یکی از احادیث منقول از رسول اکرم صلی الله علیه وآله که دلالت روشنی بر امامت اهلالبیت علیهم السلام دارد، حدیث سفینۀ نوح است که به اسانید مختلف در کتب اهل سنت و شیعه روایت شده است. هدف مقالۀ حاضر، بررسی سندی_ رجالی روایات پنج تن از صحابه: عبدالله بن زبیر، ابن عباس، علی بن ابیطالب علیه السلام ، ابوسعید الخدری و ابوذر غفاری بر اساس علم رجال و حدیث اهل سنت است. نتایج این مقاله بهروشنی نشان میدهد که برخی از اسانید حدیث، «صحیح» و برخی دیگر «حسن» و قابل احتجاج هستند. حتی اگر فرض شود همگی اسانید حدیث سفینه ضعیف باشند، ولی ازآنجاکه این اسانید «ضعیف» یکدیگر را تقویت میکنند، حدیث را به مرتبۀ «صحیح» میرسانند؛ زیرا هیچیک از راویان اسانید این حدیث، متهم به دروغگویی نیستند؛ بلکه صرفاً به خاطر ضعف حافظه، جهالت و یا مدلّس بودن، از سوی برخی علمای رجال تضعیف شدهاند.
۱_ مقدمه و روش تحقیق
یکی از احادیث بسیار مهم، صحیح و واضح الدلالهای که علمای شیعه در اثبات امامت و عصمت اهلالبیت علیهم السلام به آن استناد نمودهاند، حدیث سفینۀ نوح است: «إنّ مثل اهلبیتی فیکم مثل سفینه نوح، مَن رَکِبَها نجا، ومن تَرَکَها غرِق».
اسانید این حدیث را مرحوم سید میر حامد لکهنوی (د. ۱۳۰۶ هـ) در کتاب گرانبهای خود، عبقات الأنوار فی اثبات إمامه الأئمه الأطهار، جمعآوری نموده و همچنین حضرت آیتالله سید علی میلانی نیز در کتاب قیّم خویش نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الأنوار، اسانید دیگری را به آن اضافه نموده است که همگی از کتب اهل سنت هستند. در این دو کتاب، پیرامون اسانید این حدیث، بحث نشده است؛ زیرا هدف از نگارش آن دو کتاب، ردّ بر کتاب التحفه الإثنا عشریه، تألیف عبدالعزیز دهلوی هندی (د. ۱۲۳۹ هـ) بوده است و دهلوی هرگز صحّت حدیث را انکار نمیکند، بلکه دلالت آن را زیر سؤال میبرد. همچنین قدمای اهل سنت هیچکدام حدیث سفینه را تضعیف نکردهاند؛ هرچند ممکن است برخی از ایشان بعضی از اسانید حدیث را تضعیف کرده باشند. برخی از قدمای ایشان مانند حاکم نیشابوری (د. ۴۰۵ هـ) در المستدرک علی الصحیحین، و محمد بن حسین الآجری (د.۳۶۰ هـ) در الشریعه، حتی به صحّت حدیث سفینه تصریح کردهاند.
اما برخی متأخرین و معاصرین اهل سنت دربارۀ صحت حدیث سفینه دچار اختلاف شدیدی شدهاند؛ بهگونهای که برخی از آنها مانند ابن حجر هیثمی (د. ۹۷۴ هـ) این حدیث را «صحیح»، برخی مانند شمسالدین السخاوی (د. ۹۰۲ هـ) و جلالالدین السیوطی (د. ۹۱۱ هـ) آن را «حسن» و برخی چون آلبانی (د. ۱۴۲۰ هـ) آن را ضعیف و برخی دیگر مانند ابن تیمیۀ حرّانی (د. ۷۲۸ هـ) آن را کذب و دروغ میدانند!
با مشاهدۀ این اختلاف شدید میان علمای اهل سنت، بر آن شدیم تا به بررسی سندی حدیث سفینۀ نوح به روایت پنج تن از صحابه: عبدالله بن زبیر، ابن عباس، علی بن ابیطالب علیه السلام ، ابوسعید الخدری و ابوذر غفاری رحمه الله بپردازیم.
برای نیل به این مقصود، پس از ذکر روایت و سند آن، راویانی که تضعیف شدهاند و یا دربارهشان اختلاف است، موردبررسی قرار میگیرند. بر اساس این روش، هدف اصلی مقاله اثبات این واقعیت است که حتی با فرض ضعیف بودن تمامی پنج سند روایت _ اگرچه اثبات کردهایم که برخی از اسانید حدیث سفینه بهتنهایی «صحیح» و برخی بهتنهایی «حسن» هستند _ همچنان حدیث سفینه، با نظرداشت مجموع طرق و اسانیدش، «صحیح» است؛ زیرا رجال هیچکدام از اسانید متهم به دروغگویی نیستند و همۀ آنها از رجال احمد بن حنبل در مسند هستند و میدانیم که در دیدگاه اهل سنّت، احمد بن حنبل در مسند از راوی دروغگو نقل نمیکند؛ چیزی که ابن تیمیه نیز به آن تصریح کرده است:
احمد بن حنبل در کتاب مسند خود از راوی دروغگو حدیثی روایت نمیکند، بلکه ممکن است از راوی ضعیف روایت کند تا بدینوسیله حدیث ضعیف را با ایجاد تعدد طرق تقویت نماید.[۲]
با این توضیح، مقالۀ حاضر را میتوان شرحی بر گفتۀ عالم بزرگ اهل سنت، شمسالدین السخاوی (د. ۹۰۲ هـ)، دانست که بعد از نقل حدیث سفینه از چهار طریق ابوذر، ابن عباس، ابن زبیر و ابوسعید خُدری میگوید: «و بعضُ طُرُق هذا الحدیث یقوی بعضها بعضاً»[۳] و ازاینرو نتیجه میگیرد: «هذا حدیثٌ حسنٌ».[۴]
پیش از شروع بحث یادآور میشود که علاقهمندان میتوانند برای بررسی تفصیلیتر پیرامون اسانید و دلالت حدیث سفینه و همچنین برخی شبهات پیرامون آن، به کتاب حدیث سفینه از دکتر حکمت جارح رجوع کنند.
۲_ روایت عبدالله بن زبیر
این روایت را احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزّار (د. ۲۹۲ هـ) به سند خود اینگونه روایت میکند:
نقل کرد برای ما یحیى بن مُعلّى بن منصور، نقل کرد برای ما ابن أبی مریم، نقل کرد برای ما ابن لهیعه از أبی الأسود از عامر بن عبدالله بن الزُّبیر از پدرش که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «مثلُ اهلبیتی مثل سفینه نُوح، مَن رَکِبَها سلم، ومن ترکها غرِق»[۵]
رجال این سند همگی به اجماع «ثقه» هستند و شبههای در مورد هیچکدام از آنها وجود ندارد؛[۶] بهغیراز عبدالله بن لهیعه که نظر علمای رجال و حدیث در مورد او مختلف است، ولی این مسئله خللی در صحت سند به وجود نمیآورد. توضیح این مطلب در شش وجه بیان میشود:
وجه اول: بسیاری از علمای حدیث، ابن لهیعه را صحیح الحدیث و در نقل روایت، کاملاً ثقه و مورد اعتماد میدانند؛ همانگونه که بدرالدین العینی (د. ۸۵۵ هـ) در شرحش بر کتاب صحیح بخاری میگوید:
طایفهای از علما، حدیث او را صحیح و او را مورد اعتماد میدانند، مانند احمد بن حنبل رضیاللهعنه.[۷] همچنین نورالدین هیثمی (د. ۸۰۷ هـ) و علامه ظفر أحمد عثمانی تهانوی (د. ۱۳۹۴ هـ) میگویند: «بسیاری از علما به او احتجاج کردهاند».[۸]
همچنین بدرالدین العینی پس از نقل حدیثی که در سندش ابن لهیعه است میگوید:
اگر اعتراض کردی که در سند این روایت ابن لهیعه است و برخی علما او را ضعیف میدانند، میگویم: «احمد بن حنبل او را توثیق کرده و او را مورد اعتماد میداند و همین او را کفایت میکند».[۹]
همچنین بعضی از علمای متأخر حدیث او را کاملاً صحیح میدانند. آلبانی میگوید: «بعضی از متأخرین حدیث او را حسن و برخی صحیح میدانند».[۱۰]
از این علمای معاصر که آلبانی به آنها اشاره میکند میتوان از شیخ احمد محمد شاکر مصری (د. ۱۳۷۷ هـ)، عالم بزرگ معاصر علم حدیث در مصر، نام برد که میگوید:
ابن لهیعه مورد اعتماد و صحیح الحدیث است و افراد زیادی که او را تضعیف کردهاند هیچ حجتی در این زمینه ندارند و من بسیاری از احادیث ابن لهیعه را مرور کردم و کلام علما در مورد او را فهمیدم؛ ولکن او نزد من صحیح الحدیث است.[۱۱]
همچنین عبد اللطیف بن عبدالرحمن النجدی الحنبلی (د. ۱۲۹۳ هـ) در کتاب معروف خود منهاج التأسیس والتقدیس فی کشف شبهات داود بن جرجیس میگوید: «فقط فرد جاهل نسبت به علم رجال و حدیث است که روایت ابن لهیعه را ضعیف میداند».[۱۲]
بر اساس این وجه، صحت حدیث سفینه اثبات میشود، زیرا دیگر رجال سند از نظر توثیق مورد اجماع هستند.
وجه دوم: بسیاری از بزرگان علمای اهل سنت، حدیث ابن لهیعه را اگرچه «صحیح» نمیدانند، ولی در مرتبۀ «حسن» قرار دادهاند که ازجمله میتوان از جلالالدین سیوطی (د. ۹۱۱ هـ) و نورالدین هیثمی و غیر ایشان نام برد. آلبانی هم میگوید: «بعضی از متأخرین حدیث او را حسن و برخی صحیح میدانند».[۱۳]
بهعنوانمثال سیوطی بعد از نقل حدیثی که در سندش ابن لهیعه قرار دارد میگوید:
رجال این سند همگی رجال صحیح هستند، غیر ابن لهیعه و حنش الصنعانی که حدیث این دو نفر نیز حسن است.[۱۴]
همچنین نورالدین هیثمی میگوید: «در او ضعف است ولی بااینحال حدیث او حسن است».[۱۵]
همچنین ابن عبدالهادی دمشقی صالحی (د. ۷۴۴ هـ) میگوید:
صحیح این است که حدیث او در مرتبۀ وسط حسن قرار دارد و در اصول نباید به او احتجاج نمود.[۱۶]
همچنین ابن حجر هیثمی قبل از ذکر حدیثی میگوید: «در سندش ابن لهیعه است که حدیثش حسن است».[۱۷]
همچنین شوکانی (د. ۱۲۵۰ هـ) میگوید: «در سند این حدیث ابن لهیعه است که حدیث او حسن است».[۱۸]
زکیالدین عبدالعظیم المنذری (د. ۶۵۶ هـ) حدیث او را «حسن» میداند؛ همانگونه که آلبانی به آن اشاره کرده است[۱۹] و علمای دیگر که جهت حفظ اختصار از ذکر اسامی آنها اجتناب میشود.
وجه سوم: علت تضعیف ابن لهیعه از طرف علمای رجال، سوختن و از بین رفتن کتب وی است و اینکه او پسازاین حادثه از حافظۀ خود احادیث را نقل میکرده و درنتیجه دچار اشتباه میشده است. پس اگر ثابت شود شخصی قبل از این حادثه از او روایت کرده، حدیثش صحیح است. حدیث سفینه از این جمله احادیث است.
آلبانی میگوید:
ابن لهیعه راستگو و مورد اعتماد است، ولکن در اثر تحریق کتابهایش دچار سوء حافظه شد و اگر کسی قبل از این حادثه از او روایت نقل کرده باشد، حدیثش صحیح است.[۲۰]
راوی حدیث سفینه از ابن لهیعه، سعید ابن ابی مریم است که قبل از احتراق کتب ابن لهیعه از او روایت نقل کرده است. احمد بن حنبل دربارۀ این راوی به برادرزادۀ ابن ابی مریم میگوید: «عموی تو قبل از احتراق کتب ابن لهیعه از او حدیث شنیده است».[۲۱]
بدین ترتیب صحت حدیث سفینه به روایت عبدالله بن زبیر نیز اثبات میشود، زیرا سایر رجال سند، به اجماع پذیرفتهاند.
وجه چهارم: راوی حدیث سفینه از ابن لهیعه، سعید ابن ابی مریم، از علمای شاخص حدیث است و او ازجمله کسانی است که خودش ابن لهیعه را به سوء حافظه متهم کرده است و بعید است که در چنین حالتی از او روایت نماید؛ بنابراین حتماً حدیث سفینه را قبل از اینکه ابن لهیعه دچار سوء حافظه شود از او نقل
کرده است.
شبیه چنین استدلالی را آلبانی در مورد سعید بن عبدالعزیز که او نیز در اواخر عمر دچار سوء حافظه شده است دارد و میگوید:
راوی حدیث از سعید بن عبدالعزیز در اینجا عبد الاعلى بن مسهر است و او کسی است که سعید بن عبدالعزیز را به اختلاط در نقل حدیث متهم کرده و از عبد الاعلى بن مسهر به دلیل فضلش در علم حدیث بعید است که در حالت اختلاط سعید بن عبدالعزیز از او روایت کند.[۲۲]
بدین ترتیب صحت حدیث سفینه به روایت عبدالله بن زبیر نیز اثبات میشود؛ زیرا دیگر رجال سند، محل اجماع هستند.
وجه پنجم: محمد انور شاه کشمیری (د. ۱۳۵۲ هـ) که از علمای بزرگ حدیث در هندوستان بوده است، در شرح خود بر کتاب صحیح بخاری بعد از نقل روایتی از ابن لهیعه از ابوالاسود میگوید:
سوء حافظۀ ابن لهیعه فقط وقتی باعث تضعیف حدیثش میشود که او از حافظۀ خود حدیثی را روایت کند؛ ولی او در اینجا از ابوالاسود روایت میکند و ابن لهیعه دارای صحیفه و کتابی از ابوالاسود بوده است؛ پس سوء حافظهاش اصلاً تأثیری در این روایت ندارد.[۲۳]
در سند حدیث سفینه نیز ابن لهیعه از ابوالاسود روایت میکند و میتوان همین استدلال را دربارۀ حدیث سفینه نیز به کار گرفت.
وجه ششم: شکی نیست که ابن لهیعه راستگو بوده است و این محل اجماع همۀ علما است و اگر برخی او را تضعیف کردهاند صرفاً به دلیل سوء حافظهاش در اواخر عمر و بعد از احتراق کتبش بوده است. چنین شخصی حتی اگر حدیثش را «صحیح» و یا «حسن» هم ندانیم، میتوان آن را با حدیث دیگری که شدّت ضعف نداشته باشد، تقویت کرد و حدیث را به مرتبۀ «حسن» رساند. این قاعده از بدیهیات علم رجال نزد اهل سنت است. آلبانی دراینباره بهصراحت میگوید:
ضعف ابن لهیعه صرفاً به دلیل سوء حافظۀ او است، بنابراین حدیثش بهمجرداینکه به سند دیگری نقل شود، هرچند آن سند هم دارای ضعف باشد، تقویت میگردد.[۲۴]
او در جای دیگر میگوید نظر ابن تیمیه هم همین بوده است.[۲۵]
آلبانی بسیاری از احادیث ابن لهیعه را بدین ترتیب تقویت نموده و به درجۀ «حسن» رسانده است.
او درجایی دیگر بهوضوح میگوید:
آنچه در آن هیچ شکی نیست این است که ابن لهیعه حدیثش در شواهد و متابعات، از رتبۀ حسن پایینتر نمیآید.[۲۶]
مقصود آلبانی از «شواهد و متابعات» این است که برای حدیث او شاهدی، یعنی سندی دیگر هرچند ضعیف، وجود داشته باشد.[۲۷]
در اینجا صرفاً کلام آلبانی را نقل کردیم و ذکر اسامی علمای اهل سنت که بدین روش احادیث ابن لهیعه را تصحیح نمودهاند از حوصلۀ این مقاله خارج است.
با توجه به آنچه گذشت، اگر کسی وجوه پنجگانۀ پیشگفته را در صحیح یا حسن بودن حدیث ابن لهیعه قبول نکند، باید حتماً این مسئله را بپذیرد که حدیث ابن لهیعه با فرض ضعیف بودنش قابلیت تقویت دارد؛ زیرا حدیث سفینه به اسانید دیگر هم نقل شده است. و اگر کسی این را نیز نپذیرد، درواقع کلام قریب به اتفاق علما و بزرگان اهل سنت را رد کرده و برای خود منهج جدیدی ابداع نموده که مورد تائید علمای اهل سنت نیست!
۳_ روایت عبدالله بن عباس
احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزّار (د. ۲۹۲ هـ) به سند خود میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن معمر، نقل کرد برای ما مسلم بن إبراهیم، نقل کرد برای ما الحسن بن أبی جعفر، نقل کرد برای ما ابوالصهباء از سعید بن جبیر از ابن عباس قال: «قال رسولالله صلىالله علیه و سلم: ‹مثل اهلبیتی مثل سفینه نوح، من رکب فیها نجا ومن تخلف عنها غرق.›»[۲۸]
رجال این سند همگی به اجماع «ثقه» و مورد اعتماد کامل هستند و شبههای در مورد هیچیک از آنها وجود ندارد؛[۲۹] بهغیراز حسن بن أبی جعفر که نظر علمای رجال و حدیث در مورد او خواهد آمد.
ابوالصهباء کوفی نیز توسط ابن حبان[۳۰] و شمسالدین ذهبی[۳۱] توثیق شده و کسی هم او را تضعیف نکرده است. هرچند برخی از معاصرین، چون آلبانی،[۳۲] حدیث او را در مرتبۀ «حسن» میدانند و نه «صحیح».
اما حسن بن ابی جعفر الأزدی البصری (د. ۱۶۷ هـ) را هرچند بسیاری از علمای رجال به دلیل سوء حافظه تضعیف کردهاند، ولی همگی به اجماع او را صدوق و راستگو میدانند. لذا شیخ احمد محمد شاکر بعد از بررسی کلام علمای رجال در مورد او میگوید:
بعدازاین بررسی مفصّل، ما تضعیف او را به صورت مطلق درست نمیدانیم. بلکه حدیثش در مرتبۀ «حسن» است، مگر اینکه ثابت شود که او در نقل حدیث دچار وهم و خطا شده که در این صورت آن حدیثِ او را ضعیف میدانیم.[۳۳]
همچنین شمسالدین ذهبی بعد از ذکر حدیثی که در سندش حسن بن ابی جعفر قرار دارد میگوید: «إسناده جیّد».[۳۴]
اما آلبانی حدیث او را فقط در شواهد و متابعات حسن میداند؛ یعنی طبق قاعدهای که در وجه ششم در شرححال ابن لهیعه به آن اشاره شد، حدیث حسن بن ابی جعفر قابلیت تقویت شدن را دارد. آلبانی در چند موضع از کتبش دربارۀ او میگوید: «میشود به حدیثش استشهاد کرد».[۳۵] بنابراین میشود به حدیث حسن بن أبی جعفر استشهاد نمود و آن را با حدیث ضعیف السند دیگری تقویت کرد و به مرتبۀ «حسن» ارتقاء داد؛ زیرا ضعف حسن بن ابی جعفر از نوع سوء حافظه است و مثلاً به دلیل کذّاب بودن نیست.
آلبانی درجایی دیگر نیز پس از نقل حدیثی از حسن بن ابی جعفر میگوید:
و سند این حدیث ضعیف است، ولی ضعفش شدید نیست پس میتوان به آن استشهاد نمود.[۳۶]
همچنین علمای دیگری مانند شیخ شعیب الأرنؤوط[۳۷] و وصیالله بن محمد عباس،[۳۸] استاد دانشگاه ام القرى مکّۀ مکرّمه، نیز همین نظریه را در مورد حسن بن ابی جعفر بیان نمودهاند.
بنابراین، تحقیق دربارۀ حدیث سفینه به روایت ابن زبیر و ابن عباس ثابت میکند که حتی اگر وجوه پنجگانهای که در شرححال ابن لهیعه ذکر کردیم را نپذیریم و حدیث سفینه به روایت او را صحیح ندانیم، این دو حدیث اگر هم دارای ضعفی باشند، بهواسطۀ تقویت شدن با یکدیگر، به مرتبۀ «حسن» میرسند.
در تائید این ادّعا، نمونهای عینی از تقویت دو حدیث را بر اساس کلام آلبانی ذکر میکنیم. وی در کتاب سلسه الاحادیث الصحیحه[۳۹] بعد از نقل حدیثی که فقط دو سند دارد، در مورد سند اول که یکی از رجالش صالح المری است میگوید: «ذهبی گفته او متروک است». این یعنی صالح المری ضعف شدید دارد و علمای حدیث روایت از او را ترک کردهاند.
سپس حدیث را با سند دوم نقل میکند که یکی از رجال آن ابن لهیعه است و سپس میگوید:
ولی برای این سند یک شاهد ضعیف وجود دارد که احمد بن حنبل در مسندش روایت کرده و در سندش ابن لهیعه است.
و سپس حدیث را با مجموع این دو سند در مرتبۀ «حسن» قرار داده است.
بر اساس همین مبنا ما نیز میگوییم حدیث سفینه با مجموع دو سندی که تا اینجا تحقیقش گذشت، با چشمپوشی از وجوه پنجگانهای که دربارۀ ابن لهیعه گذشت، حداقل در مرتبۀ «حسن» قرار میگیرد، زیرا ضعف ابن لهیعه و حسن بن ابی جعفر شدید نیست؛ پس این دو سند ضعیف یکدیگر را تقویت نموده و حدیث با مجموع دو طریقش به مرتبۀ «حسن» میرسد.
۴_ روایت علی بن ابیطالب علیه السلام
سند حدیث سفینه به روایت علی بن ابیطالب علیه السلام از صحیحترین اسانید حدیث سفینه است، بلکه سندش بهخودیخود «صحیح» و در حالت بسیار بدبینانه «حسن» است. این روایت را عبدالله بن محمد بن ابی شیبه کوفی (د. ۲۳۵ هـ) در کتاب خود، المصنف، در باب «فضائل علی بن ابیطالب رضیاللهعنه» آورده است و میگوید:
نقل کرد برای ما معاویه بن هشام، نقل کرد برای ما عَمَّار، از اعمَش، از منهال، از عبد اللَّه بن الحارث، از علیّ، قَالَ: «إنَّمَا مَثَلُنَا فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کَسَفِینَهِ نُوحٍ وَکِتَابِ حِطَّهٍ فِی بَنِی اسرائیل».[۴۰]
استاد سعید اللحام، محقق کتاب المصنف، میگوید: «إنما مثلُنا، یعنی أهل البیت». این روایت اگرچه موقوف بر علی علیه السلام است، یعنی ایشان حدیث را به رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت نداده است، ولی در حکم مرفوع، یعنی منسوب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله ، است؛ زیرا کلامی نیست که بشود آن را به رأی و نظر شخصی گفت؛ همانگونه که آلبانی نسبت به حدیث دیگری این موضوع را شرح داده است.[۴۱]
اما رجال سند فوق همگی از ثقات و همگی از رجال صحیح مسلم یا صحیح بخاری هستند. فقط دو نکته را در مورد سند فوق باید توضیح دهیم. نکتۀ اول اینکه بعضی از علمای اهل سنت، حدیث معاویه بن هشام را «صحیح» و برخی «حسن» میدانند. از افرادی که حدیث او را کاملاً صحیح میدانند شمسالدین ذهبی است که میگوید: «او ثقه است و هر کس در مورد او صحبتی کرده اشتباه کرده است».[۴۲] همچنین شیخ عبدالرحمن المعلمی (د. ۱۳۸۶ هـ) که از بزرگان معاصر در علم حدیث است، میگوید: «معاویه بن هشام از ثقات است».[۴۳]
بهجز این دو نفر هم علمای بسیاری هستند که او را مطلقاً ثقه و حدیث او را مطلقاً صحیح میدانند که جهت حفظ اختصار از ذکر اسامی ایشان اجتناب میشود.
برخی دیگر اما حدیث او را در مرتبۀ «حسن» قرار دادهاند که ازجملۀ ایشان میشود به ابن حجر عسقلانی،[۴۴] آلبانی،[۴۵] و شعیب الارنؤوط[۴۶] اشاره کرد.
نکتۀ دوم شبههای است که ممکن است در مورد «عنعنۀ» اعمش، یکی از رجال سند، مطرح شود؛ زیرا او در اینجا به شنیدن حدیث از شیخ خود، منهال بن عمرو، تصریح نمیکند و از آنجاییکه اعمش به تدلیس کردن متهم است، ممکن است این روایت را مستقیماً از منهال بن عمرو نشنیده باشد. البته این شبهه را کسی دربارۀ حدیث حاضر مطرح نکرده است و ما صرفاً بهصورت یک احتمال که ممکن است در آینده مطرح شود، بدان پرداختهایم. این شبهه را به سه وجه میتوان پاسخ گفت:
وجه اول: ابوزرعه الرازی (د. ۲۶۴ هـ) و عبدالرحمن معلمی و شمسالدین ذهبی همگی در مورد اعمش میگویند: «ربّما دلّس»[۴۷] و لذا ابن حجر عسقلانی در کتاب طبقات المدلسین،[۴۸] اعمش را در مرتبۀ دوم از مدلسین قرار داده است و آنها کسانی هستند که بسیار کم تدلیس میکردهاند و یا فقط از یک شخص ثقه تدلیس میکردهاند و در نتیجه، علما عنعنۀ آنها را قبول نمودهاند.[۴۹] به همین دلیل است که آلبانی میگوید:
علما روایت معنعنه از اعمش را قبول کردهاند، مگر اینکه ثابت شود که او تدلیس کرده است و درنتیجه سند منقطع است.[۵۰]
وجه دوم: در حدیث سفینه، اعمش از منهال بن عمرو روایت میکند و منهال جزء افرادی است که اعمش بسیار از آنها روایت کرده است؛ بنابراین احتمال تدلیس از او وجود ندارد. شمسالدین ذهبی و آلبانی به این موضوع اشارهکردهاند و میگویند اگر اعمش بهشنیدن روایت از شیخ خود تصریح بکند که مشکلی نیست، ولی اگر تصریح نکند احتمال تدلیس وجود دارد، مگر در شیوخی که زیاد از آنها روایت کرده باشد.[۵۱] و منهال از کسانی است که اعمش بسیار از آنها روایت کرده است. فقط در کتاب المصنف ابن ابی شیبه ۳۶ روایت از اعمش از منهال و در کتاب و تفسیر ابن ابی حاتم هم ۴۳ روایت وجود دارد. همچنین در کتب مسند احمد، سنن ابن ماجه، سنن أبی داود و المستدرک على الصحیحین، احادیث اعمش از منهال وجود دارد.
وجه سوم: بسیاری از علمای اهل سنت در کتب خود، احادیث معنعنۀ اعمش را آوردهاند و این موضوع صحت حرف آلبانی را ثابت میکند. در اینجا به جهت رعایت اختصار، تنها نام ده نفر از علمای حدیث را که روایت اعمش از منهال را بهطور خاص تصحیح کردهاند، یاد میکنیم: ۱_ حاکم نیشابوری (د. ۴۰۵ هـ)،
۲_ شمسالدین الذهبی (د. ۷۴۸ هـ)، ۳_ شیخ مقبل بن هادی الوادعی (د. ۱۴۲۲ هـ)،[۵۲] ۴_ ابن کثیر (د. ۷۷۴ هـ)[۵۳] صاحب تفسیر و تاریخ، ۵_ ابن حجر العسقلانی (د. ۸۵۲ هـ)،[۵۴] ۶_ علامه الشوکانی (د. ۱۲۵۰ هـ)،[۵۵] ۷_ جلالالدین السیوطی (د. ۹۱۱ هـ)،[۵۶] ۸_ ابن القیم الجوزیه (د. ۷۵۱ هـ)،[۵۷] ۹_ ابن تیمیه الحرانی (د. ۷۲۸ هـ)[۵۸] و ۱۰_ آلبانی (د. ۱۴۲۰ هـ).[۵۹]
با همۀ این توضیحات، درنهایت میگوییم که حتی اگر کسی وجوه سهگانۀ فوق را نپذیرد، نمیتواند این حقیقت را انکار کند که روایت مدلّس به صورت عنعنه (عدم تصریح به سماع) حداقل در شواهد و متابعات مقبول است و میتواند توسط احادیث دیگر تقویت شود.[۶۰]
در پایان یادآور میشود تنها شخصی از علمای اهل سنت که در مورد سند حدیث علی علیه السلام اظهارنظر کرده، دکتر شیخ سعد بن ناصر بن عبدالعزیز الشثری، عضو هیئت کبار العلماء، است که در تحقیق جدیدش بر کتاب المصنف ابن ابی شیبه در مورد این حدیث میگوید: «سند حدیث حسن است، زیرا در سندش معاویه بن هشام است».[۶۱] پس وی نیز این حدیث را بهخودیخود در مرتبۀ «حسن» قرار داده است.
۵_ روایت ابوسعید الخدری
حدیث ابوسعید خدری را سلیمان بن احمد طبرانی (د. ۳۶۰ هـ) در کتاب المعجم الاوسط و المعجم الصغیر خود روایت کرده است و میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن عبدالعزیز بن ربیعه کلابی أبو ملیل کوفی، نقل کرد برای ما أُبی، نقل کرد برای ما عبدالرحمن بن أبی حماد المقری از أبی سلمه الصائغ از عطیه عن أبی سعید الخدرى سمعتُ رسولالله صلىالله علیه وسلم یقول: «إنما مثل اهلبیتی فیکم کمثل سفینه نوح، من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق وإنما مثل اهلبیتی فیکم مثل باب حطه فی بنی اسرائیل من دخله غفر له».[۶۲]
نورالدین هیثمی پس از نقل حدیث در مجمع الزوائد میگوید:
حدیث را طبرانی در المعجم الاوسط و المعجم الصغیر روایت کرده است و در سندش جماعتی هستند که آنها را نمیشناسم.[۶۳]
همچنین مناوی (د. ۱۳۳۱ هـ) بعد از نقل حدیث از المعجم الصغیر میگوید: «در سندش رجالی هستند که من آنها را نمیشناسم».[۶۴]
عبد القدوس بن محمد نذیر، محقق کتاب مجمع البحرین فی زوائد المعجمین تألیف نورالدین هیثمی میگوید:
شرححال عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه و عبدالرحمن بن ابی حماد المقری و ابوسلمه الصائغ را پیدا نکردم.[۶۵] و آلبانی هم میگوید: «شرححال عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه و همچنین دو نفر بعدی او در سند را پیدا نکردم».[۶۶]
کلام این محققین عجیب است! زیرا در سند روایت ابوسعید خدری، هیچ فرد مجهول غیر معروفی وجود ندارد بهجز عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه که جهالت حال او هم خللی در سند ایجاد نمیکند، همانگونه که توضیحش خواهد آمد. اما تحقیق حال رجال سند بهصورت مختصر:
محمد بن عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی ابوملیل الکوفی (د. بین سال ۲۹۰ و ۳۰۰ هـ)؛ خطیب بغدادی (د. ۴۶۳ هـ) او را در کتاب تاریخ بغداد ذکر کرده و میگوید که دارقطنی (د. ۳۸۵ هـ)، از بزرگان علم رجال و حدیث اهل سنت، او را توثیق کرده[۶۷] و کسی هم او را تضعیف نکرده است.
اما ابومحمد عبدالرحمن بن ابی حماد الکوفی المقری (د. ۲۰۳ هـ)؛ شمسالدین ابن جزری (د. ۸۳۳ هـ) او را در کتاب طبقات القراء یاد کرده و میگوید: «او صالح و مشهور است».[۶۸] همچنین ابوعمرو الدانی (د. ۴۴۴ هـ) میگوید:
یحیى بن محمد العلیمی، و عبدالرحمن بن أبی حماد، و سهل بن شعیب الشهی، و… همگی از بزرگان کوفه و مشهور به اتقان و ضبط هستند.[۶۹]
همچنین حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، حدیث او را صحیح میداند[۷۰] و مقتضای آن توثیق عبدالرحمن بن ابی حماد است که در سند حدیث قرارگرفته است و با وجود شهرتش هیچکس هم او را تضعیف نکرده است.
اما راشد بن سعد ابوسلمه الصائغ (د. بین ۱۴۰ و ۱۵۰ هـ) را ابن حبان (د. ۳۵۴ هـ) در کتاب الثقات خود آورده است.[۷۱] همچنین ابوداود در مورد او میگوید: «بهغیراز خوبی در مورد او نشنیدم».[۷۲] شمسالدین ذهبی هم میگوید: «او صالح است».[۷۳] و هیچکس هم او را تضعیف نکرده است.
اما عطیه بن سعد العوفی (د. ۱۱۱ هـ)؛ تحقیق حال او نیاز به یک مقالۀ مستقل دارد، چراکه بسیاری او را توثیق و بسیاری هم تضعیف کردهاند. ابن حجر عسقلانی دربارۀ او میگوید: «عطیه صدوق و راستگو است و دلیل تضعیف او فقط تشیّع و تدلیس او است».[۷۴]
بنابراین اولاً عطیه راستگو است و دروغ نمیگوید و ثانیاً افرادی که او را تضعیف کردهاند صرفاً به دلیل تشیّع و مدلّس بودن او بوده است. اما اتهام مدلّس بودن عطیه را تنها و تنها محمد بن السائب الکلبی (د. ۱۴۶ هـ) طرح کرده که اتهامی غیرقابلقبول است، زیرا کلبی خودش متهم به دروغگویی است و چگونه میتوان حرف او را در مورد عطیه که شکی در راستگو بودنش نیست و از تابعین است، قبول نمود؟!
ابن رجب حنبلی (د. ۷۹۵ هـ)، از بزرگان علم حدیث، بعد از نقل اتهام کلبی به عطیه میگوید: «ولی کلبی قابلاعتماد نیست».[۷۵] همچنین شریف حاتم بن عارف العونی، از معاصرین، بعد از نقل کلام ابن رجب که در بالا آمد میگوید:
در گذشته اعتقاد داشتم که عطیه مدلس بوده است تا اینکه متوجه شدم امام ترمذی در کتابش احادیث عطیه را «حسن» میداند و احترامی که برای امام ترمذی قائل بودم باعث شد که در مدلّس بودن عطیه شک نمایم تا اینکه فهمیدم اتهام عطیه به تدلیس اشتباه است، زیرا این اتهام را فقط کلبی وارد کرده است که خودش شخصی کذّاب و دروغگو است.[۷۶]
پس اگر تنها دلیل تضعیف عطیه اتهام تشیّع و تدلیس است و اتهام تدلیس هم صحیح نیست، فقط اتهام تشیّع او باقی میماند که آن هم خللی در حدیث او ایجاد نمیکند، زیرا او همانطور که ابن حجر العسقلانی و دیگران اشاره نمودند، راستگو و صدوق است.
آلبانی بعد از نقل این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در فضل علی علیه السلام : «ما تریدون مِن علی؟ إنّ علیاً منّی و أنا منه و هو ولیُّ کُلّ مؤمن بعدی» که در سند آن اجلح ابن عبدالله الکندی قرار دارد میگوید:
و اگر گفته شود که در سند این روایت شخص شیعی وجود دارد و این باعث طعن و ضعیف بودن سند میشود، میگویم: هرگز اینطور نیست. زیرا مهم در نقل حدیث راستگو بودن و قدرت حافظه است، اما مذهب راوی مهم نیست و مسئلهای بین خودش و خدایش است و برای همین است که مسلم و بخاری در صحاح خود از بسیاری از راویان موثق از خوارج و شیعه روایت نقل کردهاند.[۷۷]
بنابراین عطیه مورد وثوق و حدیثش نیز صحیح است، زیرا بهغیراز تشیّع و تدلیس، اتهام دیگری متوجه او نیست، همانگونه که ابن حجر عسقلانی گفت.
این بود تحقیقی مختصر دربارۀ عطیه. ولی اگر چنانچه به هر دلیلی توضیحات فوق در مورد عطیه موردقبول کسی نباشد، میگوییم شکی نیست که عطیه حتی اگر ضعیف هم باشد حدیث او در شواهد و متابعات قابلقبول است؛ یعنی قابلیت تقویت توسط احادیث ضعیف دیگر را دارد. آلبانی که حتی متوجه دروغ بودن اتهام تدلیس عطیه هم نشده، در موارد زیادی به احادیث عطیه استشهاد کرده است و ازجمله بعد از نقل حدیث ثقلین به روایت عطیه میگوید: «سندش در شواهد، حسن است».[۷۸]
بنابراین در سند روایت ابوسعید خدری، کسی باقی نمیماند بهغیراز عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی که ظاهراً شرححالش در کتب اهل سنت موجود نیست و کسی او را توثیق یا تضعیف نکرده است.
به چنین شخصی «مجهول الحال» یا «مستور» میگویند؛ ولی «مجهول العین» نیست، زیرا سه نفر از ثقات از او روایت کردهاند: پسرش محمد که شرححالش گذشت، علی بن العباس بن الولید البجلی أبو الحسن المقانعی الکوفی (د. ۳۱۰ هـ) که روایتش از او به سند صحیح در کتاب معجم أسامی شیوخ أبی بکر الإسماعیلی آمده است[۷۹] و عبدالله بن زیدان البجلی الکوفی (د. ۳۱۳ هـ) که روایتش از او به سند صحیح در کتاب معرفه الصحابۀ[۸۰] ابونعیم اصفهانی (د. ۴۳۰ هـ) موجود است.
نووی در شرح صحیح مسلم در مورد «مجهول الحال» میگوید: «بسیاری از محققین به حدیث این قسم از مجهول احتجاج کردهاند».[۸۱]
آلبانی بعد از نقل حدیثی که در سند آن زید بن المهتدی که کسی او را توثیق و تضعیف نکرده، قرار دارد میگوید:
این سند حسن است، زید بن المهتدی را کسی توثیق و تضعیف نکرده است، ولی سه نفر از حفّاظ و علمای حدیث از او روایت کردهاند.[۸۲]
و همین استدلال در مورد عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی نیز صادق است، زیرا کسی او را توثیق و تضعیف نکرده و سه نفر از علمای بزرگ حدیث از او روایت کردهاند که اسامی آنها در بالا آمد.
افزون بر آن، شمسالدین ذهبی چنین شخصی را ثقه و حدیثش را صحیح میداند. او در شرححال مالک بن الخیر الزیادی میگوید:
او راستگو است … حیوه بن شریح و ابن وهب و زید بن الحباب و رشدین از او روایت کردهاند. ابن القطان گفته: «عدالت او ثابت نشده است» که منظورش این است که کسی او را توثیق نکرده است. و در کتاب صحیح مسلم و بخاری بسیاری از راویان حدیث وجود دارند که کسی آنها را توثیق نکرده است و جمهور علما بر این هستند که اگر راوی، حدیث منکری روایت نکرده باشد و جمعی از راویان از او روایت نقل کرده باشند، حدیثش صحیح است.[۸۳]
آلبانی بعد از نقل این کلام ذهبی میگوید:
ابن حجر عسقلانی نیز این حرف ذهبی را تائید کرده است و بر اساس همین قاعده، ذهبی و ابن حجر و غیر ایشان از علما، برخی راویان حدیث را که مطلقاً هیچ توثیقی در مورد آنها وجود ندارد توثیق کردهاند.[۸۴]
درنهایت میگوییم اگر کسی حدیث عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی را بهخودیخود «صحیح» و یا حتی «حسن» هم نداند، ولی شکّی وجود ندارد که حدیث این قسم از مجهولین در شواهد و متابعات، «حسن» است و قابلیت تقویت شدن توسط احادیث دیگر را دارد.
ابو الحسن مصطفى بن اسماعیل السلیمانی، از معاصرین، میگوید: «علما به اتفاق معتقدند که به حدیث مجهول الحال میشود استشهاد کرد».[۸۵] و آلبانی در بسیاری از موارد به احادیث افراد مجهول الحال استشهاد کرده است.[۸۶]
بنابراین حدیث ابوسعید خدری بهخودیخود حداقل «حسن» است و اگر چنین نباشد، قطعاً و بدون شک در شواهد و متابعات «حسن» است و باعث تقویت حدیث ابن زبیر، ابن عباس و علی بن ابیطالب علیه السلام که تحقیق آنها گذشت و روایت ابوذر که تحقیقش در ادامه میآید، خواهد شد.
۶_ روایت ابوذر رحمه الله
روایت ابوذر دارای اسانید بسیار زیادی در کتب اهل سنت است که معروفترین آن روایت حنش بن المعتمر از ابوذر است. بهترین سند آن را نیز یعقوب بن سفیان الفسوی (د. ۲۷۷ هـ) در کتاب خود، المعرفه و التاریخ، روایت کرده است و میگوید:
نقل کرد برای ما عبیدالله از اسرائیل از أبو إسحاق از مردی که برای او روایت کرد از حنش که گفت: «ابوذر را دیدم که نزدیک کعبه ایستاده بود و فریاد میزد که: <ای مردم! من ابوذر غفاری هستم که از رسول خدا صلیالله علیه وسلم شنیدم که میگفت: ای مردم در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: کتابالله و اهلبیتم که یکی از آنها برتر از دیگری است یعنی کتابالله و این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض در روز قیامت بر من وارد میشوند و مَثَل این دو مانند کشتی نوح است که هر کس سوار آن شود نجات مییابد و هر کس آن را ترک نماید غرق میشود>».[۸۷]
البته لازم به ذکر است که برخی راویان، این حدیث را از ابواسحاق بدون واسطه از حنش نقل کردهاند، ولی ترجیح ما این است که در سند روایت بین ابواسحاق و حنش شخص مبهمی وجود دارد که ابواسحاق نام او را نبرده است، همانگونه که در روایت فسوی در بالا آمد. دلیل ارجحیت روایت فسوی بر دیگران این است که در این روایت، اسرائیل بن یونس از ابواسحاق روایت کرده است و طبق گفتۀ بزرگان علم حدیث و رجال، مانند شمسالدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی و غیر ایشان، اسرائیل قویترین راوی از ابواسحاق است.[۸۸]
رجال این سند همگی ثقه و معتبر هستند، بهغیراز شخص مبهم میان ابواسحاق و حنش که توضیح خواهیم داد این مسئله هم خللی در سند حدیث به وجود نمیآورد.
اما عبیدالله بن موسى (د. ۲۱۳ هـ) که فسوی روایت را مستقیماً از او نقل میکند، از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم است و همه او را ثقه میدانند.[۸۹]
اسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق (د. ۱۶۲ هـ) که در اینجا از جدش ابواسحاق روایت میکند نیز از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و ثقه است.[۹۰]
ابواسحاق السبیعی (د. ۱۲۹ هـ) نیز از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و ثقه است؛ ولی گفته شده که قبل از وفاتش دچار اختلاط شده است.[۹۱] دراینباره نیز توضیح خواهیم داد این مسئله خللی در سند ایجاد نخواهد کرد.
حنش بن المعتمر (د. حدود سال ۹۰ هـ) از اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام است که به اجماع، صدوق است؛ هرچند برخی مانند ابن حبّان، بدون دلیل او را تضعیف کردهاند.[۹۲] شیخ أحمد محمد شاکر، حنش را مطلقاً ثقه و صحیح الحدیث میداند،[۹۳] ولی برخی دیگر مانند آلبانی[۹۴] و ابواسحاق الحوینی،[۹۵] از معاصرین، حدیث او را در مرتبۀ «حسن» میدانند. بنابراین در سند این روایت فقط دو شبهه باقی میماند: اولاً اختلاط ابواسحاق در اواخر عمرش و ثانیاً جهالت حال شخص مبهم که در سند حدیث بین ابواسحاق و حنش قرار گرفته است. پاسخ این دو شبهه در ذیل میآید.
اما اتهام ابواسحاق به ابتلا به اختلاط قبل از مرگش از اصل صحت ندارد و شمسالدین ذهبی میگوید که او به دلیل کهولت سن، صرفاً حافظهاش ضعیف شد و بههیچوجه دچار اختلاط نشد:
ابواسحاق ثقه است و حجت است بدون اختلاف، و صرفاً حافظۀ او در اثر ازدیاد سن تغییر نمود و هرگز دچار اختلاط نشد.[۹۶]
ذکر اسانیدی از حدیث اسرائیل از ابواسحاق که علمای اهل سنت آن را صحیح میدانند، خارج از حوصلۀ این مقاله است، ولی بهعنوانمثال، ذهبی بعد از نقل حدیثی از اسرائیل از ابواسحاق میگوید: «سند این روایت قوی است»،[۹۷] همچنین ابن کثیر دمشقی بعد از نقل روایتی که در سندش اسرائیل از ابواسحاق قرار دارد میگوید: «سندش صحیح است»[۹۸] نیز ابن حجر عسقلانی[۹۹] حدیث اسرائیل از جدش را صحیح میداند.
اما شبهۀ دوم که همان ابهام راوی حدیث بین ابواسحاق و حنش است نیز خللی در سند وارد نمیکند، زیرا اولاً راویانی که در جمیع کتب اهل سنت از حنش روایت کردهاند فقط شش نفر هستند: إسماعیل بن أبی خالد، بکیر بن الأخنس، حکم بن عتیبه، سعید بن عمرو بن أشوع، ابواسحاق السبیعی، سماک بن حرب و ابوصادق مسلم بن یزید. همگی اینان ثقه و صدوق هستند[۱۰۰] و این شخص مبهم بهاحتمال خیلی زیاد یکی از این افراد است و فرقی نمیکند که کدامشان است، زیرا همگی ثقه هستند. ثانیاً این شخص مبهم، یکی از تابعین است، زیرا حنش و ابواسحاق هر دو تابعی هستند و علمای اهل سنت تصریح دارند که حدیث تابعین قابلیت استشهاد و تقویت را دارد، همانگونه که شمسالدین ذهبی میگوید:
روایت افراد مجهول از راویان چنانچه از بزرگان تابعین یا متوسطین ایشان باشند، محتمل است و با حسن ظن به آن نگاه میشود.[۱۰۱]
ابن کثیر هم میگوید:
راوی مبهمی که اسم او در سند برده نشده است، روایتش مقبول نیست، مگر اینکه از تابعین باشد که در این صورت با روایتش با حسن ظن برخورد میشود و افراد زیادی از این قبیل در اسانید کتاب مسند احمد وجود دارند.[۱۰۲]
آلبانی در مورد سند حدیثی که در آن ابواسحاق نام شیخ خود را نبرده است_ دقیقاً مانند سند حدیث سفینه در روایت ابوذر _ میگوید:
رجال این سند همگی موثق هستند، بهغیراز شیخ ابواسحاق که نام او در سند ذکر نشده است، ولی این شخص مبهم، یا تابعی است یا صحابی و احتمال تابعی بودن او بیشتر است، پس حدیث بر اساس این شاهد، حسن است.[۱۰۳]
همچنین در ردّ هر دو شبهۀ فوق میتوان گفت ابواسحاق تنها شخصی نیست که این حدیث را به سندش از ابوذر روایت کرده است، بلکه سماک بن حرب نیز آن را از حنش روایت کرده است؛ هرچند ممکن است شخص مبهم در سند، خودِ سماک بن حرب باشد. پس نه سوء حافظۀ ابواسحاق _ بر فرض صحت آن _ و نه جهالت شخص مبهم در سند، خللی در روایت ابوذر ایجاد نمیکند.
روایت سماک بن حرب را سلیمان بن احمد طبرانی (د. ۳۶۰ هـ) در کتاب المعجم الأوسط آورده است و میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن عثمان بن أبی شیبه، گفت: نقل کرد برای ما علی بن حکیم الأودی، گفت: نقل کرد برای ما عمرو بن ثابت از سماک بن حرب از حنش بن المعتمر که گفت: ابوذر را نزدیک کعبه دیدم که میگفت: «من ابوذر غفاری هستم و شنیدم که رسولالله صلیالله علیه وسلم میگفت: ‹مَثَل اهلبیت من مانند کشتی نوح است که هرکسی سوار آن شود نجات مییابد و هر کس از آن تخلف کند غرق میشود.›»[۱۰۴]
رجال این سند یا ثقه و صحیح الحدیث هستند و یا راستگو و حسن الحدیث.
آلبانی دربارۀ محمد بن عثمان بن ابی شیبه (د. ۲۹۷ هـ) میگوید: «حدیثش از مرتبۀ حسن پایینتر نیست».[۱۰۵] همچنین شیخ عبدالرحمن بن یحیى المعلمی تحقیق مفصّلی دربارۀ او دارد که درنهایت او را ثقه معرفی میکند.[۱۰۶]
علی بن حکیم بن ذبیان الاودی (د. ۲۳۱ هـ) از رجال کتاب صحیح مسلم است وکسی او را تضعیف نکرده است و برای همین ابن حجر عسقلانی او را ثقه میداند.[۱۰۷]
سماک بن حرب (د. ۱۲۳ هـ) نیز از رجال کتاب صحیح مسلم است که آلبانی دربارۀ او میگوید: «او حسن الحدیث است»[۱۰۸] اگرچه در برخی موارد آلبانی سند احادیث وی را صحیح هم دانسته است.[۱۰۹]
عمرو بن ثابت بن هرمز البکرى (د. ۱۷۲ هـ) اگرچه توسط برخی علمای رجال و حدیث به دلیل اتهام تشیّع تضعیف شده است، ولی بااینحال علمای اهل سنت تصریح کردهاند که او راستگو است و بههیچوجه دروغ نمیگوید.
ابوداود، صاحب یکی از کتب صحاح سته، میگوید:
عمرو بن ثابت، رافضی است و از نظر عقیده آدم بدی بوده ولی در نقل روایت، فردی راستگو و صدوق است.[۱۱۰]
یحیى بن معین هم تصریح دارد که: «عمرو بن ثابت در نقل روایت دروغ نمیگوید»[۱۱۱]
به همین دلیل آلبانی به حدیث او استشهاد کرده است؛[۱۱۲] پس ما هم در اینجا به حدیث او استشهاد میکنیم.
البته روایت ابوذر دارای اسانید بسیار بیشتری است که به دلیل رعایت اختصار در اینجا فقط روایت حنش از ابوذر موردبررسی قرار گرفت.
با توجه به آنچه دربارۀ سند ابوذر گفته شد، شکی باقی نمیماند که روایت ابوذر بهخودیخود حداقل «حسن» است و اگر در کنار احادیث قبلی از ابن زبیر، ابن عباس، ابوسعید خدری و علی بن ابیطالب علیه السلام قرار گیرد، قطعاً حدیث را به مرتبۀ «صحیح» میرساند، هرچند سند روایت علی بن ابیطالب علیه السلام و ابن عباس که تحقیق آنها در بالا آمد بهخودیخود «صحیح» و حداقل «حسن» هستند.
اگر کسی با علم حدیث و رجال نزد اهل سنت آشنا باشد بهخوبی میداند که علمای اهل سنت با کمتر از این اسانید و ضعیفتر از آن، احادیث را به مرتبۀ «صحیح» میرسانند. در اثبات این ادعا، تنها یک نمونه از کلام آلبانی را شاهد میآوریم. وی در تحقیق گزارش «لو کان بعدی نبیٌّ لکان عمر» در
سلسله الاحادیث الصحیحه میگوید:
روایت را مشرح بن هاعان از عقبه بن عامر نقل کرده است که سند آن «حسن» است، زیرا رجال آن همگی ثقه هستند، بهغیراز مشرح بن هاعان که اگرچه تضعیف شده، ولی حدیثش از مرتبۀ «حسن» پایینتر نیست، زیرا ابن معین او را توثیق کرده است. و برای این حدیث دو شاهد وجود دارد: در روایت اول، فضل بن مختار است که او ضعیف است و در روایت دوم هم عبد المنعم بن بشیر که او نیز ضعیف است.[۱۱۳]
همانگونه که میبینید، آلبانی این روایت را تنها از سه صحابی آورده است که در روایت اول مشرح بن هاعان وجود دارد و او کسی است که در سپاه حجاج بوده که ابن زبیر را محاصره کردند و کعبه را با منجنیق هدف قرار دادند![۱۱۴] تنها و تنها ابن معین او را توثیق نموده و همگی او را تضعیف کردهاند. حتی ابن حبان که او را در کتاب الثقات خود آورده میگوید: «یخطئ و یخالف»[۱۱۵] یعنی او در نقل روایت خطا میکند و روایاتش با دیگران در تضاد است. به همین دلیل ابن حبان او را در کتاب المجروحین خود نیز آورده است و بهروشنی میگوید:
یروی عن عقبه مناکیر لا یتابع علیها والصواب فی أمره ترک ما انفرد من الروایات والإعتبار بما وافق الثقات.[۱۱۶]
در اینجا نیز مشرح بن هاعان از عقبه روایت میکند و فقط او است که آن را روایت کرده، زیرا دو شاهدی که آلبانی آورده، در سندشان افراد دروغگو و کذّاب، یعنی فضل بن المختار و عبد المنعم بن بشیر، وجود دارند و اصلاً قابلاعتماد و تقویت نیستند. فضل بن المختار و عبد المنعم بن بشیر هر دو متهم به کذب هستند، هرچند آلبانی جرم آنها را کاهش داده است و صرفاً میگوید که آنها «ضعیف» هستند.
میبینید که آلبانی چگونه این فضیلت مزعوم برای عمر بن الخطاب را با این سه سند ضعیف به مرتبۀ «حسن» رسانده است.
نتیجهگیری
با بررسی سندهای متفاوت «حدیث سفینه» همان نتیجهای به دست میآید که برخی از بزرگان علم حدیث و رجال اهل سنت نیز به آن اشارهکردهاند؛ یعنی اینکه سندها، حتی اگر بهتنهایی صحیح یا حسن نباشند، یکدیگر را تقویت کرده و از اینرو، مضمون حدیث، به درجۀ «صحیح» یا «حسن» میرسد.
شمسالدین سخاوی (د. ۹۰۲ هـ) بعد از نقل حدیث سفینه از طریق ابوذر و ابن عباس و ابن الزبیر و ابوسعید الخدری میگوید: «وبعض طرق هذا الحدیث یقوی بعضها بعضا»[۱۱۷] و سپس درجایی دیگر میگوید: «هذا حدیث حسن».[۱۱۸] متأسفانه سخاوی هیچ اطلاعی از روایت علی بن ابیطالب علیه السلام در کتاب المصنف نداشته است، وگرنه حتماً حدیث را به مرتبۀ «صحیح» میرسانْد، زیرا همانگونه که گذشت، روایت علی بن ابیطالب علیه السلام از قویترین اسانید حدیث سفینه است که دکتر شیخ سعد بن ناصر بن عبدالعزیز الشثری که در تحقیق روایت علی علیه السلام از او یادکردیم، آن را بهتنهایی «حسن» میداند.
از دیگر علمایی که حدیث سفینه را صحیح و یا حسن میدانند، میتوان به جلالالدین سیوطی[۱۱۹] و ابن حجر هیثمی[۱۲۰] اشاره نمود.
إبن أبی حاتم الرازی، العلل، تحقیق الدکتور سعد بن عبدالله الحمید و خالد بن عبدالرحمن الجریسی، ۲۰۰۶ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تفسیر، تحقیق أسعد محمد الطیب، المکتبه العصریه
إبن أبی شیبه، المصنف، تحقیق الأستاذ سعید اللحام، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۹۸۹ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المصنف، تحقیق الشیخ سعد بن ناصر الشثری، الریاض، دار کنوز إشبیلیا، ۲۰۱۵ م
ابن الجزری، غایه النهایه فی طبقات القراء، تحقق ج برجستراسر، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، النشر فی القراءات العشر، تحقیق علی محمد الضباع، بیروت، دارالکتب العلمیه
ابن تیمیه، جامع الرسائل، تحقیق محمد رشاد سالم، جده، دار المدنی، ۱۹۸۴ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجموع الفتاوى، تحقیق عامر الجزار وأنور الباز، دار الوفاء للطباعه والنشر، الطبعه الثالثه، ۲۰۰۵ م
ابن حبان، الثقات، مجلس دائره المعارف العثمانیه بحیدر آباد الدکن الهند، مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۹۷۳
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المجروحین، تحقیق محمود إبراهیم زاید، مکه المکرمه، دار الباز للنشر والتوزیع _ عباس أحمد الباز
ابن حجر العسقلانی، الأمالی المطلقه، تحقیق حمدی بن عبد المجید السلفی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۹۹۵ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تقریب التهذیب، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۵ هـ
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۴ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، طبقات المدلسین، تحقیق عاصم بن عبدالله القریونی، الاردن، مکتبه المنار
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت دار المعرفه للطباعه والنشر، الطبعه الثانیه
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، موافقه الخبر الخبر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، الریاض، مکتبه الرشد، ۱۹۹۳ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، نتایج الأفکار فی تخریج أحادیث الأذکار، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، دار ابن کثیر، ۲۰۰۸ م
ابن حجر المکی الهیثمی، تحفه المحتاج فی شرح المنهاج، دار إحیاء التراث العربی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الصواعق المحرقه، استانبول، مکتبه الحقیقه، ۲۰۰۳ م
ابن رجب الحنبلی، شرح علل الترمذی، تحقیق الدکتور نورالدین عتر، دار الملاح للطباعه والنشر
ابن عبد الهادی، طبقات علماء الحدیث، تحقیق أکرم البوشی وإبراهیم الزیبق، بیروت، موسسه الرساله (الطبعه الثانیه)
ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار المعرفه للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۹۹۲ م
أبی إسحاق الحوینی، تهذیب خصائص الإمام علی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۴ م
أبی الحسن مصطفى بن إسماعیل السلیمانی المأربی، اتحاف النبیل بأجوبه اسئله علوم الحدیث و العلل و الجرح و التعدیل، عجمان، مکتبه الفرقان، ۲۰۰۰ م
أبی داود، السنن، تحقیق سعید محمد اللحام، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۹۹۰ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سؤالات أبی عبید الآجری لأبی داود، تحقیق الدکتور عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مکه المکرمه، مکتبه دار الاستقامه، ۱۹۹۷ م
أبی نعیم الأصبهانی، معرفه الصحابه، محقق عادل بن یوسف العزازی، دار الوطن، ۱۹۹۸ م
أحمد بن إبراهیم بن إسماعیل الإسماعیلی، المعجم فی أسامی شیوخ أبی بکر الإسماعیلی، تحقیق زیاد محمد منصور، المدینه المنوره، مکتبه العلوم والحکم، ۱۹۹۰ م
أحمد بن حنبل، المسند، تحقیق الشیخ أحمد محمد شاکر وحمزه أحمد الزین، القاهره، دار الحدیث، ۱۹۹۵ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المسند، تحقیق شیخ شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۹۵ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، فضائل الصحابه، تحقیق وصیالله بن محمد عباس، جده، دار ابن الجوزی، الطبعه الثانیه ۱۹۹۹ م
أحمد محمد شاکر، الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث، بیروت، دار الکتب العلمیه
الألبانی، إرواء الغلیل فی تخرج أحادیث منار السبیل، بإشراف زهیر الشاویش، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعه الاولی ۱۹۷۹ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الرد المفحم على من خالف العلماء وتشدد وتعصب، المکتبه الاسلامیه الطبعه الاولی، ۱۴۲۱ هـ
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تمام المنه فی التعلیق على فقه السنه، دار الرایه
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، جلباب المرأه المسلمه فی الکتاب والسنه، توزیع دارالسلام، ۲۰۰۲ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سلسله الأحادیث الصحیحه، الریاض، مکتبه المعارف للنشر والتوزیع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سلسله الأحادیث الضعیفه، الریاض، مکتبه المعارف للنشر والتوزیع،
الترمذی، السنن، تحقیق الشیخ أحمد محمد شاکر، شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابی الحلبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، السنن، تحقیق الشیخ محمد ناصرالدین الألبانی، الریاض، مکتبه المعارف للنشر والتوزیع، الطبعه الاولی
الحاکم النیسابوری، المستدرک على الصحیحین، تحقیق الدکتور یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دارالمعرفه
الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۷ م
الذهبی، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، تحقیق الشیخ محمد عوامه، جده، دارالقبله للثقافه الاسلامیه، ۱۹۹۲ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تاریخ الإسلام، تحقیق الدکتور عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۹۸۷ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تذکره الحفاظ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، (المصحح: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، ۱۳۷۴ هـ)
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، حقوق الجار، بتحقیق مبروک إسماعیل، دار الطلائع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، دیوان الضعفاء، تحقیق حماد بن محمد الأنصاری، مکتبه النهضه الحدیثیه بمکه، ۱۹۶۷ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سیر أعلام النبلاء، تحقیق الشیخ شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۹۳ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، میزان الإعتدال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفه للطباعه والنشر، ۱۹۶۳ م
السخاوی، البلدانیات، تحقیق حسام بن محمد القطان، الریاض، دار العطاء، ۲۰۰۱ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، إستجلاب ارتقاء الغرف بحب أقرباء الرسول وذوی الشرف، تحقیق خالد بن أحمد الصمی بابطین، دار البشائر
السیوطی، الجامع الصغیر، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۹۸۱ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الدر المنثور، بیروت، دار المعرفه للطباعه والنشر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، اللآلی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۵ م
الشوکانی، فتح القدیر، عالم الکتب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳ م
الطبرانی، المعجم الأوسط، تحقیق أبی معاذ طارق بن عوضالله بن محمد، دار الحرمین للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۹۹۵ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المعجم الصغیر، بیروت، دار الکتب العلمیه
ظفر أحمد العثمانی التهانوی، إعلاء السنن، مع تقدیم خلیل المیس وتحقیق الشیخ أبی غده لقواعد فی علوم الحدیث، بیروت، دار الفکر، ۲۰۰۱ م
عبدالرحمن المعلمی، التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل، تحقیق الشیخ الألبانی، الریاض، مکتبه المعارف، ۱۴۰۶ هـ
العقیلی، الضعفاء، تحقیق الدکتور عبد المعطی أمین قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ هـ
العینی، عمده القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی
الفسوی، المعرفه والتاریخ، تحقیق الدکتور أکرم ضیاء العمری، المدینه المنوره، مکتبه الدار، ۱۴۱۰ هـ
الکشمیری، فیض الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۵ م
محمد بن حسین بن سلیمان بن إبراهیم الفقیه، الکشف المبدی لتمویه أبی الحسن السبکی تکمله الصارم المنکی، تحقیق الدکتور صالح بن علی المحسن والدکتور أبو بکر بن سالم شهال، الریاض، دار الفضیله، ۲۰۰۲ م
محمد بن عبد الباقی الأنصاری، أحادیث الشیوخ الثقات، تحقیق الشریف حاتم بن عارف العونی، مکه الکرمه، دار عالم الفوائد، ۱۴۲۲ ه
محمد شمس الحق العظیم آبادی، عون المعبود شرح سنن أبی داود مع شرح الحافظ ابن القیم، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المدینه المنوره، المکتبه السلفیه، الطبعه الثانیه ۱۹۶۹ م
مغلطای، إکمال تهذیب الکمال، تحقیق عادل بن محمد وأسامه بن إبراهیم، القاهره، الفاروق الحدیثه للطباعه والنشر، ۲۰۰۱ م
المناوی، الجامع الأزهر فی حدیث النبی الأنور، مخطوط
النووی، شرح صحیح مسلم، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۹۸۷ م
الهیثمی، کشف الأستار عن زوائد البزار، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۷۹ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد بتحریر الحافظین الجلیلین: العراقی وابن حجر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۸ م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجمع البحرین فی زوائد المعجمین، تحقیق عبد القدوس بن محمد نذیر، الریاض، مکتبه الرشد، ۱۹۹۲ م
الوادعی، المستدرک على الصحیحین للحاکم النیسابوری وبذیله تتبع أوهام الحاکم التی سکت علیها الذهبی، القاهره، دار الحرمین للطباعه، ۱۹۹۷ م
پی نوشت:
[۱] . استادیار دانشگاه صنعتی شریف تهران arjmand@sharif.edu
[2]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوى، ۱۸/۱۸-۱۹٫
[۳]. سخاوی، إستجلاب ارتقاء الغرف، حدیث رقم ۲۱۳ تا ۲۲۰٫
[۴]. همو، البلدانیات، ص ۱۸۷٫
[۵]. هیثمی، نورالدین، کشف الأستار، ۳/۲۲۲ رقم ۲۶۱۳٫
[۶]. به شرح حال او در تهذیب التهذیب ابن حجر العسقلانی مراجعه شود.
[۷]. بدرالدین العینی، عمده القاری، ۳ /۱۲۱٫
[۸]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ۱/۱۶؛ تهانوی، ظفر أحمد عثمانی، إعلاء السنن، ۲/۶۳۵٫
[۹]. بدرالدین العینی، همان، ۶/۲۳۴ و ۲۳۵٫
[۱۰]. آلبانی، محمد ناصر الدین، جلباب المرأه المسلمه، ص ۵۹٫
[۱۱]. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، ۱/۱۶ رقم ۱۰٫
[۱۲]. محمد بن حسین بن سلیمان، الکشف، ص ۲۹۳٫
[۱۳]. آلبانی، محمد ناصر الدین، جلباب المرأه المسلمه، ص ۵۹٫
[۱۴]. سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، اللآلی المصنوعه، ۱/۲۴۷٫
[۱۵]. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ۴/۲۰، ۷/۳۰۷، ۸/۵۶ و ۱۰/۳۰۴٫
[۱۶]. ابن عبد الهادی، طبقات علماء الحدیث، ۱/۳۵۲ در شرح حال عبدالله بن لهیعه.
[۱۷]. ابن حجر المکی، تحفه المحتاج، باب ما یحرم من النکاح.
[۱۸]. شوکانی، محمد بن علی، نیل الأوطار، ۵/۱۰۱٫
[۱۹]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، رقم ۲۶۸۷٫
[۲۰]. همان، رقم ۳۴۶۳ و رقم ۵۰۳٫
[۲۱]. علاءالدین مغلطای، إکمال تهذیب الکمال، ۸/۱۴۵٫
[۲۲]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، رقم ۳۲۲۷٫ سعید بن عبدالعزیز از طرف ابوداود و ابن معین به سوء حافظه در اواخر عمر متهم شده است؛ همانگونه که در شرححالش در تهذیب التهذیب آمده است.
[۲۳]. محمد انور الکشمیری، فیض الباری، ۲/۵۱۴-۵۱۵ رقم ۳۳۴٫
[۲۴]۳٫ آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، رقم ۵۰۳٫
[۲۵]. همو، الرد المفحم، ۱/۸۷٫
[۲۶]. همو، جلباب المرأه المسلمه، ص ۵۹٫
[۲۷]. برای تطبیق عملی این موضوع به حدیث ۱۲۶۰ در کتاب معروف آلبانی به نام سلسله الاحادیث الصحیحه رجوع شود.
[۲۸]. هیثمی، نور الدین، کشف الأستار، ۳/۲۲۲ رقم ۲۶۱۵٫
[۲۹]. به شرح حال رجال حدیث در کتاب تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه شود.
[۳۰]. ابن حبان، الثقات، ۷/۶۵۷٫
[۳۱]. ذهبی، شمس الدین، الکاشف، ۲/۴۳۶
[۳۲]. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، ص ۵۴۲، ح ۲۴۰۷٫
[۳۳]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ۵/۲۵۶، ح ۵۸۱۸٫
[۳۴]. ذهبی، شمس الدین، حقوق الجار، ح ۸۲٫
[۳۵]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۱۴۲۲، ۲۹۹۰ و ۲۰۰۷٫
[۳۶]. همان، ح ۳۴۲۰٫
[۳۷]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح ۱۴۴۱۱٫
[۳۸]. همو، فضائل الصحابه، ح ۱۸۴۴٫
[۳۹]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۵۹۴٫
[۴۰]. ابن ابی شیبه، المصنف، ۷/۵۰۳، ح ۵۲٫
[۴۱]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۳۱۴۹ و ۳۳۲۷٫
[۴۲]. ذهبی، شمس الدین، دیوان الضعفاء، ح ۴۱۷۳٫
[۴۳]. عبد الرحمن المعلمی، التنکیل، در شرح حال الحارث بن عمیر البصری، ح ۶۸٫
[۴۴]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ۲/۱۷۷٫
[۴۵]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۱۹۹۱ و ۱۲۴۹٫
[۴۶]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح ۳۷۶۲ و ۲۵۳۲۳
[۴۷] ابن أبی حاتم، العلل، ۱/۴۰۶؛ ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، ۲/۲۲۴؛ عبد الرحمن المعلمی، التنکیل، باب قدح السافط ومدح المحب.
[۴۸]. عسقلانی، ابن حجر، طبقات المدلسین، ص ۳۳٫
[۴۹]. همان، ص ۱۳٫
[۵۰]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۱۷۹۴٫
[۵۱]. ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، ۲/۲۲۴؛ آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۲۱۸۸٫
[۵۲]. برای کلام این سه نفر ر.ک: به تعلیقات شیخ مقبل بن هادی الوادعی بر کتاب المستدرک على الصحیحین حاکم نیشابوری.
[۵۳]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ۱/۱۱۴؛ همو، البدایه والنهایه، ۲/۱۰۹٫
[۵۴]. عسقلانی، ابن حجر، موافقه الخبر الخبر، ۲/۱۶۸٫
[۵۵]. شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ۱/۵۳۵٫
[۵۶]. سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، ۵/۳۱۰٫
[۵۷]. عظیم آبادی، اشرف بن امیر، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ۹/۳۱، باب کیف یجلس عند القبر.
[۵۸]. ابن تیمیه، جامع الرسائل، ۱/۲۹، رسالۀ فی قنوت الاشیاء.
[۵۹]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الضعیفه، ح ۵۷۸۶؛ همو، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۳۰۳۸٫
[۶۰]. برای تطبیق عملی در این زمینه ر.ک: آلبانی، همان، ش ۳۳۴۲ و إتحاف النبیل، ۲/۲۳۴، ش ۲۲۶٫
[۶۱]. ابن ابی شیبه، المصنف، ۱۸/۷۳ ح ۳۴۲۸۷.
[۶۲]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، ۶/۸۵؛ همو، المعجم الصغیر، ۲/۲۲٫
[۶۳]. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ۹/۱۶۸٫
[۶۴]. المناوی، الجامع الأزهر، باب الف (مخطوط).
[۶۵]. هیثمی، نور الدین، مجمع البحرین، ح ۳۷۹۶٫
[۶۶]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الضعیفه، ح ۴۵۰۴٫
[۶۷]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۳/۱۵۵٫
[۶۸]. ابن الجزری، غایه النهایه، ۱/۳۳۴، ح ۱۵۷۲٫
[۶۹]. ابن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ۱/۱۵۲٫
[۷۰]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۲/۲۴۱٫
[۷۱]. ابن حبان، الثقات، ۸/۲۴۱٫
[۷۲]. آجری، محمد بن حسین، سؤالات الآجری لأبی داود، ۱/۳۰۳٫
[۷۳]. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، ۹/۱۳۰٫
[۷۴]. عسقلانی، ابن حجر، نتایج الأفکار، ۱/۲۶۷٫
[۷۵]. ابن رجب الحنبلی، شرح علل الترمذی، ۲/۶۹۱٫
[۷۶]. أنصاری، محمد بن عبد الباقی، أحادیث الشیوخ الثقات، ص ۵۲۷، ح ۸۳٫
[۷۷]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۲۲۲۳٫
[۷۸]. همان، ح ۱۷۶۱٫ نیز ر.ک: ح ۷۸۹، ۲۶۰۲، ۲۰۲۴، ۲۱۶۷، ۲۲۴۰، ۱۳۵۸، ۲۳۱۸، ۲۴۱۲ و ۱۶۰۱٫
[۷۹]. أبو بکر إسماعیلی، المعجم، ح ۳۵۶٫
[۸۰]. ابونعیم الاصبهانی، معرفه الصحابه، ص ۵۰، ح ۱۹۴٫
[۸۱]. نووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، ۱/۲۸٫
[۸۲]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۳۴۷۳٫
[۸۳]. ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ۳/۴۲۶٫
[۸۴]. آلبانی، محمد ناصر الدین، تمام المنه، ص ۲۰۵٫
[۸۵]. سلیمانی، مصطفى بن اسماعیل، إتحاف النبیل، ۱/۲۲۲، سوال ۸۹٫
[۸۶]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۱۹۹، ۶۷۳، ۱۹۷۹، ۲۳۱۵، ۲۷۱۵، ۲۸۸۹ و ۲۹۶۳٫
[۸۷]. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸٫
[۸۸]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ۷/۳۵۸؛ عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ۱/۳۰۳٫
[۸۹]. ذهبی، شمس الدین، الکاشف، ۱/۶۸۷؛ عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱/۶۴۰٫
[۹۰]. همان، ۱/۸۸٫
[۹۱]. همان، ۱/۷۳۹٫
[۹۲]. ذهبی، شمس الدین، همان، ۱/۳۵۸؛ عسقلانی، ابن حجر، همان، ۱/۲۴۹٫
[۹۳]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح ۵۷۳٫
[۹۴]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۸۲۷؛ همو، إرواء الغلیل، ۳/۱۲۱٫
[۹۵]. حوینی، أبو إسحاق، تهذیب خصائص الإمام علی، ص ۴۴، ح ۳۴٫
[۹۶]. ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ۵/۳۹۴؛ همو، میزان الاعتدال، ۳/۲۷۰٫
[۹۷]. همو، تذکره الحفاظ، ۱/۳۹۱٫
[۹۸]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ۳/۳۹۵-۳۹۶٫
[۹۹]. عسقلانی، ابن حجر، الأمالی المطلقه، ص ۲۵۴٫
[۱۰۰]. به شرح حال وی در تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه شود.
[۱۰۱]. ذهبی، شمس الدین، دیوان الضعفاء، ص ۴۷۸٫
[۱۰۲]. أحمد محمد شاکر، الباعث الحثیث، ص ۹۲٫
[۱۰۳]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ح ۱۰۵۵.
[۱۰۴]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ۵/۳۵۴٫
[۱۰۵]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۱۶۲۱٫
[۱۰۶]. عبدالرحمن المعلمی، التنکیل، ۴۶۰-۴۶۲٫
[۱۰۷]. عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱/۶۹۳٫
[۱۰۸]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۹۰۰٫
[۱۰۹]. همان، ح ۱۳۸۳٫
[۱۱۰]. ابوداود، السنن، ۱/۷۲٫
[۱۱۱]. عقیلی، الضعفاء، ۳/۲۶۳؛ ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، ۳/۲۴۹٫
[۱۱۲]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح ۱۴۶۵٫
[۱۱۳]. همان، ح ۳۲۷٫
[۱۱۴]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۰/۱۴۱؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، ۷/۴۷۰٫
[۱۱۵]. ابن حبان، الثقات، ۵/۴۵۲٫
[۱۱۶]. همو، المجروحین، ۳/۲۸٫
[۱۱۷]. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، إستجلاب ارتقاء الغرف، ح ۲۱۳ تا ۲۲۰٫
[۱۱۸]. همو، البلدانیات، ۱۸۷٫
[۱۱۹]. همو، الجامع الصغیر، ۱/۳۷۳ ح ۲۴۴۲ و ۲/۵۳۳ ح ۸۱۶۲٫
[۱۲۰]. ابن حجر المکی، الصواعق المحرقه، ۲۱۲؛ همو، المنح المکیه، ۵۳۵٫
پاسخ دهید