یکی از علامات ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه، ظهور جریان سفیانی است. در بررسی این جریان، یکی سوالاتی که مطرح می باشد این است: آیا خروج سفیانی از علامات حتمی ظهور امام زمان و یا از علائم غیر حتمی است؟ روایاتی که در ارتباط با سفیانی است سه دسته هستند. یک دسته اصل خروج سفیانی را مطرح می کنند و هیچ نظری بر حتمیّت و غیر حتمیّت آن ندارند، دسته ی دیگر اشاره به حتمیّت این قیام دارد. و دسته ی آخر از روایات، خروج سفیانی را در ذیل علائمی نقل می کنند که آن علائم حتمیت ندارند.
در این نوشتار به بررسی قسمت اول این موضوع می پردازیم.
ظاهراً در علامیّت و حتمیّت سفیانی بحثی نیست، روایات متعددی داریم که ظهور سفیانی را از علائم حتمی ظهور امام عجل الله تعالی فرجه میدانند که فعلا ًبه یک روایت با قطع نظر از سند آن، که در کتاب الغیبه نعمانی آمده، اشاره میکنیم:
روایتی درحتمیّت سفیانی
أخْبَرَنَامُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَسَارٍ عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَکَّهَ إِلَى الْمَدِینَهِ فَقَالَ یَوْماً لِی لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِی الْعَبَّاسِ لَسُقِیَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ قُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ مَکْرٌ وَ خَدْعٌ یَذْهَبُ حَتَّى لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْءٌ وَ یَتَجَدَّدُ حَتَّى یُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَیْء.[۱]
از بطائنى نقل مىکند که گفت: با حضرت امام موسى کاظم علیه السّلام از مکه تا مدینه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمین علیه بنى عباس قیام کنند. بطورى که زمین از خون آنها سیراب شود، مادام که سفیانى خروج نکرده بىاثر است. عرضکردم: آقا، آمدن سفیانى حتمى است؟
فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارک را پائین انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پایه حیله و نیرنگ قرار گرفته، این دولت طورى از میان خواهد رفت که اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حکومت آنها تجدید مىشود بطورى که گوئى آسیبى بآن نرسیده است.(این بحثی است که حکومت عباسیان در آخرالزمان دوباره پا میگیرد و یا اشاره به همان فراز و نشیبی است که از ۱۳۲ تا ۶۵۲ داشته است. پس بازگشت حکومت عباسیان در زمان ظهورامام عجل الله تعالی فرجه اشاره به فراز و نشیب همان دوران است، ظاهرش این است که حکومتشان دوباره تشکیل میشود و امروزه بعضی از محققین بر این عقیده هستند).
***
روایتی در امکان عدم حتمیّت سفیانی
البته روایتی از امام جواد علیه السّلام در کتاب الغیبه نعمانی نقل شده که طبق این روایت، ممکن است سفیانی از حتمیات نباشد و بَدائی در آن حاصل شود:
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِیعَادِ وَ اللَّهُ لا یُخْلِفُ الْمِیعاد.[۲]
ابو هاشم داود بن قاسم جعفرىّ گوید: «ما در محضر امام جواد علیه السّلام بودیم و سخن از سفیانى به میان آمد و آنچه در روایات آمده که کار او از حتمیّات است، من به آن حضرت عرض کردم: آیا خدا را در امور حتمى بدائى پدید مىآید؟ فرمود: آرى، به آن حضرت عرض کردیم: پس با این ترتیب ما مىترسیم که در مورد قائم عجل الله تعالی فرجه نیز خدا را بدائى حاصل شود، فرمود: همانا قائم از میعاد است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمىکند.
(بدا منظور برگشتن نظر خداوند نمی باشد چون لازمه آن العیاذبالله جهل خداوند است، بلکه بدا یعنی ابداء، یعنی قضیه به گونهای اظهار شده ولی اراده او چیز دیگر است بحث بدا در اعتقادات است و بعضی بدا را به معنای تغییر سرنوشت گویند که نتیجه آن تغییر دادن راه و یا انجام پارهای از کارها است، مثلاً اراده خدا تعلق گرفته بر اینکه فلانی هنگام عبور از خیابان تصادف کند ولی بر اثر صدقه دادن و یا از طرف او صدقه دادن، بلا از او دفع میشود و این یکی از مصادیق بداست، خود سوال از امام علیه السّلام این را میرساند که سفیانی نزد همه از حتمیات و مرتکزات بوده است).
***
بیان علامه مجلسی در توجیه روایت فوق
علامه مجلسی ذیل روایت بیانی دارد که این بیان در چارچوب حتمیّت سفیانی دور میزند، ایشان با حفظ این معنا که سفیانی از علائم حتمی است، روایت را توجیه میکند:
بیان لعل للمحتوم معان یمکن البداء فی بعضها و قوله من المیعاد إشاره إلى أنه لا یمکن البداء فیه لقوله تعالى إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ. و الحاصل أن هذا شیء وعد الله رسوله و أهل بیته لصبرهم على المکاره التی وصلت إلیهم من المخالفین و الله لا یخلف وعده، ثم إنه یحتمل أن یکون المراد بالبداء فی المحتوم البداء فی خصوصیاته لا فی أصل وقوعه کخروج السفیانی قبل ذهاب بنی العباس و نحو ذلک.[۳]
محتوم چند معنا دارد که ممکن است که بربعضی از معانی محتوم، بدا حاصل شود و قول امام علیه السّلام که قائم عجل الله تعالی فرجه از میعاد است امکان بدا در آن نمی باشد چون خداوند خلف وعده نمی کند.[پس توجیه اول این شد که مساله حتمیت چند معنا دارد که بر بعضی معانی ممکن است بدا حاصل شود] و حاصل این که آمدن قائم وعده خدا به پیامبر و اهل بیت پیامبر به خاطر صبرشان بر سختیها و مشکلاتی که از ناحیه دشمنانشان به آنها رسیده است، میباشد و احتمال دارد که مراد از بدا در محتوم، بدا در خصوصیات محتوم باشد نه این که بدا در اصل وقوع محتوم باشد. مثل خروج سفیانی قبل از بین رفتن بنی العباس، از خصوصیات است، امام کاظم علیه السّلام فرمودند که تا ملک بنی العباس زائل نشده، سفیانی نمی آید، این خصوصیت امکان دارد که بدا در آن حاصل شود و با وجود ملک عباسیان، سفیانی خروج کند. [ مثلاً خروج سفیانی از شام قرار بوده ولی بر اثر بدا از جای دیگر اتفاق میافتد و یا خروج او در ماه رجب قرار بوده ولی بر اثر بدا به ماه شعبان [مثلا] تغییر یافته، پس بدا در خصوصیاتِ محتوم است]
از فرمایشات مجلسی استفاده میکنیم که ایشان سفیانی را از علائم حتمی میداند و روایت امام جواد علیه السّلام که سفیانی را قابل بداء می داند، توجیه میکند.
***
اکنون سراغ بررسی روایات سفیانی در کافی شریف می رویم:
بررسی روایات سفیانی در کتاب کافی
روایت اول کافی در مورد سفیانی
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَهً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَهُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَهَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَای شَیْءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَهُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَهُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِینَهِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ یَقْتُلُهُ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ قَالَ لَا وَ لَکِنْ یَقْتُلُهُ جَیْشُ آلِ بَنِی فُلَانٍ یَجِیءُ حَتَّى یَدْخُلَ الْمَدِینَهَ فَیَأْخُذُ الْغُلَامَ فَیَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْیاً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا یُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقُّعِ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّه.[۴]
زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام میفرمود: براى آن جوان (اشاره به امام زمان) پیش از آنکه قیام کند، غیبتى است، عرض کردم: چرا؟ فرمود: میترسد- و با دست اشاره به شکم خود کرد- سپس فرمود: اى زراره! اوست که منتظَر(چشم براهش) است، و اوست که در ولادتش تردید شود، برخى گویند: پدرش بدون داشتن فرزند از دنیا رفت، و برخى گویند: در شکم مادر بود (که پدرش وفات یافت) و برخى گویند: دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد و اوست که در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شیعه را بیازماید. در زمان (غیبت) است اى زراره که اهل باطل شک میکنند، زراره گوید: من عرض کردم، قربانت گردم، اگر من به آن زمان رسیدم چه کاری کنم؟ فرمود: اى زراره: اگر آن زمان را درک کردی، با این دعا از خدا بخواه: «خدایا خودت را بمن بشناسان، زیرا اگر تو خودت را بمن نشناسانى، من رسولت را نشناسم، خدایا تو پیغمبرت را بمن بشناسان، زیرا اگر تو پیغمبرت را بمن نشناسانى، من حجت ترا نشناسم، خدایا حجت خود را بمن بشناسان، زیرا اگر تو حجتت را بمن نشناسانى، از طریق دینم گمراه میشوم.
سپس فرمود: اى زراره! بناچار جوانى در مدینه کشته مىشود، عرض کردم: قربانت گردم، مگر لشکر سفیانى او را نمیکشند؟ فرمود: نه، بلکه او را لشکر آل بنى فلان بکشند، آن لشکر مىآید تا وارد مدینه مىشود و آن جوان را میگیرد و میکشد، پس چون او را از روى سرکشى و جور و ستم بکشد، مهلتشان بسر آید، در آن هنگام امید به گشایش داشته باش ان شاء اللَّه.
امام علیه السّلام می فرماید: «فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقُّعِ الْفَرَج» هنگام قتل این غلام منتظر فرج باش، آیا منظور، فرج و گشایش [در امور] است و یا مقصود، منتظر ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه بودن است؟ آیا فرج ملازم با ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه است؟[مطلب مذکور مورد بحث است]
در اصل سفیانی بحثی نمی باشد، چون قریب به ۳۰۰ روایت در مورد سفیانی وارد شده است؛ ولی در مورد خصوصیات سفیانی باید به بررسی سندی و دلالی پرداخت. آیا این غلام مقتول همان نفس زکیه است؟ با این که او در مکه کشته می شود.
بررسی سندی روایت:
مرحوم مجلسی این روایت را در مرآه العقول[۵] ذکر کرده و سپس می فرماید که روایت مشکل دارد [مجهول است]
مجهول بودن روایت ظاهراً به خاطر عبدالله بن موسی است. ما دو عبدالله بن موسی داریم یکی از آن دو عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السّلام می باشد که وثاقتش ثابت نشده است [مگر برمبنای بعضی از اساتید ما که اگر راوی از امامزادگان باشد نیاز به توثیق ندارد) و دیگری عبدالله بن موسی بن عبدالله است که طبق بیان مرحوم خویی، شیعه بودن وی ثابت نبوده و در سند روایتی هم دیده نشده است.
آقای خویی میفرماید: «أقول: لم یظهر کون الرجل من الإمامیه الاثنی عشریه، و لم نر وقوعه فی سند روایه، و ما ورد فی الروایات من ذکر عبد الله بن موسى یحتمل أن یکون غیره. و کیف کان، فالرجل غیر ثابت الوثاقه و لم یذکر له کتاب، فلا وجه لما فعله الشیخ من ذکره فی کتاب الفهرست، و طریق الشیخ إلیه مجهول».[۶]
ولی قطعاً، مراد همان اولی[ عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السّلام است که در نتیجه روایت از نظر سند مشکل دارد.
اما متن روایت:
وقتی امام علیه السّلام فرمود: «اى زراره! به ناچار نوجوانى در مدینه کشته مىشود، زراره می گوید: قربانت گردم، مگر لشکر سفیانى او را نمیکشند؟ فرمود: نه، بلکه او را لشکر آل بنى فلان بکشند» منظور از آل بنی فلان چیست؟ مرحوم مجلسی در این مورد دو احتمال می دهد:
أی أصحاب بنی فلان… و المراد ببنی فلان (احتمال اول) إما بنو العباس و یکون المراد غیر النفس الزکیه بل رجلا آخر من آل رسول الله یقتله بنو العباس مقارنا لانقراض دولتهم، فیکون هذا [کشته شدن مردی از آل رسول خدا ص] من العلامات البعیده [چون بنی عباس در سال ۶۵۶ ه. ق سقوط کردند و اکنون سال (۱۴۳۲ ه. ق) است، مرحوم مجلسی برای علامت بعیده بودن و این که شخص مذکور غیر از نفس زکیه است، شاهد می آورد که ] و فی إرشاد المفید عن أبی جعفر علیه السّلام قال: لیس بین قیام القائم عجل الله تعالی فرجه و بین قتل النفس الزکیه أکثر من خمسه عشر لیله.
(احتمال دوم) و یحتمل أن یکون المراد بنو مروان، و یکون إشاره إلى انقراض دوله بنی أمیه و بالفرج[مراد از فرج در روایت ] الفرج منهم و من شرهم [۷].منظور از فرج، رهایی از شر بنی امیه می باشد لذا مراد از فرج، ظهور امام زمان نمی باشد.
***
روایت دوم کافی در مورد سفیانی:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى یَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِیمَا بَیْنَهُمْ فَإِذَا اخْتَلَفُوا طَمِعَ النَّاسُ وَ تَفَرَّقَتِ الْکَلِمَهُ وَ خَرَجَ السُّفْیَانِی.[۸]
اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: آنچه را دوست دارید نخواهید دید مگر وقتى که بنو فلان در میان خود اختلاف کنند، و چون اختلاف کنند مردم به طمع می افتند و دو دستگى و تفرقه ایجاد شود و (آن وقت است که) سفیانى خروج کند.
روایت از نظر سند مشکلی ندارد، مرحوم مجلسی هم از روایت تعبیر به حسن یا موثق می کند، ما (آیت الله طبسی) نسبت به متفردات اسحاق بن عمار [روایاتی که تنها خود اسحاق راوی آنها می باشد از قبیل روایت بلوغ دختر در ۱۳ سالگی] در درس خارج فقه، تاملاتی داشته ایم [البته بزرگانی مثل تستری در قاموس به این نکته اشاره کرده اند] ولی این روایت از متفردات اسحاق بن عمار نمی باشد و جزو مسائل غیر فقهی است که روایات متعددی در این زمینه وارد شده است. مشکل در دلالت و فهم روایت است.
مرحوم مازندرانی فقرات روایت را توضیح می دهند، ایشان می فرماید:
وله: (لا ترون ما تحبون) هو ظهور القائم (علیه السلام) ورواج دین الحق (حتى یختلف بنو فلان فیما بینهم)ای یجیء بعضهم عقیب بعض حتى ینتهی دولتهم، أو المراد بالاختلاف ضد الاتفاق فیکون کنایه عن زوال ملکهم ولعل المراد بهم بنو عباس کما فی أحادیث أخر حتى یختلف بنو عباس منها ما سیجیء بعید هذا (فإذا اختلفوا طمع الناس) فی السلطنه والدوله الملکیه وقامت طائفه من کل ناحیه واختلطت الرایات (وتفرقت الکلمه کنایه عن تفرقهم واختلاف أهوائهم والکلمه تطلق على القول والأمر والحکم والعهد والبیعه والحال والشأن (وخرج السفیانی) وهو الدجال وفیه دلاله على أن خروجه بعد ما ذکر وأما أنه قریب منه أو بعید فلا دلاله فیه علیه.[۹]
منظور از«مَا تُحِبُّونَ» ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه و رواج دین حق[اسلام] می باشد. پس معنای روایت این است که شما ظهور امام زمان و گسترش دین اسلام را نخواهید دید مگر بنو فلان در بین خود اختلاف کنند که طبق این روایت، اختلاف و تفرقه بنو فلان از علائم حتمی ظهور امام عجل الله تعالی فرجه می شود.
اما معنای بنو فلان و اختلاف چیست؟ آیا اختلاف به معنای پی در پی آمدن [حاکمان تا زوال حکومتشان] و یا منظور درگیری و تفرقه بین آنها می باشد، مرحوم مازندرانی هردو احتمال را دادهاند:
اما مراد از بنو فلان شاید بنی عباس باشند چون [شاهد براین مطلب] در روایات دیگری آمده که «حتی یختلف بنو عباس» پس به قرینه روایات دیگر، مراد از بنو فلان در این روایت بنی عباس می باشد.
اما معنای «طمعَ الناسُ» طمع مردم در سلطنت و حکومت است و حکومتها تجزیه و خودمختار می شوند و احزاب و گروهها به راه می افتند. معنای «تَفَرَّقَتِ الْکَلِمَهُ» روایت، کنایه از تفرق و تشتت آراء و نظریات می باشد، کلمه گاهی بر قول، امر، حکم، بیعت، عهد، حال و شأن اطلاق می شود.
شاهد بحث ما در کلمه «وَ خَرَجَ السُّفْیَانِی» می باشد. پس تشکیل حکومت حق و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه که مورد علاقه شماست تا زمانی که اختلاف در بنو فلان رخ ندهد و سفیانی خروج نکند، اتفاق نمی افتد. از این روایت استفاده می شود که خروج سفیانی از علائم حتمی است.
مرحوم مازندرانی سفیانی در روایت را دجال می داند.( در نوشتارهای قبلی بحث کردیم که آیا سفیانی و دجال یکی است [دو عنوان برای یک معنون] و یا این که سفیانی و دجال دو عنوان برای دو معنون هستند؟ در سیر بحث به این نتیجه رسیدیم که دجال و سفیانی دو عنوان جداگانه هستند که هر کدام ماموریت خاص خودشان را دارند ضمن این که سفیانی از علائم حتمی ظهور می باشد ولی در مورد دجال این گونه نمی باشد. صراحتی هم در روایات بر حتمی بودن دجال از علائم نیافتیم هرچند بعضی مثل مجلسی اول قائل به خروج دجال قبل از قیام امام عجل الله تعالی فرجه شده اند)
مرحوم مازندرانی بعد از نقل این مطالب می فرمایند که ظهور امام عجل الله تعالی فرجه بعد از انقراض و سقوط حکومت بنی عباس و خروج سفیانی می باشد، ولی بعد از خروج سفیانی چه فاصلهای بین حکومت امام عجل الله تعالی فرجه و خروج او صورت می گیرد؟ [ از زمان انقراض عباسیان تاکنون فاصله زیادی بوده است. پس لازمه انقراض حکومت عباسیان، ظهور سریع امام عجل الله تعالی فرجه نبوده است] از این روایت نمی توان فهمید که بعد از خروج سفیانی، بلافاصله و یا با تاخیر ظهور امام عجل الله تعالی فرجه صورت می گیرد.
بیان مرحوم مجلسی ذیل روایت:
قوله علیه السّلام: حتى یختلف بنو فلان ؛ای بنو العباس و هذا أحد أسباب خروج القائم عجل الله تعالی فرجه و إن تأخر عنه بکثیر، قال الفاضل الأسترآبادی: المراد أن بعد بنی العباس لم یتفق الملوک على خلیفه و هذا معنى تفرق الکلمه، ثم تمضی بعد ذلک مده مدیده إلى خروج السفیانی ثم إلى ظهور المهدی.[۱۰]
مقصود از بنوفلان، بنى عباس است، و این یکی از علامات ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است هرچند تاخر ـ و فاصله ـ حکومت امام زمان از انقراض حکومت عباسیان بسیار است.
فاضل استرآبادی می فرماید:
بعد از حکومت بنی عباس، حکومت واحدی پا نمی گیرد، سپس بعد از آن به مدت طولانی، سفیانی خروج کرده و بعد از خروج سفیانی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه ظهور می کند.
مصب بیانات این بزرگواران تقریباً این است که انقراض حکومت بنی عباس و خروج سفیانی از علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.
منبع: اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی.
[۱] – الغیبه للنعمانی، ص:۳۰۲/ بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص ۲۵۰
[۲] – الغیبه للنعمانی، ص ۳۰۳ ، باب ۱۸/بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص ۲۵۱
[۳] – بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص ۲۵۱
[۴] – اصول کافی ، کلینی ، ج ۱ ، ص ۳۳۷.
[۵] – مرآه العقول، ج۴، ص ۳۷٫
[۶] – معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص: ۳۷۸
[۷] – مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص: ۴۲
[۸] – الکافی، کلینی، ج۸، ص ۲۰۹.
[۹] – شرح أصول الکافی ، مولی محمد صالح المازندرانی ، ج ۱۲ ، ص ۲۷۸
[۱۰] – مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۲۶، ص: ۱۲۸.
پاسخ دهید