معلّم خوب

وقتی به حمید جواب مثبت دادم، یقین داشتم که یقین دارد به اسلام. احساس میکردم یک راهی است، میخواهم بروم؛ احتیاج به یک همراه؛ یک همراه خوب. همراهیای که دو نفر یکدیگر را کامل کنند. دوستانم گاهی شوخی میکردند؛ میگفتند: «فاطمه! به کی شوهر میکنی؟» میگفتم: «به کسی که برایم معلّم خوبی باشد. کسی که […]
زیباترین پاسدار روی زمین

«آن موقعها، شماها یادتان نمیآید، مُد بود هر کس مذهبی است لباسش نامرتب و چروک باشد؛ موهایش یکی به شرق یکی به غرب… یعنی که به ظواهر دنیا بیاعتنا هستند، امّا حمید نه. خیلی خوشلباس بود؛ خیلی تمیز. پوتینهایش واکسزده؛ موها مرتب و شانه کرده؛ قدبلند. به چشمم خوشگلترین پاسدار روی زمین بود. خودم موها […]