رفتارشناسی مردم کوفه در نهضت حسینی

به‌راستی چرا آن‌گونه كه از تاريخ برمی‌آید مردم كوفه على‌رغم دعوت اوليه از سيدالشهدا (ع) از يارى و همراهى حضرت نه‌تنها سر باز زدند بلكه در كنار دشمنان امام (ع) قرار گرفتند؟ در مراحل تاريخى پيش از عاشورا و پس‌ازآن نيز چنين رفتارهايى را از مردم كوفه در تاريخ سراغ داريم. آيا به‌راستی متن مردم كوفه و توده آنان چنان‌که معروف است، همین‌گونه بوده‌اند و آيا به‌راستی در كربلا كسانى كه در مقابل امام حسین (ع) شمشير كشيدند، همه از بدنه و متن اصلى مردم كوفه بودند؟ برخى صاحب‌نظران چنين نگاهى به كوفه ندارند ولی نگاهی كه نوعاً به مردم كوفه مى‌شود همان است که در اذهان عمومى نيز وجود دارد. مقاله‌اى كه پيش روى داريد از همين منظر معروف به مردم كوفه نگريسته است. نويسنده در مقاله خود، در پى يافتن پاسخ مستدل به اين پرسش است كه چه عوامل و زمينه‌هايى در جامعه و آحاد مردم كوفه، سبب جدايى آنان از یاری‌رساندن سيدالشهدا (ع) شده است. وى پيشينه مردم كوفه قبل از حادثه كربلا را بى‌وفايى، جهاد گريزى و تن دادن به ننگى كه با شهادت اميرالمؤمنين (ع) و امام مجتبى (ع) دامن‌گیرشان شده مى‌داند. نويسنده علل و عوامل ريزش كوفيان از گرد امام حسین (ع) را دنياخواهى، وحشت از اختناق امويان، وابستگى مردم به حكومت، تابع احساسات بودن، نظام ناپذيرى كوفيان و ابن‌الوقت بودن آنان مى‌داند و براى نمونه، سه مصداق را نيز بازگو می‌کند.

تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی

تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او نمانده هیچ که دوزند بهر او کفنی به جسم پاک برادر سرود زینب زار مگر توای تن غلتان به خون! حسین منی؟ کدام دست به زیر دل شتر بربست دو […]

فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی‏

فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی‏ ز آنروز تا به دامن محشر گریستی‏ زاشک ستاره، دیده‏ی گردون تهی شدی‏ بروی بقدر زخم تنش،‏گر گریستی‏ ای کاش چون فلک بدی اعضا، تمام چشم‏! تا بهر نور چشم پیمبر گریستی‏ کشتند و از نشان از مسلمانی، ای دریغ‏! آن را که از غمش، دل کافر […]

می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه

می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه می کند انگار خورشيدی ظهور از قتلگاه   برگ ريزان است و پاييزان، درين توفان رنگ کاروانی می کند گويا عبور از قتلگاه   می رود اين کاروان بی آنکه همراهی کند دود اسپند ازخيام، عطر بخور از قتلگاه   بال دربال کبوترها ، کدامين آفتاب؟ می […]

زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون

زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون   بي حد جراحتي، نتوان گفتنش كه چند پامال پيكري، نتوان ديدنش كه چون   خنجر در او نشسته، چو شهپر كه در هما پيكان در او دميده، چو مژگان كه از جفون   گفت: اين به خون طپيده نباشد، […]

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن یک دم نظر بر این بدن پاره پاره کن   زخم تنش اگر چه بُوَد بی حساب لیک با چشم دل، نگاه بر این ماه پاره کن   مادر! بیا و مرهمی آور ز راه مهر درمانِ زخم های فزون از ستاره کن   اطفال بی قرار و […]

ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!

ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم! آیا تویی برادر من؟ نیست باورم   با آنکه در جوار تو یک عمر بوده ام نشناسمت کنون که تو هستی برادرم   پامال جور و دست خوش کینه ام ببین ای کشتی نجات، گذشت آب از سرم   عمرمنی که از کف من رفته ای و من […]

گفتا به ناله کای تن مجروح چاک چاک!

گفتا به ناله کای تن مجروح چاک چاک! آیا تویی حسین؟ «فَیا لَتَنی فِداک»!   آیا تویی برادر زینب؟ که این چنین با پیکرر برهنه، بَرم خفته ای به خاک   شد وقت آن که از غم تو، نالم آن چنان کز سوز آه من! بشود عالمی ، هلاک   من خواهر تو، زینبم، اکنون […]