مجموعه ای که پیش رویتان قرار گرفته است، تلخیص و ترجمه ای از کتاب «الصحبه و الصحابه» نوشته حسن فرحان مالکی است که توسط علی فاطمی تهیه شده است. در این نوشتار کوشیده شده است تا با بیانی ساده و روان، همراه با حذف اضافات و حشویات؛ و پرداختن به اصل بحث، دیدگاه قرآن و سنت را در خصوص صحابه رسول الله صلی الله و علیه و آله مورد نقد و بررسی قرار دهد؛ و موضوع عدالت و تعریف واژه صحابه را تبیین نماید.
فصل چهارم: عدالت صحابه
بخش چهارم: ادلّهی نقلی و عقلی عدالت معمولی صحابه
گفته شد که بنابر اعتقاد وهابیت، جملگی رؤیّت کنندگان نبی جزء صحابه اند؛ و عدالت ایشان، عدالتی در حد عصمت است که موجب می شود، اهل بهشت باشند و به دوزخ راه نیابند. در همین راستا علمای وهابی برای تصحیح ادعای دروغین خود در خصوص فسق، ظلم و گناهانِ برخی از اشخاصی که آنها را صحابه خطاب می کنند، اقدام به توجیه اعمال زشت ایشان کرده اند.
در این بخش علاوه بر بررسی ادله عقلی و نقلی اثبات کننده عدم عصمت صحابه؛ به تبیین روش صحیح فهم آیات و سنت مطهره نبوی، اشاره به برخی از تناقضات آشکار در کلام علمای وهّابی؛ و تخصیص وسعت مفهومی صحابه به مهاجرین و انصار اشاره خواهیم کرد.
۱ ) دلیل اوّل- عقلی
هیچ عقل سلیمی از حدیث «پیروی از شعب مهاجرین و انصار» نمیفهمد که باید از فرد فرد مهاجر و انصار تبعیت کرد، بلکه چنین سخنی مسخره و ناممکن است. کسی با افراد انصار و مهاجر کار ندارد، آنچه ملاک است و دارای اهمّیّت میباشد، این است که مهاجرین و انصار در طول زندگی خود از چه راهی رفتند و پیامبر صلی الله و علیه و آله خود را چگونه یاری کردند؟ این روش آنهاست که اهمّیّت دارد، نه شخصیت فرد فرد آنها. اگر هم خداوند ثنا و مدحی کرده، منظورش تحسین همین روش بوده، نه شخصیت آنها. خدا به عنوان مثال با شخص جعفر بن ابیطالب کاری ندارد، بلکه روش او را مورد مدح و تحسین قرار میدهد.
عقل میفهمد که اگر بخواهیم تحسین قرآن را بر فرد فرد صحابه اطلاق کنیم، مغایرت به وجود میآید، چون از یک طرف اخبار خدا تغییرناپذیر هستند و اگر خدا میگوید فردی عادل است، این فرد باید مستمراً عادل باشد و هیچگاه از عدالت ساقط نشود؛ و از یک طرف میدانیم به طور قطع در میان صحابه کسانی بودهاند که برخی منافق، برخی ظالم، برخی فاسق و… شدند.
این مغایرت به دلیل تفسیر اشتباه کلام خداست، اگر مدح الهی را به خصلت و روش صحابه در زندگیشان (جهاد، انفاق، نصرت دین و…) متوجّه سازیم مشکل حل میشود؛ نه نیاز است فرد فرد صحابه حتّی اشخاصی فاسق عادل باشند، نه نیاز است این عدالت استمرار یابد؛ بلکه راه صحابه پیوسته مورد تأیید خدا خواهد بود نه خودشان. (اینجاست که اگر امثال طلحه و زبیر عاقبت به شرّ شدند؛ دیگر نیازی به توجیه اعمال اشتباه آنها نداریم، بلکه میگوییم تا در مسیر صحیح حرکت کردند عادل بودند، از وقتی بر خلیفه خروج کردند و از مسیر صحیح و روش صحابه خارج شدند، از عدالت نیز ساقط گشتند.)
۲ ) دلیل دوم- عقلی
اگر بگوییم همهی صحابه (که پیامبر صلی الله و علیه و آله را رؤیت کردهاند) عادل هستند؛ ثمرهی این سخن آن است که همهی صحابه از اوّل تا آخر وفات پیامبر صلی الله و علیه و آله در یک درجه و مرتبه قرار می گیرند و همه به پاداش یکسان (دخول در بهشت و ایمنی از آتش جهنّم) میرسند؛ و اینجاست که پرسشهای زیر مطرح میشود:
پس چه فرقی بین سابقین و لاحقین وجود دارد؟ پس چه فرقی بین مسلمین اوّلیه و طلقاء وجود دارد؟
آیا همهی مجاهدتها، تحمّل سختیها، جهادها و انفاقهایی که سابقین در راه خدا انجام دادند عبث و بیهوده بوده است؟
آیا عاقبت سابقین با آن همه تلاش و مجاهده، با عاقبت طلقاء برابر و مساوی خواهد بود؟
آیا خلوص نیّت در عملکرد صحابه بیاثر است؟
نکته ای در رابطه با خلوص نیت
بر اساس فرمایش معروف پیامبر صلی الله و علیه و آله – :«إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ» ارزش اشخاص به نیّت آنهاست- کسانی استحقاق مدح و ثنای الهی را مییابند که دارای اخلاص در عمل باشند و از دیدگاه آیات و روایات، اکثر مسلمانان بعد از فتح حدیبیه به دلیل ترس از مرگ، شوق به رفاه و آسایش یا طمع در مال و ثروت اسلام آوردند، و اسلام آنها به شهادت قرآن فقط زبانی بود و در دل و عملشان تأثیری نداشت. در حالی که مسلمین صدر اسلام چنین نبودند، بلکه آنها در روزگار سختی و ذلّت اسلام با جهاد، هجرت، انفاق در راه خدا به یاری دین الهی پرداختند و در عمل خود، خالصانه به خدا توجّه داشتند و بس. آیا شأن و جایگاه این دو گروه مساوی است؟ آیا رؤیتکنندهی نبی صلی الله و علیه و آله عقلاً میتواند به واسطهی یک دیدار بهشتی گردد؟ آیا منطقی است این همه سوابق درخشان و خلوص نیّت از مسلمین صدر اسلام نادیده گرفته شود؟ …
۳ ) دلیل سوم-تناقضگویی
در رفتار و گفتار این دسته از علماء تناقضات آشکاری وجود دارد. وقتی به آنها گفته میشود عدالت برازندهی تمام رؤیتکنندگان پیامبر صلی الله و علیه و آله نیست و تنها گروهی از ایشان عادلاند، در پاسخ میگویند: آیا حُسن ظن داشتن بهتر و شریفتر از سوء ظن دادن به اشخاص و افراد نیست؟ آیا نیکو نیست در مورد طلقاء و امثال ایشان گمان نیکو داشته باشید و اندیشهی بد را از خود دور کنید. همهی آنها اشخاصی بودند که پیامبر صلی الله و علیه و آله را دیدند و با او همنشینی نمودند، پس سزاوار نیست آنها را در زمرهی صحابه قرار ندهید و مدح الهی را از آنها دریغ کنید!!؟
این تناقضی آشکار در کلام علمای وهّابی مسلک است، چون هیچ یک از آنها نسبت به منافقین یا مرتدین از اصحاب حُسن ظن نشان نمیدهند و نمیگویند این دو گروه (منافقین- مرتدین) به واسطهی رؤیت و همنشینی با پیامبر صلی الله و علیه و آله اهل بهشتاند؛ امّا وقتی پای طلقاء و مسلمین پس از فتح حدیبیه به میان میآید، زبان نصیحت میگشایند و سخنان بیپایه و اساس بهم میبافند.
در پاسخ باید گفت واقعبینی و بیان حقایق، مهمتر و پُرفضیلتتر از رفتار جاهلانه و به دور از واقعیت است. نمیتوان به اسم حُسن نیّت و امیال شخصی، در روایات و ادلّهی صحیح و صریح شرعی تشکیک ایجاد کرد و با بهانههای واهی و ادّعاهای دروغین، دایرهی صحابه را گستراند تا هر بینندهای که موفّق شده پیامبر صلی الله و علیه و آله را ببیند در آن داخل شود.
یکی دیگر از مصادیق بارز این دورویی و تناقضگویی، آن است که علمای وهّابی هیچگاه در مورد خاطیانی که بر خلیفهی اوّل یا بر عثمان بن عفان خروج کردند و علیه خلافت آنها اقدام نمودند، سخن از حُسن ظن نمیزنند، -افرادی مانند عبد الرّحمن بن عدیس البلوی، عمرو بن الحمق خزاعی و…- امّا هنگامی که پای دولت بنی امیّه و خروجکنندگان بر خلیفهی چهارم علی بن ابیطالب علیه السلام به میان میآید، در کمال وقاحت سخن از اجتهاد رأی و تبرعهی خاطیان بر زبان می رانند؛ و اعمال اشخاصی چون معاویه، عمرو بن عاص، أبی الأعور اسلمی، بسر بن أبی أرطاه و جمیع سرکشان، ظالمان و فتنهگران اهل شام را نادیده میگیرند و در صحّت و توجیه آن میکوشند. اینگونه رفتارهای جاهلمآبانه خارج از حدّ انصاف و اسلام است.
۴ ) دلیل چهارم- آیهی مدح بنی اسرائیل
در قرآن کریم آیهای وجود دارد که میفرماید: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ.» [بقره، آیهی ۱۲۲] ترجمه: ای بنی اسرائیل! نعمتی که بر شما ارزانی داشتم را به یاد آورید؛ همانا من شما را بر تمام عالمیان فضیلت بخشیدم.
اگر طبق روش علمای وهّابی پیش برویم، این آیه دلالت بر عدالت جمیع بنی اسرائیل دارد چرا که خداوند در مدح آنها فرموده است این گروه را بر جمیع عالمیان فضیلت بخشیده؛ حتّی بر مسلمانان! و شرط تبعیت عدالت است، یعنی مسلمانان باید از بنی اسرائیلِ عادل و بافضیلت که بر آنان برتری دارند پیروی کنند. (کاری که دولت عربستان امروزه بر آن التزام و ممارست دارد!)
آیا هیچ انسان عاقلی این سخن را میپذیرد؟ آیا چنین اندیشهای صحیح است؟ آیا بنی اسرائیل چنین استحقاقی دارند؟ پاسخ منفی است. این ثنا و مدح الهی، اوّلاً مخصوص جمیع بنی اسرائیل نیست، بلکه به گروه کمی از آنان اختصاص دارد که شروط طاعت و عبادت خدا را به جا آوردند و از پیغمبر خود تبعیت کامل نمودند؛ نه همهی بنی اسرائیل که بسیاری از ایشان گوسالهپرست شدند. – قبلاً هم اشاره کردیم که مدح خدا به صفات تعلّق میگیرد نه اشخاص.-
دوماً این آیه مقیّد به زمان است، از روزگاری حکایت میکند که شریعت حضرت موسی علیه السلام، آخرین دین الهی قلمداد می شد؛ و در آن هنگام خداوند گروه مؤمنان بنی اسرائیل را بر عالمیان برگزید؛ نه امروز که شریعت محمّد صلی الله و علیه و آله به عنوان برترین دین الهی آمده است و خداوند در آیات فراوانی دستور از کنارهگیری و ترک ارتباط با یهود را صادر فرموده است.
رها کردن جهل، فهم صحیح قرآن، مهمترین کاری است که وهّابیت وظیفه دارد آن را انجام دهد تا با اشتباهات خود، اسلام را درگیر جنگهای فرقهای و سخنان زور و بیپایه و اساس نکند. بسیاری از آیات مورد استناد علمای وهّابی نیز دقیقاً همانند همین آیهاند، قیود و شروطی دارند که لازم است به آنها توجّه شود، وگرنه خطاب حقیقی آیه فهمیده نخواهد شد و منجر میشود به غلط، دیگرانی را که استحقاق ندارند مخاطب آیه قرار دهیم.
۵ ) دلیل پنجم- فهم غلط آیات قرآن و روایات پیامبر صلی الله و علیه و آله
این قسمت شامل تمام ادلّهی علمای وهّابی برای به اثبات رساندن «عدالت همهی رؤیتکنندگان پیامبر صلی الله و علیه و آله» میباشد؛ یعنی تمام آنچه این علما به عنوان دلیل مطرح کردهاند، حاصل برداشت اشتباه و فهم غلط آنها از آیات قرآن و بررسی سطحی دستهای از روایات است. چون بررسی دقیق و کامل ادلّهی آنها از حوصلهی این متن خارج است، چند مورد را از باب نمونه مطرح، و مورد نقد و بررسی قرار میدهیم:
۱ ) مورد اوّل
آیهی «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» اولین مورد از کژ فهمی وهابیت میباشد. وهّابیت مدّعی شده این آیه در خصوص صحابه نازل شده و به ما میفهماند که تکتک آنها عادل بودند و بهترین مردم میباشند که در بهشت جای دارند.
در پاسخ همانطور که گذشت، باید گفت اگر به ادامهی آیه دقّت میکردید، متوجّه میشدید خداوند به ۲ شرط مسلمین (نه فقط صحابه) را بر سایر امّتها برتری بخشیده است: یکی امر به معروف و نهی از منکر و دیگری ایمان به خدا و اخلاص در عمل.
۲ ) مورد دوم
دومین مورد، آیهی «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً» [بقره، ۱۴۳] میباشد که علمای وهّابی به دلیل سوء فهم، این آیه را دلیل بر عدالت جمیع رؤیتکنندگان پیامبر صلی الله و علیه و آله (صحابه) میدانند. مفسّرین دو معنا برای واژهی «امّت» در نظر گرفتهاند، گروهی آن را به جمیع امّت اسلامی تعبیر میکنند و عدّهای هم معتقدند این واژه در خصوص صحابه به کار رفته است.
اگر مراد جمیع امّت اسلامی باشد، آیهی عدالت تکتک آنها را افاده نخواهد کرد و مقیّد به زمان خاصّی هم نیست؛ بلکه همهی مردم را شامل میشود و هشداری است برای آنها؛ چرا که میفرماید فردای قیامت اعمال مردم عالم را بر مبنای شریعت اسلام و عملکرد میانه و به دور از افراط و تفریط مسلمین مورد محاسبه قرار میدهیم؛ و عملکرد مسلمین را با توجّه به عمل رسول خدا صلی الله و علیه و آله میسنجیم (یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً) و این زنگ خطر و هشداری است که ای مسلمین! رسالت شما سنگین است؛ اوّلاً الگوی سایر جوامع بشری هستید. دوماً عملتان بر مبنای سیرهی نبوی محاسبه خواهد شد.
اگر مراد از واژهی «امّت» صحابه باشند؛ دو دیدگاه وجود دارد: علمای وهّابی صحابه را از حیث لغت «جمیع رؤیتکنندگان پیامبر صلی الله و علیه و آله» میدانند؛ و ما صحابه را از حیث ادلّهی شرعی، منحصر در مهاجرین و انصار.
اگر بنا بر تعریف شرعی صحابه، آیه را منحصر در عدالت اصحاب قرار دهیم، اشکالی ندارد و قابل پذیرش است؛ چون اکثر قریب بالإتّفاق مهاجرین و انصار دارای عدالت بودند؛ امّا اگر بر مبنای تعریف لغوی، آیه را برای جمیع رؤیتکنندگان بسط دهیم، این سخن به وسیلهی نصوص دیگری نقض میشود که بیانگر کذبگویی، فسق، ظلم، ارتکاب کبائر و… برخی از افراد این تعریف میباشد. در نتیجه سزاوار نیست فردی را که فسق علنی (ولید بن عقبه) انجام میداده به مجرّد این آیه عادل دانست.
ثانیاً دلالت آیه غیر صریح است و به واسطهی آیات و روایات صحیح که دارای دلالت صریح و واضح هستند، تخصیص و تقیید میخورد و به مهاجرین و انصار صدر اسلام اختصاص مییابد.
و اگر علمای وهّابی بخواهند بر موضع خود پافشاری کنند و اشخاص معلوم الحالی چون حرقوص، ولید و بسر بن أرطاه را جزء اصحاب عادل پیغمبر صلی الله و علیه و آله معرفی کنند؛ آنگاه مرتکب افترا بر خداوند و تکذیب سایر آیات قرآن شدهاند؛ چرا که به بعض قرآن مؤمن و به بعض دیگر کافر گشتهاند.
۳ ) مورد سوم
سومین مورد، آیهی «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفى» [نمل، ۵۹] میباشد که ابن جریر با اسناد خود از عبدالله بن عبّاس نقل میکند که منظور آیه اصحاب محمّد صلی الله و علیه و آله هستند؛ و خدا ایشان را برای پیامبرش برگزید. طبری در تفسیر خود مینویسد که سفیان ثوری گفت: «مراد اصحاب رسول الله صلی الله و علیه و آله است.» [تفسیر طبری]
علمای وهّابیت باید توجّه کنند که عبدالله بن عبّاس و سفیان ثوری کلّی صحابه را در نظر گرفتند، نه تک تک افراد آنها را؛ چرا که یقیناً ایشان اشخاصی مانند ولید را برگزیدهی خدا برای پیامبر صلی الله و علیه و آله نمیدانند.
۴ ) مورد چهارم
چهارمین مورد قول خداوند سبحان «وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ» [زمر، ۳۳- ۳۴] می باشد.
ابن تیمیۀ «الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» را به صحابهی پیامبر صلی الله و علیه و آله تفسیر کرده است. چون علمای وهّابی دایرهی اصحاب را تا هنگام وفات پیامبر صلی الله و علیه و آله استمرار میبخشند، – و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلی الله و علیه و آله را قبل از وفاتش رؤیت کرده باشد، از صحابه است،- نمیتوانند مراد این آیه را صحابه در نظر بگیرند؛ چرا که
۱٫آیه در مکّه(۱۳ سال اول بعثت) نازل شده و مرادش مسلمین همان زمان می باشد.
۲٫قید محسنین و متّقون، بسیاری از مسلمین پس از فتح حدیبیه را از دایرهی صحابه خارج میکند.
۵ ) مورد پنجم
پنجمین مورد، آیهی «لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ». [تحریم، ۸] میباشد. علمای وهّابیت مدّعی شدهاند منظور از «الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ» کسانی هستند که موفّق به رؤیت پیامبر صلی الله و علیه و آله شدهاند و در اثر همنشینی با او، همگی جزء اصحاب حضرت هستند. حال آنکه معنای معیت و همراهی از دیدگاه شرع، چنین است که فرد مطیع اوامر الهی باشد و با جان و مال خود از اسلام دفاع کند و این است تفسیر آیهی «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ» که مراد فقط مهاجرین و انصار هستند.
و مؤیّد این سخن آیهی ۱۱۷ سورهی توبه: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ» میباشد که عبارت «مهاجرین و انصار» در اینجا جانشین «مَعَهُ» شده است و بیانگر این نکته است که از دیدگاه خداوند سبحان، تنها مهاجرین و انصار در زمرهی اصحاب پیامبر صلی الله و علیه و آله قرار دارند و سایرین جزء تابعین میباشند.
۶ ) مورد ششم
روایت «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِی» است که آن را حمل بر عادل بودن جمیع صحابه کردهاند، و الّا چه دلیلی مانع سبّ آنها شده است؟!
پاسخ: این کلام، هنگامی به خودی خود صحیح است که واژهی صحابه را در مهاجرین و انصار صدر اسلام خلاصه کنیم و تابعین را در زمرهی ایشان داخل نکنیم.
۷ ) مورد هفتم
حدیث «خَیْرُ النَّاسِ قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ…» میباشد که میگوید: (بهترین مردم معاصرین من هستند، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند، سپس اشخاصی که بعد از آنها خواهند آمد…) و این روایت نبوی را حمل بر عدالت جمیع صحابه میکنند.
در پاسخ باید گفت علاوه بر ضعف سند روایت، دلالت فاقد صراحت در مدّعای شماست؛ یعنی صریحاً از عدالت اصحاب سخن نمیگوید، بلکه میفرماید معاصرین من بهترین مردم هستند، امّا نمیگوید از چه جهت و به چه علّت؟ پس ما نمیتوانیم از این روایت در زمینهی عدالت صحابه استفاده کنیم. سوماً روایت با ثنای مجمل و گنگی که دارد، تنها در خصوص مستحقّین وارد شده نه فرد فرد صحابه، یعنی اگر کسی استحقاق این مدح و ثنا را نداشته باشد، باید از تعریف خارج گردد؛ همانند بسیاری از طلقاء، اعراب و مسلمین پس از فتح حدیبیه.
۶ ) دلیل ششم- آیات و روایات ذم (نکوهش)
علمای وهّابی آیات و روایاتی که در مدح و ثنای اصحاب وارد شده است را بیان میکنند، امّا سخنی از آیات و روایاتی که در خصوص توبیخ و نکوهش اصحاب وارد شده به میان نمی آورند و این تحریف دانش است؛ زیرا بررسی هر دو طیف آیات برای ما حائز اهمّیّت است و فهم ما نسبت به مسئله را تکمیل میکند.
هر چند نتیجهای که در آخر بحث خواهیم گرفت، این است که هیچ یک از آیات و روایات -چه آیات مدح و چه آیات و روایات توبیخ و نکوهش،- اختصاص به فرد فرد صحابه ندارد، بلکه مختصّ به مستحقّین میباشد. یعنی نمیتوان گفت تمام رؤیتکنندگان پیامبر صلی الله و علیه و آله (صحابهی لغوی)، هم مشمول آیات مدح بودند هم مشمول آیات توبیخ؛ چرا که چنین چیزی محال است؛ بلکه میگوییم هر آیه یا روایتی مخاطب خاصّ خود را داراست، شخصی که استحقاق مدح یا توبیخ را دارد و دیگران در این مسئله با او شریک نیستند.
از این رو آیات و روایات مدح مختصّ صحابهی شرعی (مهاجرین و انصار صدر اسلام) است و آیات و روایات توبیخی متوجّه افرادی است که بعد از فتح حدیبیه اسلامِ زبانی آوردند و از تبعیت بإحسان سر باز زدند و در نتیجه مورد توبیخ و نکوهش خدا و رسولش قرار گرفتند.
پاسخ دهید