برخى اهل سنت حدیثى را از پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح مىکنند به عنوان عشره مبشره که وعده بهشت به ده نفر داده شده است. سؤال اینجاست که آیا چنین چیزى واقعیت دارد؟ یعنی این مسأله صحت دارد که پیامبر ص به ده نفر وعده تضمینی بهشت بدهد؟ در این جستار سعی شده است تا به این سؤال پاسخ درخوری داده شود.
احمدبن حنبل در مسند و فضائل الصحابه خویش و همچنین نسائی در سنن الکبری، حدیثی را به نقل از عبدالرحمنبن عوف آورده که در آن ده صحابی رسول خدا را بهشتی خوانده است. این ده نفر به شرح ذیل میباشند.
ابوبکر، عمر، علی علیهالسلام، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید و ابوعبیده جراح[۱].
بررسى سند روایت
سند روایت عشره مبشره به دو نفر مىرسد. سعید بن زید و عبدالرحمن بن عوف و از غیر این دو نفر چنین روایتى نقل نشده است و هر دو نفر آنها از کسانى هستند که جزو عشره هستند!! روایت عبدالرحمنبن عوف تنها از طریق عبدالرحمن بن حمید از پدرش حمید بن عبدالرحمن زهرى نقل شده؛ این سند باطل است به جهت این که حمید بن عبدالرحمن صحابى نبوده و تابعى بوده و عبدالرحمن بن عوف را درک نکرده بود چون او در سال ۱۰۵ ه. ق در سن ۷۳ سالگى فوت کرده بنابراین وى متولد سال ۳۲ ه. ق است که سال وفات عبدالرحمنبن عوف و یا یک سال پس از آن است؛ به همین جهت ابن حجر روایت حمید را از عمر و عثمان منقطع مىداند.
روایت سعید بن زید، در کوفه و معاصر با معاویه اظهار شده است، سؤال جدى در اینجا این است که اگر این صحابى روایت را از پیامبر شنیده، چرا نقل آن را تا زمان معاویه به تأخیر انداخته است؟! در حالىکه در زمانهاى قبل؛ یعنى زمان خلیفه اول و دوم نیاز بیشترى به این حدیث بود.
از سوى دیگر این روایت را چرا خلیفه اول و دوم در اثبات حقانیت و خلافتشان براى دیگران نقل نکردهاند؟! و از سوى دیگر در این روایات نامى از هیچ یک از صحابه والا مقام مانند: سلمان، ابىذر، عمّار و مقداد نیامده، در حالى که در کتابهاى اهلسنت راجع به اهل بهشت بودن این بزرگواران روایات متعددى نقل شده است.
بررسى متن روایت
در متن این روایات ابهامات و تأملات فراوانى وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مىشود: ۱٫ چگونه ممکن است همه این افراد در بهشت باشند، با وجود اختلاف و مخالفتهاى آشکارى که میان آن ده نفر در تاریخ ثبت شده است؟! به گونهاى که طلحه و زبیر به جنگ امام على علیهالسلام اقدام مىکنند. ۲٫ بسیارى از شخصیتهاى مهاجرین و انصار بر علیه عثمان خروج کردند و برخى قصد جان وى را کردند و برخى به قتل او راضى بودند و پس از قتلش تا سه روز به جسدش، بىاحترامى میکردند و او را دفن نکردند. چگونه مىشود براى کسى که از سوى پیامبر بشارت بهشت داده شده ، بزرگانى از صحابه چنین رفتارى کنند؟! چگونه عبدالرحمنبن عوف که این روایت به وى نسبت داده شده در روز شورا بر على علیهالسلام شمشیر مىکشد و مىگوید بیعت کن و الا تو را مىکشیم؟!
و آیا همین عبدالرحمنبن عوف نیست که پس از شورش مسلمین بر علیه عثمان، به على علیهالسلام مىگوید: اگر مایلى شمشیرت را بردار؛ من نیز شمشیرم را برمیدارم تا به سراغ عثمان برویم. او قسم خورد که تا زنده است با عثمان سخن نگوید او همچنین از بیعتش با عثمان به خدا پناه برد و وصیت کرد که عثمان بر جنازهاش نماز نخواند. بنابرین عثمان او را به نفاق متهم کرد و او را منافق خواند؟ آیا این مسائل با صحت این روایت سازگار است؟!
و آیا ابوبکر و عمر که به بهشت به آنان بشارت داده شده بود، همان کسانى نبودند که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از دنیا رفت در حالى که از آنان ناراحت بود؟ چنانچه بخاری در کتاب صحیح خویش آورده است که فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و ار او کنارهگیری کرد تا از دنیا رفت و حتی اجازه نیز نداد که ابوبکر در برابر جنازهاش حضور یابد[۲]. این در حالى است که از مقامات خلیفه خواندن نماز بر میت بوده است و عدم اجازه حضرت زهرا علیهاالسلام اعلام مخالفت صریح و عدم رضایت ایشان تا آخر عمرشان مىباشد.
اگر همه صحابه عدالت داشتند، چرا در صحیح مسلم نقل مىکند: مسلم از رسول خدا ص خبر میدهد که در میان صحابه دوازده منافق وجود دارد که هشت نفر از آنان ممکن نیست که وارد بهشت شوند[۳].
چرا یکى از اصحاب، مرتب از حذیفه بن یمان _که به اسامى منافقین آگاه بود_ مکرر مىپرسید: تو را به خدا قسم مىدهم؛ آیا اسم من جزء آن گروه منافقین هست؟ چرا هیچگاه حذیفهبن یمان او را تبرئه نکرد؟! ترس آن صحابى به چه خاطر بود؟!
آیا طلحه و زبیر همان دو نفرى نبودند که در قتل عثمان شرکت داشتند و بر او سخت گرفتند و آنچنان بودند چنانچه امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز به این امر اشاره کرده و فرمودند آن دو مردم را علیه عثمان شوراندند تا خود را به خلافت بنشانند و آنقدر به این کار ادامه دادند تا آنکه خونش را ریختند[۴].
آیا اینها با تصدیق این روایت جمع مىشود؟! منزه است خداوندى که در بهشت خود، ظالم و مظلوم، قاتل و مقتول را گرد هم جمع کند، این چیزى جز دروغ نیست.
[۱] . « حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قثنا قُتَیْبَهُ بْنُ سَعِیدٍ قثنا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّرَاوَرْدِیُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَبُو بَکْرٍ فِی الْجَنَّهِ، وَعُمَرُ فِی الْجَنَّهِ، وَعَلِیٌّ فِی الْجَنَّهِ، وَعُثْمَانُ فِی الْجَنَّهِ، وَطَلْحَهُ فِی الْجَنَّهِ، وَالزُّبَیْرُ فِی الْجَنَّهِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِی الْجَنَّهِ، وَسَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فِی الْجَنَّهِ، وَسَعِیدُ بْنُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ فِی الْجَنَّهِ، وَأَبُو عُبَیْدَهَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِی الْجَنَّهِ » : ( ر.ک: فضائل الصحابه، مؤسسه الرساله (۱۴۰۳ ه.ق)، ج۱، ص ۲۲۹ ؛ سنن الکبری، مؤسسه الرساله (۱۴۲۱ ه.ق)، ج۷، ص۳۲۷ )
[۲] . «فَوَجَدَت فَاطمَه عَلَى أبى بَکر فَهَجَرَته فَلَم تکَلّمه حَتّى توفیَّت فَلَمَّا توفیَّت دَفَنَهَا زَوجهَا عَلیٌّ لَیلًا وَ لَم یؤذَن بهَا أبابَکر»: ( ر.ک: صحیح بخاری، ج۵، ص۱۲۹)
.[۳]« قالَ رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّ فى أصحَابى إثنَا عَشَرَ منَافقاً ثَمَانیَّهٌ منهم لا یَدخلونَ الجَنَّهَ حَتّى یَلجَ الجَمَل فى سَمّ الخیَاط» ؛ همانا در اصحاب من دوازده منافق وجود دارد که هشت نفر از آنان امکان ورود به بهشت را ندارند مگر اینکه شتر [یا طناب کلفت] از سوراخ سوزن عبور کند.(یعنى محال است)
[۴] . «و هما یریدان الامر لانفسهما و کانا اول من طعن و آخر من امَر، حتى اراقا دمه»: (طلحه و زبیر کمترین کارشان آن بود که بر عثمان یورش برند و او را برنجانند و ناتوانش سازند، پس مردم را علیه او جمع کردند و راه نفسش را تنگ نمودند و آن دو خلافت را براى خود مىخواستند و آن دو نخستین کسانى بودند که بر او (عثمان) عیب گرفتند و آخرین کسانى بودند که امر نمودند تا اینکه خونش را ریختند)؟!
پاسخ دهید