خوش خوراک بود. غذا را با لذت میخورد، طوری که غذا خوردنش آدم را به اشتها میآورد. استاد بار گذاشتن آبگوشت بود. [در ایام دانشجویی،] سر برج ها که حال جیبمان خوب بود، چند سیر گوشت میگرفتیم و علی با حوصله مینشست پی و گوشتش را سوا میکرد و به اندازهی یکی دو وعده جدا جدا میگذاشتشان توی نایلون داخل یخدان یخچال صاحب خانه و جمعهها از کوه برگشتنی، برایمان دیزی بار میگذاشت.
هر چند روز یک بار یکیمان میرفت چهل پنجاه تا لواش میگرفت برای مصرف چند وعده. علی سر حوصله نانها را خشک میکرد و میچیدشان روی هم، داخل پارچهای تمیز و میگذاشتشان بالای کمد کتابها. عاشق آب زدن نان و تا کردنش بود. بلد بود سفره و مخلفاتش را چهطور بچیند که غذا به دهن آدم مزه کند.
عادت داشت بعد از هر وعدهی غذا، همان جا کنار سفره دراز بکشد و پای راستش را بیندازد روی پای چپش. میگفت دیده توی حلیه المتقین که مستحب است بعد غذا این کار را بکنی. سر به سرش میگذاشتیم که تو به خاطر ثوابش نیست این کار را میکنی، برای از زیر کار در رفتن است. مقید به مستحباتش بود، ولی سفره پا ک کردن و جمع کردن کاسه بشقاب هم سختش بود.
منبع: کتاب « اشتباه میکنید! من زندهام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح
به نقل از: جعفر فیروزی
پاسخ دهید