چرا قبل از انقلاب ولیّ فقیه به عنوان یک اصل مطرح نبود؛ در حالی که اکنون آن را به عنوان یک اصل بعد از غیبت میدانیم؟
هر چند نظریهپردازی اساسی و مدوّن در مورد اصل ولایت فقیه و نیز تحقّق عملی آن به شکل گسترده و فراگیر در قالب جمهوری اسلامی ایران، به چند قرن اخیر –خصوصاً زمان انقلاب اسلامی- باز میگردد؛ امّا بررسیهای اسلامی و تاریخی به روشنی بیانگر واقعیت است که اصل ولایت فقیه -چه از لحاظ نظری و چه از لحاظ عملی- دارای پیشینهی تاریخی زیادی، حتّی در دوران پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) میباشد و فقهای بیشماری در حدّ مقتضیات زمان و مکان، اقدام به اعمال ولایت خویش کردهاند.
پیشینهی نظری ولایت فقیه را میتوان در منابع مختلف بررسی کرد:
یک: ولایت فقیه قرآن
اگرچه کلمهی ولایت فقیه –که یک اصطلاح فقهی است- در قرآن به کار نرفته است؛ ولی مفهوم و معنای آن، از مجموعهی آیات قرآن کریم، به روشنی به دست میآید. مروری بر آیات کلام الله مجید نشان میدهد که لااقل حدود ۲۰۰ آیهی شریفه از قرآن کریم –مستقیم و غیر مستقیم- خطوط کلّی حکومت و ولایت در جامعه را نشان میدهد. نتیجهای که از بررسی و دقّت در این آیات به دست میآید، این است که: مسلمانان، تنها باید از انسانهای دانشمند و عالم به احکام دین –که علاوه بر همهی تواناییها و شرایط عقلی و عرفی حکومت، داری حدّ نصاب تقوا و عدالت هم باشند –پیروی و اطاعت کنند. بنابراین از نظر اسلام فاقد چنین شرایط و ویژگیهایی حقّ حاکمیّت و صلاحیت قرار گرفتن در منصب حکومت را ندارد و این همان روح و محتوای اساسی «ولایت فقیه» است.[۱]
دو: ولایت فقیه در سیرهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بررسی سیرهی عملی و نظری پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبیّن این واقعیت است که یکی از مهمترین کارهای آن حضرت، استحکام تداوم رهبری به وسیلهی «نخبگان دینی» براساس دستورات الهی بود.
براساس تعالیم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ولایت «عالمِ به احادیث و روایات» -که حضرتشان آنان را «فقیه» مینامید- باید بر جامعه تحقّق یابد. به همین سبب میفرمود: «ای مردم! جانشینان من کسانیاند که پس از من احادیث و سنّت مرا بیان میکنند».[۲]
و نیز فرمود: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ»؛ «فقیهان امانتداران پیامبرانند».[۳]
و «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ …»؛ «عالمان وارثان انبیاء هستند…»[۴] و…
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مرحلهی نخست، برترین فقیهان و نخبگان؛ یعنی، معصومان (علیهم السّلام) را جانشینان خاص و در مرتبهی دوم، فقیهان غیر معصوم را جانشینان عام خود معرّفی فرمود. بنابراین نخستین بار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «ولایت» و «ولایت فقیه» را از جهت نظی و عملی پایه گذاشت و فرمود: «اگر زمام امر ملّتی به شخصی واگذار شود که در بین آن ملّت، عالمتر از او وجود داشته باشد، وضع آن ملّت همیشه رو به انحطاط و سقوط میرود تا زمانی که مردم، از آن راهِ یافته بازگردند و زمام امر را به دست داناترین خود بسپارند».[۵]
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نخبه بودن و صلاحیت رهبری را در علم و عالم بودن به کتاب و سنّت الهی میداند و این شرط حتّی در انتخاب کارگزاران، فرمانداران و مقامات پایینتر نیز باید مراعات شود. در غیر این صورت به اسلام و مسلمین خیانت شده است.[۶] پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگرچه میتوانست دانشمندان دیگری را –که علم تاریخ، حقوق و سیاست، طبّ، اقتصاد، صنعت، و… دارند –جانشین خود و حاکم بر مردم کند؛ ولی به شناخت شریعت اسلامی تکیه کرد و فرمود: «من استعمل عاملًا من المسلمین و هو یعلم أنّ فیهم أولى بذلک منه و أعلم بکتاب اللَّه و سنّه نبیّه فقد خان اللَّه و رسوله و جمیع المسلمین»[۷]؛ «کسی که کاری از مسلمانان را به عهده گیرد، در صورتی که میداند فرد مناسبتری برای آن موضوع وجود دارد که به کتاب خدا و سنّت پیامبر داناتر است، به درستی که به خدا و رسول او و همهی مسلمانان خیانت کرده است».
بعد از پیامبر اکرم ص، ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) نیز به مسئلهی ولایت فقیه اهمّیّت ویژهای دادند و بر نقش فقه و فقاهت در اداره و رهبری جامعهی اسلامی تأکید کردند.
امام علی (علیه السّلام) میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ»[۸]؛ «ای مردم! به درستی که شایستهترین مردم به این امر (حکومت)، قویترین مردم و عالمترین آنان به دستورات خداوند در امر حکومت است».
علاوه بر این روایات متعدّد دیگری نیز از امامان معصوم (علیهم السّلام) در زمینهی ولایت فقیه وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود.[۹]
سه: ولایت فقیه و اندیشمندان اسلامی
از ابتدای عصر غیبت، فقیهان و اندیشمندان اسلامی، به دلیل احساس نیاز بیشتر در مورد رهبری جامعهی اسلامی، با استناد به قرآن و روایات معصومین (علیهم السّلام) به مسئلهی «ولایت فقیه» اهمّیّت داده و در آثار مختلف خود، به این موضوع پرداختهاند. بررسی این آرا و نظریات به خوبی نشان میدهد که فقیهان و اندیشمندان اسلامی، از ابتدا در مورد اصل ولایت فقیه اتّفاق نظر داشتهاند.
مرحوم نراقی (م ۱۲۴۵ ه) مینویسد: «ولایت فقیه فی الجمله بین شیعیان اجماعی است و هیچ یک از فقها فی الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است».[۱۰]
ابن ادریس ( از فقهای قرن ششم هجری) مینویسد: «ائمّه همهی اختیارات خود را به فقهای شیعه واگذار کردهاند».[۱۱]
صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ هـ) میگوید: «کسی که در ولایت فقیه وسوسه کند، طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین (علیهم السّلام) را نفهمیده است».[۱۲]
امام خمینی (رحمه الله علیه) نیز در این زمینه میفرماید: «موضوع ولایت فقیه، چیز تازهای نیست که ما آورده باشیم؛ بلکه این مسئله از اوّل مورد بحث بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتی بود… همهی علما تبعیّت کردند… مرحوم کاشف الغطاء بسیاری از این مطالب را فرمودهاند… مرحوم نراقی همهی شئون رسول الله را برای فقها ثابت میدانند. آقای نائینی نیز میفرمایند: این مطلب از مقبولهی عمر بن حنظله استفاده میشود… این مسئله تازگی ندارد…»[۱۳]
پارهای از منابع فقهی اندیشهی ولایت فقیه از ابتدای غیبت کبری عبارت است از:
- شیخ مفید (۳۳۳ – ۴۱۳): المقنعه، ص ۸۱۰؛
- ابو الصّلاح حلبی (م. ۴۴۷ ه): الکافی فی الفقه، ص ۴۲۲؛
- ابن ادریس حلی (م. ۵۹۸ ه): السّرائر، ص ۵۳۷؛
- محقّق کرکی (م. ۹۴۰ ه): رسائل، رساله صلاه الجمعه، ج ۱، ص ۱۴۱؛
- محقّق حلّی (م. ۶۷۶ ه): مسالک الافهام (شرح شهید ثانی بر کتاب محقّق حلّی)، ج ۱، ص ۵۳؛
- مقدّس اردبیلی (م. ۹۹۰ ه): مجمع الفوائد و البرهان، ج ۴، ص ۲۰۵؛
- حسینی عاملی (م. ۱۲۲۶ هـ): مفتاح الکرامه (کتاب القضاء)، ج ۱۰، ص ۲۱؛
- ملّا احمد نراقی (م. ۱۲۴۵ هـ): عوائد الایام، ص ۱۸۷؛
- میر فتاح مراغی (م. ۱۲۶۶ هـ): عناوین، ص ۳۴۵؛
- شیخ محمّد حسن نجفی (م. ۱۲۶۶ هـ): جواهر الکلام، ج ۱۶، ص ۱۷۸٫
- شیخ مرتضی انصاری (م. ۱۲۸۱ هـ): المکاسب، ص ۱۵۴ و القضاء و الشّهادات، ص ۲۴۳؛
- حاج آقا رضا همدانی (م. ۱۳۲۲ هـ): مصباح الفقیه، کتاب الخمس، ص ۱۶۰؛
- سیّد بحر العلوم (م. ۱۳۲۶ هـ): بلغه الفقیه، ج ۳، ص ۲۲۱؛
- آیه بروجردی (م. ۱۳۸۲ هـ): البدر الزّاهر (تقریرات درس خارج)، ص ۵۲؛
- شیخ مرتضی حائری (م. ۱۳۶۲ هـ): صلوه الجمعه، ص ۱۴۴؛
- امام خمینی (م. ۱۳۶۸ هـ): کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۸۸ و…
نتیجه آنکه مسئلهی ولایت فقیه از جهت نظری، عمری به درازی اصل اسلام و به ویژه فقیه شیعه دارد و به هیچ روی، نمیتوان آن را نظریهای جدید به حساب آورد.
منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی
[۱]– جهت اطّلاع بیشتر در این زمینه ر.ک: ذو علم، علی، نگاهی به مبانی قرآنی ولایت فقیه.
[۲]– من لا یحضر الفقیه، ص ۵۹۱٫
[۳]– کافی، ج ۱، ص ۳۹٫
[۴]– همان، ص ۳۴٫
[۵]– مجلسی، علّامه، محمّد باقر، بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۱۴۳٫
[۶]– الغدیر، ج ۸، ص ۲۹۱٫
[۷]– همان.
[۸]– طبرسی، الاحتجاج، ص ۱۸۲٫
[۹]– برای آگاهی بیشتر دربارهی ادلّهی روایی ولایت فقیه ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، صص ۴۸ -۱۱۴٫
[۱۰]– نراقی، احمد، عوائد الایام، ص ۱۸۶٫
[۱۱]– ابن ادریس، سرائر، ج ۲، ص ۲۵٫
[۱۲]– جواهر الکلام، ج ۲، ص ۳۹۸٫
[۱۳]– امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، صص ۱۱۳-۱۱۲٫
پاسخ دهید