فرقه ضاله وهابیت با بسیاری از عقاند اهل سنت متفاوت است و این یک مسلک , فرقه ای است من در آوردی که توسط استعمار به وجود آمده است:
همانطور که می دانید اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به دهها زیر شاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند.
وهابیت نیز یکی از فرقه هایی است که خود را منتسب به حنبلیها می دانند بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده اند. به طور مثال ذهبى متوفّاى ۷۷۴، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت که خود همانند ابن تیمیّه(موسس اصلی فرقه ضاله وهابیت) حنبلى مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش بود، در نامهاى خطاب به وى مىنویسد:
اى بىچاره! آنان که از تو متابعت مىکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند … نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
تا آن جا که مىنویسد:
گمان نمىکنم تو سخن مرا قبول کنى! و به نصیحتهاى من گوش فرا دهى! تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد مىکنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد؟ به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان که در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بىعار زیاد به چشم مىخورند.( الإعلان بالتوبیخ، ص ۷۷ و تکمله السیف الصقیل، ص ۲۱۸٫)
یا پدر محمد بن عبدالوهاب که وهابیت از طرف وی جان تازه ای گرفت و در حقیقت وی وهابیت را به طور رسمی تاسیس کرد، در مورد فرزندش این گونه اعتقاد داشت که وی گمراه است و مردم را از ارتباط با وى برحذر مىداشت. (الدرر السنیّه فى الردّ على الوهّابیّه، ص ۴۲)
با این وجود روشن است که وقتی خود علمای اهل سنت و بالاخص مذهب حنبلی خودشان را از رهبران این فرقه این طور دور می کنند بدین معنی است که حتی اهل سنت نیز این فرقه ضاله را قبول نداشته و آن را رد کرده اند.
به هر حال برای اینکه کاملا با نظر تمام علمای اهل سنت نسبت به این فرقه آشنا شویم باید بگوییم که در یک جمع بندی کلی می توان گفت که جامعه اهل سنت نسبت به ابنتیمیه، که موسس این فرقه ضاله است سه نظریه دارند:(با توجه به این نظرات می توان فرق اساسی بین اهل سنت و این فرقه را به دست آورد)
1 -معتقدند که ابنتیمیه، مشبّهه بود.
اهل سنت، مشبّهه را کافر میدانند. یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. ابنتیمیه صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا و چشم و صورت است. مانند ابو یعلی که گفته بود خدای عالم همه چیز دارد و فقط دو چیز ندارد: ریش و عورت. (رک: وهابیت از منظر عقل و شرع)
2 – عدهای میگویند که زندیق و ملحد و بیدین است. چون نسبت به نبی مکرم (صلی الله علیه و سلم) جسارت کرده و میگوید وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) از دنیا رفت:مات فات.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) هیچ خاصیت و فائدهای ندارد و حتی برای خودش هم دفعِ ضرری ندارد.
یعنی همان حرفی است که حجاج گفت:
عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است، چون با این عصا میتوانم یک مار یا عقربی را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است.
3 – عدهای هم میگویند که ابنتیمیه منافق است. چون نسبت به امیرالمؤمنین جسارت کرده است. ابنتیمیه میگوید که علی بن أبی طالب در ۱۷ جا اشتباه کرد و خلاف قرآن فتوا داده است و در تمام جنگهایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این آیه شریفه است:
تِلْکَ الدَّارُ الْآَخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره قصص/آیه۸۳)
آیا بغض از این بالاتر؟ در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لا یحبه إلا مؤمن و لا یبغضه إلا منافق.(صحیح مسلم، ج۱، ص۶۰)
ابنتیمیه نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به قدری وقیحانه برخورد کرده است که مثلا میگوید:شیعه هم نمیتواند ثابت کند که علی مسلمان بوده است!!.
یا:علی، علمی نداشت و شاگرد مکتب ابوبکر بوده و اگر چیزی هم یاد گرفته، از ابوبکر یاد گرفته است.
یا:جناب عثمان، حافظ قرآن بود و بعضی از شبها، تمام قرآن را در یک شب میخواند، ولی معلوم نیست که علی بن أبی طالب، همه قرآن را بلد بود یا خیر.
یا در مورد صدیقه طاهره می گوید: و فی فاطمه شعبه من النفاق.
(التنبیه و الرد لحسن السقاف، ص۷ ـ کلمه الرائد لمحمد زکی الدین ابراهیم، ج۲، ص۵۴۶ )
شما کدام سنی را می شناسید که چنین اعتقاداتی داشته باشد و این خود به خوبی روشن می کند که این فرقه ضاله تا چه اندازه با اهل سنت فرق می کند.
در پایان به کلامی از مولوی عبدالرحیم رضوی که یکی از علمای کنونی اهل سنت است اشاره می کنیم تا خودتان از زبان یک سنی به ماهیت اهل سنت پی ببرید:
وی می گوید: تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با اهل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند؛ برای مثال زمانی که وهابیت را انگلیس در بلاد حرمین شریفین راه انداخت، آنها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه آثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاههای ملکوتی جنت البقیع را که مقبرهها و عمارتهایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول (ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند. تاریخ گواه است که آنها خون همه امت اسلامی را مباح میدانستند به جز پیروان خود. آنها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء آنها بر همگان شناخته شده است؛ بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نامهای دیگری به میدان بیاورند که متاسفانه در کشورهای اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.
مسالهای که امروز جای تاسف زیادی دارد، این است که بعضی از مسلمانان گول این راه کار جدید را خوردند که در برخی موارد موجب تخریب چهره واقعی اهل سنت شده است. توصیه بنده به مسلمانان این است که این گروه ضاله را که تفاوت فکری و نظری و مقادیر زیادی با عقاید اسلامی قدیمی دارد میتوان شناخت پس همواره تلاش کنند که در دام این شیاطین نیفتند؛ زیرا آنها در اقوام و قبیلهها و همه کشورهای اسلامی نفوذ کردهاند…
برخی اختلاف نظرهای وهابیت با اهل سنت:
۱ – از نظر وهابی ها هر وقت کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی به آن عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک هست و خون و مال او حلال است ولی در مقابل مسلمانان همگی معتقدند که هرکسی شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم هست(جزیره العرب فی القرن العشرین، ص۳۴۱)
۲ – وهابی ها با استدلال به ظاهر برخی از آیات و روایات برای خدا جسم و جهت اثبات کرده اند و به روئیت حسی خدا معتقدند(کتاب التوحید، ص۱۵۷) در مقابل بسیاری از علمای اهل سنت اعتقاد به تجسم خدا و روئیت حسی را جایز نمی دانند.( کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، صص۴۱۰-۴۱۴)
۳ – محمدبن عبدالوهاب معتقد بود که تمام مسلمانان به حد شرک رسیده اند و از این رو وی مسلمانان سنی و شیعه ای که اعتقادات او را قبول نداشتند را تکفیر می کرد در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه تکفیر اهل قبله را جایز نمی داند.
۴ – آنان فضائل انبیا و اولیای الهی را انکار می کنند. از نظر وهابی ها نه عیسی بن مریم می تواند مریض را به اذن خدا شفا دهد و نه آصف بن برخیا می تواند تخت بلقیس را حاضر کند. نه سلیمان فهم و درک زبان مورچه را دارد و نه پیامبر اکرم می تواند از آینده(غیب) خبر دهد. دیگر مسلمانان با توجه به آیات قرآن که در این باره وارد شده است، همه این موارد را قبول دارند (مخالفه الوهابیه للقرآن والسنه، ص۱۵)
۵ - وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام و شرک می دانند، ولی مذاهب ۴گانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت را برای آن قائل هستند.( الفقه علی المذهب الاربعه، ج۲، ص۵۴۰)
۶ – سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا، از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک هست، ولی حنفی ها و شافعی ها این امر را مکروه، و (نه حرام و شرک) می دانند.( سرگذشت وهابیت، ج۱، ص۱۶)
۷ – وهابی ها، نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک می دانند. درحالی که اهل سنت می گویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفا است.(الفقه علی المذهب الاربعه، ج۱، ص۱۳۹)
۸ – توسل، شفاعت، تبرک جستن به پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم(ص) از نظر وهابیت جایز نیست، ولی اهل سنت همه این ها را جایز می دانند.
۹ – وهابی ها، گریه بر میت را جایز نمی دانند، ولی شافعی قائل به جواز و حنابله قائل به مباح بودن هستند.( الفقه علی المذهب الاربعه، ج۱، ص۵۳۳)
۱۰ – وهابی ها، ساخت بنا بر روی قبر ها را حرام و موجب شرک، ولی اهل سنت آن را مکروه می دانند.( الفقه علی المذهب الاربعه، ج۱، ص۵۳۶)
۱۱ – از نظر وهابی ها، عزاداری برای مرده حرام هست، ولی از نظر اهل سنت تا ۳ روز مستحب وپس از آن مکروه هست.( الفقه علی المذهب الاربعه، ج۱)
منبع:پرسمان
پاسخ دهید