آنچه از آیه تبلیغ فهمیده می شود آن است که رسول خدا، هنگام نزول دستور از ناحیه ذات باری تعالی، از اخلال و خدعه گروهی واهمه داشت. حال آنچه مورد مناقشه است، تعیین مصداق آن گروه است. اینکه اشخاصی، سعی در جلوگیری از نشر مهمترین پیام رسول خدا را داشتند، امر کمی نیست و از یک جبهه متحد علیه اسلام، خبر می دهد. حال شیعه آن گروه را منافقین به ظاهر مسلمان می داند و برا آن شواهد زیادی هم دارد، ولی برخی از مخالفین شیعه، با این تفکر مخالفت می کنند و می گویند: «جبهه مقابل رسول خدا، همان مشرکین اهل کتاب است که از همان ابتدای رسالت سعی در کارشکنی پیامبر داشته اند. و شاهد آن نیز آیات قبل و بعد این آیه است که همگی خطاب به یهودیان نازل شده است». حال در این وجیزه در رد این ادعا، دلایلی را تقدیم می کنیم.
- طرح شبهه:
- عدم ارتباط یهود و نصاری با مضمون این آیه
- اولاً: یهود و نصاری در زمان صدور آیه از ضعف بالایی برخوردار بودند
- ثانیاً: احتمال خطر از ناحیه چشم زخم، در ابتدای کار یهود بیشتر بود
- ثالثاً: عدم ابلاغ تکلیف طاقت فرسا به یهود در این آیه
- رابعاً: خطرات بیشتر، صدر اسلام بود
- خامساً: منظور از خطر، اضمحلال دین بود
- خوف پیامبر صلیاللهعلیهوآله از برخی منافقان به ظاهر مسلمان بود
- نتیجه:
طرح شبهه:
معناى آیه صرف نظر از سیاقى که آیات قبل و بعدش دارند، روشن و ظاهر است؛ زیرا در آیه، دو نکته به طور روشن بیان شده است:
- دستوری که خداى تعالى به رسول الله صلیاللهعلیهوآله داده است و تأکید آن، به نحوی است که پشت سرش فشار و تهدید می باشد و حاوی پیغام تازه ای به بشریت می باشد.
- وعدهاى که خداى تعالى به رسول خود داده که او را از خطرات محتمل این ابلاغ نگهدارى کند. لیکن کمى دقت در موقعیتى که آیه دارد آدمى را به شگفت وامىدارد؛ زیرا آیات قبل و بعد آن، همه متعرضحال اهل کتاب و توبیخ ایشانند به اینکه آنان به انحاء مختلف از دستورات الهى تعدى کردهاند و محرمات الهى را مرتکب شدهاند و این مضمون با مضمون آیه مورد بحث، هیچ ارتباط ندارد. چه آنکه در آیات قبل و بعد، خداوند، متعال اهل کتاب را از عدم برپایی تورات و انجیل واقعی و روی آوردنشان به کتاب تحریف شده حرف می زند و آنها را مذمت می کند[۱].
بنابرین چه آیه قبلى و چه آیه بعدی، روى سخن در آن با اهل کتاب است.
بعلاوه، دقت درجملات خود آیه مورد بحث، تعجب آدمى را در اینکه چطور هیچ ربطى بین این آیه و آیات قبل و بعدش نیست زیادتر مىکند. و اگر آیه مورد بحث، به همین ترتیبى که فعلا با سایر آیات قبل و بعد خود دارد، نازل شده باشد و همه داراى یک سیاق بوده باشند، در اینصورت از مجموع آنها این مطلب بدست مىآید که این دستور مؤکد به رسول الله صلیاللهعلیهوآله براى تبلیغ پیغامىاست که خدا در خصوص اهل کتاب نازل فرموده است!
عدم ارتباط یهود و نصاری با مضمون این آیه
اگر بخواهیم این آیات را از جهت وحدت سیاق ملاحظه کنیم، به طور متعین، مراد از آن پیام، همان ما انزل اللهی خواهد بود که در آیه بعد از آن سخن به میان آورده است؛ لیکن سیاق خود آیه، به هیچ وجه با این احتمال سازگار نیست؛ چراکه:
اولاً: یهود و نصاری در زمان صدور آیه از ضعف بالایی برخوردار بودند
وجه ناسازگارى این آیه با سیاق آیات این ست که از جمله «خدا تو را از (کید) مردم در امان می دارد»[۲]، بر مىآید حکمى که این آیه در صدد بیان آنست و رسول الله صلیاللهعلیهوآله را بدان مامور می کند، همان امر مهمى است که در تبلیغ آن بیم خطر است؛ یا بر جان رسول الله و یا بر پیشرفت دین اسلام.
اما اوضاع و احوال یهود و نصاراى آن روز، طورى نبود که از ناحیه آنان خطرى متوجه رسول الله صلیاللهعلیهوآله بشود تا مجوز این باشد که رسول الله صلیاللهعلیهوآله دست از کار تبلیغ خود بکشد و یا براى مدتى آن را به تعویق بیندازد تا جایی که نیاز شود، خدا به رسول خود، وعده حفظ و حراست از خطردشمنش را بدهد.
ثانیاً: احتمال خطر از ناحیه چشم زخم، در ابتدای کار یهود بیشتر بود
حال اگر هم بگوییم که این خطر می توانست چیزی شبیه چشم زخم بوده باشد، باز هم جا داشت که این آیه در اوایل هجرت نازل شود؛ زیرا در اوایل هجرت که رسول الله صلیاللهعلیهوآله در شهر غربت و در بین عده معدودى از مسلمین آنشهر بسر مىبرد، یهودیان او را از چهار طرفش محصور کرده بودند؛ آن هم یهودیانى که با حدت و شدت هر چه بیشتر به مبارزه علیه رسول الله صلیاللهعلیهوآله برخاسته و صحنههاى خونینى نظیر خیبر و امثال آن به راه انداختند.
بنابرین اگر در آیه مورد بحث مراد از «ناس»، یهود بود، جا داشت که این آیه در روزهای نخستین بعثت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نازل می شد.
لیکن نزول این سوره در اواخر عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاد که همه اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشهاى خموده بودند. پس بطور روشن، معلوم شد که آیه مورد بحث، هیچگونه ارتباطى با اهل کتاب ندارد.
ثالثاً: عدم ابلاغ تکلیف طاقت فرسا به یهود در این آیه
علاوه بر همه، در این آیه تکلیفى که از سنگینى، کمرشکن و طاقتفرسا باشد، به اهل کتاب نشده است تا در ابلاغ آن به اهل کتاب، خطرى از ناحیه آنها متوجه رسول الله صلیاللهعلیهوآله بشود.
رابعاً: خطرات بیشتر، صدر اسلام بود
از همه اینها گذشته در سالهاى اول بعثت، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، مامور شد تا تکالیف بس خطرناکى را به بشریت آن روز گوشزد کند. مثلا مامور شد کفار قریش و آن عرب متعصب را به توحید خالص و ترک بتپرستى دعوت کند و مشرکین عرب را که بسیار خشنتر وخونریزتر و خطرناکتر از اهل کتابند به اسلام و توحید بخواند.
اما می بینیم که خداوند تهدید واقع در روز نزول این آیه را در هیچ موعد دیگری نداده است! معلوم مىشود که این پیام، خطرناکترین موضوعی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به تازگى مامور تبلیغ آن شده است.
پس بنابر آنچه گفته شد، یهود در موقع نزول این سوره، قدرت و شدتى چندانی را نداشند؛ یعنی آنها، قدرت و شوکت سابق خود را ازدست داده بودند و آن آتش، رو به خاموشى مىرفت.
غضب و لعنت پروردگار هم شامل حالشان شده بود، تاجایی که خداوند، هر آتش افروز و فتنهانگیزی که به پا مىخیزید را خنثى و خاموشش مىکرد. با این حال، چه معناى صحیحى وجود دارد که بگوییم: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در دین خدا از یهود می ترسد؟!!! و نیز چه دلیلی دارد که خداى تعالى او را در این ترس محق بداند و به وعده حمایت خود، دلگرمش سازد؟!! آن هم با همه مواقف خطرناک و موقعیتهاى وحشتزائى که سابق بر این داشت!!!
بنابراین هیچ شک و تردیدى نیست که این آیه در بین آیات قبل و بعد خود، اجنبى بوده و سیاق آن با سیاق آنها دو تا است؛ یعنی خطرى که رسول الله صلیاللهعلیهوآله از آن نگران بوده، خطر جانى نبوده بلکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از خطر اضمحلال دین بیمناک بوده است.
خامساً: منظور از خطر، اضمحلال دین بود
گفتیم رسول الله صلیاللهعلیهوآله خطرات محتملى در تبلیغ این حکم پیش بینى مىکند. لیکن این خطر، خطر جانى براى شخص آن جناب نیست؛ زیرا آن جناب از اینکه جانشریف خود را در راه رضاى خدا قربان کند دریغ نداشت، آرى شأن ایشان، أجل از آن است که حتى براى کوچکترین اوامر الهى نیز، از خون خود بخل ورزد. ترس او از جان خود، مطلبى است که سیره خود آن جناب و مظاهر زندگى شریفش، آن را تکذیب مىکند.
علاوه بر این، خداى تعالى، خود در کلام شریفش بر طهارت دامن انبیاء، از این گونه ترسها شهادت داده و بیان نموده است که آنها از هیچ کس جز خدا نمی ترسند[۳]. و در باره نظائر این فریضه، به مسلمین امر نموده است که از هیچ کس جز من نترسید و این نترس بودن را جزو علائم ایمان دانسته است[۴]. همچنین خدای متعال عدهاى ازبندگان خود را به این خصلت ستوده که با وجود تهدید دشمن، جز از خدا از احدى باک ندارند[۵].
و این حرف هم از غلطهاى واضح است که کسى (العیاذ بالله) بگوید: «رسول خدا براى اینکه مبادا چشم زخمى به وى برسد، انجام امر خدا را به تعویق بیندازد»! زیرا برگشت این توهم و خیال، به این است که اگر رسول الله، به خاطر چشم زخم، اتیان امر خدای متعال در امروز را به تعویق بیاندازد و این حرف خود غلط فاحشى است؛ زیرا به فرض اینکه رسول الله صلیاللهعلیهوآله هم چشم زخمى مىدید، کار خدا زمین نمىماند. و با اینکه سبب ساز در عالم او است و با اینکه در قرآن کریم از رسول الله صلیاللهعلیهوآله، سلب استقلال در تاثیر را کرده[۶]. حال آیا از پیش بردن کار خود به وسائل مختلف دیگر عاجز است؟!
پس نمىشود خطر محتمل، خطر جانى رسول الله باشد و لیکن ممکن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بین رفتندین دانست. به این بیان، بیم آن مىرفت، اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع انجام دهد او را متهم سازند تا جایی که جنجال راه بیندازد.
در نتیجه دین خدا و دعوت او فاسد و بى نتیجه می شد و این گونه، اجتهادات و مصلحتاندیشىها براى آن جناب جایز بوده است و اسم این مصلحتاندیشى را نباید ترس از جان گذاشت.
خوف پیامبر صلیاللهعلیهوآله از برخی منافقان به ظاهر مسلمان بود
خوف پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آن زمان از مشرکین منطقه نبود؛ بلکه ایشان از برخی منافقان به ظاهر مسلمان نگران بود؛ زیرا آیه مورد بحث در سوره مائده است که اکثر مفسرین آن را آخرین سوره نازل شده برآن حضرت شمرده اند و بدیهی است که پس از فتح مکه و خصوصاً اواخر عمر حضرت، مشرکین کاملاً مغلوب بوده و هیچ خطری از ناحیه آنها شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله را تهدید نمی کرد.
ماجرا بدین نحو بود که در راه بازگشت از مکه جبرئیل بر حضرت نازل میشود که ای رسول، آن پیامی که خداوند برتو نازل کرده را فراگیر کن[۷]! پیامبر که به نفاق عدهای از همراهان خود از طریق وحی الهی آگاه بود، از برخورد آنان بیمناک شد.
در این هنگام جبرئیل امین برای دومین بار نازل شد و پیغام خود را دوباره ذکر کرد؛ اما رحمه للعالمین صلیاللهعلیهوآله هراسناک از دل های مریض و ایمان های سست تازه مسلمانان، راه تازهای میجست که جبرئیل برای سومین بار نازل شد، پیغام را دوباره تکرار کرد و ادامه داد اگر این پیام را فراگیر نکنی، پیغام خدا را نرسانده ای و خداوند تو را از گزند مردم نگاه می دارد[۸].
حال سؤال اینجاست که این چه پیامی است که اگر به مردم ابلاغ نشود، رسالت به انجام نرسیده است؟
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که هم دارای مقام نبوت و هم دارای مقام رسالت میباشد، در این آیه با عبارت «یا ایها الرسول» مورد خطاب قرار گرفتهاند که بیان گر آن است که در اینجا مقام رسالت آن بزرگوار مورد نظر است.
از طرفی «فما بلغت رسالته»، نشانگر آن است که انجام ندادن این عمل و نرساندن این پیام از طرف خداوند، سبب عدم انجام وظیفه رسالت آن حضرت میشود.
همانطور که گفتیم آن حضرت نفاق را در چهره بعضی از اصحابشان دیده بود. علی الخصوص، آنهایی که در صلح حدیبیه در نبوت رسول خدا شک کرده و گفته بودند: قسم به خدا ! از زمانی که اسلام آورده ام، مثل امروز ( در نبوت رسول خدا ) شک نکرده ام[۹]!
کسانی که در همان سال آخر، بر سر قضیه متعه حج، از دستورات حضرت سر پیچی کرده و با سخنان زشتش دل مبارک ایشان را آزرد.
چنانچه بخاری نقل می کند: رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبدیل کنند، سپس طواف کرده، تقصیر انجام دهند و از احرام خارج شوند؛ مگر کسی که قربانی به همراه خود دارد، صحابه گفتند : ما به سوی منی رهسپار شویم؛ در حالی که از آلت ما منی میچکد[۱۰]!
چه بعدی داشت که از این دستور مهم الهی هم سرپیچی کنند؛ همانطوری که بعد از جریان انتخاب علی علیه السلام، شاهد به جا بودن این نگرانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودیم.
حال آیا پیامبرصلیاللهعلیهوآله حق نداشت ازاین منافقین به ظاهر مسلمان بترسد؟
شواهد خطر منافقین در اعلام پیام غدیر
الف) حرث بن نعمان فهری
سرپیچی از قبول ولایت علی علیهالسلام، توسط حرث بن نعمان فهری، شاهد به جا بودن نگرانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. چناچه وقتی خبر این جریان به گوش مردم رسید، شخصی به نام حرث بن نعمان فهری پیش رسول گرامی اسلام آمد و خطاب به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گفت: «اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتیم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا به اراده شخصى شما پیدا شده است»؟ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز پاسخ داد: «سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست».
حارث هم که تاب ولایت امیر مؤمنان را نداشت، خود تقاضاى عذاب کرد. او آنقدر مغرور بود که مى پنداشت، قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد. وقتى رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به او فرمود اعلام ولایت امیرالمؤ منین علیهالسلام و فرمان بیعت عمومى به دستور خدا انجام گرفته و من وظیفه اى جز ابلاغ و اجراى آن را ندارم، نعمان خشمناک شده سر به آسمان بلند کرد و گفت : «خدایا اگر آنچه را که محمد درباره على مى گوید از طرف تو است، و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب کند». هنوز سخنان حارث بن نعمان به پایان نرسیده بود که از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند. و آیات اول و دوم سوره معراج نازل شد[۱۱]. آیا این جریان نشانگر به جا بودن این نگرانی پیامبر وبغض وعداوت عده ای ازعلی علیهالسلام نیست؟
ب) آگاهی فاطمه زهرا علیهاالسلام از پیمان شکنی و دوروئی مخالفان غدیر
فاطمه زهراعلیها السلام در همان لحظه های آغازین اعلام ولایت امیرالمؤمنین در غدیر خم، و تحقق بیعت عمومی برای ولایت، از پیمان شکنی و دوروئی مخالفان غدیر، آگاهی داشت. آنگاه که حارث بن نعمان مخالفت کرد و به درک واصل شد، حضرت زهرا علیها السلام، به امام علی علیه السلام نگاهی معناداری نمود و گفت: ای ابوالحسن! آیا گمان می کنی [در مخالفت با غدیر] این مرد تنهاست؟ سوگند به خدا او پیشگام قومی است که هنوز نقاب چهره هاشان فرو نیفتاده است و آنگاه که فرصت به دست آورند مخالفت خود را آشکار خواهند ساخت»[۱۲].
آری او تنها نبود و این نگرانی پیامبر در مراحل بعدی در قالب آنچه رخ داد خود را نشان داد دستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای خروج از مدینه چرا؟
ج) سپاه اسامه
پیامبر گرامی اسلام در واپسین روزهای عمر شریفشان برای جلوگیری از این فاجعه دستور فرمودند اکثر اصحاب مدینه را خالی کنند و با لشکر اسامه خارج شوند. اما عده ای از اصحاب، از این دستور سرپیچی کردند تا جایی که مورد لعنت آن حضرت واقع شدند[۱۳].
از جمله کسانی که به همراه اسامه اعزام شدند گروهی از بزرگان مهاجر و انصار از جمله ابوبکر و عمر و ابوعبیده بودند…[۱۴].
چنانچه شهرستانی نیز بر این مطلب صحه می گذارد و دستور پیامبر به ابوبکر و استنکاف او را اشاره می کند[۱۵].
با این حساب جناب ابوبکر باید در سپاه اسامه میبودند نه در مدینه تا با مردم نماز بخوانند!!!
د) ماجرای قلم و کاغذ
و اما بارزترین نمونه از اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، قضیه وصیت آن حضرت است که به بعضی از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز گمراه نشوند؛ اما صحابه بدون این که حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند، با یکدیگر به نزاع پرداختند، تا جایی که خلیفه دوم آن حضرت را متهم به هذیان گویی کرد[۱۶]!
نتیجه:
نتیجه اینکه وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم آن حضرت و با یکدیگر به نزاع می پردازند، چه استبعادی دارد که بعد از آن حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی نشوند؟
آری هراس و نگرانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ازمشرکین نبود؛ بلکه از منافقین به ظاهر مسلمان بود.
چنانچه غزالی، عالم مشهور اهل سنت در این باره میگوید: «از خطبههای رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به علی علیه السلام، این گونه تبریک گفت : «افتخار، افتخار ای ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی». این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی علیه السلام و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد. پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند» [۱۷].
[۱] «و لو انهم اقاموا التوریه و الانجیل و ما انزل الیهم منربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم» مائده ۶۶ و نیز آیه ۶۸ این سوره : «قل یا اهل الکتاب لستم على شىء حتى تقیموا التوریه والانجیل و ما انزل الیکم»
.[۳] «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفى بالله حسیب» احزاب آیه .۳۹
[۴] «فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین» ؛ (از آنان نترسید، بلکه از من بترسید اگر مردمى با ایمان هستید). سوره آل عمران آیه ۱۷۵
[۵] . «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهمفزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل» آلعمران آیه ۱۷۳
[۶] . «لیس لک من الامرشىء»
[۷] . «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»
[۸] . «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»
.[۹] «والله ما شککت منذ أسلمت إلا یومئذ» تاریخ الإسلام، الذهبی، ج ۲، ص ۳۷۱ – ۳۷۲ و صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج ۱۱، ص ۲۲۴ و و الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج ۶، ص ۷۷ و تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۵۷، ص ۲۲۹
.[۱۰] « فَأَمَرَ النبی صلى الله علیه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَهً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا إلا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَکَرُ أَحَدِنَا یَقْطُرُ….» الجامع الصحیح المختصر، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: ۲۵۶هـ) ج ۲ ، ص۵۹۴، ح۱۵۶۸،کتاب الحج، باب ۸۱، تَقْضِی الْحَائِضُ الْمَنَاسِکَ کُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ، ناشر : دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷، الطبعه : الثالثه، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا
[۱۱] تفسیر القرطبی: ۱۸/ ۲۷۹ مورد الآیه.وشواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۲، ص: ۳۸۱
[۱۲] حلبی، سیره حلبی، ج ۳، ص ۳۰۸ و ۳۰۹ و ر.ک: نزهه المجالس، ج ۲، ص ۲۰۱
.[۱۳] «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه» الملل والنحل، شهرستانی (۵۴۸ هـ )، ج۱، ص۲۳- المواقف، عضد الدین عبدالرحمن بن أحمد إیجی (۷۵۶ هـ )، ج۳، ص ۶۵۰
[۱۴] . « وکان ممن انتدب مع أسامه کبار المهاجرین والأنصار منهم أبو بکر وعمر وأبو عبیده…» فتح الباری، ابن حجر (۸۵۲ هـ )، ج ۸، ص ۱۱۵
.[۱۵] «فالنبی صلى الله علیه واله وسلم أمر بخروج أبی بکر مع أسامه…» (نبی خدا صلی الله علیه و اله و سلم امر کرد به خروج ابابکر با سپاه اسامه…)شرح المواقف ۸|۳۷۶ الملل والنحل ۱|۲۹ لأبی الفتح الشهرستانی، المتوفى سنه ۴۵۸ هـ توجد ترجمته(شهرستانی) والثناء علیه فی وفیات الأعیان ۱|۶۱۰، تذکره الحفاظ ۴|۱۰۴ طبقات الشافعیه للسبکی ۴|۸۷، شذرات الذهب ۴|۱۴۹، مرآه الجنان ۳|۲۸۹ وغیرها
[۱۶] الجامع الصحیح المختصر، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای۲۵۶ هـ)، ج ۳، ص۱۱۱۱، ح ۲۸۸۸، کتاب الجهاد والسیر ب ۱۷۶، باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّهِ وَمُعَامَلَتِهِمْ، ناشر : دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷، الطبعه : الثالثه، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا
.[۱۷] «من خطبته فی یوم غدیرحم باتفاق الجمیع وهو یقول: ” من کنت مولاه فعلی مولاه ” فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسه وحمل عمود الخلافه وعقود النبوه وخفقان الهوى فی قعقعه الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا» سر العالمین وکشف ما فی الدارین، ابوحامد غزالی، ج۱، ص۴، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه
پاسخ دهید