مقدمه

شیعه در التزام و پیروى از مکتب اهل‏بیت(ع) از استدلال به کتاب، سنت و عقل بهره وافرى جسته است و از جمله آیاتى که شیعه بر امامت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) به آن استدلال و ادعاى اجماع کرده، آیه زیر است
إنّما ولیّکم اللّه‏ و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون.۱ 
جز این نیست که ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى که نماز به‏پا مى‏دارند و همچنان که در رکوعند انفاق مى‏کنند
گذشته از اجماع شیعه بر نزول این آیه درباره امام على(ع)، ادعاى اجماع امت اسلامى نیز بر این مسئله شده، که در جاى خود آمده است
استدلال شیعه به این آیه بر مقدماتى استوار است. یکى از آن مقدمات که نقشى اساسى در استفاده خلافت بلافصل حضرت امیر(ع) از این آیه دارد نزول این آیه درباره آن حضرت است. ولى مخالفان مکتب اهل‏بیت(ع) که از دلالت قوى این آیه بر حقانیت این مکتب به هراس افتاده‏اند براى تضعیف استدلال شیعه شبهاتى را متوجه این استدلال کرده‏اند؛ از جمله اینکه اگر این آیه درباره حضرت على(ع) نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ایشان واجب بود که این مسئله را آشکارا اعلام و در منازعات سیاسى به آن احتجاج کند که در این مقاله در صدد بررسى این مسئله از منابع فریقین مى‏باشیم.

استدلال نکردن امام على(ع) به آیه!

مخالفان مکتب اهل‏بیت گفته‏اند
اگر این مطلب را بپذیریم [که این آیه در شأن على(ع) نازل شده و ولایت در اینجا به معناى ریاست و سرپرستى است] بر امام واجب بود که آشکارا دعوى ولایت ـ به این معنا ـ کند. تا ذمه او از اداى امانت واجب خدا و رسول او برى شود. اما اینکه او بیست و پنج سال از طرح این مطلب پرهیز کند، با شهامت آن شیر غیرتمند و دیگر مسلمانان صدر اسلام تناسب ندارد
این شبهه در شمارى از منابع آمده است.۲ 
قبل از پاسخ این شبهه ضمن پذیرش بخشى از سخنان این افراد که اگر چنین بود مى‏بایست صحابه احتجاج مى‏کردند، ما این مسئله را به چند دلیل مى‏پذیریم که مى‏بایست در برابر حکومت ابوبکر مقاومت مى‏شد؛ زیرا
۱ – 
نبى اکرم(ع) با اندیشه دینى مسلمانان را طورى تربیت کرده بود که در برابر هر خلافى مقاومت کنند و به اعتراض برخیزند. این روحیه مى‏طلبید که در برابر حکومت ابوبکر مقاومت کنند
۲ – 
فضائل بعضى از صحابه رسول خدا(ع) همانند امام على(ع)، سلمان فارسى، عمار یاسر و خزیمه بن ثابت براساس آنچه در منابع اهل سنت آمده، نسبت به ابوبکر به مراتب بیشتر است، به طورى که اصلاً قابل مقایسه نیستند
در پاسخ این سؤال باید گفت: این اعتراضها در منابع شیعه فراوان یافت مى‏شود، ولى در منابع اهل سنت از آنها ذکرى نیست، یا بسیار کم‏رنگ است و این نیز بدان سبب است که حذف و تحریف حقایق شامل آنها شده است و متأسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در کتب خود آنچه خواسته‏اند آورده‏اند، نه آنچه واقعیت داشته است؛ به عنوان نمونه ذهبى مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال محمد بن جریر طبرى مى‏گوید
او روایات حدیث غدیر خم را در چهار جلد گردآورى کرده است که من بخشى از آن را دیدم و از گستردگى روایات آن مبهوت شدم و یقین پیدا کردم که چنین حادثه‏اى اتفاق افتاده است!۳ 
در حالى که همین طبرى در کتاب خود که یکى از منابع مهم تاریخى به شمار مى‏آید، حتى یک کلمه درباره این حادثه مهم ننوشته است؟
بنابر این ذکر نکردن حادثه‏اى از حوادث تاریخ اسلام در منابع اهل سنت نمى‏تواند به این معنى باشد که این حادثه اتفاق نیفتاده است. بگذریم، اما پاسخ شبهه ـ استدلال نکردن امام على(ع) به آیه ـ را باید در منابع هر دو گروه مورد بررسى قرار داد:

الف) منابع اهل سنت

گرچه با توجه به مسائل یادشده از این نوع اعتراضها در منابع اهل سنت کمتر سخنى به میان آمده، ولى حقایق همیشه و براى همه‏کس پنهان نمى‏ماند و خداوند براى اتمام حجت عده‏اى را وا مى‏دارد که حقایق را بیان کنند. اکنون به چند نمونه از استدلال امام على(ع) به این آیه در منابع اهل سنت اشاره مى‏کنیم
۱ – 
حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى، مؤلف ینابیع الموده در باب ۳۸ کتاب خود نقل مى‏کند
در دوران خلافت عثمان روزى جمعى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین(ع) در میان آنان بود. هرکس درباره خود سخن مى‏گفت و آن حضرت ساکت بود. وقتى بیان فضائل آنان به پایان رسید، رو به امام گفتند
اى ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: اى گروه قریش و انصار، از شما مى‏پرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگرى؟ گفتند: خداوند به واسطه محمد(ص) بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.
سپس حضرت بخشى از آیاتى را که درباره خودش نازل شده بود بیان مى‏کند و از آنان اقرار مى‏گیرد که این آیات درباره او نازل شده است. آنگاه فرمود
شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید هنگامى که آیه «انّما ولیکم اللّه‏ و…» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفى کند و ولایت براى آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خدا(ص) در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرد.۴ 
۲ – 
محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینى مؤلف کتاب فرائد السمطین فى فضائل المرتضى والبتول والسبطین در کتاب همین جریان را با تفصیل بیشترى نقل کرده است. او مى‏نویسد
در دوران خلافت عثمان روزى در مسجد میان انصار و مهاجران درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلى را که از رسول خدا(ص) درباره آنان بیان شده بود نقل کردند. از سران مهاجران در جلسه، افرادى مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبداللّه‏ بن عباس و عبداللّه‏ بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادى مانند: ابىّ بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصارى، ابو هیثم بن تیّهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبداللّه‏، انس بن مالک و زیدبن ارقم حضور داشتند
پس از پایان گفت‏وگو آنان از امام تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتى از قرآن از جمله آیه «انّما ولیکم‏اللّه‏ و…» مى‏فرماید
مردم پرسیدند: «اى رسول خدا(ص) آیا این آیات درباره بعضى از مؤمنان نازل شده است، یا این‏که شامل همه مى‏شود» آنگاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را براى آنان شرح دهد، همان‏طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد۵.

حدیث مناشده۶ یوم الشورى

هنگامى که عمر در آستانه مرگ قرار گرفت؛ شش تن را براى تعیین رهبر برگزید و به آنان سه روز مهلت داد تا تکلیف رهبرى امت را مشخص کنند.۷ از جمله این افراد امام على(ع) بود. به‏طور طبیعى هر یک از این افراد مدعى رهبرى امت بودند و در صدد اثبات صلاحیت خود براى این کار برآمدند. از این رو امیرالمؤمنین(ع) که شایسته‏ترین فرد براى این کار بود به بیان امتیازات خود در آن جمع پرداخت که به حدیث «مناشده یوم الشورى» مشهور است. این حدیث را هم اهل سنت روایت کرده‏اند و هم شیعه. این حدیث در منابع شیعه بیش از ده صفحه مى‏باشد که امام در آن به آیه «إنّما» چنین استدلال مى‏کند
شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا در میان شماجز من کسى هست که در حال رکوع، زکات پرداخت کرده باشد؟ گفتند: نه۸
این حدیث در منابع اهل سنت بسیار متفاوت نقل شده است که به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم
۱ – 
ابن حماد عقیلى: وى از این حدیث حدود دو صفحه را نقل و بقیه را حذف کرده است و سپس از قول ابن مغیره نقل مى‏کند
این حدیث از على(ع) پایه‏اى ندارد۹
محقق این کتاب نیز در پاورقى مى‏گوید
هرگز امیرالمؤمنین(ع) چنین سخنى را نمى‏گوید!۱۰ 
همان‏طور که ملاحظه مى‏کنید ابن مغیره ادعاى جعلى بودن حدیث را دارد، بدون این‏که سندى ارائه کند و دکتر عبدالمعطى امین نیز صدور این سخن را از امام بعید مى‏داند. اکنون سؤال این است که چرا با این حدیث چنین برخورد کرده‏اند و بدون ارائه هیچ سندى آن را کنار گذاشته یا حذف کرده‏اند و یا در صدد تضعیف راوى آن برآمده‏اند
به نظر ما علت این کار در مقدمه کلام امیرالمؤمنین(ع) و ذهنیت اهل سنت نسبت به صحابه به خصوص خلفا مى‏باشد؛ زیرا امیرالمؤمنین(ع) در مقدمه این مناشده چنین مى‏فرماید
مردم با ابوبکر بیعت کردند، در حالى که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولى از ترس اینکه مبادا مردم به دوران کفر باز گردند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، شنیدم و اطاعت کردم. بعد از آن ابوبکر براى عمر از مردم بیعت گرفت، در حالى که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولى از ترس اینکه مبادا مردم کافر شوند، شنیدم و اطاعت کردم و اکنون نیز تصمیم دارید با عثمان بیعت کنید…۱۱
بدین سان حضرت عملکرد صحابه را در تعیین ابوبکر و عملکرد ابوبکر را در تعیین عمر و عملکرد اصحاب شورى را در تعیین عثمان مورد نقد قرار داده و آن را تخطئه کرده است که این مسئله با ذهنیت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگارى ندارد. از این رو در صدد تضعیف راوى، یا تقطیع و یا حذف کلى روایت یادشده برآمده‏اند
۲ – 
ابن حجر عسقلانى یک صفحه از این حدیث را از قول ابن حماد عقیلى نقل مى‏کند و سپس مى‏گوید
این حدیث را ابن حماد نقل کرده و این حدیث صحیح نیست و هرگز امیرالمؤمنین چنین سخنى نمى‏گوید۱۲
۳ – 
ذهبى نیز همین مقدار مختصر را از ابن حماد عقیلى نقل مى‏کند و همچنان درباره حدیث قضاوت مى‏کند که این صحیح نیست۱۳، بدون این‏که براى سخن خود دلیلى ارائه کند
۴ – 
ابن مغزلى مقدمه سخن امام را نیاورده، ولى بقیه حدیث را حدود چهار صفحه نقل کرده است بدون آنکه آن را رد کند.۱۴
۵ – 
خطیب خوارزمى نیز حدود سه صفحه از این مناشده را از طرق مختلف نقل مى‏کند بدون آنکه آن را رد کند.۱۵ 
۶ – 
گنجى شافعى نیز حدود یک صفحه از این منا شده را آورده است. البته او تنها به بخشى از حدیث که درباره جریان ردالشمس است استدلال کرده است.۱۶ 
۷ – 
جوینى مؤلف فرائد السمطین نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آن‏که آن را رد کند.۱۷ 
۸ – 
ابن عساکر مؤلف کتاب تاریخ مدینه دمشق نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آن‏که آن را ردکند.۱۸ 
چنان‏که ملاحظه مى‏کنید، در میان اهل سنت نیز افرادى هستند که احتجاج امام على(ع) را به نزول این آیه درباره خودش نقل کرده باشند. گذشته از آن‏که چندین نفر مناشده یوم الشورى را نقل کرده‏اند که با آنچه در منابع شیعه آمده یکسان است، ولى وقتى مناشده در مقام اثبات برترى امام بر خلفا پیش مى‏آید آن را نقل نکرده‏اند و عده‏اى هم با این اتهام که این روایت جعلى است بدون ارائه دلیلى از نقل مناشده خوددارى کرده‏اند و برخى نیز با این توهم که بعید است امام على(ع) نسبت به خلیفه اول و دوم چنین سخنى بگوید تمام مناشده را نقل نکرده‏اند و گروهى نیز با اتهام ضعف راوى از نقل آن پرهیز کرده‏اند؛ در حالى که این‏گونه نیست. به هر حال به اندازه‏اى که این حقیقت اثبات شود که امام على(ع) به نزول آیه احتجاج کرده است در منابع اهل سنت هم شواهدى یافت مى‏شود.

ب) منابع شیعه

استدلال امام به آیه «إنّما ولیّکم‏اللّه‏…» در منابع شیعه بسیار زیاد آمده است که به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:

۱ – مناشده یوم‏الشورى

همان‏طور که پیشتر بیان کردیم، در جلسه شورى که هر یک از اعضا که ادعاى صلاحیت رهبرى دارند طبیعى است که در صدد معرفى و بیان شایستگیهاى خود برآیند. این مسئله طبیعى وقتى با وظیفه دینى همراه شود انگیزه آن دو چندان مى‏شود. از این رو امام على(ع) که بیان شایستگیهاى فردى خود را براى بازگرداندن حکومت اسلامى به مسیر خود وظیفه الهى مى‏دانست در صدد بیان شایستگیها و امتیازات خانوادگى، فردى، سیاسى، مبارزاتى، علمى و… خود برآمد که در منابع هر دو گروه یعنى شیعه و اهل سنت یافت مى‏شود. در این حدیث حضرت در دو جا به نزول آیه «انّما» درباره خود استدلال کرده است:

الف) در موردى حضرت خطاب به اهل شورا مى ‏فرماید:

آیا در میان شما به‏جز من کسى هست که خداوند در ده آیه از آیات قرآن او را مؤمن نامیده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه۱۹.

ب) در موردى در این مناشده حضرت خطاب به اهل شورا مى‏فرماید:

آیا در میان شما به جز من کسى هست که در حال رکوع زکات داده باشد و خداوند آیه «إنّما ولیکم اللّه‏…» را درباره او نازل کرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه۲۰.

۲ – مناشده با ابوبکر

با توجه به نکاتى که پیشتر درباره تربیت امت توسط رسول خدا(ص) بیان شد، طبیعى بود که در برابر به قدرت رسیدن ابوبکر مقاومت و اعتراضهایى صورت گیرد؛ از جمله این اعتراضها را خود حضرت امیر(ع) انجام داده است. بعد از به قدرت رسیدن ابوبکر، وى تلاش مى‏کرد با امام على(ع) با چهره‏اى بشاش و خندان روبه‏رو شود، ولى حضرت امیر(ع) برعکس همیشه با چهره‏اى گرفته و عبوس با او برخورد مى‏کرد که این وضع براى ابوبکر قابل تحمل نبود، تا اینکه روزى به خانه حضرت آمد و از مسائل پیش‏آمده عذرخواهى کرد و در صدد توجیه رفتار خود برآمد. حضرت با نقد رفتار ابوبکر از وى اعتراف گرفت که شایستگى این کار را ندارد، بلکه خود شایسته سرپرستى امت است. بدین‏سان حضرت با بیان شایستگیهاى خود به نزول آیه «انّما» درباره خود استدلال مى‏کند و مى‏فرماید
تو را به خدا سوگند مى‏دهم آیا در آیه پرداخت انگشترى به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا(ص) از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟ ابوبکر گفت: بلکه ولایت تو۲۱.

۳ – مفاخره قریش

از جمله مواردى که حضرت امیر(ع) به نزول آیه «إنّما» درباره خود احتجاج کرده، جریان، مفاخره مهاجران و انصار است. پیشتر این جریان و احتجاج آن حضرت به این آیه را از منابع اهل سنت نقل کردیم. این جریان در منابع شیعه نیز ذکر شده است که آن حضرت فرمود
شما را به خدا سوگند آیا مى‏دانید هنگامى که آیه «انّما ولیّکم‏اللّه‏ و…» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص) پرسیدند: آیا این آیه به عده‏اى از مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان مى‏شود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان‏طور که نماز، زکات و حج آنان را براى ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پى این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما براى مردم منصوب کرد۲۲.

۴ – مذاکره با مهاجران و انصار

در جریان تشکیل شورا از یک سو حدود پانزده سال از ارتحال رسول خدا(ص) گذشته بود و نسل جدید مسلمانان عصر نزول قرآن را درک نکرده بودند. از سوى دیگر، تبلیغات یک سویه حکومت در طول این دوران و جلوگیرى از تدوین و نشر حدیث رسول خدا(ص) و عوامل دیگر سبب شده بودند نسل جدید از حوادث صدر اسلام و مدافعان واقعى اسلام و رسول خدا(ص) بى‏اطلاع باشند. در چنین شرایطى حضرت در صدد معرفى خود و دفاع از حق خویش برآمد و در جمع مهاجرین و انصار که بیشتر آنان را نسل جدید تشکیل مى‏دادند حاضر شد و در یک سخنرانى فرمود
از اصحاب رسول خدا(ص)، آنان که حفظ مطالب دینى از آنان خواسته شده و امانتدار قرار داده شده‏اند، مى‏دانند که در میان اصحاب رسول خدا(ص) کسى نیست که امتیازى داشته باشد مگر اینکه من آن امتیاز را بیشتر از او دارم، ولى من هفتاد امتیاز دارم که هیچ یک از اصحاب رسول خدا(ص) هیچ‏کدام از آن امتیازات را ندارند. سپس حضرت این امتیازات را برمى‏شمارد تا این‏که مى‏فرماید: اما شصت و پنجمین امتیاز این‏که من در مسجد نماز مى‏خواندم، فقیرى آمد و تقاضاى کمک کرد و من در حال رکوع انگشترى خود را به او دادم که خداوند آیه «إنّما ولیّکم‏اللّه‏ و…» را درباره من نازل کرد۲۳.

۵ – مناظره با ملحدان

از جمله مواردى که حضرت امیر(ع) به نزول آیه «إنّما» درباره خود احتجاج کرده، موردى است که بعضى از ملحدان خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند
آیاتى در قرآن وجود دارد که با هم تناقض دارند و اگر این تناقضها نبود ما به اسلام ایمان مى‏آوردیم؟ 
حضرت فرمود: این آیات چیست؟ 
آنان آیاتى را برشمردند و حضرت به تک تک آنها پاسخ مى‏داد، تا این‏که سؤال کننده پرسید: مراد از «واحده» در این کلام خدا «إنّما أعظکم بواحده»۲۴ چیست؟ 
حضرت فرمود
و اما [درباره] سخن خداوند «که تنها به یک چیز شما را موعظه مى‏کنم»، به درستى که خداوند متعال قوانین مهم و واجبات را در زمانهاى متفاوتى نازل کرده است، چنان که آسمانها و زمین را در شش دوره آفریده است و اگر مى‏خواست مى‏توانست در کمتر از یک چشم بر هم زدن آنها را خلق کند، ولى او آهستگى و مدارا را نمونه‏اى براى امینان خود و اثبات حجتى براى خلق قرار داده است
بر این اساس اولین چیزى که بندگان را به آن مقید کرد اعتراف به یگانگى و ربوبیت خداوند و شهادت به این بود که معبودى غیر از اللّه‏ نیست و چون این مرحله سپرى شد و مردم وحدانیت خداوند را پذیرفتند، اعتراف به نبوت پیامبر ـ که درود خداوند بر او و خاندان او باد ـ و شهادت به رسالت او قرار داد و چون این مرحله را پذیرفتند بر آنان نماز را واجب کرد، سپس روزه، سپس حج، سپس جهاد، سپس زکات و سپس صدقات و آنچه از این نمونه بود؛ مثل انفال. به دنبال این مسائل، منافقان به رسول خدا(ص) گفتند: آیا چیز دیگرى مانده است که پروردگارت بخواهد آن را واجب کند که به ما بگویى تا ما اطمینان پیدا کنیم که واجب دیگرى نیست؟ 
خداوند در این موقع نازل کرد که بگو: «تنها به یک چیز توصیه مى‏کنم»؛ یعنى به ولایت و آیه نازل کرد که «تنها سرپرست و ولىّ شما خداوند و رسول او و کسانى هستند که نماز مى‏گزارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند» و در میان امت هیچ اختلافى وجود ندارد که در آن دوران جز یک تن در حال رکوع زکات پرداخت نکرده است و اگر نام او را در قرآن مى‏آورد، آن را از میان مى‏بردند. این مسئله و امثال این نکته‏ها که برایت گفتم در قرآن وجود دارد که تحریفگران معناى آنها را نمى‏دانند تا به تو و امثال تو برسد و وقتى ولایت نازل شد، خداوند این آیه را نازل کرد که امروز دین شما را کامل گردانیدم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین براى شما برگزیدم۲۵.

۶ – پاسخ پرسشگران

از جمله مواردى که حضرت امیر المؤمنین(ع) براى اثبات حقانیت ادعاى خود در جانشینى رسول خدا(ص) به آیه «إنّما ولیکم اللّه‏ و…» استدلال کرده، مواردى است که عده‏اى از آن حضرت پرسش مى‏کردند و ایشان به ناچار پاسخ مى‏گفت. شمار این موارد نیز بسیار است که تنها به یک مورد اشاره مى‏کنیم
مردى از امام على(ع) پرسید: از برترین امتیازت بگو. حضرت فرمود: آنچه خداوند در کتابش درباره من نازل کرده است و سپس حضرت بعضى از آیاتى را که درباره خودش نازل شده بود بیان کرد؛ از جمله این آیه که «تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند که نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات پرداخت مى‏کنند»۲۶.

 


پى ‏نوشتها:

* برگرفته از: فصلنامه مشکوه، شماره ۸۰، پاییز ۱۳۸۲
۱ .
سوره مائده(۵)، آیه ۵۵
۲ .
از جمله بنگرید به: نظام‏الدین حسن بن محمدبن الحسین النیشابورى القمى، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۴، ص۲۸۴؛ امیر عبدالعزیز، التفسیر الشامل، ج۲، ص۹۷۷؛ عبدالکریم محمدالمدرس، مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۶۷؛ الفخرالرازى، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۸
۳ .
ذهبى، سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۷
۴ .
سلیمان بن ابراهیم القندوزى، ینابیع الموده، باب ۸۳ ، ص۱۱۴
۵ .
ابراهیم بن محمد بن المؤید الجوینى، فرائد السمطین، ج۱، باب ۵۸، ص۳۱۲
۶ .«
مناشده» به معناى پرسیدن از دیگرى به همراه قسم دادن به اوست
۷ .
ابوجعفر محمدبن جریرالطبرى، تاریخ الطبرى، ج۳، ص۲۹؛ ابن‏اثیر، الکامل فى‏التاریخ، ج۳، ص۶۷
۸ .
احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الإحتجاج، ج۱، ص۱۹۶
۹ .
ابو جعفر محمد بن عمرو بن موسى العقیلى، الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۲۱۱
۱۰٫
همان، ص۲۱۲
۱۱٫
شهاب‏الدین ابى الفضل احمد العسقلانى، لسان المیزان، ج۲، ص۱۵۷؛ شمس‏الدین محمدبن احمد الذهبى، میزان الإعتدال، ج۲، ص۱۷۸
۱۲٫
همان، ج۲، ص۱۵۷
۱۳٫
میزان الإعتدال، ج۲، ص۱۷۸
۱۴٫
على بن محمدالخطیب الواسطى، مناقب على‏بن ابى‏طالب، ص۱۱۲
۱۵٫
الحافظ ابوالمؤیّد الموفق بن احمد أخطب خوارزم، المناقب، ص۳۱۳
۱۶٫
محمدبن یوسف بن محمدالقرشى الگنجى، کفایه الطالب، ص۳۸۶
۱۷٫
فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۹
۱۸٫
ترجمه الإمام على بن ابى‏طالب من تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۱۳
۱۹٫
محمدبن الحسن الطوسى، ألامالى، ج۲، ص۱۵۹؛ حسن بن ابى‏الحسن الدیلمى، إرشاد القلوب، ج۲، ص۸۶ ؛ بحارالأنوار،ج۳۱، الحسن الطوسى، ص۳۳۳؛ ألإحتجاج، ج۱ ، ص۱۹۷
۲۰٫
محمد بن الحسن الطوسى، ألامالى، ج۲، ص۱۶۲؛ الإحتجاج، ج۱، ص۱۹۷؛ جمال‏الدین یوسف بن حاتم الشافى، الدررالنظیم، ص۳۳۲؛ السید هاشم البحرانى، غایه المرام، ج۲، ص۲۰؛ إرشاد القلوب، ج۲، ص۸۹؛ بحارالأنوار، ج۳۱، ص۳۳۲؛ میرزا حبیب‏اللّه‏ الهاشمى الخوئى، منهاج البراعه فى شرح نهج‏البلاغه، ج۲، ص۳۶۳، ج۳، ص۸۹
۲۱٫
ابوجعفر محمدبن على بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، باب الأربعین و مافوق، ج۲، ص۳۲۷؛ بحارالأنوار،ج۲۹، ص۷؛ الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۱
۲۲٫
الإحتجاج، ج۱، ص۲۱۳؛ بحارالأنوار، ج۱، ص۴۱۰
۲۳٫
الخصال، ابواب السبعین و مافوقه، ص۱۷۰۱؛ بحارالأنوار، ج۳۱، ص۴۴۵
۲۴٫
سوره سباء(۳۴)، آیه ۴۶
۲۵٫
الإحتجاج، ج۱، ص۳۷۹
۲۶٫
همان، ج۱، ص۲۳۲