سوگواری در مدینه 2

 علّامه‌ی مجلسی روایت می‌کند: چون امّ کلثوم به سمت مدینه روی کرد، گریان شد و اشعاری به این مضمون سرود: ای مدینه‌ی جدّمان ما را مپذیر که با حسرت‌ها و اندوه‌ها آمده‌ایم. به رسول خدا (ص) از طرف ما خبر بده که ما دچار فاجعه‌ی شهادت پدرمان شده‌ایم، مردانمان در کربلا بی‌سر بر زمین افتاده‌اند […]

ورود اهل بیت به کربلا 2

علّامه مجلسی گوید: فرستاده‌ی یزید، پا به پای اهل بیت و جلو آن‌ها می‌رفت. هر گاه فرود می‌آمدند، او و همراهانش فاصله می‌گرفتند و مثل نگهبانان در اطراف پراکنده می‌شدند. هر گاه یکی از افراد کاروان می‌خواست وضو بگیرد، فرود می‌آمد، نیازهایشان را برمی‌آورد و ملاطفت می‌کرد تا به مدینه رسیدند. حارث بن کعب: فاطمه‌ […]

خطبه‌ی حضرت زینب علیه السلام در شام

طبرسی گوید: شیخ صدوق از بزرگان بنی هاشم و دیگران روایت می‌کند: چون امام سجّاد (ع) و اهل بیت بر یزید وارد شدند و سر امام حسین (ع) را آورده، جلو یزید در تشتی گذاشتند، با چوبی که در دست داشت، شروع کرد به زدن بر دندان‌های آن حضرت و این اشعار را می‌خواند: (لَعِبَتْ […]

اهل بیت علیه السلام در شام 16

سیّد بن طاووس گوید: آن‌گاه که سر امام حسین (ع) را مقابل او نهادند و زنان را پشت سرش نشاندند تا به سر نگاه نکنند. علیّ بن حسین (ع) دید. وی از آن پسر هرگز کله‌ی گوسفندی نخورد. امّا زینب، چون نگاهش به سر مطهّر افتاد، گریبان چاک زد و با صدایی دلخراش و سوزناک […]

ابن زیاد و سر مطهّر امام حسین علیه السلام 7

 خوارزمی گوید: اسرا را پیش ابن زیاد آوردند. زینب کبری (ع) نگاهی به وی انداخت و کناری نشست. ابن زیاد گفت: کیست آن‌ که نشست؟ پاسخش را نداد. دوباره پرسید. جواب نداد. یکی از حاضران گفت: او زینب دختر علیّ بن ابی‌طالب است. ابن زیاد گفت: خدا را شکر که شما را رسوا ساخت و […]

نفاق و خطرناک تر از نفاق 4

 «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1] رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2] «إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏». تار و مار شدن جریان نفاق توسط حضرت امیر (علیه السّلام) بحث ما حول جریان نفاق و خطرناک‌تر از نفاق است. وارد بحث […]

خطابه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها 2

 خوارزمی گوید: بشیر بن حذیم اسدی گوید:آن روز به زینب دختر علی نگریستم. هرگز زنی با شرم را همچون او سخنور ندیده‌ام. گویا از زبان امیر المؤمنین علی (ع) سخن می‌گفت. به مردم اشاره کرد که: ساکت شوید! نفس‌ها برید و زنگ شترها آرام شد. آن‌گاه گفت: حمد از آن خداست. درود بر پدرم محمّد […]

خطابه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها 1

طبرسی از حذیم بن شریک روایت می‌کند: چون امام سجّاد (ع) را همراه بانوان از کربلا آوردند و بیمار بود، زنان کوفه با گریبان‌های چاک به گریه و شیون پرداختند. مردان هم با آنان می‌گریستند. زین العابدین (ع) با صدایی ضعیف و رنجور گفت: اینان بر ما گریه می‌کنند!؟ پس چه کسی ما را کشته […]

شنیده شدن ندای امام حسین علیه السلام 2

حسین بن احمد بن مغیره با سند خویش نقل می‌کند که: امام سجّاد (ع) به زائده فرمود: ای زائده! شنیده‌ام که گاهی قبر ابا عبدالله الحسین را زیارت می‌کنی. گفتم: همین‌طور است. فرمود: چرا چنین می‌کنی؟ با آن‌که تو نزد خلیفه موقعیت والا داری که کسی را با محبّت ما و اعتراف به فضایل ما […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 4

 ابن شهر آشوب گوید: زینب می‌گفت: وامحمّداه! درود خدای آسمان بر تو! (عبارتی شبیه به حدیث قبلی که ترجمه نشد.)     قال ابن شهر آشوب: وَ كَانَتْ زَيْنَبُ تَقُولُ: وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ، هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، صَرِيعٌ بِكَرْبَلَاءَ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاء، بِأَبِي مَنْ مُعَسْكَرُهُ […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 1

ابن سعد گوید: از اهل بیت امام حسین که با او بودند، تنها پنج نفر جان سالم به در بردند: علیّ بن الحسین (که پدر بقیه‌ی فرزندان امام حسین تا امروز است و بیمار بود و همراه بانوان)، حسن بن حسن بن علی (که نسل او ادامه یافت)، عمر بن حسن بن علی (نسل او […]

فاجعه‌ی بزرگ 3

 طبری گوید: عمر سعد نزدیک حسین (ع) آمد. زینب (ع) به او گفت: ای پسر سعد! آیا ابو عبدالله را می‌کشند و تو به او نگاه می‌کنی؟ گوید: گویا اشک‌های عمر سعد را می‌بینم که بر صورت و محاسنش جاری است. آن‌گاه عمر سعد روی خود را از زینب برگرداند.. زمانی طولانی از روز گذشت […]