آیه «سِقایَه الحاج» اشاره به این آیۀ شریفه است: «آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوى نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمى ‏کند!».[۱]
درباره شأن نزول این آیه می گویند:
۱ – 
این آیه درباره على بن ابی طالب(ع)، عباس بن عبدالمطلب و طلحه بن شیبه نازل شد؛ دلیلش این بود که هر یک به کارها و خدماتشان افتخار می کردند. طلحه گفت: من صاحب خانه کعبه و کلیددار آن هستم و اگر بخواهم می توانم شب در آن جا بمانم. عباس گفت: من داراى منصب سقایت حجاجم.
على(ع) فرمود: «من از این منصب ها که شما بدان افتخار کنید چیزى ندانم، ولى همین قدر می دانم که من مدت شش ماه پیش از سایر مردم به سوى قبله نماز گذاردم، و متصدى امر جهاد و پیکار با دشمنان دین بودم».[۲]
۲ – 
على(ع) به عمویش عباس فرمود: «اى عمو! چرا از مکه هجرت نمی کنى و به رسول خدا(ص) نمی پیوندى؟» عباس در پاسخ آن حضرت گفت: آیا کارى که من عهده دار آن هستم فضیلت آن از هجرت بیشتر نیست؟ منم که مسجد الحرام را تعمیر کرده و منصب سقایت حاجیان را به عهده دارم؟ و دنبال این گفت وگو بود که آیه فوق نازل شد.[۳]
۳ – 
وقتى شیبه و عباس به یکدیگر فخر و مباهات می کردند، در این میان على بن ابی طالب از کنار آنها گذشت و فرمود: «به چه چیز به یکدیگر مباهات می کنید؟» عباس گفت: فضیلتى را که من دارم هیچ کس ندارد، و آن منصب سقایت حاجیان است. شیبه گفت: و من هم متصدى تعمیر مسجد الحرام هستم. على(ع) فرمود: «من براى شما شرم دارم؛ زیرا من در کودکى به فضیلتى مفتخر شدم که شما بدان فضیلت مفتخر نگشتید»، آن دو گفتند: آن فضیلت چیست؟
فرمود: «بینى شما دو نفر را با شمشیر زدم تا وقتى که به خدا و رسول او ایمان آوردید».
عباس که این سخن را از على(ع) شنید خشمناک برخاست و هم چنان که لباسش [از خشم] بر زمین کشیده می شد پیش رسول خدا(ص) رفت و گفت: می بینى که على با من چگونه روبرو شده و چه می گوید؟ پیامبر فرمود: «على را نزد من بخوانید»، وقتی على(ع) نزد آن حضرت آمد، رسول خدا(ص) به او فرمود: «چرا با عمویت این گونه سخن گفتى؟» على در پاسخ آن حضرت گفت: «اى رسول خدا! من از روى حق و حقیقت با وى سخن گفتم چه او را خوش آید و چه ناخوش!» در این وقت جبرئیل نازل شد و سلام پروردگار را به رسول خدا رسانید و سپس این آیه را نازل کرد.
عباس که این جریان را مشاهده کرد، سه بار گفت: «ما راضى شدیم…».[۴]
به هر حال؛ پیش از اسلام منصب «سقایه الحاج»؛ یعنی سیراب کردن حُجاج خانۀ کعبه، در ردیف منصب کلید دارى خانه کعبه و از مهم ‏ترین مناصب محسوب مى ‏شد.[۵]
ضرورت و نیاز شدید حُجاج در ایام حج به آب، آن هم در آن سرزمین خشک و سوزان و کم آب که غالب ایام سال هوا گرم است، به این موضوع (سقایت حاج) اهمیت خاصى مى ‏داد، و کسى که سرپرست این مقام بود، از موقعیت ویژه ‏اى برخوردار مى ‏شد؛ چرا که خدمت او به حجاج یک خدمت حیاتى به ‏شمار مى‏ رفت.
همچنین کلید دارى و عمران و آبادى مسجدالحرام که مقدّس ‏ترین و بزرگ ‏ترین کانون مذهبى حتى در زمان جاهلیت محسوب مى‏ شد، احترام فوق العاده ‏اى براى شخص یا اشخاصى که متصدّى آن بودند، بر مى ‏انگیخت.[۶]
با این همه، خداوند متعال مى ‏فرماید ایمان به خدا و جهاد در راه او، از تمام این کارها برتر و بالاتر است![۷] در آیۀ بعد به عنوان تأکید و توضیح مى ‏فرماید: «کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگ ‏تر دارند».[۸]

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»؛ توبه، ۱۹.

[۲]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۵، ص ۲۳، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۳]. همان.

[۴] همان، ص ۲۳ – ۲۴.

[۵]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۳۲۳، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.

[۶]. همان.

[۷]. همان.

[۸]. توبه، ۲۰.