بسیار شنیده شده که امام حسن مجتبى علیه السلام ازدواج ها و طلاق هاى متعددى داشته است، آیا این حرف صحت دارد؟ تعداد فرزندان ایشان چند تن است؟
زمامداران باطل به منظور استثمار و استعمار جامعه و استحکام پایه هاى حاکمیت نامشروع و عنکبوتى خود، امامان به حق شیعه را بزرگ ترین مانع بر سر راه خود مى دیدند. از این رو در برخورد با آنان، مى کوشیدند علاوه بر کشتن و به شهادت رساندنشان، پایگاه شخصیتى و فکرى ایشان را نیز خدشه دار سازند و شایعات گوناگونى را به آنان نسبت بدهند.
یکى از موضوعات بى اساس و دروغى که قرن ها، برخى مورخان و نویسندگان به آن پرداخته اند، داستان ازدواج و طلاق هاى گوناگون امام مجتبى علیه السلام است. همین امر موجب گردیده که دشمنان اسلام، با هدف انتقام گرفتن از اهل بیت علیهم السلام و ضربه زدن به امام مجتبى علیه السلام بر همین نوشته ها تکیه کنند و سبط اکبر رسول خدا صلى الله علیه و آله را فردى شهوت ران، هوسباز و غیر متعهد به جهان معرفى کنند!!
پرسش اساسى این است که: چرا اتهام ازدواج هاى زیاد و طلاق هاى مکرر در زمان امیرمؤمنان علیه السلام و خود امام مجتبى علیه السلام و حتى تا بعد از قرن اول مطرح نبوده و در کتاب هاى تاریخى، اثرى از این تهمت هاى ناجوانمردانه نیست؛ با اینکه معاویه و دستگاه حاکم اموى، به شدت به دنبال یافتن سوژه و نقطه ضعفى براى خرد کردن روحیه و کوبیدن شخصیت برجسته امام مجتبى علیه السلامبودند؟!
واقعیت این است که منصور دوانیقى، نقش اصلى را در چنین تهمت بزرگى بر عهده داشت. هنگامى که وى در سال ۱۳۷ به خلافت رسید، با هدف خاموش کردن نهضت هاى علویان و سادات حسنى و کاستن از محبوبیت و نفوذ آنها در بین مردم، چنین اتهامى را در خطبه اى که در برابر عده اى از اهل خراسان ایراد نمود، بر زبان آورد!![۱]
حرکت شیطانى منصور و تبلیغات مسموم بنى امیه، سبب گردید مزدوران قلم به دست و دوستان ناآگاه و بى توجّه به مصالح امت اسلامى، از کاه کوهى ساختند تا آنجا که تعداد همسران آن حضرت را از هشت نفر تا چهارصد نفر برشمردند! البته هنگامى که سخن از نام و نشان آنان به میان مى آید، در مى مانند و تعداد انگشت شمارى را معرفى مى کنند که خود دلیلى آشکار، بر سستى سخن و بى پایگى این اتهام ناجوانمردانه است.
براى امام مجتبى علیه السلام سه داماد بیشتر ذکر نشده است؛ آیا معقول و پذیرفتنى است که آن حضرت، از چهارصد همسر، تنها سه دختر داشته باشد و یا حداکثر شش دختر که تنها سه نفر از آنها ازدواج کرده اند و از بقیه نام و نشانى نباشد؟
گرفتارى هاى اجتماعى، سیاسى و عبادى آن نور الهى، اجازه چنین سرگرمى هاى مبتذل و خوش گذرانى هاى مسئله ساز را به وى نمى داد. مگر نه این است که حل و فصل امور مردم مدینه و کوفه و نبردهاى گوناگون در رکاب پدر بزرگوارش و تعلیم و تربیت شئون جامعه اسلامى، بر دوش ایشان بود؟!
مدائنى نقل مى کند: امام مجتبى علیه السلام هر روز صبح بعد از نماز تا طلوع آفتاب، در محراب عبادت مى نشست و از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر، جواب گوى گرفتارى هاى مردم بود.[۲] آیا کام جویى و هوسرانى افسار گسیخته، براى کسى که علاقه فراوانى به عبادت داشت و شب زنده دارى هایش زبانزد همه بود و ۲۵ بار، فاصله ۴۵۰ کیلومترى بین مدینه و مکه معظمه را با پاى پیاده طى کرده و همه اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرده بود؛ معنا و مفهومى داشت؟!
بررسى روایاتى که در مورد زیاد طلاق دادن آن حضرت وارد شده و حتى برخى از محدثان بزرگ شیعه، با هدف خدمت به فرهنگ ارزشمند و غنى شیعه، آنها را در باب هاى خاصى آورده اند، هم از نظر سند و هم از جهت مضمون و محتوا، مخدوش و داراى اشکال است.[۳]
طلاق مبغوض ترین و منفورترین عمل حلال در نزد خداوند است و پیشوایان دین، پیروانشان را به شدت از آن نهى کرده، فرموده اند: «ازدواج کنید و طلاق ندهید؛ زیرا عرش خداوند از طلاق به لرزه در مى آید.»[۴]
حال آیا این عمل در نزد امام حسن علیه السلام به قدرى ممدوح و پسندیده است که در هر فرصتى، به آن اقدام مى کرده است؛ به گونه اى که به عنوان فردى«مطلاق» (زیاد طلاق دهنده) معروف بوده است؟!
در مآخذ تاریخى و روایى، نام همسران آن حضرت بدین ترتیب بیان شده است: ۱ – جعده، ۲ – ام بشیر، ۳ – خوله، ۴ – ام اسحاق، ۵ – ام کلثوم، ۶ – زینب، ۷ و ۸ – دو تا ام ولد.
متأسفانه در برخى روایات، ۳۰۰ زن ذکر شده و به این ترتیب امام حسن علیه السلام در نظر مردم عادى، یک فرد خوشگذران معرفى گشته است!! آنان نیز نفهمیده اند که این سخنان و روایات، از سوى عوامل بنى امیه و بنى عباس، ساخته شده است تا کسى به امام حسن علیه السلام و اولاد او توجه نکند و آنان بتوانند به راحتى حکومت کنند! حقیقت این است که این روایات را افراد انگشت شمارى، براى هدف خاصى ساخته اند. براى نمونه به یکى دو نمونه از این افراد اشاره شود.
یکى از این راویان، یحیى بن علا است و این شخص، قاضى دربار منصور دوانیقى بود. منصور خلیفه عباسى و غاصب خلافت است و قاضى او نمى تواند امام حسن علیه السلام را انسان کامل معرفى کند. او براى خوشایند منصور، امام حسن علیه السلام را مى کوبید تا دشمنى مردم با منصور کم شود. در زمان منصور سادات حسنى، علیه خلافت او به پا خاستند و بهترین وسیله براى مقابله با ایشان، این بود که در بین مردم امام حسن علیه السلام بد معرفى شود تا مردم به آنان توجه نکنند.
یکى دیگر از این راویان، ابوالحسن مدائنى است. وى مى گوید: امام حسن علیه السلام هفتاد زن داشت. ابن مدائنى مبلّغ رسمى بنى امیه بود و وظیفه داشت بر ضد امام حسن علیه السلام و فرزندان او تبلیغ کند. یکى از ابزار تبلیغات این بود که امام را خوشگذران معرفى کنند و به مردم بگویند: امام حسن علیه السلام اهل جنگ نبود و براى همین شکست خورد و صلح کرد!! در حالى که آن حضرت و امام حسین علیه السلام و دیگر پیشوایان معصوم، همگى امام اند و این مردم هستند که گاهى پیرو آنان بوده و گاهى آنان را ترک کرده اند!![۵]
فرزندان امام مجتبى علیه السلام
از نکات برجسته و مورد توجه زندگى پربار امام حسن علیه السلام، تربیت فرزندانى انقلابى و ظلم ستیز است که همواره، همراه پدر خویش در کوفه و مدینه بودند و بعد از شهادت آن بزرگوار، یار باوفاى امام زمان خود، حسین بن على علیه السلام شدند. آنان پدر را برترین الگوى رفتارى و تربیتى خویش مى دانستند و مى کوشیدند آینه تمام نماى حسنى باشند. بسیارى از ایشان، مجسمه تقوا، شجاعت، صداقت، رأفت، مهربانى، سخاوت و عدالت بودند. آنها بازوانى قوى براى عموى والامقام خود و پیروى مخلص و جان برکف براى او بودند. حضور هفت یا هشت تن از آنها در صحنه کربلا، بالاترین گواه بر این مدعا است. از جمله آنها حسن بن حسن معروف به «حسن مثنى» است که در زمان امام حسین علیه السلام، مسئول موقوفات و صدقات امیرمؤمنان علیه السلام و زید بن حسن متولى موقوفات رسول خدا صلى الله علیه و آله شد.
در دوران حاکمیت بنى امیه و بنى عباس، بسیارى از نوادگان امام مجتبى علیه السلام، پرچم دار نهضت هاى اسلامى بر ضد حاکمان ستمگر زمان خود بودند و یا به صورت آشکار، با آنها مخالفت مى کردند؛ همچون عبداللّه بن حسن بن حسن و حسین بن على بن حسن بن حسن.
تعداد فرزندان آن حضرت مختلف نقل شده است. ابن شهر آشوب فرزندان آن حضرت را سیزده پسر و یک دختر به نام فاطمه دانسته است. او اضافه مى کند که فاطمه دخترى پاک دامن، عفیفه و و فاضله و همسر حضرت سجاد علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام بود. شیخ مفید رحمه الله فرزندان آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر مى داند.[۶]
ایثارگران حسنى در حماسه کربلا
از بررسى و مطالعه کتاب هاى تاریخى و واقعه نگارى کربلا، به دست مى آید که هفت نفر از فرزندان پاک حسن بن على علیه السلام در واقعه خونین و جاویدان عاشورا شرکت داشتند. پنج تن از آنها با حماسه آفرینى به شهادت رسیدند و یک تن مجروح گردید. یک تن هم که سن او کمتر از دیگر برادران بود، به همراه حضرت سجاد علیه السلام با قافله کربلا به مدینه منوره بازگشت. اسامى آنان عبارت است از: ۱ – حسن بن حسن (حسن مثنى)؛ ۲ – عمروبن حسن؛ ۳ – ابوبکر بن حسن (شهید کربلا)؛ ۴ – قاسم بن حسن (شهید کربلا)؛ ۵ – عبداللّه بن حسن (عبداللّه اکبر)؛ ۶ – عبداللّه بن حسن (عبداللّه اصغر)؛ ۷ – بشر بن حسن (شهید کربلا).
امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در فتوحات صدر اسلام شرکت داشته و فرمانده لشکر اعراب در حمله به تبریز و گرگان و یا شمال آفریقا بوده اند. عده زیادى از تاریخ نویسان اهل سنت و شیعه (مانند ابن اثیر، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنى و باقر شریف قرشى) نوشته اند: امام حسن و امام حسین علیهم السلام بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در هیچ فتحى شرکت نداشتند؛ مگر در بعضى از فتوحات اسلامى (مانند فتح شمال آفریقا). آنان به همراه عده اى از صحابه بزرگ پیامبر صلى الله علیه و آلهـ مانند عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن جعفر ـ در این جنگ ها شرکت کرده بودند.[۷]
ابونعیم اصبهانى مى نویسد: امام حسن علیه السلام مانند دیگر رزمندگان، با جنگ و مبارزه وارد اصفهان گردید و با دیگر مجاهدان از گرگان عبور نمود.[۸] و نیز گفته اند: در فتح طبرستان (مازندران) ـ که سعید بن عاص فرماندهى لشگر اسلام را بر عهده داشت ـ عبداللّه بن عباس و بسیارى از صحابه و نیز امام حسن و امام حسین علیهماالسلام حضور داشتند. این پیروزى در سال ۳۰ ه. نصیب مسلمانان گردید.[۹]
برخى مانند سید جعفر مرتضى عاملى، حضور آن دو را در فتوحات آفریقا، طبرستان و گرگان انکار کرده، معتقدند: این فتوحات در راستاى مصالح اسلامى نبوده و بهره و نتیجه اى براى مسلمانان در پى نداشته است. گذشته از این، شرکت آنان در این فتوحات، نوعى تأیید و تثبیت مشروعیت حاکمیت خلیفه سوم به شمار مى آمده است.[۱۰]
باید توجه کرد که جنبه تاریخى این بحث، بر جنبه کلامى آن مقدم است و اگر از نظر تاریخى، شرکت امام حسن علیه السلام در این فتوحات ثابت و مسلم باشد، آن گاه باید به دنبال توجیهات و دلایلى پذیرفتنى و منطقى براى این اقدام بود.
کسانى مانند باقر شریف قرشى ـ که شرکت و حضور امام حسن علیه السلام در این فتوحات را نقل کرده اند ـ آن را اقدامى در راستاى مصالح عمومى مسلمانان و خدمت به دین دانسته اند که بر سایر ملاحظات و مصلحت ها مقدم است. به نظر آنان این اقدام، درسى آموزنده و پیامى روشن براى همه احزاب و گروه هاى سیاسى مؤمن و وفادار است که دغدغه هاى حزبى، گرایش هاى جناحى و اختلاف هاى سلیقه اى را، بر مصالح دینى و اجتماعى و منافع ملى و عمومى مقدم ندارند؛ بلکه منافع شخصى و حزبى را، در پاى مصالح جامعه اسلامى قربانى کنند. وقتى شخصیت بزرگى چون امام حسن علیه السلام، براى حفظ مصالح امت اسلامى و دفاع از اساس دین، این چنین پا در رکاب و آماده جنگ و ایثار است؛ احزاب سیاسى و گروه ها و افرادى که تنها به دلیل نادیده گرفته شدن سلیقه آنها و عملى نشدن برنامه هایشان، به دین و جامعه اسلامى پشت کرده و با ساز دشمنان دین و ملت هم نوا شده، چه عذر و بهانه اى خواهند داشت؟!
آنان که حضور امام حسن علیه السلام را در فتوحات اسلامى از نظر تاریخى مسلم و قطعى مى دانند، به بعضى از اشکالات چنین پاسخ داده اند:
«بعد از انزواى سیاسى چند ساله اى که عمر بن خطاب و ابوبکر، براى اصحاب و یاران مشهور پیامبر صلى الله علیه و آله به وجود آورده و آنها را منزوى و خانه نشین کرده بود، بسیارى از آنان به دنبال فرصتى مناسب براى حضور در اجتماع بودند. در سال هاى ۲۵ تا ۲۹ ه. با انتقال قدرت از عمر به عثمان، فضاى باز سیاسى به وجود آمد و لازم بود از این فرصت به خوبى استفاده شود. از جمله این فرصت ها، حضور در جبهه جنگى بود که هر روز دایره حاکمیت مسلمانان را بازتر مى کرد و مرزهاى جدیدى را به روى آنها مى گشود. این عمل، دقیقاً در راستاى مصالح امت اسلامى بود. شرکت مستقیم امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در این جنگ ها، مى توانست اطلاعات بیشتر و دقیق ترى به امیر مؤمنان علیه السلام بدهد و اهل بیت را بیشتر در جامعه اسلامى مطرح و معرفى کند. اگر مى بینیم که امیرمؤمنان علیه السلام در زمان خلفا، مسئولیتى در دست نداشت و حتى با کمال صراحت، درخواست پذیرش مسئولیت را از طرف حاکمان وقت، رد مى کرد؛ شاید به جهت مشروع ندانستن آن حکومت ها بود. حال شرکت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در فتوحات ـ آن هم در مقطعى خاص ـ دلیل بر مشروعیت آنان نبوده و به طور حتم، شرکت ایشان، با مشورت و راهنمایى و یا دستور پدر بزرگوارشان بوده است. آن دو بدون رضایت حضرت على علیه السلام در این جنگ ها شرکت نمى کردند؛ هم چنان که در دوران قبل و بعد از آن، جنگ هایى رخ داد و آنان شرکت نکردند.
امیرمؤمنان علیه السلام با فرستادن فرزندان خود به این جنگ ها، مى خواست حُسنِ نیت خود را به زمامداران وقت نشان دهد و به دیگر مسلمانان بفهماند که گسترش مرزهاى اسلامى، به منظور رساندن پیام اسلام و نشر و ترویج آیین توحید، آرزوى دیرینه او است و اگر روزى در برابر حاکمان وقت ایستاد و مخالفت کرد، به دلیل رعایت مصالح امت اسلامى و پاسدارى از دین حق و شریعت مقدس پیامبر صلى الله علیه و آلهبوده است. بالاترین دلیل بر مخالفت و ناخشنودى اهل بیت علیهم السلام از خلفاى بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله، بیعت نکردن امیرمؤمنان علیه السلام با آنان بود و این را همه اصحاب و یاران بزرگ و معروف پیامبر صلى الله علیه و آله مى دانستند و این عمل آن حضرت، براى آنان حجت شرعى بود.
علاوه بر این، امام حسن و امام حسین علیهم السلام در آن دوران، مسئولیت امامت و رهبرى جامعه را بر دوش نداشتند؛ بلکه گاهى از سوى پدر، مأموریت و کار خاصى به آنها محوّل مى شد و ممکن است شرکت آنان در فتوحات نیز از این قبیل بوده و اهداف مختلفى داشته است.[۱۱]
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
نویسنده:گروه مؤلفان
[۱] – مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۱۱؛ حقایق پنهان، ص ۳۳۴٫
[۲] – انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۱، ح ۲۷٫
[۳] – ر.ک: حقایق پنهان، فصل ۱۲٫
[۴] – وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۶۸، ح ۷٫
[۵] – درباره همسران امام حسن ر.ک:
الف. فضل اللّه کمپانى، حسن علیهالسلام کیست، چاپ سوم
ب. محمد مقیمى، فلسفه صلح امام حسن علیهالسلام، چاپ اول.
[۶] – همان؛ حقایق پنهان، ص ۲۹۵٫
[۷] – حیاه الامام الحسن بن على علیهالسلام، ج ۱، ص ۲۰۱؛ سیره الائمه الاثنى عشر، ص ۱۶؛ تاریخ ابن خلدون العبر، ج ۲، ص ۱۲۸؛ الحیاه السیاسیه للامام الحسن علیهالسلام، ص ۱۱۵٫
[۸] – الحیاه السیاسیه للامام الحسن، ص ۱۱۵؛ به نقل از: اخبار اصفهان، ج ۱، ص ۴۳٫
[۹] – الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۰۹ ؛ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۳۲۳ ؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ۱۷٫
[۱۰] – الحیاه السیاسیه للامام الحسن، صص ۱۱۵ـ۱۲۷٫
[۱۱] – ر.ک: احمد زمانى، حقایق پنهان، ص ۱۱۷ـ۱۱۹٫
پاسخ دهید