آمد از کوچه های نورانی

او که جسمش به پاکی جان بود

در کفش مشعل هدایت داشت

بر لبش گل سرود قرآن بود

خویش را غرق در خدا می دید

پای تا سر فروغ ایمان بود

صورتش جلوه ی جلال خدا

سیرتش زیب لوح امکان بود

در دلش عشق را رقم می زد

در سرش شوق وصل جانان بود

دیده اش ساحل نجابت و نور

سینه اش موج خیز احسان بود

اشک احساس مهربانی او

صاف تر از زلال باران بود

عطر جان بخش گلشن رویش

زینت آرای باغ رضوان بود

مصطفی خوی و مرتضی خصلت

صالح بی بدیل دوران بود

صابر و صادق و ستوده صفت

روح آیین عهد و پیمان بود

بازتاب صداقت صلحش

رمز افشای کفر پنهان بود

در بلندای روزگار «فراز»

آفتاب بلند عرفان بود

 

شاعر: محمد تقی مردانی(فراز)