شاید برخی بر زبان آورند که اگر دلالت حدیث غدیر بر امامت علی علیه السّلام را بپذیریم، این نکته را نخواهیم پذیرفت که دلالت حدیث غدیر بر خلافت و امامت بلافصل وی، دلالت کند و خلافت سه نفر نخست: ابوبکر، عمر و عثمان را نفی نماید. در این نوشتار با استدلال هایی به رد این نظر می پردازیم.
یک سوال: شاید برخی بر زبان آورند که اگر دلالت حدیث غدیر بر امامت علی علیه السّلام را بپذیریم، این نکته را نخواهیم پذیرفت که دلالت حدیث غدیر برخلافت و امامت بلافصل وی، دلالت کند و خلافت سه نفر نخست: ابوبکر، عمر و عثمان را نفی نماید.
این سخن مردود است، زیرا:
۱٫ چگونه ممکن است رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مقام نصب امام پس از خود که به سبب نزدیک شدن اجل خویش، انجام میداد، سه جانشن نخست خود را رها کند و بر خلافت چهارمی تأکید ورزد؛ آن هم خلیفهای که بیست و پنج سال پس از او به خلافت خواهد رسید؟! اگر چنین نصبی جایز باشد، همه ولیعهدیها، موضوع بحث خواهد بود؛ زیرا هیچ پادشاهی نمیگوید: این ولیعهد بلافصل من است.
- حتّی اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرمود: « مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ بَعدی: هرکس من مولای اویم، پس از من علی مولای او است»؛ میگفتند: هیچ منافاتی بین بعد بودن و فاصله افتادن به وسیله دیگری وجود ندارد؛ چنانکه قوشجی در این سخن انجام داده است که میگوید: «أَنْتَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی» حتّی اگر میفرمود: «فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ بِلافَصل»، میگفتند: احتمال دارد معنای سخن حضرت این باشد: بلافصل غیر از سه خلیفه نخست!![۱]
- حدیث غدیر دلالت دارد بر جعل ولایت علی علیه السّلام در عمل، آن هم از زمان صدور همین سخن، نه اینکه ولایت علی علیه السّلام را برای پس از وفات خود قرار میدهد!
- پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای خلفای نخست، هیچ ولایتی قرار نداد، بلکه آنان خود امامت و خلافت را برای خویش خواستند و در تصرف گرفتند. بنابراین ولایت علی علیه السّلام که به موجب حدیث غدیر وضع شد، بدون مزاحم باقی میماند.
ولایت علی علیه السلام روح دین است
برخی مردم به زحمت گمان میبرند که امامت در چارچوب تکمیل برنامه عملی دین قرار میگیرد و چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم موفق نشد آن را کامل کند، نیازمند فردی بود که پس از او برنامه عملی دین را به کمال رساند. بر این اساس در میان مسلمانان به جستوجوی شخصیّتی برآمد که بتواند جای خالی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را برای تکمیل آیین، پرکند. آن فرد، کسی جز امام علی علیه السّلام نبود.
در پاسخ میگوییم: در این تردید نداریم که ولایت علی بن ابیطالب علیه السّلام که خداوند سبحان به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمان داد آن را روز غدیر و ایام و جاهای دیگر به مسلمانان ابلاغ کند، جزئی از دین حنیف اسلام است.
آیات قرآن که به مناسبت غدیر خم فرود آمد، بر همین معنا دلالت دارد، بنگرید:
۱٫ سخن خداوند متعال، به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ».[۲]
از این آیه استفاده میشود:
الف) عدم تبلیغ ولایت امیر المؤمنین علی علیه السّلام ، برابر است با عدم تبلیغ همه دین. اگر حاجت به امام علی علیه السّلام صرفاً نیاز به دستیار برای تکمیل برنامه عملی دین بود، این کار از طریق استعانت از علی علیه السّلام و مقدمهچینی برای روی کار آمدن حضرت، انجام شد و هیچ نیازی، نه به نص الهی بود و نه ثبت آن در آیات قرآن و نه تبلیغ فرمانی که خداوند بر حضرت نازل کرده بود و نه ترک این تبلیغ به منزله ترک تبلیغ همه دین!
زیرا سخن در این آیه، فقط از ارزش و قیمت تبلیغ است، نه از استعانت از علی علیه السّلام برای تکمیل برنامه عملی در حرکت دیانت و رسالت در سطح جامعه.
ب) خداوند متعال، دیگران را که به ولایت امام علی علیه السّلام راضی نشوند، از قوم کافران قرار داده است. این افراد به واسطه انکار حقایق دین، کفر میورزند، نه به صرف اعتراض به این موضوع که علی علیه السّلام تکمیل کنندهی برنامه عملی باشد؛ زیرا چنین اعتراضی میتوانست ناشی از حدس یا هوای نفس باشد، نه تکذیب رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و انکار صداقت حضرت در آنچه به مسلمانان ابلاغ میکند.
ج) علیالظاهر بدین سبب، عدم ابلاغ ولایت علی علیه السّلام برابر است با عدم ابلاغ کل رسالت که اعمال بندگان، بدون ولایت علی علیه السّلام پذیرفته نمیشود. اگر بندهای همهی عمر، شبها عبادت کند و روزها روزه بگیرد و به حج خانه خدا رود امّا به ولایت علی علیه السّلام معتقد نباشد، هیچ فایدهای ندارد..؛ همچنین ولایت آن حضرت، شرط کمال توحید است. این نکته در روایتی از امام رضا علیه السّلام از پدرانش از جبرئیل آمده که به حدیث «سلسله الذهب» مشهور است. در این حدیث شریف، جبرئیل از خداوند سبحان آورده است:
«کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».
سپس امام رضا علیه السّلام فرمود:
«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».[۳]
در متن دیگری آمده است:
«وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».
این بدان معنی است که فرقی میان توحید و ولایت امام علی علیه السّلام نباشد، بلکه هر دو، دژ خداوند سبحان است. بنابراین فرموده خداوند متعال: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛[۴] بیان میکند که حقایق، احکام و شرایع اسلام به مانند جسدی است که به کمال، تکوین یافته، همهی ویژگی ها را در خود گرد آورده است و از تمام امکانات و تواناییها برخوردار است، امّا خمود و راکد است و هیچ فایدهای از آن عاید نشود مگر آنکه روح در این بدن بیجان دمیده شود. آنگاه، هم دست به حرکت درمیآید و هم چشم میبیند و هم گوش میشنود و هم عقل به کار میافتد و هم احساسات و عواطف و…
ولایت علی بن ابیطالب علیه السّلام همانند روح است که همه شرایع، احکام، حقایق و قضایای دین را به کار میاندازد تا اهداف مورد نظر در اتصال به خداوند قادر متعال و هدایت به مبدأ یض و کمال محقق شود و چنانکه باید و شاید در این حوزه تأثیرگذار باشند.
حال اگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این ولایت را ابلاغ نکند چنان است که هیچ چیزی از رسالت خداوند سبحان ابلاغ نکرده است…؛ زیرا همه احکام، شرایع و حقایقی که ابلاغ نموده، هم ناقص است و هم بیفایده و بیثمر. چون نه روح، حرکت و حیات در آن جریان دارد و نه ثمر دهد و نه به نتیجهای منجر شود!
- آیهی دوم، این سخن خداوند متعال است که فرمود:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».[۵]
با ملاحظه نزول این آیه کریمه به مناسبت غدیر خم در تبلیغ ولایت امام علی بن ابیطالب علیه السّلام میرساند:
الف) ولایت علی علیه السّلام ، جزئی از دین است و دین خدا جز به این ولایت کامل نمیشود.
ب) اسلام با همه حقایق، احکام و عقاید خویش، بدون این ولایت نمیتواند دین مورد رضایت و پسند خداوند سبحان باشد. اگر نیاز به وجود امام علی علیه السّلام صرفاً برای یاری در تکمیل برنامه عملی در حرکت رسالت در جامعه و سطح واقعیّت بود، معنا نداشت که رضایت خداوند سبحان و متعال از دینش را به این ولایت پیوند زند. دین اگر کامل شود، مورد رضایت خداوند خواهد بود، خواه مردم به آن عمل کنند یا عصیان ورزند و از فرمان پروردگار سرکشی نمایند.
علاوه بر این، هر کسی میداند که امام علی علیه السّلام از جایگاهی که خداوند متعال برای آن حضرت قرار داد، دور شد و کسانی دیگر بر این مسند الهی نشستند…
این پرسش به ذهن می آید: آیا این رضایت خداوند از دین اسلام باقی ماند یا به سبب این کنار یعنی نهادن علی علیه السّلام از منصب امامت و خلافت، از بین رفت و نابود شد؟!
ما تردید نداریم که رضایت خداوند متعال از اسلام به عنوان دین همچنان باقی است و هرگز از بین نخواهد رفت. این بدان معناست که همین ابلاغ ولایت است که دین به وسیلهی آن، کامل میشود و طاعت و معصیت مردم هیچ تأثیری در آن ندارد…
ج) رضایت خداوند متعال از اسلام به عنوان دین، به مجرد همان ابلاغ ولایت در غدیر خم حاصل شد و آیه دال بر این رضایت، بلافاصله پس از انجام آن ابلاغ، فرود آمد. در حالیکه هنوز برنامه عملی دین کامل نشده بود. یعنی آنچه با ابلاغ ولایت علی علیه السّلام حاصل آمد، فقط اکمال دین بود و بس. این نکته روشن است و بر کسی پوشیده نماند.
بدین ترتیب واضح است که آنچه برخی گفتهاند که آیه، پیش از آن نازل شد که علی علیه السّلام در غدیرخم به ولایت و امامت نصب شود و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسالت خود را به مردم ابلاغ کرده بود،[۶] آشکارا با دو آیه پیش گفته، منافات دارد و دستکم با صریح آیه دوم در تنافی است.
علاوه بر این، مقتضای سخن وی آن است که امام علی علیه السّلام انسانی نبود که خداوند سبحان او را پیش از آفرینش خلق برگزیند؛ زیرا مقتضای کلام وی آن باشد که این امر منحصر به امام علی علیه السّلام نباشد، بلکه هر انسانی جز علی علیه السّلام را که امکان یاری رساندن برای تکمیل برنامه عملی اسلام فراهم باشد، توان از او کمک گرفت و چه بسا دو یا چند نفر ـ اگر با هم متحد شوند ـ بتوانند جای امام علی علیه السّلام را در اینباره بگیرند و همان نقش را ایفا کنند که میبایست علی علیه السّلام به تنهایی انجام دهد… این سخن وی به نکته مذکور اشاره دارد که میگویند:
از اینرو باید در میان مسلمانان در جستوجوی فردی بود که بتواند جای خالی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را پس از او پر کند!.[۷]
این سخن با عقیده مکتب شیعه مخالف است که به وسیله ادله قاطع و براهیم ساطع از قرآن کریم و سنّت شریف، به اثبات رسیده است.
باید به این پرسش هم پاسخ دهیم که چه فرقی میان دین و برنامه عملی اسلام وجود دارد؟!
در پاسخ می گوییم:
از واضحات و بدیهات امور است و بلکه در سر لوحه آن قرار دارد که دین، مجموعهای از احکام، شرایع و حقایق ایمانی ثابت است که از مردم خواسته میشود ایمان آورند و تا روز قیامت به آن عمل کنند… در حالیکه برنامه عملی، آن است که از طریق آن شرایط وفضای مناسب فراهم میشود تا مردم به ایمان و پذیرش آن حقایق روی آورند و به شرایع و احکام دین التزام عملی نشان دهند.. این امر نه به جعل محتاج است و نه به تشریع، بلکه نتیجه جد بشری است، چه در زمینه برنامهریزی یا در مجال اجرا. دخالت خداوند ـ اگر باشدـ در این صورت، به عنوان معنویت و هدایت است، نه بر سبیل جعل و تشریع… این موضوع به دین ارتباطی ندارد. در دین چارهای جز رجوع به خداوند سبحان و تسلیم در مقابل فرمان حق متعال وجود ندارد.
به هرحال، اگر قضیه اکمال، برنامه عملی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مورد تعمیق اسلام نزد مردمانی بود که عهد آنان به جاهلیت تازه بود و هنوز از آن دوره فاصله نگرفته بودند، مردمان را در نسلهای بعدی، هیچ نیازی به ولایت امام علی بن ابیطالب علیه السّلام نبود، نه از حیث اعتقاد و نه در دایره عمل و تمرین و اجرا، بلکه قضیه ولایت او به همان نسل محدود بود و بس!.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[۱]ـ ر.ک: دلائل الصدق، ۲/۶۲ـ ۶۳٫
[۲]ـ مائده: ۶۷٫
[۳]ـ الصواعق المحرقه، ۱۲۲؛ حلیه الاولیاء، ۳/۱۹۲؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۱۳۵؛ امالی، صدوق، ۲۰۸؛ ینابیع الموده، ۳۶۴؛ الاعمال، معانی الاخبار، التوحید، الفصول المهمه، ۲۴۰؛ نور الابصار، ۱۴۱؛ مسند امام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۴۳ـ ۴۴؛ کشف الغمّه، ۳/۹۸؛ بحار الانوار، ۳/۷؛ ۴۹/۱۲ـ ۱۲۷؛ التوحید، ۲۵؛ ثواب الاعمال، ۷؛ معانی الاخبار، ۳۷۱؛ روضه الواعظین، ۴۲؛ مناقب ال ابیطالب، ۲/۲۹۶؛ عوالی اللآلی، ۴/۹۴؛ نور البراهین، ۱/۷۶؛ مستدرک سفینه البحار، ۲/۲۳۵؛ ینابیع الموده، ۳/۱۲۳٫
[۴]ـ مائده: ۶۷٫
[۵]ـ مائده: ۳٫
[۶]ـ نظره السلامیه حول الغدیر، ۱۶ـ ۱۸٫
[۷]ـ همان، ۱۹٫
پاسخ دهید