در برابر این اتّهام، ائمه شیعه همواره اصالت را به قرآن داده و هر روایت مخالف با آن را باطل اعلام داشته‌اند.
امام هادی علیه السّلام ضمن رساله مفصلی که ابن شعبه حرّانی از آن حضرت نقل کرده، به شدت بر اصالت قرآن تکیه فرمود و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام نمود. افزون بر این، به طور رسمی قرآن را به عنوان تنها متنی که همه گروههای اسلامی بدان استناد می‌کنند، مطرح کرد.
امام هادی علیه السّلام در مرحله اول، اخبار را به دو دسته تقسیم می‌نماید: نخست روایاتی که حق است و باید مبنای عمل قرار گیرد و دسته دوم اخباری که باطل است و باید از عمل بدان اجتناب شود. سپس امام اجماع قاطبه امّت را بر این نکته متذکر شد که «قرآن حق است و هیچ فرقه‌ای در آن تردیدی ندارد» و آنگاه فرمود:
))
در صورتی که قرآن بر صحّت روایتی صحّه گذاشت، اما گروهی از امّت آن را نپذیرفت، بایست بر صحّت آن اعتراف کرد؛ زیرا که در اصل، بر حقانیت قرآن اتفاق نظر دارند.(( سپس به عنوان نمونه، حدیث ثقلین را با توجه به آیه ولایت بر اساس شأن نزولی که برای این آیه در روایات اهل سنّت نقل شده ذکر می‌کند. پس از آن درباره توضیح حدیث: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین» باز به سراغ قرآن می‌آید و با ارائه آیات متعدد، تأیید آن را از صحّت حدیث ابراز می‌دارد.
امام در طول استدلال خود، دهها آیه از قرآن، که از جهتی بر جبر و از جهت دیگر به تفویض اشاره دارد، ارائه می‌دهد و در پایان از سخنان محکم و متین امیر مؤمنان علیه السّلام در این باره به عنوان شاهد استفاده می‌کند.[۱]
در نشستی دیگر درباره یک مسأله اختلافی، امام علیه السّلام با استناد به قرآن، همه را ملزم به قبول نظر خود ساخت.[۲] در روایتی نیز که عیاشی نقل کرده، آمده است: کان ابو جعفر و ابو عبد الله علیهما السّلام لا یصدّق علینا الا بما یوافق کتاب الله و سنّه نبیه.[۳]

 

امام هادی علیه السّلام و خلق قرآن‌

از مهمترین بحثهایی که در آغاز قرن سوم، دنیای تسنّن را به خود مشغول داشته، جدال بر سر مسأله حدوث و قدم قرآن بود که خود موجب پیدایش فرقه‌ها و گروههایی در میان آنها شد. اولین کسی که این مسأله را مطرح کرد، احمد بن ابی دؤاد بود.[۴] پس آن مأمون و به دنبال وی معتصم آن را دنبال کرده و سخت کوشیدند تا علما و محدثان را بر قبول مسأله خلق قرآن وادارند. این فشار بر علما در تاریخ به عنوان «محنه القرآن» شهرت یافته که کسانی چون احمد بن حنبل سخت در آن درگیر بودند. وی در رأس اهل حدیث اعتقاد به قدیم بودن قرآن داشت و در این باره تحت فشارها و اهانتهای حکومت عباسی قرار گرفت و حتی به دستور آنها، ضربه‌های شلاق را هم تحمل کرد.
با گذشت دوران مأمون و معتصم، متوکل جانب ابن حنبل را گرفت و این بار اعتقاد به قدیم بودن قرآن بر دیگران تحمیل شد. افزون بر آن، دولت متوکل، به ترویج مذهب اهل حدیث با تعریفی که ابن حنبل برایش درست کرده بود، پرداخت و مذاهب دیگر را به عنوان «بدعت» انکار کرد. درست در همین دوره بود که عنوان «سنی» به اهل حدیث داده شد و دیگران اهل «بدعت» خوانده شدند.
نکته جالب آن است که مسأله خلق یا قدیم بودن قرآن چندان در میان شیعیان انعکاسی نداشت. دلیل آن نیز این بود که طرح اصل مسأله، امری نابخردانه و بی‌معنا بود.
تا آنجا که می‌دانیم در روایات اهل بیت و سخنان اصحاب ائمه هدی علیهم السّلام بحثی در این زمینه به میان نیامده و شیعیان درباره آن سکوت اختیار کرده‌اند. در حال حاضر نامه‌ای از امام هادی علیه السّلام در دست است که طی آن به یکی از شیعیان خود دستور می‌دهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچ یک از دو نظر؛ حدوث یا قدم قرآن را نگیرد. آن حضرت در نامه خود چنین نوشته‌اند:
بسم الله الرحمن الرحیم، عصمنا الله و ایّاک من الفتنه، فإن یفعل فقد أعظم بها نعمه و إن لا یفعل فهی الهلکه؛ نحن نری أنّ الجدال فی القرآن بدعه، اشترک فیها السائل و المجیب، فیتعاطی السائل ما لیس له، و یتکلّف المجیب ما لیس علیه، و لیس الخالق إلّا اللّه عزّ و جلّ، و ما سواه مخلوق، و القرآن کلام الله، لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الظالمین، جعلنا الله و إیّاک من الذین یخشون ربّهم بالغیب و هم من السّاعه مشفقون.[۵]
خداوند ما و تو را از ابتلای در فتنه بر حذر دارد! اگر خود را از آن دو نگاه داری، نعمتی را بزرگ داشته‌ای وگرنه به هلاکت خواهی افتاد.
به عقیده ما جدال و گفتگو درباره قرآن بدعت است و در گناه و مسئولیت آثار زشت ناشی از آن، سؤال‌کننده و جواب دهنده هر دو شریکند؛ زیرا سؤال‌کننده بی‌جهت درباره آنچه که بر عهده‌اش نیست می‌پرسد و جواب دهنده را بدون هیچ دلیلی درباره چیزی که به پاسخش مکلف نیست به زحمت می‌اندازد. آفریننده‌ای جز خدا نیست و غیر او، همه آفریدگان او هستند؛ قرآن کلام خدا است؛ از پیش خود اسمی بر آن نپذیر که در این صورت از ستمگران خواهی بود. خداوند ما و شما را از افرادی که ایمان به غیب آورده و از خدا و روز جزا می‌ترسند قرار بدهد.[۶]
این موضع‌گیری، سبب شد تا شیعیان گرفتار این بحث بی‌حاصل نشوند.

منبع : حیات فکری و سیاسی ائمه / رسول جعفریان ، ص:۵۲۹-۵۳۰

امام هادی علیه السّلام و علم کلام‌

اختلاف آراء موجود در میان گروههای شیعه، کار هدایت آنها را برای امامان علیهم السّلام دشوار می‌ساخت. پراکندگی شیعه در بلاد مختلف و این که گاه‌وبیگاه تحت تأثیر پاره‌ای از آرای دیگران قرار می‌گرفتند، مزید بر علت شده بود. در این گیرودار، اصحاب گروههای غیر شیعی و متعصّبان ضد شیعه نیز بر دامنه این اختلافات افزوده و آن را بسیار عمیق‌تر نشان می‌دادند. روایتی از کشی در دست است که به طور آشکار نشان می‌دهد یکی از اصحاب فرق، مذاهبی به نامهای زراریه، عمّاریه، یعفوریه از پیش خود ساخت و هر یک از آنها را به یکی از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السّلام، زراره، عمار ساباطی، و ابن ابی یعفور نسبت داده است.[۷]
امامان شیعه علیهم السّلام گاهی در برابر پرسشهایی قرار می‌گرفتند که سرچشمه برخی از آنها، همین اختلافات داخلی میان دانشوران شیعی بود که گاه جنبه صوری داشت و در مواردی عمیق‌تر بود و ائمه علیهم السّلام در آن مداخله می‌کردند. یکی از این مسائل کلامی، بحث تشبیه و تنزیه بود. ائمه شیعه از همان آغاز بر حقانیت نظریه تنزیه تأکید می‌کردند. خطبه‌های حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که پس از آن بزرگوار همواره دردسترس ائمه طاهرین علیهم السّلام و حتی شیعیان آنها بود، بهترین گواه این مدّعاست. روایات نقل شده از سایر ائمه نیز که شیخ صدوق با تلاش گسترده‌اش آنها را در کتاب «التوحید» گرد آورده، بر همین مسأله دلالت دارد. با این حال، تهمت تشبیه از تهمتهای رایجی است که اصحاب فرق، همواره آن را به شیعه نسبت داده‌اند. البته آنهایی که تا حدودی منصف بوده‌اند، تنها برخی از فرقه‌های شیعی را بدین امر متهم کرده‌اند.
در برابر، ائمه هدی علیهم السّلام نهایت سعی خود را برای رفع این تهمت از دامن شیعه مبذول داشتند، چنانکه بعدها علمای شیعه نیز در این باره کوششهای امامان خود را دنبال کردند. از آن جمله شیخ صدوق است که انگیزه تألیف کتاب «التوحید» خود را در مقدمه کتابش «دفع شبهه تشبیه از شیعه» یاد کرده است.[۸]
نکته روشن در این باره به عنوان یک مثال مهم، اقوال منسوب به هشام بن حکم و هشام بن سالم است. این دو نفر، اگر چه اختلافاتی با هم داشته‌اند و حتی هشام بن حکم رساله‌ای در رد بر هشام بن سالم نگاشت، ولی باید دانست، تنها به کار بردن نابجای لفظ جسم و اطلاق آن بر خدا از سوی آنها، منشأ ایراد تهمت تشبیه و تجسیم بر شیعه شد تا آن حد که هشام بن حکم، به عنوان یک رافضی معتقد به تشبیه معرفی شده است.[۹]
در این باره که آیا هشام بن حکم اعتقاد به تجسیم داشته است یا نه، اختلاف نظرهایی در میان برخی از محققان بروز کرده است. برخی از محققان عرب و نیز علمای شیعه به خوبی توضیح داده‌اند که هشام با بکار بردن لفظ جسم درباره خداوند، قصد بیان یک نظریه تشبیهی را نداشته بلکه وی «جسم» را با «شی‌ء» هم معنا و به اصطلاح مساوق می‌دانسته و از آن، موجود را اراده می‌کرده است.[۱۰]
با این حال، ائمه طاهرین علیهم السّلام که متوجه سوء استفاده مخالفان از این رأی هشام بودند- و در واقع می‌توان آن را نوعی کج‌سلیقگی از جانب هشام دانست- با نظریه ابراز شده از طرف او به مخالفت برخاسته‌اند؛ هر چند که در فرصتهای مناسب، او را از اعتقاد به تجسیم و تشبیه مبری کردند.
مطالب بالا مقدمه‌ای بود برای توضیح روایتی از امام هادی علیه السّلام که در تکذیب عقیده هشام بن حکم از آن حضرت نقل شده است. صقر بن ابی دلف گوید:
سألت ابا الحسن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام عن التّوحید و قلت له: انّی أقول بقول هشام بن الحکم؛ فغضب (علیه السّلام) ثمّ قال: ما لکم و لقول هشام، انّه لیس منّا من زعم أنّ اللّه عزّ و جلّ جسم و نحن منه براء فی الدّنیا و الآخره، یا بن ابی دلف! إنّ الجسم محدث و اللّه محدثه و مجسّمه.[۱۱]
از امام درباره توحید پرسیدم و عرض کردم: من بر عقیده هشام بن حکم هستم؛ امام برآشفت و فرمود: شما را با قول هشام چه‌کار؟ از ما نیستند کسانی که گمان می‌برند خدای عزّ و جلّ جسم است و ما در دنیا و آخرت از آنها بیزاریم. ای پسر ابی دلف! جسم، خود مخلوق است و پدیدآورنده آن خداست و اوست که بدان جسمیت بخشیده است.
در روایت دیگری آمده است:
عن محمّد بن الفرج الرّخّجیّ قال: کتبت الی ابی الحسن علیه السّلام أسأله عمّا قال هشام بن الحکم فی الجسم و هشام بن سالم فی الصّوره؛ فکتب علیه السّلام: دع عنک حیره الحیران و استعذ باللّه من الشّیطان، لیس القول ما قال الهشامان. [۱۲]
نامه‌ای به امام هادی علیه السّلام نوشته و درباره گفتار هشام بن حکم درباره جسم و سخن هشام بن سالم درباره صورت از آن حضرت سؤال کردم؛ در پاسخ نوشتند:
سرگردانی سرگشتگان را کنار بگذار و از شیطان به خدا پناه بر. آنچه را که هشام بن حکم و هشام بن سالم گفته‌اند از ما نیست.
از طرف امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام نیز مخالفت شدیدی با این نظر منسوب به هشام ابراز شده است.[۱۳]
سخنان هشام بن حکم و هشام بن سالم موجب بروز اختلافاتی میان شیعیان شد و به طور مرتب امامان علیهم السّلام در برابر چنین پرسشهایی قرار می‌گرفتند. از جمله آنها ابراهیم بن محمد همدانی است در این باره، نامه‌ای اینچنین به امام هادی علیه السّلام نوشت:
دوستداران شما در این ناحیه درباره توحید دچار اختلاف شده‌اند. شماری به تجسیم و عده‌ای دیگر به تشبیه گرایش نشان می‌دهند. امام در جواب چنین نوشت:
سبحان من لا یحدّ و لا یوصف، لیس کمثله شی‌ء و هو السّمیع البصیر.[۱۴]
منزه است خدایی که نه حدّی می‌پذیرد و نه وصف او ممکن است. او بی‌همتا و شنوا و بیناست.
مانند همین پرسش را از محمد بن علی کاشانی[۱۵] و اشخاصی دیگر نقل کرده‌اند که نشان بارزی از بروز اختلاف در میان شیعیان در این زمینه است.
در تأیید عدم امکان رؤیت خدا، اگر چه در روز قیامت- چنانکه در میان مشبّهه و اهل حدیث قول به مکان آن رایج است- روایتی از امام هادی علیه السّلام نقل شده است که در آن عدم امکان رؤیت در معرض استدلال، [۱۶]و در روایت دیگری فرو آمدن خدا به آسمان دنیا به شدّت مورد انکار امام قرار گرفته است.[۱۷]
در این باره، بیش از بیست و یک روایت که برخی از آنها بسیار مفصّل است از امام هادی علیه السّلام نقل شده و همه آنها گویای آن است که امام در موضع تنزیه قرار گرفته بود. [۱۸]
پیرامون اعتقاد امامان شیعه درباره مسأله جبر و اختیار نیز رساله مفصّلی از امام هادی علیه السّلام در دست است. در این رساله، بر اساس آیات قرآن، در شرح و حلّ حدیث «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین»- که از امام صادق علیه السّلام روایت شده- کوشش به عمل آمده و مبانی کلامی شیعه، در مسأله جبر و تفویض، بیان شده است.[۱۹]
امام علیه السّلام در بخشی از این رساله، درباره این مسأله چنین فرموده‌اند:
لکن نقول: إنّ اللّه جلّ و عزّ خلق الخلق بقدرته و ملّکهم استطاعه تعبّدهم بها، فأمرهم و نهاهم بما أراد فقبل منهم اتّباع أمره و رضی بذلک لهم. و نهاهم عن معصیته و ذمّ من عصاه و عاقبه علیها و للّه الخیره فی الأمر و النّهی یختار ما یرید و یأمر به و ینهی عمّا یکره و یعاقب علیه بالاستطاعه الّتی ملّکها عباده لاتّباع أمره و اجتناب معاصیه لأنّه ظاهر العدل و النّصفه و الحکمه البالغه.[۲۰]
ما می‌گوییم: خدای عزّ و جل آفریده‌های خود را به قدرت بی‌پایان آفرید و به آنها توانایی عبادت و بندگی داد. پس آنان را بدانچه می‌خواست امر و از آنچه می‌خواست نهی فرمود و از آنان، پیروی از اوامرش را پذیرفت و به همین از آنان راضی شد و آنها را از نافرمانی خود بازداشت و بر مبنای آن، نافرمانان را مورد بازخواست قرار داد. در امر و نهی، حق انتخاب و اختیار با خداست. به آنچه می‌خواهد امر و از آنچه اکراه دارد، نهی کرده و بر اساس آن مؤاخذه می‌فرماید، به خاطر آن که به بندگان خود توانایی پیروی از اوامر و پرهیز از گناهان را عطا فرموده است؛ زیرا او عدالت و انصاف و حکمت بالغه‌اش آشکار و غیر قابل انکار است.
به دنبال آن از شبهاتی که با استناد به ظواهر برخی از آیات در اثبات جبر استدلال شده، پاسخ داده شده است.
در میان روایاتی که به عنوان احتجاجات امام هادی علیه السّلام نقل شده، بیشترین رقم، از آن روایات مسأله جبر و تفویض است.[۲۱]

منبع: کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه ازصفحه۵۱۶ تا  ۵۲۱ و همچنین از صفحه ۵۲۸ تا ۵۳۰ / رسول جعفریان


[۱] تحف العقول، صص ۳۵۶- ۳۳۸؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۵۱؛ بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۲۵

[۲] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۴۴۳؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۲۹- ۲۸

[۳] تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۹؛ بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۴۴

[۴] الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، (ریاض، ۱۹۸۳ م)، ج ۱، ص ۲۹

[۵] التوحید، ص ۲۲۴؛ أمالی الصدوق، ص ۴۳۸؛ بحار الانوار، ج ۹۲، ص ۱۱۸

[۶] متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱، ص ۶۱، و در همین صفحه روایتی از امام سجاد علیه السّلام نقل شده که آن حضرت فرمود: قرآن نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خداوند خالق است.

[۷] رجال کشی، ص ۲۶۵؛ قاموس الرجال، ج ۹، ص ۳۲۴

[۸] التوحید، ص ۱۷

[۹] الانتصار، ص ۶۱

[۱۰] نک: «مقوله جسم لا کالاجسام بین هشام بن حکم و مواقف سایر اهل کلام»، مجله تراثنا، شماره ۱۹، صص ۱۰۸- ۷.

[۱۱] التوحید، ص ۱۰۴

[۱۲] همان، ص ۹۷

[۱۳] نک: التوحید، صص ۱۰۵- ۹۷

[۱۴] التوحید، ص ۱۰۱؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۰۲

[۱۵] همان

[۱۶] الکافی، ج ۱، ص ۹۷؛ التوحید، ص ۱۰۹

[۱۷] الکافی، ج ۱، ص ۱۲۶

[۱۸] مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۹۴- ۸۴

[۱۹] تحف العقول، صص ۳۳۸- ۳۵۶؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۲۱۳- ۱۹۸

[۲۰] مسند الامام الهادی علیه السّلام، ص ۲۰۵

[۲۱] همان، صص ۲۲۷- ۱۹۸