آیه الله تبریزی قائل به ولایت فقیه از راه حسبه به معنای وسیع آن است. ایشان در کتاب صراط النّجاه این‌گونه امور را به دو دسته تقسیم کرده است:

۱ – امور حسبیه به مفهوم مضیق

۲ – امور حسبیه به معنای موسع.[۱]

«حسبه» در لغت به معنای اجر و ثواب است و در اصطلاح فقهی، به کارهایی گفته می‌شود که شخص یا نهاد خاصّی، متولّی آن‌ها نیست و از دیگر سو می‌دانیم که خداوند راضی نیست این امور بر زمین بماند؛ مثل سرپرستی اطفال بی‌سرپرست و حفظ اموال انان، دفن مسلمانی که خویشاوند ندارد، حفظ اموالِ اشخاص غایب و…

از نظر فقهی، مسئولیت این‌گونه کارها، بر عهده‌ی فقیه عادل است و یا حقّ تصدّی این مسؤولیت به طور متیقّن با فقیه عادل است. اگر او در دسترس نبود، بر عهده‌ی مسلمامنان عادل و در غیر این صورت بر عهده‌ی دیگر مسلمانان است. بنابراین با وجود فقیه عادل، دیگران حقّ تصرّف در امور حسبیّه را ندارد.

حال آیا اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی و امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که قطعاً در سرنوشت دنیوی و اخروی مردم دخالت دارد- از امور حسبیّه است یا این‌که شارع، اصلاح نظام آموزشی، قانون‌گذاری، امور فرهنگی و عدالت اجتماعی و… را به حال خود واگذارده و انجام آن‌ها را خواستار نشده است؟!

مسلّماً این‌گونه امور از مهمترین اموری است که اگر متصّدی نداشته باشد، جامعه دچار بیشترین هرج و مرج و انحراف می‌شود. پس چطور ممکن است حفظ مال کودکان بی‌سرپرست و اشخاص دیوانه یا غایب، از اموری باشد که خداوند به ترک آن‌ها راضی نبوده و بر فقیه عادل تصدّی این امور واجب باشد؛ ولی حفظ اموال عمومی، حفظ جان و مال و ناموس مسلمانان، حفظ مرزهای کشور و برپایی حکومت عدل که در سایه‌ی آن احکام دین در جامعه پیاده شود- مورد توجّه خداوند نباشد؟! آیا می‌توان گفت: خداوند نسبت به اموال ایتام اهتمام دارد؛ ولی نسبت به حفظ کیان مسلمین اهتمام ندارد؟

هرگز نمی‌توان گفت که دین، تصدّی حقوق فردی جزئی را بر عهده‌ی فقیه می‌داند؛ ولی نسبت به حقوق عمومی و اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی نظری ندارد.

آیا باورکردنی است که اسلام هر گونه تسلّط کافران را بر مسلمانان ممنوع کرده باشد «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»[۲]؛ ولی نسبت به تشکیل جامعه‌ای مستقل و ایمن از خطر دشمنان داخلی و خارجی، بی‌تفاوت باشد؟!

بنابراین تشکیل حکومت از بارزترین مصادیق امور حسبیّه و از اهمّ واجبات است و فراهم کردن مقدّمات آن نیز واجب می‌باشد. دلیل این مطلب را می‌توان در دو مقدّمه خلاصه کرد:

یک. خداوند راضی نیست مصالح و احکام وابسته به حکومت اسلامی از بین برود.

دوم. انجام دادن این مهم بر عهده‌ی فقیه است؛ زیرا از ادلّه‌ی شرعی، می‌فهمیم که شرط تصدّی حکومت دینی، فقاهت است و قدر مسلّم آن است که فقیه می‌تواند آن را تصدّی و سرپرستی کند؛ زیرا اصل بر این است که هیچ کس بر دیگری حقّ امر و نهی ندارد؛ مگر آن که از طرح خداوند مجاز باشد. بنابراین روشن می‌شود که سرپرستی امور حسبیّه، با تأسیس حکومت دینی و زعامت ولیّ فقیه، پیوندی ناگسستنی دارد.[۳]

آیه الله تبریزی در این زمینه می‌فرماید: «شارع راضی به تصدّی امور مسلمانان توسّط ظالم فاسق نیست. بر مسلمانان قطع ایادی ظلمه در صورت تمکّن- واجب است و ایجاد امنیّت برای مؤمنان، از اهمّ مصالح می‌باشد و حفظ آن واجب است. اگر فقیه صالح یا مأذون از جانب فقیه، تصدّی امور مسلمانان را بر عهده گرفت، دیگران حقّ تضعیف وی را ندارند و وجوب اطاعت متصدّی در امور راجع به انتظام جامعه، بعید نیست. محدوده‌ی اختیارات وی از حفظ حوزه‌ی اسلام و مسلمین تجاوز نمی‌کند».[۴]

 

منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی


 

[۱]صراط النّجاه، ص ۱۰ و ۱۲٫

[۲]– نساء (۴)، آیه ۱۴۱٫

[۳]– حسینی حائری، سیّد کاظم، ولایه الامر فی عصر الغیبه، ص ۹۶٫

[۴]– تبریزی، آیه الله شیخ جواد، ایصال الطّالب الی التّعلیق علی المکاسب، قم، ۱۴۱۱، ج ۳، ص ۳۶-۴۰٫