اعجاز تحت تصرف خداوند است

اعتقاد به معجزه و قدرت غیبى اگر با این اعتقاد همراه باشد که تمام این امور به خداوند متعال مستند است، شرک نخواهد بود؛ زیرا در این صورت قائلیم که سررشته همه امور در دست خداوند است و این کارها نیز به اذن الهی صورت می پذیرد. بنابرین اگر بگوییم معجزه کننده، با استقلال خویش معجزه کرده است، در واقع به شرک در امور الهی معتقد شده ایم؛ اما اگر بگوییم: معجزه کننده تمام این امور را تحت اشراف خداوند انجام داده و به اذن الهی چنین اموری صورت گرفته، اعتقاد به اعجاز به هیچ وجه شرک نخواهد بود. کما اینکه قرآن کریم، تحقق این امور از سوی برخی از اولیای خود را متذکر شده است.

ذکر اعجاز انبیا از سوی قرآن

قرآن کریم، موارد زیادی را برشمرده است که در آن، انبیای الهی دست به امور خارق العاده زده اند. بالتبع اگر اعتقاد به معجزه، انسان را به کفر رهنمون می کرد، خداوند متعال نیز، این بحث را مطرح نمی نمود. چنانچه بیان می کند حضرت یوسف علیه السلام پیراهن خود را به برادرانش مى‏دهد تا به چشمان پدرش یعقوب انداخته، بینا شود و چنین هم شد.[۱] قرآن در ظاهر بازگشت بینایى به یعقوب را، مستند به پیراهن و اراده یوسف علیه السلام مى‏داند، اگرچه این فعل ناشى از اراده و قدرت و مشیت الهى است.

همچنین خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام دستور مى‏دهد؛ عصایش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد[۲].

خداوند متعال در جایى دیگر این‏گونه کرامت و قدرت مافوق طبیعى را براى یکى از نزدیکان حضرت سلیمان علیه السلام ثابت مى‏نماید. چنانچه وقتی ملکه صبا تخت خویش را درخواست نمود، یکی از نزدیکان ایشان، تخت او را در یک چشم به هم زدنی برایش فراهم آورد[۳]

بنابر آنچه گفته شد؛ اگر کسى به قدرت فوق طبیعى و سلطه غیبى براى کسى معتقد شد، نه به صورت مستقل بلکه به اذن و مشیت الهى، این اعتقاد مطابق آیات قرآن است و هیچ‏گونه شرکى اتفاق نیفتاده است.

اما برخى از بدخواهان و سطحى‏نگران، هنگامى که در برابر ظهور آشکار این‏گونه آیات، پاسخى ندارند اعلام مى‏دارند این‏گونه کرامات و معجزات فقط در زمان حیات اولیاى الهى اتفاق مى‏افتد، غافل از اینکه اولیاى الهى حتى بعد از مرگ و در عالم برزخ همچنان به اذن الهى تأثیرگذارند اگر چه براى بسیارى، این قدرت غیبى ناشناخته باشد و این نشانه درک ضعیف و عدم شعور آنهاست.

به همین جهت در قرآن مى‏خوانیم: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ … وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» ؛ «و کسانى را که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده‏اند؛ ولى شما نمى‏دانید».


[۱] . «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً» ؛ «اکنون پیراهن مرا نزد پدرم یعقوب برده، بر روى او افکنید تا دیدگانش بینا شود». «فَلَمّا أَنْ جآءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً» ؛ «پس از آن که بشارت دهنده آمد و پیراهن او را بر رخسارش افکند، دیده‏اش بینا شد».

[۲]. «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً» ؛ «ما به او دستور دادیم که عصاى خود را بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بیرون آمد.»

[۳] . «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی» ؛ «و آن کس که به اندکى از علم کتاب دانا بود، گفت: من پیش از آن که چشم بر هم زنى تخت را به اینجا مى‏آورم.چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد؛ گفت: این توانایى از فضل خداى من است».