مجموعه ای که پیش رویتان قرار گرفته است، تلخیص و ترجمه ای از کتاب «الصحبه و الصحابه» نوشته حسن فرحان مالکی است که توسط علی فاطمی تهیه شده است. در این نوشتار کوشیده شده است تا با بیانی ساده و روان، همراه با حذف اضافات و حشویات؛ و پرداختن به اصل بحث، دیدگاه قرآن و سنت را در خصوص صحابه رسول الله صلی الله و علیه و آله مورد نقد و بررسی قرار دهد؛ و موضوع عدالت و تعریف واژه صحابه را تبیین نماید.
فصل سوم: طبقات صحابه
از شروع بعثت تا صلح حدیبیه دستهها و اشخاص گوناگونی اسلام آوردند و در شمار اصحاب پیغمبر صلی الله و علیه و آله قرار گرفتند که هر یک اوصاف و ویژگیهای منحصر به فردی دارند. در علم صحابهشناسی، اصحاب را به طبقات (گروههای ویژه ای که دارای اوصاف و ویژگیهای خاص هستند) گوناگونی تقسیم میکنند که از حیث فضیلت، منزلت و سبقت در تشرّف به اسلام با هم متفاوتند.
معمولاً چنین است که طبقات فوقانی مهمتر و بافضیلتتر از طبقهی پایین تر از خود هستند، اما همیشه جداسازی طبقات به راحتی صورت نمی پذیرد، بلکه گاهی جدا کردن بعضی از طبقات، به دلیل مرزبندی نامشخّص، شباهتهای موجود و تواریخ مشترک آنها، بسیار دشوار و پیچیده میشود؛ از همین رو علما دستهبندیهای گوناگونی را برای طبقات اصحاب در نظر گرفتهاند که متفاوت و بعضاً مغایر با یکدیگر هستند.
مهمترین ضابطهی تقسیم صحابه در طبقات گوناگون، سرعت ایشان در گردن نهادن به قوانین اسلام است؛ در نتیجه مسلمین متقدّم نسبت به متأخّرین بافضیلتتر و با منزلتتر هستند. البتّه این ضابطهی کلّی استثنائاتی هم دارد، مثلاً اشخاصی همانند حمزه بن عبد المطّلب دارای فضل و کرامتی هستند که در بعض متقدّمین بر او چنین فضائلی وجود ندارد، در نتیجه او برتر از آنهاست.
در ذیل به بررسی طبقات اصحاب بنابر تعریف شرع (حدّ فاصل میان بعثت و صلح حدیبیه) میپردازیم؛ چه اصحابی که در عهد مکّی (۱۳ سال اوّل بعثت) اسلام آوردند و چه اصحابی که در عهد مدنی (۱۰ سال آخر بعثت) به اسلام گرویدند. این طبقات عبارتند از:
۱ ) طبقات عهد مکّی:
۱-طبقهی اوّل: اوائل مسلمین در روزهای آغازین اسلام
۲-طبقهی دوم: مسلمین حدّ فاصل اوائل تا دار الأرقم
۳-طبقهی سوم: مسلمانان دار الأرقم اوّل
۴-طبقهی چهارم: مسلمانان دار الأرقم دوم
۵-طبقهی پنجم: مسلمین دار الندوه
۶-طبقهی ششم: طبقهی عمر بن خطاب
۷-طبقهی هفتم: مسلمین «فتره المقاطعه»
۸-طبقهی هشتم: مسلمین «فتره العرض علی القبائل»
۹-طبقهی نهم: اصحاب عقبهی اوّل
۱۰-طبقهی دهم: اصحاب عقبهی دوم
۱۱-طبقهی یازدهم: مهاجرین اوّل به شهر مدینه[۱]
طبقات عهد مدنی:
۱۲-طبقهی دوازدهم: أصحاب قبلتین (کسانی که به هر دو قبله نماز خواندند)
۱۳-طبقهی سیزدهم: أصحاب بدر
۱۴-طبقهی چهاردهم: أصحاب أحد
۱۵-طبقهی پانزدهم: أصحاب خندق
۱۶-طبقهی شانزدهم: أصحاب حدیبیه[۲]
جمعبندی
جمیع صحابهای که از اوّل اسلام تا صلح حدیبیه مسلمان شدند و جهاد[۳] کردند، جزء اصحاب شرعی پیغمبر صلی الله و علیه و آله هستند؛ و کسانی هستند که به پاس مجاهدتها، نصرتها، صبر، جهاد و انفاق در راه خدا، مورد مدح و ثنای الهی قرار گرفتند؛ امّا سایر مسلمین جزء مردم عادی به حساب میآیند که به شرط تبعیت صحیح از پیامبر و اصحاب ایشان، میتوانند جزء «تابعین بإحسان» قرار گیرند.
استثنائات اصحاب پیامبر صلی الله و علیه و آله
گفتیم ملاک و دستهبندی مسلمین، صلح حدیبیه است؛ و هر کس قبل از حدیبیه مسلمان شده و در جهاد، انفاق، صبر و نصرت اسلام شرکت داشته، چنین شخصی از اصحاب پیامبر صلی الله و علیه و آله است؛ امّا استثنائاتی هم در این میان وجود دارد که به علّت سوء رفتار، نفاق، ارتکاب فسق و گناهان کبیره از دایرهی اصحاب خارج شدهاند و هیچ امتیاز و فضیلتی ندارند. برخی از این افراد، خصوصاً کسانی که نفاق میورزند، عبارتند از:
۱ – عبدالله بن أبی بن سلول (رهبر و بزرگ منافقین)
۲ – رافع بن زید بن تابوت (منافق)
۳ – حرقوص بن زهیر سعدی (منافق)
۴ – نبتل بن حارث (منافق)
۵ – یزید بن جاریه (منافق)
۶ – مالک بن أبی قوقل (منافق)
۷ – عبدالله بن خطل (منافق)
۸ – سلامه بن حمام (منافق)
۹ – مغیره بن شعبه (منافق)
۱۰ – ابوحاضر أعرابی (منافق)
۱۱ – سلسله بن برهام (از منافقین یهود)
۱۲ – کنانه بن صوریا (از منافقین یهود)
۱۳ – أبو حبیبه بن أزعر (منافق- جزء مؤسسین مسجد ضرار)
۱۴ – خذام بن خالد (منافق- جزء مؤسسین مسجد ضرار)
۱۵ – ودیعه بن خذام بن خالد (منافق- جزء مؤسسین مسجد ضرار)
۱۶ – محلم بن جثامه (قاتل یکی از اصحاب مورد اعتماد که پیامبر صلی الله و علیه و آله دربارهی او فرمود: خداوند وی را نمیبخشد.)
۱۷ – عبدالله بن جحش اسدی (بعد از اسلام آوردن و هجرت به حبشه، مرتد شد و به دین مسیحیت درآمد.)
۱۸ – عرنیون (گروهی از تازه مسلمانانی که به طمع به دست آوردن شتران زکاتی، شتربانان پیامبر صلی الله و علیه و آله را کشتند و شترها را دزدیدند و پیامبر آنها را به جزای قتل شتربانان به قتل رساند.)
و…
بررسی طبقات تابعین
دستهبندی اول
همانطور که گذشت، تازه مسلمانانی که پس از فتح مکّه تا هنگام وفات پیامبر صلی الله و علیه و آله مشرف به اسلام شدند را تابعین مینامند. تابعین از حیث سلامت پیروی به ۲ دسته تقسیم میشوند:
۱ ) تابعین بإحسان
کسانی که حقیقتاً اسلام آوردند، جهاد و انفاق کردند، پیامبر صلی الله و علیه و آله را یاری رساندند و فرامینش را اجرا کردند. ایشان اهل گناه و معصیت و کارشکنی نبودند.
۲ ) تابعین به غیر احسان
کسانی که اسماً مسلمان شدند و از رسم مسلمانی فاصله گرفتند. کسانی که در جهاد، انفاق و نصرتِ پیامبر صلی الله و علیه و آله کوتاهی کردند یا دستورات دین را زیر پا میگذاشتند و نافرمانی میکردند.[۴]
دستهبندی دوم
دستهبندی دیگر تابعین از حیث زمان است؛ یعنی هر کس زودتر به اسلام گرویده بافضیلتتر از سایرین است (به شرط صحّت پیروی و اجرای قوانین اسلام). تابعین از این حیث ۷ دسته میشوند: ۱) خیبریون ۲) مسلمین قبل فتح مکّه ۳) وفود ۴) طلقاء ۵) مسلمین حنین و طائف ۶) اصحاب تبوک ۷) اصحاب حجّه الوداع.
۱ ) خیبریون
کسانی که حدیبیه را درک نکردند، امّا پس از اسلام آوردن یا هجرت به مدینه، در فتح خیبر[۵] مشارکت داشتند. این گروه را خیبریون مینامیم و تمام غزوات و سرایای قبل از فتح مکّه را به این گروه ملحق مینماییم. این غزوات و سرایا[۶] عبارتند از:
-غزوهی ذی قرد
-سریهی ابان بن سعید بن عاص در نجد[۷]
-سریهی عمر بن خطاب در تربت
-سریهی ابی بکر در نجد
-سریهی بشیر بن سعد در فدک
-سریهی غالب بن عبدالله در میفعه
-سریهی بشیر بن سعد در جناب
۲ ) مسلمین قبل فتح مکّه
حضرت محمّد، نبی مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله در سال هفتم هجری همراه یاران خود به عمره رفتند و برخی از اشخاصی که در حدیبیه و خیبر حاضر نبودند؛ و برخی از قبایل اطراف، در این عمره به حضرت ملحق شدند که شمار عمرهگذاران آن سال را ۲۰۰۰ نفر تخمین زدهاند. تمام مسلمانانی که در این عمره به پیامبر صلی الله و علیه و آله پیوستند یا تا قبل از فتح مکّه اسلام آوردند و شهادتین گفتند و در جنگهای زیر شرکت داشتند، به این طبقه ملحق میشوند.
-سریهی ابن أبی عوجاء؛ در بنی سلیم
-سریهی غالب بن عبدالله؛ در کدید
-سریهی غالب بن عبدالله؛ در فدک
-سریهی کعب بن عمیر؛ در قضاعه
-سریهی شجاع بن وهب؛ در بنی عامر
-سریهی قطبه بن عامر؛ در تباله
-سریهی زید بن حارثه؛ در مدین
-سریهی مؤته
– سریهی ذات سلاسل
-سریه ابن أبی حدرد؛ در غابه
-سریهی أبی قتاده؛ در بطن إضم
-سریهی أبی عبیده؛ در خبط
-سریهی أبی قتاده؛ در نجد
-اشخاصی چون خالد بن ولید و عمرو بن عاص و عبّاس بن عبد المطّلب که قبل فتح مکّه مسلمان شدند؛ در این طبقه جای دارند.
-قبیلهی «بنو جذیمه» که در ایّام عمره اسلام آوردند.
۳ ) طبقهی سوم: وفود
در یک جمعبندی میتوان طبقهی وفود را منحصر در ۵ قبیله دانست که تفصیل آنها در ذیل مطرح میشود، لکن فضیلت وفود نسبت به طلقاء و اعراب در چند چیز است: ۱ ) سبقت اسلام و همقسم شدن آنها با پیامبر صلی الله و علیه و آله ۲ ) از اعراب بادیهنشین نبودند. ۳ ) در صحراهای نزدیک مدینه زندگی میکردند. ۴ ) تا آخر به پیمان خود وفادار ماندند، و هر جا پیامبر صلی الله و علیه و آله نصرت خواست او را یاری کردند و هر جا غیظ و نفرت ورزید، آنها هم چنین کردند.
این قبایل پنجگانه عبارتند از:
۱ – قبیلهی «مزینه» در سال پنجم هجری اسلام آوردند. از پیشگامان وفود هستند که به سوی پیغمبر صلی الله و علیه و آله هجرت کردند.
۲ – قبیلهی «جهینه» در ماه نخست سال اوّل هجری به مدینه هجرت کردند.
۳ – قبیلهی «أسلم» از دیار خود به سوی مدینه النّبی صلی الله و علیه و آله هجرت کردند.
۴ – قبیلهی «غفّار» اکثرشان به دعوت أبیذر غفّاری اسلام آوردند و از همقسمان پیغمبر صلی الله و علیه و آله بودند.
۵ – قبیلهی «أشجع» اکثرشان مسلمان شدند و همقسم پیامبر صلی الله و علیه و آله بودند.
این حدیث نبوی مشهور است که فرمودند: «أَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ وَ غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا» [فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۸۸۱] یعنی خداوند اهل این قبیلهی «أسلم» را سلامت بدارد و اهل قبیلهی «غفّار» را بیامرزد.
این پنج قبیله وفاداری و ثبات قدم خود در راه اسلام را به اثبات رساندند؛ و بر خلاف قبایل دیگری که پس از فتح مکّه مسلمان شدند و بر خلاف طلقاء و أعراب و عتقاء؛ در زمرهی تابعین بإحسان بودند.
۴ ) طبقهی چهارم: طلقاء
واژهی «طلقاء» یک اصطلاح شرعی است و در مورد کسانی به کار میرود که هنگام فتح شهر مکّه از خوف شمشیر و ترس جانشان یا به امید دستیابی به غنائم جنگی یا بهره مند شدن از رفاه مسلمین، اسلام آوردند. در حقیقت بسیاری از طلقاء و عتقاء (اصحاب حنین و طائف) به طمع مال یا ترس از جان اسلام آوردهاند و کم هستند کسانی که فارغ از این دو عنوان و محض رضای خدا به اسلام گرویده باشند. در واقع اسلام را پوششی یافتند تا در پناه آن کفر خود را مخفی کنند و با نفاق و دورویی خود را به مسلمین نزدیک سازند تا از غنائم و اموال ایشان نصیبی دریافت کنند.
به طور عمده میتوان طلقاء را به سه گروه تقسیم کرد:
۱ .گروه اوّل:
کسانی هستند که پیامبر صلی الله و علیه و آله به صحّت ایمان و قوّت نیاتشان اطمینان داشت و این گروه قلیل، طمعی نسبت به مال نداشتند و اسلامشان حقیقی بوده است. اشخاصی چون جبیر بن مطعم، عتاب بن أسید، عکرمه بن أبی جهل.
۲ . گروه دوم:
این گروه شامل اکثر طلقاء میباشد که به طمع مال یا ترس از جان اسلام آوردند. ایشان کسانی هستند که حتّی پیامبر صلی الله و علیه و آله برای جلب توجّه آنها و به دست آوردن قلوبشان، اموالی را به آنها عطا کرد، امّا آنها تأثیر نگرفتند و قلبهایشان مطمئن نشد. اشخاصی چون أبی سفیان بن حرب، معاویه بن أبی سفیان، صفوان بن أمیّه، مطیع بن أسود و امثال ایشان، از جمله افرادی هستند که پیامبر مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله به وسیلهی بذل و بخشش اموال سعی در جلب دلهایشان داشت، امّا هرگز دلهایشان نرم نشد.
از جمله اقدامات ناشایست این دسته میتوان به این موارد اشاره کرد:
–سرقت شتر در جنگ حنین، توسط معاویه، ابی سفیان، عتبه
–تمسخر و استهزاء پیامبر، تا جایی که منجر به لعن مسخرهکننده شد. (حکم بن أبی عاص)
–بیاحترامی به قبر مبارک حمزه بن عبدالمطّلب (سیّد الشهداء) و اظهار دشمنی با این شهید عالیمقام
–اغتیال النّبی صلی الله و علیه و آله
-و به طور کلّی، سرپیچی و نافرمانی، کارشکنی و رفتار منافقانه نسبت به فرامین پیامبر مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله
۳ .گروه سوم
کسانی که مابین این دو گروه بودند و شخصیت آنها نسبتاً خاکستری بود. (نمی توان به طور دقیق گفت جزء کدامیک از این دو دسته بودند.) افرادی همانند حارث بن هاشم، سهیل بن عمرو، حکیم بن حزام.
۵ ) طبقهی پنجم: مسلمین حنین و طائف
یکی از جنگهای بعد از فتح مکّه، نبرد حنین و طائف[۸] بود که منجر به اسلام آوردن اهالی این دو محل شد. اسلامآورندگان حنین و طائف نیز همانند طلقاء، بیشتر به علّت طمع مال و ترس از جان اسلام آوردند. در میان ایشان ۲۳ برده از بردگان أبوبکره ثقفی وجود داشتند که به دست پیامبر صلی الله و علیه و آله آزاد شده بودند و پیامبر آنها را «طلقاء» خطاب کرد؛ از همین رو گاهی مسلمین این طبقه را نیز با لفظ «طلقاء» خطاب میکنند که شاید نامگذاری صحیحی نباشد. اسلامآورندگان قبایل هوازن، غطفان، بنی جشم و… نیز در این طبقه جای دارند.
۶ ) اصحاب تبوک
افراد این طبقه شامل کسانی است که در غزوهی تبوک[۹] شرکت کردند و تا قبل از آن در هیچ غزوهای از غزوات پیامبر صلی الله و علیه و آله حاضر نبودند؛ و برخی شمار آنها را تا ۳۰۰۰ نفر تخمین زدهاند. به علاوه کسانی که در سرایای زیر شرکت داشتند نیز در این طبقه جای میگیرند:
-سریهی عیینه بن حصن فزاری؛ به سوی بنی عنبر (در ماه محرّم سال نهم هجری)
-سریهی قطبه بن عامر؛ به سوی خثعم (در ماه صفر سال نهم هجری)
-سریهی ضحاک بن سفیان؛ به سوی قبیلهی بنی کلاب (در ماه ربیع الأوّل سال نهم هجری)
-سریهی عبدالله بن حذافه سهمی
-سریهی عکاشه بن محصن؛ در جناب
-سریهی خالد؛ به سوی أکیدر دومه
-و أصحاب حجرات از قبیلهی بنی تمیم که مورد ذمّ خداوند در قرآن قرار گرفتند. قصه از این قرار بود که عده ای از صحابه هنگام شرفیابی به محضر نبی مکرم اسلام صلی الله و علیه و آله، پشت دیوار می ایستادند و با صدای بلند پیامبر صلی الله و علیه و آله را صدا می زدند؛ آیه نازل شد و پس از مذمت ایشان، آنها را از انجام چنین کاری نهی نمود.
۷ ) طبقهی هفتم: اصحاب حجّه الوداع
مورّخان بیش از صد هزار نفر از مردم مکّه، طائف، مدینه، اعراب بادیهنشین و… را در این حج همراه پیامبر صلی الله و علیه و آله ذکر کردهاند که نام و نشان بسیاری از آنها برای ما مجهول است، چه رسد به احوالات و خصوصیات آنها. به هر حال این گروه عظیم در صورتی که بعد از فتح حدیبیه اسلام آورده باشند، در زمرهی تابعین قرار میگیرند.
خاتمه
در ذیل به جمع بندی و بررسی اصطلاحات و تعریفات مطرح شده در بحث می پردازیم:
۱ – صحابهی شرعی: شامل مهاجرین و انصار صدر اسلام تا هنگام صلح حدیبیه میباشد. / شروط این تعریف عبارتند از: ۱) اسلام ۲) انفاق ۳) جهاد ۴) معیت (و همنشینی با پیامبر) ۵) سکونت دائمی در شهر مدینه ۶) زمان همراهی قبل از فتح حدیبیه باشد.
۲ – صحابهی لغوی: تمام مسلمانان همعصر پیامبر صلی الله و علیه و آله را از حیث لغت، صحابه می نامند؛ حتّی کسانی که پیامبر صلی الله و علیه و آله را ندیدند یا با او همنشین نشدند.
۳ – صحابهی مجازی (در لغت): صرف رؤیت و همنشینی، موجب می شود لفظ «صحابه» به شخص اطلاق گردد، در نتیجه هر شخصی که موفّق به همنشینی یا رؤیت پیامبر صلی الله و علیه و آله قبل از وفات او شده باشد، بدون هیچ شرطی (اعم از روایت کردن، انفاق، جهاد و… ) جزء اصحاب ایشان قلمداد می گردد؛ و مهم نیست آن فرد کافر، منافق، مرجفون یا از کسانی که «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» اند باشد. چون دایره تعریف لغویِ مجازی وسیع است و همه موارد را شامل می شود.
۴ – هجرت شرعی
مخصوص گروه مهاجرین است؛ و شامل اشخاصی می شود که به سوی پیامبر صلی الله و علیه و آله (مدینه) هجرت کردند و دارای شروط ذیل بودند:
۱) اسلام ۲) بقا و سکونت دائمی در مدینه النبی (تا آخر عمر) ۳) اطاعت و پیروی صحیح از پیامبر صلی الله و علیه و آله ۴) بذل جان و مال در راه خدا ۵) همراه شدن با پیامبر صلی الله و علیه و آله قبل از جنگ حدیبیه
۵ – هجرت عام
مطلق هجرت منظور است؛ تنها معیار آن هجرت به سوی پیامبر صلی الله و علیه و آله قبل از وفات ایشان میباشد و حتّی شامل افرادی میشود که به مدینه سفر نمودند و مجدّد به دیار خود بازگشتند. این تعریف متعلّق به لغت است نه شرع.
۶ – نصرت شرعی
مخصوص گروه انصار است؛ اشخاصی از قبایل أوس و خزرج که در ابتدای تأسیس حکومت اسلامی در شهر مدینه، به اسلام گرویدند و دارای اوصاف ذیل بودند:
- اسلام ۲) اطاعت راستین از پیامبر ۳) بذل کردن جان و مال در راه خدا ۴) زمان همراهی قبل از فتح حدیبیه باشد.
به این ترتیب منافقین و افراد بدسابقه از تعریف خارج میشوند.
۷ – نصرت عام
مطلق یاری رساندن. شامل جمیع مسلمانانی است که در نصرت پیغمبر صلی الله و علیه و آله شرکت داشتند؛ (فرقی نمی کند آغاز زمان همراهی قبل یا بعد فتح حدیبیه باشد.)
۸ – تابعون بإحسان
اصطلاحی شرعی است که به محسنین مسلمانان بعد از فتح حدیبیه اطلاق میشود، کسانی که در پیروی از سیرهی پیامبر راست کردار بودند.
۹ – تابعون بغیر إحسان
گروهی از تازه مسلمانان که پیروی از سیرهی نبوی و «تبعیت از پیامبر» را ترک کردند و مرتکب ظلم، فسق و ارتکاب گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره شدند. این دسته عمدتاً شامل مسلمانانی است که در ۴ سال آخر بعثت، (از صلح حدیبیه تا وفات نبی صلی الله و علیه و آله) به اسلام گرویدند.
[۱] (این پاورقی بخشی از متن اصلی کتاب؛ نوشته حسن فرحان مالکی می باشد)- بخش اوّل: طبقات عهد مکّی
اشخاصی که در ۱۳ سال اوّل اسلام مسلمان شدند، معروف به مسلمین عهد مکّی هستند. این اشخاص به ۱۱ طبقه دستهبندی میشوند که متقدّمین دارای شرافت و فضیلت بیشتری نسبت به متأخّرین هستند، در ذیل به تفصیل این طبقات میپردازیم:
طبقهی اوّل
این طبقه مربوط به دوران دعوت خاص پیامبر صلی الله و علیه و آله است که مدّت کوتاهی به درازا کشید و تنها شامل اوّلین افرادی است که اسلام آوردند. اسامی اصحاب این طبقه بنا بر «سبق اسلامشان» عبارت است از:
۱-خدیجه دختر خویلد
وی همسر پیامبر صلی الله و علیه و آله و اوّلین انسانی است که به شریعت اسلام مشرّف شده است. ایشان دارای مقام ویژهای نزد پیامبر صلی الله و علیه و آله بودند و أفضل زوجات پیغمبر صلی الله و علیه و آله به حساب میآمدند.
۲-علی پسر أبیطالب
وی دومین انسانی است که توفیق مشرّف شدن به اسلام را یافت و اوّلین مردی است که مسلمان شده است. این قول، قول أصح و مشهور نزد اهل حدیث است. پیغمبر مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله برای علی بن ابیطالب فضائل و منزلتهای ویژهای را بیان کرده است از جمله: (کَمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى). او در تمام غزوات پیامبر صلی الله و علیه و آله الّا جنگ تبوک شرکت داشته و در شجاعت، علم، فقه، تقوا، فصاحت، قرابت به پیغمبر صلی الله و علیه و آله و طول ملازمت و مجالست با او سرآمد سایر اصحاب بوده است.
۳-زید بن حارث
وی سومین مسلمان و یکی از اشخاص برجسته در میان اصحاب است که رهبری کثیری از سرایا (جنگهایی که شخص پیامبر صلی الله و علیه و آله در آنها شرکت نداشت) را بر عهده داشت و نهایتاً در جنگ مؤته به شهادت رسید.
۴-ابوبکر
نام دقیق او عبدالله بن عثمان التیمی است که به ابابکر شهرت دارد. در خصوص رتبهی اسلام او مناقشاتی وجود دارد، اما بنابر قویترین اقوال وی چهارمین فردی است که به شرف اسلام نائل آمده است. اقوال ضعیفی هم وجود دارد که وی را اوّلین مسلمان معرّفی میکنند که بطلانشان واضح است.
سایر اشخاص این طبقه عبارتند از:
۵-خالد بن سعید بن العاص الأموی ۶-سعد بن أبی وقاص الزهری ۷- أم ایمن ۸-زینب بنت رسول الله صلی الله و علیه و آله
۹-رقیه بنت رسول الله صلی الله و علیه و آله ۱۰-فاطمه بنت رسول الله صلی الله و علیه و آله ۱۱-أم کلثوم بنت رسول الله صلی الله و علیه و آله
۱۲- ورقه بن نوفل ۱۳-أبیذر و عمرو بن عبسه السلمی (بنابر قول صواب)
طبقهی دوم
این طبقه شامل مسلمینی است که در حدّ فاصل اسلامآورندگان اوّل و اسلامآورندگان «دار أرقم بن أبی أرقم» مسلمان شدند، در ذیل اسامی ایشان به ترتیب حروف الفباء آورده شده است:
۱-أرقم بن أبی ارقم المخزومی
وی کسی است که پس از مسلمان شدنش، پیامبر در منزل او مسلمین را گرد هم جمع میکرد و آنچه نازل شده بود را برایشان میخواند و اوامر الهی را به آنها تدریس میکرد. این روش تبلیغی ظاهراً ۳ سال طول کشید و افراد زیادی در منزل أرقم اسلام آوردند.
۲-اسماء بنت أبی بکر
۳-اسماء بنت سلامه بن مخربه التمیمیه ۴-اسماء بنت عمیس الخثعمیه ۵-أمینه بنت خلف الخزاعیه
۶-جعفر بن ابیطالب ۷-حاطب بن الحارث الجمحی ۸-حاطب بن عمرو العامری ۹-حطاب بن الحارث الجمحی
۱۰-خباب بن الأرت السعدی ۱۱-الزبیر بن العوام أسدی ۱۲-السائب بن عثمان بن مظعون ۱۳-سالم مولی أبی حذیفه
۱۴-سعید بن زید العدوی ۱۵-سهله بنت سهیل بن عمرو ۱۶-سهیل بن بیضاء الفهری ۱۷-طلحه بن عبیدالله ۱۸-عامر بن ربیعه
۱۹-عامر بن فهیره ۲۰-عامر بن أبی وقاص ۲۱-عبد الرّحمن بن عوف ۲۲-عبدالله بن جحش أسدی
۲۳-عبدالله بن مسعود الهذلی ۲۴-عبدالله بن مظعون ۲۵-عبیدالله بن جحش اسدی ۲۶-عبیده بن الحارث بن عبد المطّلب
۲۷-عثمان بن مظعون ۲۸-عثمان بن عفان أموی ۲۹-عیاش بن أبی ربیعه و…
طبقهی سوم
کسانی که در منزل أرقم بن أبی ارقم اسلام آوردند. مهمترین آنها به ترتیب حروف الفباء عبارتند از:
۱-أنیس غفاری ۲-أم أبی ذر ۳-بلال بن رباح الحبشی ۴-حمامه أم بلال ۵-سمیه بنت خیاط ۶-عبدالله بن یاسر
۷-مقداد بن عمرو البهرانی ۸-یاسر پدر عمّار ۹-أبوعبیس و أم عبیس
طبقهی چهارم
تاریخ شروع این طبقه نامشخّص است، امّا هنگامی است که پیامبر صلی الله و علیه و آله تصمیم میگیرد دعوت خود را آشکار کند و به دعوت پنهانی خود پایان دهد، وی در مرتبهی اوّل بنی هاشم را دعوت به اسلام میکند و در مرتبهی دوم کلّ قریش را؛ که از این مرحله به بعد، سران کفّار قریش به مبارزه با دین جدید پرداختند و مسلمین را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار میدادند.
کسانی که در این برههی زمانی که نزدیک به ۵ سال به طول انجامید اسلام آوردند، در طبقهی چهارم اصحاب قرار دارند. در این مدّت نیز مقرّ اصلی تبلیغی پیامبر صلی الله و علیه و آله منزل أرقم بود، ولی پیامبر صلی الله و علیه و آله دامنهی تبلیغ خود را گستراند تا آنجا که بسیاری از قریش و قبایل اطراف آن اسلام آوردند؛ ولی به دلیل آزارهای شدید کفّار قریشی، پیامبر صلی الله و علیه و آله به عدّهای از مسلمین دستور هجرت به حبشه را صادر کرد که چیزی بالغ بر ۸۰ مرد و ۱۱ زن در این هجرت حضور داشتند، اشخاصی چون:
۱-أسود بن نوفل بن خویلد الأسدی ۲-جناده بن سفیان ۳-جهم بن قیس بن عبد شرحبیل
۴-خولی بن أبی خولی ۵-أم حرمله (همسر جهم بن قیس) ۶-رمله دختر ابی سفیان بن حرب
۷-أبو عبیده بن الجراح ۸-عمار بن یاسر و بسیاری از اشخاص دیگر…
طبقهی پنجم
بعد از هجرت کثیری از تازه مسلمانان به حبشه، پیامبر صلی الله و علیه و آله و صحابی ممتاز او، به تبلیغ در شبه جزیره خصوصاً مکّه ادامه دادند و موسم حج را غنیمت میشماردند؛ امّا فشارها همچنان شدّت مییافت تا آنجا که پیامبر صلی الله و علیه و آله مجبور شدند گروه دوم مهاجرین را راهی حبشه کنند. از جمله اشخاص مهم و سرشناس این طبقه، میتوان به حمزه بن عبد المطّلب اشاره کرد. برخی از صحابی این طبقه عبارتند از:
۱-حمزه پسر عبد المطّلب
وی عموی پیامبر صلی الله و علیه و آله و از سرشناسان و عزّتمندان قریش بود. نامشخّص است وی چه زمانی اسلام آورده است، برخی معتقدند حضرت حمزه در سال سوم بعثت و برخی معتقدند همزمان با هجرت دوم به سوی حبشه مسلمان شده است؛ امّا آنچه بسیار حائز اهمّیّت است، این است که حضرت حمزه یکی از حامیان قدرتمند و کارآمد پیامبر صلی الله و علیه و آله بود که تا پای جان در رکاب پیامبر صلی الله و علیه و آله استقامت کرد و در نهایت به شهادت رسید. او را به لقب سیّد الشّهداء میشناسند.
۲-ابن أم مکتوم
۳-زید بن الخطاب العدوی
۴-أروی بنت عبد المطّلب
و…
طبقهی ششم
بعد از اسلام آوردن حدود ۱۷۰ نفر از صحابه، سرانجام عمر بن الخطاب در اواخر سال ششم بعثت اسلام آورد.
به دلیل حضور وی در این طبقه، نام این طبقه را طبقهی عمر بن الخطاب گذاشتند و جمیع افرادی را که از حیث زمانی، در سال ششم بعثت مشرف به اسلام شدهاند را در این طبقه قرار میدهند.
طبقهی هفتم
در محرّم سال هفتم بعثت، تحریمهای کفّار علیه مسلمین به اوج خود رسید. آنها مسلمین را به شعب ابیطالب تبعید کردند و صحیفهای میان خود به امضاء رساندند که هیچ کس حق داد و ستد و ازدواج با مسلمانان را ندارد. این شرایط سخت و طاقتفرسا ۳ سال ادامه یافت و تعداد بسیار کمی در این مدّت اسلام آوردند. این برههی زمانی را «فتره المقاطعه» گویند.
طبقهی هشتم
پس از رحلت جانگداز أبوطالب و خدیجه، پیامبر صلی الله و علیه و آله دو تن از بزرگترین یاوران خود را از دست داد و عدّهای از مسلمین، به علّت شرایط سخت حاکم بر شعب ابی طالب مرتد شدند؛ در نتیجه پیامبر صلی الله و علیه و آله با ارزیابی شرایط موجود، آماده ترک مکه شد و تصمیم به دعوت سایر قبایل عرب به اسلام نمود.
یکی از قبایلی که پیامبر صلی الله و علیه و آله جهت تبلیغ اسلام به سوی آنها رفت، قبائل طائف بودند که نتیجه ای جزء رنج، مشقت، تمسخر و اذیت برای شخص پیامبر صلی الله و علیه و آله چیزی به همراه نداشت. علاوه بر قبائل طائف، پیامبر مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله دعوت خود را به سایر قبایل چون بنی عامر، کلب، بنی حنیفه و… عرضه کرد، ولی استجابتی مشاهده ننمود. تنها کسانی که در این دوره مسلمان شدند، عدّهی قلیلی بودند که در ذیل به نام برخی از آنها اشاره میشود:
۱- جندب بن کعب الأزدی (همراه امیر المؤمنین در صفّین به شهادت رسید)
۲- حصین خزاعی ۳- ضماد أزدی ۴- عداس نصرانی (در ماجرای تبلیغ طائف مسلمان شد.) و…
در این طبقه شش نفر از اوّلین انصار نیز قرار دارند که در تبلیغ طائف اسلام آوردند، ایشان عبارتند:
۱-أسعد بن زراره النجاری الخزرجی
۲-جابر بن عبدالله (انصاری) الخزرجی
۳-رافع بن مالک بن العجلان الزرقی
۴-عقبه بن عامر نابی اسلمی
۵-عوف بن حارث نجاری (ابن عفراء)
۶-قطبه بن عامر بن حدیده الزرقی
طبقهی نهم
پس از شروع تبلیغ در شهرهای اطراف و اسلام آوردن عدّهای از مردم طائف و سایر قبایل اطراف؛ گروهی از قبایل أوس و خزرج نزد پیامبر صلی الله و علیه و آله آمدند و با او بیعت نمودند. عدد مسلمین این بیعت که به «بیعت عقبهی اوّل» شهرت دارد، عبارت است از ۱۲ مرد و ۲ زن. پیامبر «مصعب بن عمیر» را همراه آنها به یثرب فرستاد تا قبایل أوس و خزرج را به اسلام دعوت کند و در اثر این اقدام، عدّهی زیادی اسلام آوردند که بیش از ۸۰ زن و مرد میشدند.
طبقهی دهم
تازه مسلمین شهر یثرب که به همّت «مصعب بن عمیر» تعدادشان از ۸۰ تن تجاوز میکرد، در سال بعد به مکّه آمدند تا با پیغمبر صلی الله و علیه و آله بیعت کنند. این بیعت به (عقبهی دوم) شهرت یافت و زمینهساز هجرت مسلمین به شهر یثرب (مدینه النّبی) گردید. [نام این افراد در کتب طبقات ذکر شده است که جهت اقتصار از ذکر آن خودداری میکنیم.]
طبقهی یازدهم
شامل تمام افرادی میشود که در مکّه اسلام آوردند و همراه پیامبر صلی الله و علیه و آله به سوی مدینه هجرت کردند. برخی، اطفال صغیرِ این هجرت را نیز در شمار مهاجرین ذکر کردهاند. در ذیل به اسامی برخی از آنها اشاره میشود:
۱-أربد پسر حمیره الأسدی ۲-أمامه دختر رقیش اسدیه ۳-أم حبیب دختر جحش أسدیه
۴-أم حبیبه دختر نباته أسدیه ۵-أم قیس دختر محصن اسدیه ۶-أمیمه دختر عبد المطّلب
۷-أنسه آزاد شدهی رسول الله صلی الله و علیه و آله ۸-بریده پسر حصیب أسلمی ۹-تمام پسر عبیده أسد
۱۰-سنان پسر أبی سنان ۱۱-عایشه دختر ابیبکر ۱۲-ذو شمالین، عمیر بن عمرو خزاعی ۱۳-ربیعه پسر اکثم اسدی
۱۴-عبدالله پسر أبیبکر ۱۵-عرباض پسر ساریه سلمی ۱۶-یزید پسر قیس ۱۷-نعیم غفّاری
۱۸-فاطمه بنت أسد (مادر حضرت علی علیه الصلاه و السلام)
و دیگران…
[۲] (این پاورقی بخشی از متن اصلی کتاب؛ نوشته حسن فرحان مالکی می باشد)- بخش دوم: طبقات عهد مدنی
طبقات عهد مدنی شامل مسلمین پس از هجرت میباشد، که جهت معرفت و شناخت نام این صحابه نیاز است به کتب تاریخی و سیره مراجعه نمود و از ذکر ایشان در این مختصر خودداری می شود.
طبقهی دوازدهم
این طبقه شامل مهاجرین و انصاری است که به هر دو قبله (بیت المقدّس و مکّه) نماز خواندند و قبل از جنگ بدر محضر پیامبر صلی الله و علیه و آله را درک نمودند. عده ای معتقدند که مهاجرین و انصار حقیقی در این طبقه خلاصه می شوند و اینان اند که قرآن با وصف سابقون خطابشان می کند(یعنی مسلمین پس از جنگ بدر جملگی در زمره تابعین قرار دارند)؛ البته نظریه مشهوری که آنرا در این کتاب معیار قرار دادیم، آن است که معیار شناخت مهاجرین و انصار تا هنگام جنگ حدیبیه قلمداد می شود؛ و افراد بعد از آن در زمره تابعین قرار می گیرند. [مترجم حقیر بر خلاف مشهور، موافق نظریه اول است.]
طبقهی سیزدهم
شامل مهاجرین و انصاری است که در جنگ بدر شرکت داشتند. عدد بدریون را ۳۱۵ نفر تخمین زدهاند.
طبقهی چهاردهم
شامل جمیع مهاجرین و انصاری است که قبل از جنگ احد اسلام آوردند و به جهاد در جنگ احد پرداختند.
طبقهی پانزدهم
شامل مهاجرین و انصاری است که در جنگ خندق حاضر بودند.
نکته: مهاجرینی که در غزوات بنی قینقاع، سویق، قرقره، ذی أَمَر و بحران شرکت داشتند یا در سرایای سالم بن عمیر، کعب بن أشرف و قرده حاضر بودند، ملحق به احدیون میشوند.
رزمندگان و مهاجرینی از انصار و مهاجر که در غزوات ذات رقاع، حمراء أسد، بنی نضیر، بدر موعد، دومه الجندل، بنی مصطلق و سرایای أبی سلمه، عبدالله بن أنیس، عاصم بن ثابت و بئر معونه شرکت کردند نیز ملحق به أهل خندق میشوند.
طبقهی شانزدهم
آخرین طبقهی اصحاب همین طبقه است. این طبقه شامل مهاجرین و انصاری است که در سال ششم پس از هجرت، در جنگ حدیبیه شرکت داشتند. یکی از مسائلی که در این جنگ رخ داد، مسئلهی بیعت رضوان است که آیهای هم در خصوص آن نازل گردید و به بیعت تحت الشجره نیز شهرت دارد.
نکته: مجاهدینی که در حدّ فاصل جنگ خندق و حدیبیه در دو غزوهی بنی قریظه و بنی لحیان شرکت کردند یا در سرایای زیر حاضر بودند، جملگی جزء اصحاب حدیبیه هستند. (سریهی عبدالله بن عتیک، سریهی محمّد بن مسلم (فدک)، سریهی عکاشه بن محصن (غمر)، سریهی محمّد بن سلمه (ذی القصه)، سریههای زید بن حارثه (بنی سلیم- عیص- طرف- جذام) سریهی زید بن حارثه إلی وادی القری، سریهی علی بن ابیطالب (فدک)، سریهی عبدالله بن رواحه (خیبر) و…
[۳]. (نوشته مترجم) واژه جهاد امروزه معانی گوناگونی چون جهاد فرهنگی، جهاد سیاسی، جهاد اقتصادی، جهاد فکری و … را نیز شامل می شود؛ ولی در صدر اسلام تنها مفهوم «جهاد»، جهاد رزمی و جنگ مسلحانه بود. جنگ های مسلحانه ای که در دروان پیامبر صلی الله و علیه و آله رخ دادند، به دو دسته تقسیم می شوند: جنگ هایی که خود پیامبر صلی الله و علیه و آله در آن ها حاضر بودند و فرماندهی کل قوا را بر عهده داشتند(این جنگها را «غزوه» می نامند)؛ و جنگ هایی که پیامبر صلی الله و علیه و آله در آنها حاضر نبودند و فرماندهی سپاه به شخص دیگری واگذار می شد.(این جنگها را «سریه» می نامند.) در ذیل به نکاتی پیرامون مفاهیم غزوات و سرایا می پردازیم:
معنای واژه سریه – در معنای واژه سریه دو احتمال مطرح است:
۱ . «سریه» به سپاهی اطلاق میشود که شمار افراد آن نهایت تا چهارصد پانصد نفر میرسد؛ و به عبارتی این سپاه، گزیده از چیرگان و جنگ آوران لشکر است.
۲ . احتمال دیگر آنکه این گروه (یا سپاه)، بهطور مخفیانه و سرّی اعزام میشدند. البته گفتهاند که احتمال دوم صحیح نیست، زیرا «سرّ» از لحاظ لغوی غیر از «سَرِی» است.
شمار و تعداد دقیق سرایای رسول خدا صلی الله و علیه و آله نامعلوم است، ابن اسحاق میگوید: سریههای رسول خدا صلی الله و علیه و آله سی و هشت سریه بود؛ طبرسی در اعلام الوری سی و شش سریه مینویسد(اعلام الوری، ص ۶۹- ۷۰)؛ و مسعودی از طبری چهل و هشت سریه و از بعضی شصت و شش سریه نقل میکند.
[۴] توضیح بیشتر جهت دستهبندی کلی تابعین: (این پاورقی برگرفته شده از متن اصلی کتاب؛ نوشته حسن فرحان مالکی می باشد.)
۱ ) تابعین بإحسان
اصطلاح «تابعین بإحسان» یک اصطلاح قرآنی است که در مورد اشخاصی به کار میرود که بر صراط مستقیم استقامت ورزیدند و با اجرای صحیح قواعد اسلام و بذل جان و مال خود در راه خداوند، از پیامبر مکرّم اسلام صلی الله و علیه و آله و صحابهی ایشان به درستی تبعیت و پیروی کردند. اسامی افراد شاخص این دسته از دیدگاه حسن فرحان مالکی عبارت است از: عبّاس بن عبد المطّلب، حسنین، عبدالله بن عبّاس، أبی سیفان بن حارث هاشمی، عکرمه بن أبی جهل، عتاب بن أسید اموی، قیس بن سعد بن عباده، عبدالله بن عمر، أویس قرنی.
نکات:
۱ . برخی حسنین (امام حسین و امام حسین علیهما السلام) را در این گروه قرار دادهاند و برخی در زمرهی صحابه.
۲ . بعضی از افراد مذکور (همانند حسنین و أویس قرنی) از حیث رتبه و منزلت از بسیاری صحابه أفضل و بالامقامتر هستند، خصوصاً حسن و حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام که سیّد جوانان اهل بهشتند.
۳ . روایت «سیّد جوانان اهل بهشت» از حیث سند حسن می باشد.
۲ ) تابعین بغیر إحسان
ایشان گرفتار ظلم، فسق، گناهان کبیره و زندگی خلاف شرع بوده اند. افرادی که قواعد اسلام را زیر پا گذاشتند و عکس سیره رسول خدا صلی الله و علیه و آله عمل کردند؛ این اشخاص اسماً تابع بودند و در حقیقت بر خلاف منش و روش پیامبر صلی الله و علیه و آله رفتار مینمودند.
افراد شاخص این دسته عبارتند از: ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، بسر بن أبی أرطاه، عتبه بن أبی سفیان (برادر معاویه)، عمر بن سعد بن أبی وقاص، عبیدالله بن عمر بن خطاب، عمرو بن زبیر، خالد بن ولید، عبد الرّحمن بن خالد بن ولید، ضحّاک بن قیس، عبد الرّحمن بن ملجم (قاتل امام علی علیه السلام)، عمران بن حطان (مشوق ابن ملجم)، أبی غادیه (قاتل عثمان)، حکم بن أبی عاص، مروان بن حکم، یزید بن أسد بجلی، زیاد بن أبیه، أبی اعور اسلمی، مسرف بن عقبه، معاویه بن خدیج، حمل بن سعدانه، خریت بن راشد، اشعث بن قیس و…
۳ ) تابعین معمولی
کسانی که زندگیشان میان سفیدی و سیاهی در اضطراب بوده و هیچگاه به ثبات قدم در یکی از این دو طرف (احسان و غیر احسان) نرسیدند. افرادی همانند: محمّد بن ابی حذیفه، خمیصه بن حکم اسلمی، صحار العبدی و…
[۵] (نوشته مترجم)غزوه خیبر: پس از بر قراری صلح حدیبیه، پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله از جانب قریش خیالش راحت شد و از این رو تصمیم گرفت که یهودیان و قبایل نجد را سرکوب نماید، تا امینت و آرامش را بیش از پیش در جامعه اسلامی برقرار نماید. در این میان، خیبر که از لحاظ ثروت و تشکیلات نظامی قدرتمند بود، تبدیل به مرکز آشوبهای نظامی، تحرکات و جنگ افروزیهای علیه مسلمانان شد.
منطقه خیبر در ۸ منزلی(حدود ۱۶۵ کیلومترى) شمال مدینه– در راه شام- واقع شده و سرزمینی بود که با هفت قلعه، مزارع و درختهای نخل بسیار، از شکوه زیادی برخوردار بود. خیبر منطقهاى حاصلخیز، با آبادانى و آب فراوان، از بهترین مناطق حجاز به شمار می رفت که مرکز فعلى آن، شهر «الشُرَیْف» است. این منطقه، بازار سالیانهاى نیز داشت که در روزهاى نخست ربیع الاول برپا می شد و قبیله غطفان(حامی نظامی خیبریون)، تأمین امنیت شرکت کنندگان این بازار را -که «سوق نطات خیبر» نامیده می شد،- بر عهده داشتند.
خیبر در زبان عبری به معنای «قلعه» است و چون این منطقه بواسطه این قلعههای هفتگانه در بر گرفته شده بود، به آن خیبر میگفتند. استراتژی و مهندسی قلعههای هفتگانه خیبر بدین شکل بود: بخش اول پنج قلعه بزرگ را شامل میشد که عبارت بودند از قلعه ناعم، صعب بن معاذ، زبیر، ابیّ و نزار. سه قلعه اول در منطقهای به نام نطاه و دو قلعه دیگر در منطقهای به نام شقّ قرار داشتند. بخش دوم معروف به کتیبه، دارای سه قلعه مستحکم به نام های قموص، وطیح، سلالم بود. علاوه بر این قلعههای بزرگ، چند قلعه کوچکتر نیز وجود داشت که به اهمیت قلعههای ذکر شده نبودند.
علت وقوع غزوه خیبر: از آنجا که یهودیان خیبر دژهای بسیار بلند، اسلحه فراوان، ثروت زیاد و عده زیادى داشتند؛ گمان نمى کردند که پیامبر صلی الله و علیه و آله به جنگ ایشان اقدام فرماید، لذا اقدام قابل ملاحظه ای علیه اسلام انجام نمی دادند؛ اما پس از صلح حدیبیه و قدرت یافتن مسلمین، به فکر نابود کردن پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و دفع خطر احتمالی سپاه اسلام افتادند. از این رو غزوه خیبر، آخرین رویارویی بین مسلمانان و یهودیان در زمان رسول خدا صلی الله و علیه و آله، در محرم سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این غزوه رسول خدا صلی الله و علیه و آله توانستند آخرین سنگر یهودیان را نیز تصرف کند.
قلعه های هفتگانه خیبر، دارای برج های بلندی بود که تیراندازان از آنجا به پیرامون قلعه اشراف کامل داشتند و تلاش دشمن برای تخریب دروازه؛ و ورود به قلعه توسط کمانداران ناکام گذاشته می شد که متأسفانه منجر به شهادت تعدادی از مسلمین گشت. این غزوه نیز مانند سایر غزوات، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام شد؛ و حضرت به درب خیبر هجوم برد و در قلعه را با یک بازوی خود از جای درآورد و مسلمانان وارد قلعه شدند و آنجا را به تسخیر خود درآوردند.
در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند. از جمله منطقه فدک و چند قلعه دیگر که بنابر سوره انفال، خاصه شخص رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود…
[۶] (نوشته مترجم) به طور کلی جنگ های اسلامی دروان پیامبر را به دو دسته تقسیم می کنند: جنگ هایی که خود پیامبر صلی الله و علیه و آله در آن ها حاضر بودند و فرماندهی کل قوا را بر عهده داشتند(این جنگها را «غزوه» می نامند)؛ و جنگ هایی که پیامبر در آنها حاضر نبودند و فرماندهی سپاه به کسی واگذار می شد.(این جنگها را «سریه» می نامند.)
[۷] (نوشته مترجم) وقتی نوشته می شود: «سریهی ابان بن سعید بن عاص در نجد» منظور آن است که در این سریه (جنگی که پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله در آن حاضر نبودند)، فردی به نام «ابان بن سعید بن عاص» فرماندهی سپاه را بر عهده داشت؛ و جنگ در محلی به نام «نجد» رخ داد.
[۸] (نوشته مترجم) غزوه حنین
زمان: شوال سال هشتم هجرت
مکان: منطقه اوطاس نام صحرایی از سرزمین های قبیله هوازن
هدف: رفع فتنه قبیله ثقیف و هوازن
نتیجه: پس از فتح مکه، گروهی از قبیله هوازن به فرماندهی مالک بن عوف، آهنگ جنگ با پیامبر صلی الله و علیه و آله نمودند. قبیله ثقیف هم به فرماندهی دو نفر به نام های قارب بن اسود بن مسعود و سبیع بن حارث(ذوالخمار) به آنان پیوستند اما از قبایل بنی هلال بن عامر، بنی کلاب بن ربیعه و بنی کعب بن ربیعه کسی آنان را همراهی نکرد.
پیامبر صلی الله و علیه و آله با دوازده هزار نفر(ده هزار نفر از آنان از مدینه و دو هزار نفر از مکه) در ششم ماه شوال از مکه خارج شدند؛ و گروهی از مشرکین با صد زره در اوطاس به پیامبر پیوستند. گویند مالک در دو مرحله، سه نفر را برای بررسی وضعیت سپاه پیامبر صلی الله و علیه و آله فرستاد و هر دو گروه، با وحشت از جمعیت سپاهیان اسلام، مالک را از جنگ بیم می دادند؛ و مالک همچنان بر نظر خود پافشاری کرد. در دره حنین، اولین گروه از قبیله هوازن در تاریکی شب مشاهده شد و آن ها در صبحگاه به سپاه پیامبر صلی الله و علیه و آله حمله ور شدند؛ در حالی که حتی گله های گوسفند و گاو خود را به همراه داشتند؛ و زنان و کودکان را بر شتران سوار نمودند تا جمعیت هوازن فراوان نشان داده شود. اما با رشادت های سپاهیان اسلام، دشمن هزیمت شد. از طرف دیگر، فرار سربازان هوازن در روز حنین، موجب شد تا هم پیمانان آنها (ثقیف) نیز با مشاهده این صحنه، اقدام به فرار و ترک میدان جنگ کنند.
در حنین وقتی دشمن گریخت، گروهی از آنان به طائف پناه بردند و گروهی در اوطاس اردو زدند و بعضی هم به ناحیه نخله رفتند که پیامبر صلی الله و علیه و آله دستور فرمود کسانی که به نخله رفتند تعقیب شوند و ابو عامر اشعری را به تعقیب کسانی که در اوطاس بودند فرستاد. در این جنگ تنها چهار نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.
(نوشته مترجم) غزوه طائف
زمان: ماه شوال سال هشتم هجرت
مکان: طائف
هدف: دعوت به اسلام و ویران ساختن بت و بتکده ذی الکفین
نتیجه: چون پیامبر صلی الله و علیه و آله از حنین فارغ شد، آهنگ طائف نمود. ابتدا خالد بن ولید را به عنوان جلودار سپاه، به همراه طفیل بن عمرو با چهارصد سوار به طائف اعزام فرمود؛ و سفارش کرد تا با مردم با عدالت رفتار کنند. سپس حضرت، همراه سپاهیان خود از سمت نخب به کنار حصار طائف فرود آمدند و در جایی مرتفع به پیشنهاد حجاب بن منذر اردو زدند. اهل طائف در این هنگام زنی جادوگر را لخت مادرزاد به سوی مسلمانان فرستادند؛ و «یزید بن زمعه بن اسود» که برای مذاکره از جانب مسلمین به نزد ثقیف رفته بود و به او امان داده بودند را کشتند.
محاصره حصار طائف تا نوزده روز طول کشید، و بعد از آن، با مشورت سلمان فارسی منجنیق هایی نصب شد و به حصار حمله کردند. بنی ثقیف در پاسخ به این حمله فلز ذوب شده بر روی مسلمانان ریخت و عده ای به شهادت رسیدند. -پیامبر صلی الله و علیه و آله از جانب حضرت آمنه مادر گرامی شان، خویشاوند بنی ثقیف بود.- در نتیجه منادی بانگ زد که هر برده ای از حصار بیرون آید و به ما بپیوندد آزاد است. ده و اندی مرد از حصار بیرون آمدند و پس از پرداختن بهای آزادی آنان از جانب رسول خدا صلی الله و علیه و آله، برخی از مسلمانان عهده دار هزینه آنان شدند. خروج این مردان از حصار که اکثرا از بردگان بودند، موجب خشم مردم طائف شد و آتش جنگ شعله ور گردید.
پس از پیروزی در جنگ، رسول خدا صلی الله و علیه و آله به «جعرانه» (جایی که اسیران و غنائم حنین و طائف را نگهداری می کردند) رفتند. شمار اسرا در جنگ طائف به شش هزار نفر و شمار شتران بیست و چهار هزار بود و تعداد گوسفندان به چهل هزار می رسید.
به دستور پیامبر صلی الله و علیه و آله بسر بن سفیان برای اسیران، جامه تهیه کرد و زنان و دختران را به بزرگانی سپرد که آن ها را آزاد نمود. رسول خدا صلی الله و علیه و آله وقتی به «عیینه بن حصن» و «اقرع بن حابس» صد شتر بخشید، سعد بن ابی وقاص عرض کرد یا رسول الله به هر کدام از این دو صد شتر بخشیدی، ولی «جعیل بن سراقه ضمری» را نصیبی نبود؟ فرمود: اگر تمام زمین از امثال عیینه و اقرع پر شود، جعیل بهتر از همه آن هاست و من می خواستم دل آنان را برای اسلام به دست بیاورم، حال آن که جعیل را به اسلامش وا گذاشتم.
سپس غنائم را میان مردم تقسیم نمود و به هر مرد پیاده، چهار شتر یا چهل گوسفند؛ و به هر مرد سوار دوازده شتر یا یکصد و بیست گوسفند رسید. پیامبر صلی الله و علیه و آله پس از گذراندن سیزده شب در جعرانه، به نماز ایستاد، محرم شد؛ و به سوی کعبه حرکت کرد و پس از طواف به جعرانه برگشت و بعد به سوی مدینه به راه افتاد. سه روز مانده از ذی القعده وارد مدینه شد و پس از ورود به شهر، افراد مختلف را برای کسب زکات به قبایل و بلاد فرستاد.
[۹] (نوشته مترجم) غزوه تبوک
زمان: ماه رجب سال نهم هجرت
مکان: تبوک در شامات
هدف: دفع فتنه هرقل و سپاهیان روم
نتیجه: چون مسلمین مطلع شدند هرقل سپاهیانی درشام گرد آورده و قبایل لخم، جزام و غسان را با خود همراه ساخته و پیشاهنگان را به بلقاء در اطراف شام فرستاده و آماده جنگ است؛ حضرت آرایش نظامی را آغاز کرد، از مهاجران و انصار و دیگر مسلمانان هدایایی گرد آورد و برای تمامی قبایل و شهرها رسولانی گسیل داشت تا همه در جنگ شرکت نمایند. سپس حضرت اقدام به تجهیز سپاه نمودند و لشگر خود را در ثنیه الوداع در هوایی گرم مستقر فرمودند، لشگر اسلام بعد از ده روز به سوی تبوک حرکت کرد. این لشکر به سبب مشکلات زیادش از جمله وجود قحطی در مدینه، کمبود آذوقه و مسیر طولانی و بادهای سوزان و طوفانهای کشنده شن و نبود مرکب کافی به «جیش العسره» (لشکر مشکلات) معروف شد. [برای اطلاعات بیشتر در خصوص مشکلاتی که سپاهیان اسلام با آن دست و پنجه نرم کردند، رجوع کنید به بلاذری، ۱۹۵۹، ج۱، ص۳۶۸؛ نیز رجوع کنید به عروه بن زبیر، ص۲۲۰ که این غزوه را غزوه العسر خوانده است.]
بیش از ۸۰ تن از منافقین مدینه، از ابتدا بنا بر ناسازگاری گذاشتند، عده ای از نهیب آیات الهی همراه سپاهیان به راه افتادند و شماری در شهر ماندند؛ و برخی از آنها در طول راه نیز دست از آزار و کارشکنی برنداشتند. از جمله ثعلبه بن حاطب و جلاس بن صامت، که مردم را از جنگ به رومیان به وحشت می انداختند، پس از آن که با برخورد حضرت مواجه شدند، عذرخواهی کردند و گفتند: آنچه گفتیم شوخی می کردیم، در این هنگام آیات شصت وپنج و شصت و شش نازل شد؛ و عمل زشت ایشان را مواخذه کرد و فرمود: «اگر از گروهی از شما در گذریم، عذاب کنیم گروهی از ایشان که فتنه انگیزند.»
گویند پس از آن که حضرت به سوی تبوک حرکت کرد، در یکی از منازل ماده شتر ایشان (قصوای) گم شد. اصحاب به جستجوی آن پرداختند. در این هنگام شخصی به نام «زید بن لصیت» – از یهودیان بنی قینقاع که اسلام آورده و در گروه منافقین جا داشت- در بین مردم این پرسش را مطرح کرد: محمد چنین تصور می کند که نبی است و اخبار آسمانی را خبر می دهد، حال آن که نمی تواند بگوید ناقه اش کجاست؟!!
حضرت برای خنثی سازی این عملکرد منافقین فرمود: «به خدا قسم من چیزی به غیر از آن چه خدا به من تعلیم می دهد نمی دانم. حال خداوند مرا به آن محل رهنمون فرموده، پس با اشاره دست، شکاف دره ای را نشان داد که افسار شتر به درختی گیر کرده بود.»
مسائل پیرامون این غزوه بسیار حایز اهمیت است و چه بسا از خود جنگ مهمتر باشد، چرا که از یک طرف عملکرد دشمنانه ی منافقین به اوج خود رسید و در صحنه های مختلف ظهور و بروز می یافت. حتی در برخی از تواریخ آوره شده است که در راه بازگشت از این جنگ، عده ای از منافقان با صورتهای پوشیده می خواستند به جان پیامبر صلی الله و علیه و آله سوء قصد کنند و شتر حضرت را برمانند که توطئه آنها با هدایت وحیانی خداوند خنثی شد. پیامبر پس از مراجعت از جنگ، منافقینی که به بهانه های واهی از حضور در جهاد سرباز زده بودند را به شدت توبیخ نمود و در این میان همه را بخشید مگر سه تن را، که هرگونه ارتباطی با ایشان را ممنوع کرد…
نکته دوم مسئله جانشینی حضرت علی در شهر مدینه است(تبوک تنها غزوه ای است که حضرت علی در آن شرکت نکرد و عهده دار زمام حکومت شد.) که پیامبر صلی الله و علیه و آله در مورد او فرمود: تو برای من به منزله هارونی برای موسی، که پس از تو پیامبری نیست…
پاسخ دهید