ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغهاش روایتی را آورده است که در آن وجود مقدس امیرالمؤمنین در برابر حمایتهای مغرضانه ابوسفیان موضع گرفته و در مقابل، از ابوبکر تعریف کرده و او را سزاوار خلافت دانسته است. در این گزاره سعی شده است تا شبهه تأیید ابوبکر از طرف امیرالمؤمنین ع پاسخ داده شود.
ابن ابیالحدید روایتی را نقل میکند که در آن ابوسفیان به قصد تهییج، نزد امیرالمؤمنین رفته و او را نسبت به نتیجه سقیفه بر حذر میدارد. و عرضه میکند که چرا به خلافت فردی که از پستترین تیره قریش است، رضایت دادهاید؟ او سپس ادامه میدهد که اگر بخواهد برای امیرالمؤمنین لشکری را به راه میاندازد. سپس ابن ابیالحدید ادامه میدهد که علی ع با رد ابوسفیان بیان میدارد که اگر ما ابوبکر را برای خلافت سزاوار نمییافتیم، او را رهایش نمیساختیم[۱].
حال برای جواب این شبهه باید بگوییم که:
اولاً : این روایت را تنها ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه و جوهری در السقیفه و فدک نقل کردهاند که هر دوی آنها از علمای اهل سنت هستند و در آثارشان تمام تلاش خود را برای اثبات خلاف ابوبکر و عمر به کار برده اند. بنابرین سخن آنان برای ما حجت نیست. و این روایت در هیچ یک از کتابهای شیعیان یافت نشده است؛ پس برای ما ارزشی ندارد .
ثانیاً : خود ابن أبی الحدید و همچنین جوهری برای آن هیچ سندی ذکر نمیکنند تا بررسی شود . پس از نظر علمی ارزشی ندارد .
ثالثاً: حتی اگر فرض کنیم که امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین سخنی را هم گفته باشند، از باب دفع توطئه ابوسفیان بوده است. چراکه او میخواست با نقشهای از پیش طراحی شده، توطئهای بپا کند و ریشۀ اسلام را بخشکاند.
رابعاً: خود آمدن ابوسفیان در نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام، نشان میدهد که حضرت با خلافت ابوبکر موافق نبوده است و ابوبکر را برای خلافت اهل نمیدانسته است. چراکه اگر واقعاً او را اهل میدانست و رابطهاش با خلفا خوب بود، قطعاً ابوسفیان خدمت امیرالمؤمنین نمیآمد و چنین پشنهادی را مطرح نمیکرد.
و نکته مهم تر این که اگر واقعاً ابوبکر را برای خلافت اهل میدانست، چرا در همان زمان نرفت و با ابوبکر بیعت نکرد؟ آیا میشود تصور کرد که امام علی علیهالسلام از بیعت کسی سر پیچی کند که او را اهل میدانسته است؟ مگر امیر المؤمنین این همه روایت را از رسول خدا نشنیده بود که : اگر کسی بمیرد و با امام زمانش بیعت نکند، به مرگ جاهلیت مرده است[۲]؟ کسی که بدون امام بمیرد ، به مرگ جاهلیت مرده است[۳]؟ هر بمیرد و در طاعت امام نباشد با مرگ جاهلیت مرده است[۴]؟ هرکس بمیرد و امام جماعت را نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است[۵]. حاکم نیشابوری این حدیث را نقل میکند و بعد میگوید: این حدیث بنابر شروط شیخین (بخاری و مسلم) صحیح است[۶]. یعنی مو لای درزش نمیرود! حتی ذهبی نیز آن را تأیید کرده است[۷].
قطعاً ممکن نیست امیر المؤمنین که تمام عمرش را با رسول خدا گذرانده است ، این روایات را نشنیده باشد . اگر شنیده بود و ابوبکر را هم اهل برای خلافت میدانسته است؛ پس چرا از بیعت کردن با او سرپیچی کرده است؟چراکه ایشان بنا به قول اهل سنت حد اقل این که در آن شش ماه بیعت نکرده است، از قطعیات تاریخ است. چنانچه این مطلب را بخاری نیز متذکر شده است[۸].
پس معلوم میشود که امیر المؤمنین علیهالسلام قطعاً ابوبکر را اهل برای خلافت نمیدانسته است و این روایات یادگاریهای باقی مانده از دودمان بنی امیه است که تمام تلاش خود را کردند تا حقایق تاریخ وارونه جلوه دهند.
.[۱] « و یقول أیضاً کما جاء فى النهج جاء أبو سفیان إلى على علیهالسلام فقال : ولیتم على هذا الأمر أذل بیت فى قریش ، أما و الله لئن شئت لأملأنها على أبى فصیل خیلاً و رجلاً ، فقال على علیهالسلام : طالما غششت الإسلام و أهله ، فما ضررتهم شیئاً ، لا حاجه لنا إلى خیلک و رجلک ، لولا أنا رأینا أبابکر أهلا لما ترکناه» (باری ابوسفیان نزد علی علیهالسلام میرود و میگوید: این امر را سپردید به پستترین طائفه از قریش! به خدا اگر اراده کنی مدینه را از سپاه پر میکنم. سپس امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند که تو از قدیم به دنبال فریب و ضربه به اسلام بودهای! ولی تاکنون هیچ کاری را نتوانستهای انجام بدهی. ما نیازی به سواره نظام و پیاده نظامت نداریم. اگر ما ابوبکر را برای خلافت سزاوار نمییافتیم او را رهایش نمیکردیم) ر.ک: شرح النهج لابن أبى الحدید ۱/۱۳۰
.[۲] « مَنْ مات ولیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیه» صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج۳ – ص۱۴۷۸و السنن الکبرى – البیهقی – ج۸ – ص۱۵۶ و مجمع الزوائد – ج۵ - ص۲۱۸ و مشکاه المصابیح – ج۲ – ص۱۰۸۸و سلسله الأحادیث الصحیحه – ج۲ – ص۷۱۵
[۳] .« مَنْ مات بغیر إمام مات میته جاهلیه» مسند احمد – احمد بن حنبل – ج۴ – ص۹۶ و مجمع الزوائد - الهیثمی – ج۵ - ص۲۱۸ و مسند الطیالسی – الطیالسی – ص۲۹۵ و الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان ج۷ – ص۴۹ و حلیه الأولیاء – ج ۳ - ص۲۲
.[۴] « مَنْ مات ولیستْ علیه طاعه مات میته جاهلیه.» مجمع الزوائد- الهیثمی – ج۵ – ص۲۲۴ و کتاب السنه – ج۲ - ص۴۸۹
.[۵] « مَنْ مات ولیس علیه إمام جماعه فإن موتته موته جاهلیه» المستدرک على الصحیحین – ج۱ – ص۱۵۰
.[۶] « هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین» ج۱ – ص۲۰۴
.[۷] « من مات لیس علیه إمام فمیتته جاهلیه.» المعجم الکبیر – الطبرانی – ج ۱۰ - ص۲۹۸و المعجم الأوسط - ج۲ – ص۳۱۷ و ج۴ – ص۲۳۲ و مسند أبی یعلى- ج۶ – ص۲۵۱ و کتاب السنه – ابن أبی عاصم – ج۲ -ص۴۸۹ و مجمع الزوائد – الهیثمی – ج۵ – ص۲۲۴-۲۲۵
.[۸] «وعاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم، سته أشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلا ولم یوءذن بها أبا بکر وصلى علیها وکان لعلى من الناس وجه حیاه فاطمه فلما توفیت استنکر على وجوه الناس فالتمس مصالحه أبى بکر ومبایعته ولم یکن یبایع تلک الأشهر» صحیح البخاری- ج ۵- ص ۸۲
پاسخ دهید