امام علی(علیه السلام) چه دلایلی برای اثبات وجود خداوند در نهج البلاغه مطرح کرده اند؟
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود به وجود خداوند متعال استدلال نموده اند. به عنوان نمونه خطبه ۱۸۵ نهج البلاغه در بردارنده برهان حدوث، برهان نظم و برهان علیت می باشد. امام(علیه السلام) در این خطبه می فرمایند:
«فالویلُ لِمَن أنکر المقدِّر و جَحَد المدبِّر! زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارعٌ و لا لِأختلاف صُورهم صانعٌ، و لم یلجأوُا إلی حجّهٍ فیما ادّعوا، وَ لا تحقیقٍ لِما أوعوا، و هل یکون بِناءٌ مِن غیر بانٍ، أو جنایهٌ مِن غیر جانِ![۱]؛ «وای بر کسی که (این نظم شگرف را ببیند) و نظام آفرین و تدبیر کننده این جهان را انکار کند. آن منکران گمان کرده اند همچون گیاهان خودرو هستند که برزگری ندارند و برای شکل های گوناگونشان سازنده ای نیست؛ آن منکران برای اثبات مدعای خویش به دلیلی پناه نبرده اند، و برای آنچه باور نموده اند تحقیقی نکرده اند، آیا هیچ ساختمانی بدون سازنده یا جنایتی بدون جنایت کار پدید می آید!»
این سخن حضرت امیر(علیه السلام) دربردارنده چند نکته مهم است:
۱ – امام(علیه السلام) نخست تصور نادرست منکران خداوند را بیان می کنند که آنها می پندارند همچون گیاه خودرو هستند که بدون آن که یک کشاورزی آنها را در زمین بکارد، پدید آمده اند. اگرچه خود آن گیاه خودرو نیز یک علت و فاعلی دارد ولی نگرش سطحی مردم آن است که آن گیاه خودرو، خود به خود و بدون علت پدید آمده و حضرت(علیه السلام) با توجه به این نگرش عرفی منکران را مورد خطاب قرار می دهد.
۲ – همانگونه که اثبات یک چیز نیازمند دلیل و برهان است، انکار یک واقعیت نیز نیازمند دلیل است؛ امام(علیه السلام) گویی به انسان این درس را می آموزند که هر اثبات و یا نفی و انکاری باید مستند به دلیل و برهان باشد؛ ازاین رو حضرت می فرمایند: «منکران خداوند برای مدعای خود به هیچ دلیل و یا تحقیقی تمسک نجسته اند».
۳ – اصلِ علیت از اصول پذیرفته شده نزد همه عقلای عالم است؛ ازاین رو حضرت امیر(علیه السلام) خرد و اندیشه منکران خداوند را مخاطب قرار داده و می فرمایند: آیا ساختمان ها و بناهایی که به طور حساب شده ساخته شده به صورت تصادفی ساخته شده و سازنده ای عاقل و باشعور و حسابگر نداشته است؟! نه تنها ساختمان و سازندگی نیاز به علم و تدبیر دارد؛ بلکه تخریب ها و جنایت های هدفدار نیز نیاز به برنامهریزی شخص خردمند و دور اندیش دارد.[۲]
امام علی(علیه السلام) در قالب یک اصلِ کلّی می فرمایند:
«کلّ قائمٍ فی سواه معلول»؛[۳] «هر آنچه وابسته و متّکی به غیر باشد معلول است».
و پر واضح است که هر معلولی نیازمند به علّت و آفریننده است. از آنجا که خداوند غنی و بی نیاز است پس او علت همه چیز است و همه ماسوی الله وابسته و معلول او هستند؛ چنان که حضرت(علیه السلام) می فرمایند:
«کلّ شیء قائم به»؛[۴] «هر چیزی به خداوند متکی و وابسته است».
بنابراین با کنار هم گذاشتن این دو فراز از سخنان مولی(علیه السلام) به این نتیجه می رسیم که همه ماسوی الله معلول و خداوند عله العلل است.
نکته شایان ذکر آن است که اگر چه خداوند از دیدگاه امام علی(علیه السلام) با چشم سَر قابل دیدن نیست لکن با چشم دل و در پرتو نور ایمان می توان پروردگار را شهود نمود؛ البته هر کسی بر حسب گنجایش و ظرفیت وجودی و شناختی خود به معرفت پروردگار دست می یابد؛ هنگامی که امام(علیه السلام) به مردم فرمودند: «بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید»
شخصی به نام ذعلب یمانی از امام(علیه السلام) پرسید: ای امیرمؤمنان، آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت فرمودند: «آیا چیزی را که نمی بینم می پرستم؟ ذعلب گفت: چگونه او را دیده ای؟ امام(علیه السلام) فرمودند:
«لا تراه العیون بمشاهده العیان؛ و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان. قریبٌ من الأشیاء غیرَ ملامسِ ، بعیدٌ منها غیرُ مباینِ، متکلّمٌ لا برویّـهٍ، مریدٌ لا بهمّهِ ، صانعٌ لابجارحهٍ. لطیفٌ لا یوصفَ بالخفاء. کبیرٌ لا یوصفُ بالجفاء. بصیرٌ لا یوصفُ بالحاسّه، رحیمٌ لا یوصف بالرّقه. تعنوا الوجوه لعظمته، و تجب القلوبُ مِن مخافته»؛[۵] «چشم ها او را آشکارا نبیند، لکن دل ها به حقیقت های ایمان درکش کند. به همه اشیا نزدیک است بی آنکه به آنها چسبیده باشد، و از اشیا دور است بی آنکه از آنها جدا باشد، سخن می گوید نه با اندیشه، اراده کننده است نه با عزم و تصمیم، و سازنده است نه به وسیله اعضا، لطیف است و پنهان نیست، و بزرگ است و جفاکار نیست، بیناست نه با چشم، و مهربان است بی آنکه نازک دل باشد. در برابر عظمتش چهره ها خاشع است و از بیمش دل ها لرزان».
هر آنچه با چشم ظاهری یا با ابزار دقیق مانند میکروسکوپ و تلسکوپ دیده شود حتماً باید جسم یا جسمانی باشد و باید قابل وضع و موقعیت خاصی باشد تا بتوان با آن ارتباط برقرار نمود. از آنجایی که با دلایل قطعی ثابت شده که خداوند متعال جسم یا جسمانی نیست پس نمی توان آن را با چشم سر دید. آری خداوند را نه چشمان ظاهری بلکه دل های پاک که از برکت ایمان به مقام والای شهود رسیده اند، می بینند.[۶]
انسان در پرتو کنار زدن حجاب خودخواهی و خودپرستی و زدودن تاریکی های هوی و هوس به یک نورانیت و صفای باطنی دست می یابد که می تواند تجلیات و بارقه های نورانی خداوند را با تمام وجود بیابد؛ این نوع از معرفت همان معرفت حضوری و شهودی به حق تعالی است که در پرتو بندگی خالصانه خداوند بهدست می آید؛ و منظور از دیدن خداوند و کمال و جمال او همین معرفت حضوری و باطنی است که در قرآن کریم به اینگونه تعبیر شده است: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»؛[۷] «آنچه را دل دید انکار نکرد»
برخی از شارحان نهج البلاغه چهار عامل را به عنوان علت جدایی انسان از خداوند و عدم معرفت حقیقی به او می دانند:
– خودخواهی با جلوه های گوناگون آن.
– تعریف و توصیف غلط درباره خداوند؛ ممکن است انسان به جای خدا با یک مفهوم ساخته ذهن خود سر و کار داشته باشد که با خدای حقیقی بسیار فاصله داشته باشد.
– جهل یا غفلت از استعداد و لطفی که خداوند متعال به بندگانش عنایت فرموده است که با تجلیات او و صفات پاکش ارتباط برقرار کنند.
– اشتغال به هوی و هوس و شهوات حیوانی و تجاوز از لذایذ قانونی تا حدّ لذتپرستی.[۸]
یکی دیگر از براهین اثبات خداوند متعال که از زبان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیان شده است؛ برهان «فسخ عزائم» است؛ ایشان می فرمایند:
«عرفتُ الله سبحانه بِفسخ العزائم، و حلِّ العقودِ، و نقضِ الْهِمَم»؛[۹] «خداوند سبحان را شناختم از سست شدن اراده های پایدار، و گشوده شدن بسته ها و شکستن قصدها و نیت ها»
در روایت دیگر است که مردی از حضرت علی(علیه السلام) پرسید:
«یا أمیرالمؤمنین بماذا عرفتَ ربّک؟ قال بفسخ العزم و نقض الهمّ، لمّا هممتُ فَحالَ بینی و بین همّی، و عزمتُ فخالف القضاءُ عزمی، علمتُ أنّ المدبّر غیری»؛[۱۰] «از امیرمؤمنان سؤال شد که پروردگارت را به چه چیز شناختی؟ حضرت فرمودند: «من پروردگارم را به وسیله سست کردن و فسخ نمودن اراده های پایدار و شکستن نیت شناختم، هنگامی که قصد و نیت کاری را کردم و مانعی بین من و تصمیم و نیتم پیدا شد، و چون عزم آن کردم قضا با عزم من مخالفت کرد، در آن هنگام دانستم که تدبیر کننده، غیر من است».
بنابراین انسان گاهی در زندگی تصمیم هایی می گیرد و با اراده ای قوی و انگیزه ای بالا می خواهد آن تصمیم را پیاده کند که مانعی پیش می آید و آن تصمیم و کار مورد نظر عملی و اجراء نمی شود؛ از سوی دیگر گاهی بن بست ها و گره های کوری در زندگی انسان پیش می آید که او امیدی به بازشدن و حلّ آن مشکلات ندارد که ناگهان گشایش و پیروزی پیدا شده و آن مشکل به آسانی برطرف می گردد؛ از این امور فهمیده می شود که آدمی را مالِک و آفریننده و مدبّری است که زمام امور انسان را در دست دارد و آن خداوند مهربان است.
امام علی(علیه السلام) در نامه ۳۱ نهج البلاغه، خطاب به فرزندشان امام حسن مجتبی(علیه السلام) یکتایی خداوند را اینگونه اثبات می کنند:
«و أعلَم یا بنی أنّه لو کان لربّک شریکٌ لَأتتکَ رُسُله و لرأیت آثار مُلکه و سلطانه و لعرفتَ أفعالَه و صفاته و لکنّه إلهٌ واحدٌ کما وصَفَ نفسه، لا یضادّه فی ملکه أحدٌ، و لا یزولُ أبداً و لم یزلٌّ أوّلٌ قبل الأشیاء بلا أوّلیه، و آخرٌ بعد الأشیاء بلا نهایه»؛[۱۱] «پسرم! بدان که اگر پروردگارت شریکی داشت هر آینه فرستادگانش به سوی تو می آمدند، و آثار مُلک و پادشاهی او را مشاهده می کردی، و افعال و صفاتش را می شناختی، اما او خدایی یگانه است، آن سان که خود وصف کرده، کسی در قلمرو حکمرانیش بر ضدّ او نباشد، همواره هست و همواره بوده. اول است پیش از هر چیز بی آنکه او را اوّلیتی باشد، و آخر است پس از هر چیز بی آنکه او را نهایتی باشد.»
امام علی(علیه السلام) در یک نگاه برای نفی شریک و همتا برای خداوند به اینگونه استدلال می کنند:
«اگر خداوند شریک و همتایی می داشت، شریک او بایستی دارای جمیع شرایط و اوصاف کمال مطلق باشد تا بتوان او را شریک خداوند متعال و کمال مطلق دانست؛ از جمله این صفات کمالی «حکمت» است. خداوند حکیم باید بندگان را از وجود خویش آگاه سازد و اوامر و نواهیش را توسط پیامبران خویش به گوش آنها برساند، در حالی که ما می بینیم تمام پیامبران بشر را به سوی خدای یکتا دعوت کرده اند، آیات قرآن و متون کتاب های آسمانی گواه این مطلب است. از سوی دیگر اگر پروردگار دیگری وجود می داشت باید آثار قدرت و سلطنت او در جهان نمایان می بود، در حالی که هر چه در این جهان بیشتر دقت می کنیم، به وحدت و یکپارچگی و انسجام قوانین و تدابیر به کار رفته در آن آشناتر می شویم»[۱۲]
و این خود بهترین گواه بر آن است که خداوند واحدی بر جهان حکومت می کند. شبیه به این استدلال در قرآن کریم سوره مؤمنون آیه ۹۱ چنین بیان شده است:
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»؛[۱۳] «خدا هرگز فرزندی برای خود برنگزیده و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعض دیگر تفوّق و برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می شد) منزّه است خدا از توصیفی که آنها می کنند».
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – خطبه ۱۸۵٫
[۲] – پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج ۷، ص ۱۷۲٫
[۳] – نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۶، ص ۳۸۶٫
[۴] – همان، خطبه ۱۰۹٫
[۵] – همان، خطبه ۱۷۹٫
[۶] – ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، علامه جعفری، جلد ۲۷، ص ۲۱۵٫
[۷] – نجم، آیه ۱۱٫
[۸] – ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، علامه جعفری، ج ۲۷، ص ۲۱۵، ۲۱۶٫
[۹] – کلمات قصار ۲۵۰٫
[۱۰] – خصال صدوق، ج ۱، ص ۵۶٫
[۱۱] – نامه ۳۳ نهجالبلاغه، ص ۵۸۴٫
[۱۲] – شرح نهجالبلاغه، ابن میثم بحرانی، ج ۵، ص ۲۲؛ پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج ۹، ص ۵۴۶٫
[۱۳] – برای آشنایی به نحوه استدلال به این آیه برای توحید خداوند به تفسیر المیزان ج ۱۵، ص ۶۱ و ۶۲ مراجعه کنید.
پاسخ دهید