. احساس مىکنم انسان اجتماعى و برونگرا نیستم ؛ زیرا هنگام حضور در جمع دوستانه یا مهمانى حرف زیادى براى گفتن نمىیابم. اگر هم حرفىداشته باشم، نمىتوانم صریح و با آرامش بیان کنم و مجبور مىشوم در گوشهاى ساکت بنشینم و فقط به صحبتهاى دیگران گوش داده، جواب آرى یا نه بگویم. این سکوت بیش از حد باعث نارضایتى و ناراحتى طرف مقابل مىشود ؛ زیرا به قول خودشان من یک فرد با حال نیستم. فرق من با کسى که صحبتهایش روان است و به راحتى مىتواند در دل دیگران نفوذ کند و سخنان ارزشمند بگوید در چیست؟ چرا او با آرامش و راحتى نظرش را ابراز مىکند ؛ ولى من با خجالت و احتیاط… احساس مىکنم وقتى کسى بار اول با من برخورد مىکند، مرا بهتر از آنچه هستم مىبیند ؛ ولى بعد از مدتى برخوردش دگرگون مىشود و حتى سعى مىکند خود را کنار بکشد.
در ابتدا لازم است توجه شما را به چند نکته روان شناختى جلب گردد:
یکم. یکى از ابعاد وجودى انسان، «بعد اجتماعى» او است؛ به گونهاى که گفتهاند: انسان موجودى اجتماعى است. و باید در بستر اجتماع با هم نوعان خود زندگى کند. پس همانطور که در دیگر ابعاد مانند بُعد شناختى و زیستى از رشدى مناسب برخوردار مىشود؛ بعد اجتماعى انسان نیز باید به رشد و تکامل کافى برسد تا بتواند به تدریج در صحنههاى گوناگون با دیگران، روابط مناسبترى داشته باشد؛ مهارتهاى اجتماعى را یاد بگیرد و در تکامل با همنوعان خود، به یک رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دست یابد.
حال اگر به هر دلیلى، فرآیند اجتماعى شدن و یادگیرى مهارتهاى ارتباطى با دیگران و اطرافیان، به درستى تحقق پیدا نکند؛ فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مىشود و زمانى که به صحنههاى متنوع و مختلف اجتماعى گام مىنهد، فشار و ناراحتى و کمرویى را بیشتر احساس مىکند. بنابراین، از همان ابتداى کودکى، باید به این بُعد مهم توجه کافى مبذول شود و خانوادهها، معلمان و مربیان، براى رشد و شکوفایى کودک در زمینه اجتماعى شدن و ایجاد ارتباط با همسالان و دیگران، از هیچ تلاشى دریغ نورزند. متأسفانه بعضى از خانوادهها یا معلمان و مربیان، به دلیل عدم آگاهى، نداشتن امکانات و قدرت، چنین زمینهاى را براى رشد کودک فراهم نمىسازند! در نتیجه کودک از نظر اجتماعى رشد لازم را نمىکند و وقتى به صحنههاى بزرگتر اجتماعى گام مىنهد؛ احساس مىکند قدرت دوستیابى ندارد و نمىتواند، با همکلاسىهایش صمیمى باشد، و قادر به ارائه سخنرانى، یا کنفرانس در برابر جمع نیست… . بدین ترتیب، به رغم توان علمىاش، اظهار عجز مىکند و به تدریج گوشهگیر مىشود.
دوم. انسانها همان طور که از نظر ویژگىهاى ظاهرى، متفاوت آفریده مىشوند و هیچ دو فردى – حتى دوقلوهاى همسان – یکسان نیستند؛ از نظر خصوصیات شخصیتى و ویژگىهاى اخلاقى و رفتارى نیز تفاوتهاى بسیار دارند. هر شخص، تحت تأثیر عوامل وراثتى و محیطى تقریباً به شخصیتى منحصر به فرد و متمایز از دیگران تبدیل مىشود. به همین سبب، روانشناسان بر تفاوتهاى فردى انسان تأکید بسیار مىورزند. درونگرا و برونگرا بودن افراد نیز، در شمار این تفاوتها قرار دارد. هر یک از این دو حالت کلى، منشأ رفتارهاى ظاهرى مىشود و به فعالیتهاى ویژه مىانجامد. البته تا وقتى از حد اعتدال و سطح بهنجار خارج نشود؛ نمىتوان یکىاز این دو حالت کلى را غلط و ناصحیح خواند. بنابراین، انسان درونگرا، تا وقتى گوشهگیر، کمرو و بدون اعتماد به نفس نشود، برچسب نابهنجارى نخواهد خورد.
سوم. گاه افراد، به خاطر عدم اعتماد به نفس، نمىتوانند ارتباطهاى اجتماعى خود را توسعه دهند و به تدریج دچار خودکمبینى یا احساس ناکارآمدى مىشوند! در نتیجه فکر مىکنند نمىتوانند در روابط اجتماعى خود، موفق باشند و انتظارات دیگران را در تعاملات اجتماعى برآورده سازند. اما اگر کمرویى و خجالت را کنار بگذارند، مشکل آنان به مقدار زیادى حل خواهد شد.
پاسخ دهید