وطاء
و بهذه تغد الرّؤوس علی القنا تهدی إلی ذی الکفر و الشّحناء
و بهذه تتفتّت الأکباد من حرّ الظّماء و حراره الرّمضاء
و بهذه یعدو جوادی صاهلاً ملقی العنان یجول فی البیداء
و بهذه و الله تسلبنی العدی و تجول خیلهم علی أعضائی
و بهذه نهب الخیام و حرقها و بهذه حرمی تقیم عزائی
و بهذه زوّارنا وحش الفلا و الرّیح تکسونا ثری الغبراء[۱]
[۱]– الدمعه الساکیه ۴: ۲۵۶، مقتل الحسین و مصراع اهل بیته و اصحابه فی کربلاء: ۷۵ و فیه: ثمّ نزل عن فرسه و انشأ یقول: یا دهراف لک من خلیل…، ناسخ التواریخ ۲: ۱۶۸، ذریعه النجاه: ۶۷، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۳۷۵٫
پاسخ دهید