مدام برایم نام می‌نوشت. از کارهایی که می‌کرد. از اخباری که می‌شنید. از اوضاع جبهه. درد دل می‌کرد و پی‌گیر بچه‌های واحد تدارکات شهر خوی بود. رد طنز را می‌توانستی حتی در کلماتی که به گلایه می‌نوشت هم پیدا کنی. اصلاً جانش به جان شوخی‌هایش بند بود. آخر هر نامه می‌نوشت سلامش را به محمود، به زن داداشمان و خانواده‌ی خودم و آخر سر خانواده‌ی خودش برسانم و ازشان تک به تک رسید بگیرم!

خطش را دوست داشتم. چپ دست بود و آخر کلماتی که به «ن»، «ی»، و «ک» ختم می‌شد را می‌کشید و این به جلوه‌ی خط زیبایش می‌افزود.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: جعفر فیروزی