اگر یک دختر، پسرى را دوست داشته باشد ؛ چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که براى پسر سوء تفاهم نشود؟
اظهار محبت به جنس مخالف، اغلب به یکى از دو هدف زیر انجام مى گیرد:
۱ – به منظور ایجاد روابط دوستانه و صمیمانه و استمرار آن براى مدت زمانى خاص، در جهت پاسخ به احساس نیاز روانى خود (یعنى نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن) ؛
۲ – به منظور آشنایى با یکدیگر و فراهم کردن مقدمات ازدواج و بعضى انگیزه هاى دیگر.
حال کدام یک از این دو صورت را مى توان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد؟
شکى نیست که انسان داراى نیازهاى مختلف زیستى، اجتماعى، عاطفى و شناختى است. او همان طور که نیاز به خوردن و آشامیدن دارد ؛ نیازمند ارتباط و تعامل با دیگران است و سرانجام نیازمند محبت کردن و مورد محبت واقع شدن است. برخى روان شناسان، با انواع نیازهاى مختلف انسان و سطح بندى آن، بر اهمیت نیازهاى عاطفى در دوران نوجوانى و جوانى و لزوم تأمین آن، توسط گروه همسالان، تأکید ورزیده، معتقدند: این نیاز، یکى از نیازهاى عالى انسان است و همسالان با ایجاد ارتباط مثبت عاطفى، مى توانند به تأمین آن بپردازند ؛ اما آنچه در ایجاد رابطه دوستى و اظهار محبت به دیگرى، از اهمیت زیادى برخوردار است، آن است که این اظهار محبت به چه کسى و تا چه محدوده اى انجام گیرد تا هم آن نیاز عاطفى پاسخ داده شود و هم عوارض و پیامدهاى منفى نداشته باشد. به عبارت دیگر، به چه هزینه اى، مى خواهیم این نیاز را تأمین و ارضا کنیم؟ همان طور که ما براى تأمین نیازهاى زیستى خود دست به هر اقدامى نمى زنیم ؛ بلکه مى کوشیم طبق معیارهاى صحیح، به آنچه تناسب بیشترى با وضعیت جسمانى ما دارد، عمل کنیم ؛ شایسته است همین روش را در مورد نیازهاى عاطفى و روانى به کار ببریم و آنچه سلامت روحى و روانى ما را تهدید مى کند، به کنارى گذاشته، از آن دورى کنیم. اظهار محبت به جنس مخالف، پیامدهاى زیر را به دنبال دارد:
الف. زیاده طلبى
کمال طلبى انسان، در هر بعدى از ابعاد جسمانى و روانى، زبانزد همگان است. اگر فردى در پى علم و دانشى باشد و آن را ارزش مطلق بداند، هیچ گاه دست از کنجکاوى و دانش جویى خود، برنمى دارد و چه بسا در واپسین لحظات زندگى نیز در پى کشف مجهولات خود مى باشد. فردى که در پى کسب قدرت و سلطه بر دیگران است، اگر بر تمام کره خاکى سلطه یابد، آن را کم و اندک مى پندارد و حکومت بر دیگر کرات را خواهان است و کسى که خواهان ثروت است، اگر گنج قارون و بیشتر از آن را داشته باشد، باز هم در پى مال و ثروت بیشتر است و… به طور کلى در تمام زمینه ها این کمال خواهى ظهور و بروز دارد و با اندک تأملى در رفتار خود و دیگران، مى توان این صفت را کشف و مشاهده کرد.
آیه اللّه سبحانى گفته است: روزى در محضر آیه اللّه العظمى بروجردى رحمه الله نشسته بودیم که گفتند یکى از پزشکان ترکیه، خواستار ملاقات با مرجع جهان شیعه است. آن پزشک، هدف از ملاقات خود را تقاضاى مقاله اى علمى درباره علت و یا علل «تحریم شراب» از نظر فقه شیعه براى ارائه به همایشى در ترکیه عنوان کرد. نماینده همایش، دوست داشت پاسخ سؤال را مستقیماً از آیه اللّه بروجردى بشنود ؛ از این رو، سؤال کرد: چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام کرده است؟ آن مرجع بزرگ، در پاسخ به وى چنین اظهار داشت: «حقیقت انسان را عقل و قدرت اندیشه و تفکّر وى تشکیل مى دهد و اگر عقل نبود، ایشان با دیگر موجودات زنده، چه تفاوتى داشت؟ پس در حفظ آن، باید کوشا بود و آنچه با این بعد وجودى تعارض و تنافى دارد، باید با آن به مقابله برخاست. یکى از امورى که در تضاد شدید با قوه عقل انسان است، نوشیدن شراب است. بنابراین، چون شراب عقل را از بین مى برد و حقیقت انسان به عقل او است، اسلام آن را ممنوع کرده است». آن پزشک گفت: درست است که نوشیدن زیاد شراب، باعث از بین رفتن قوه تعقّل انسان است ؛ ولى اگر کسى به مقدار کمى از این نوع مایعات بنوشد، نمى توان گفت چنین تأثیرى را دارد ؛ چرا اسلام آن مقدار اندک را نیز ممنوع کرده، نوشیدن آن را غیرمجاز مى داند؟! آیه اللّه بروجردى گفت: «چون انسان کمال طلب است و هرگز به مقدار کم قناعت نمى کند، اگر مجاز شمرده شود، بر اساس کمال خواهى اش، به تدریج بر خواسته خود مى افزاید و چه بسا به جایى مى رسد که خودش هم فکرش را نمى کرد! به همین جهت است که اسلام از همان ابتدا، حتى مقدار اندک را ممنوع کرده است و به عنوان یک قانون قطعى و دقیق براى تمام افراد – چه با اراده و چه کم اراده – به اجرا گذاشته مى شود. این ویژگى، (کمال طلبى) چون در دیگر ابعاد و زمینه ها جارى است، دیگر قوانین و مقررات و دستورات صادره از طرف قانون گذار هستى، نیز چه بسا بر اساس همین نکته شکل گرفته است و آنجا که ممکن است زیاده طلبى، باعث حریم شکنى شود و به تدریج در وادى هولناک و خطرات جانى و روحى قرار گیرد، با جدیت و قاطعیت آن را نهى مى کند».
اظهار محبت به جنس مخالف، از همین موارد است که با یک سلام و احوال پرسى ساده و مختصر و یا به انگیزه اهداف آموزشى و غیره شروع مى شود ؛ ولى به تدریج نوع رابطه و گفت و گو تغییر یافته، به میزان و کمیت آن نیز افزوده مى شود و تا آنجا پیش مى رود که تمام انرژى عاطفى خود را مى خواهد در همین گفت و گوها و ارتباط هزینه کند و هرگز به همان حداقلى که در روزهاى اول داشته، اکتفا نمى کند و بر همین اساس است که از همان آغاز، باید از ایجاد ارتباط عاطفى و مبتنى بر احساسات اجتناب کرد.
بنابراین، ما براى اظهار محبت به جنس مخالف – چه منشأ سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمى را به دنبال نداشته باشد – دلیل موجّه و قابل قبولى نمى شناسیم. در واقع، اگر هم باعث سوء تفاهم نشود، باعث سوء رفتار مى شود و به تدریج افراد در گردونه اى وارد مى شوند که چه بسا هیچ کدام خواستار آن نبودند! گردونه اى که گاهى رهایى از آن، مستلزم هزینه کردن تمام انرژى روانى و جسمانى فرد و قرار گرفتن در بن بست شدید است.
ب. وابستگى
با شکل گیرى روابط عاطفى بین دختر و پسر و افزایش تدریجى آن، زمینه وابستگى آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم مى شود. نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن، در دوران جوانى به اوج خود مى رسد و به شکل خودکار دختر و پسر در این کانال قرار مى گیرند. از این رو علاقه ابتدایى شدت یافته، کم کم دو طرف به یکدیگر وابسته مى شوند. این وابستگى، در بسیارى موارد، آفت بزرگى براى تمرکز حواس مى شود ؛ به گونه اى که گاهى مطالعه و حضور در کلاس درس را غیرممکن مى سازد و هر کدام از آنها، در تمام اوقات شبانه روز – حتى در کلاس درس – در فکر طرف مقابل است!!
همچنین وابستگى مانع گزینش صحیح و دقیق براى شریک آینده زندگى مى شود و از آنجا که شخص، به فردى خاص وابسته شده، تمام نیکى ها، خوبى ها، زیبایى ها و… را در فرد مورد علاقه خود مى بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالى او را ندارد ؛ زیرا از روى علاقه و از پشت عینک وابستگى، به طرف مقابل نگاه مى کند ؛ نه با نگاهى خریدارانه، نقّادانه و بررسى کننده تا تمام نقاط ضعف و قوّت او را در ترازوى حقیقت بین، مورد دقّت و مشاهده قرار دهد!
از طرف دیگر، اگر کسى بخواهد با فردى، فقط براى مدتى دوست باشد و به او اظهار محبت کند – نه به طور درازمدت – مطمئناً پس از آن مدت، امکان جدایى از یکدیگر، از نظر روانى بسیار سخت و مشکل آفرین است. معمولاً در چنین مواقع بسیارى از جوانان به افسردگى هاى شدید دچار شده، از زندگى ناامید مى شوند. آنان احساس مى کنند نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت ؛ زیرا از طرفى مى خواهند این ارتباط دوستانه را – که به وابستگى شدید منجر شده – ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند که نمى توانند همدیگر را به عنوان شریک زندگى خود انتخاب کنند. این امر، گاهى به خاطر ویژگى هاى شخصى شان است و گاهى به خاطر عوامل خانوادگى، اقتصادى و… (مثل عدم توافق خانواده ها و نظیر آن) است. از این رو دچار تنش شده و در یک بن بست سخت و شدید گرفتار مى شوند.
ج. احساس گناه
شکى نیست که ما در «جامعه اى دینى» زندگى مى کنیم و بیشتر مردم آن از آموزه هاى دینى و اخلاقى، متأثر هستند و به آنها احترام مى گذارند. گرچه ممکن است هر فردى در سال هاى نخستین زندگى، نسبت به بعضى از دستورات دینى، اطلاع دقیقى نداشته باشد ؛ ولى به طور ناخودآگاه و به تدریج، با بسیارى از هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى جامعه دینى، آشنا مى شود. اظهار محبت و طرح رابطه دوستى با جنس مخالف، از رفتارهایى است که جامعه دینى و ارزشى، آن را نمى پسندد و به آن خرده مى گیرد و با اندک دقّتى در متون دینى و سخنان رهبران دینى، روشن مى شود که ارتباط با جنس مخالف، از چهارچوب و قوانینى خاص برخوردار است. اغلب جوانانى که چنین روشى را در پیش مى گیرند، طولى نمى کشد که به خود مى آیند و به گذشته خود مى اندیشند. رفتارهاى خود را با ملاک ها و معیارهاى اخلاقى و شرعى مقایسه کرده، آنها را محک مى زنند و دچار پشیمانى مى شوند! اگر نتوانند به درستى از این فضاى روانى خارج شوند، احساس گناه مى کنند و این احساس گناه، منشأ بسیارى از ناگوارى هاى روحى و روانى مى شود.
گفتنى است تجدید نظر نسبت به اعمال نامعقول و غیرمشروع گذشته، پشیمانى از آنها و تصمیم بر ترک آن، امرى مقبول و شایسته و بلکه لازم و ضرورى است ؛ ولى آنچه به عنوان یک پیامد منفى در اینجا از آن یاد مى شود ؛ آن احساس گناه شدیدى است که بر فضاى فکرى فرد حاکم شده، توان خروج از آن را از شخص سلب مى کند و همراه با یأس و نا امیدى مطلق است. بدین وسیله، شخص توان حرکت به سوى اصلاح و تغییر رفتار و مسیر زندگى را از دست مى دهد.
آنچه بیان شد، بعضى از پیامدها و عوارض اظهار محبت به جنس مخالف – به منظور داشتن رابطه دوستانه و صمیمانه – است. صورت دوم (اظهار محبت به جنس مخالف، به منظور آشنایى و فراهم کردن مقدمات ازدواج) شرایط دیگرى دارد.
بدون تردید یکى از پیش نیازهاى ضرورى ازدواج، آشنایى دو طرف از ویژگى هاى شخصیتى، اخلاقى، خانوادگى، اقتصادى و اجتماعى یکدیگر است و هر دو با دقت و حساسیت زیاد و با استفاده از راه هاى مختلفِ تحقیق و بررسى، باید به اطمینان کافى دست یابند. از طریق همین آگاهى هاى واقع بینانه، از نقاط ضعف و قوت همدیگر اطلاع پیدا کرده و میزان تناسب و همفکرى خود را در مى یابند.
در این صورت، چگونه و طبق چه مکانیسمى دو طرف باید به این هدف دسترسى پیدا کنند؟ آیا مى توان با ایجاد رابطه عاطفى و اظهار محبت، به این هدف دست یافت و زمینه ارتباط دوستانه را فراهم نمود تا در این ارتباط ها، به روحیات و ویژگى هاى اخلاقى، خانوادگى و… همدیگر پى برد؟ بر اساس شواهد موجود و اطلاعات به دست آمده،[۱] معتقدیم: بیشتر ارتباط هایى که با همین قصد و نیت موجّه و معقول شکل مى گیرد، انگیزه دیگرى – غیر از آنچه به زبان جارى مى شود – در پى دارد (به خصوص اگر تقاضا کننده جنس مذکر باشد). در واقع، تقاضاى آشنایى با یکدیگر قبل از ازدواج، صرفاً پوشش به ظاهر مقبولى است که فرد، بدین وسیله مى خواهد دلیل موجّه و معقولانه اى براى ارتباط هاى عاطفى و اظهار محبت هاى غیرمجاز قرار دهد. برخى افراد، با این ترفند و طراحى قبلى – با مخفى کردن انگیزه شیطانى خود – در پى به دام انداختن افراد ساده دل و خوش بین هستند تا نیازهاى جنسى خود را تأمین کنند ؛ در واقع این گونه افراد، آگاهانه طرف مقابل را قربانى غریزه جنسى و خودخواهى هاى شهوانى خودشان مى کنند. شکى نیست که عده اى نیز ناآگاهانه، گرفتار چنین دامى مى شوند. البته ممکن است هیچ کدام، قصد سوء استفاده از سادگى و یا ناآگاهى طرف مقابل را نداشته باشند ؛ ولى باید بدانند که غریزه جنسى انسان، بسیار قوى و شدید است. حیله هاى شیطانى نیز در این مورد بسیار پیچیده، مرموز و متعدد مى باشد. در این صورت عده اى با طرح انگیزه هاى معقول و موجه به طور ناآگاهانه وارد چنین صحنه خطرناکى مى شوند ؛ به گمان اینکه هدفشان مقدس و خردمندانه است و این گونه ارتباط ها مشکلى ایجاد نمى کند و یا حداقل تا این اندازه مجاز و گاهى لازم و ضرورى است.
با ایجاد چنین ارتباطى و شکل گیرى علاقه ابتدایى بین دو طرف، امکان تحقیق و بررسى واقع بینانه کاهش مى یابد و شخص از نقاط ضعف طرف مقابل غفلت کرده، تحقیقاتش در این زمینه، دچار جهت گیرى و یا تعصب خواهد شد. همان طور که گفته شد، وقتى علاقه و محبت چیزى در قلب فرد جاى گرفت، او را نسبت به واقعیات کور و کر مى کند و دیگر نمى تواند نقاط منفى و ضعف آن را ببیند و حتى بشنود و آنچه مى بیند و مى شنود، در نظرش زیبا و جذّاب جلوه گر مى شود و حتى نقاط ضعف را نقاط قوّت تلقى مى کند.
خلاصه آنکه براى چنین امر حیاتى و مهمى، باید ابتدا به تحقیق و بررسى پرداخت و سپس در صورت وجود قابلیت ها و صلاحیت ها، در فکر ایجاد علاقه بود ؛ نه اینکه با عینک محبّت و علاقه، به بررسى احوال و ویژگى هاى فرد اقدام کرد. مطمئناً آن عشق و علاقه اى باعث کمال و آرامش مى شود که پس از پیمان زناشویى و تعهّد به زندگى مشترک، ایجاد مى شود ؛ نه عشق و علاقه قبل از ازدواج به فردى که هنوز آگاهى و آشنایى کافى نسبت به او پیدا نشده و کاملاً سطحى و احساسى است.
بنابراین، امید است با دقّت هرچه تمام تر در رشد و بالندگى خود – در این دوره بسیار حساس و سرنوشت ساز – تلاش کنید تا از هرگونه کجروى و کج اندیشى خود را حفظ کرده و سنگ بناى زندگى آینده را بر پایه هاى درستى و راستى قرار دهید.
پی نوشت
[۱] – جهت آگاهى بیشتر ر.ک: دختران، دوستى ها و عبرت ها، محمد على کریمى نیا، انتشارات روحانى.
پاسخ دهید