وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به نهی از ظلم و ستم

شیخ طوسی در کتاب تهذیب از حسین بن سعید با سلسله اسناد خودش از علی الازرق، نقل کرده است که گفت: شنیدم که امام صادق (ع) می‌فرمود: رسول خدا (ص) به هنگام رحلتش به علی (ع) وصیّت کرد و فرمود: ای علی! مبادا در حضور تو به کشاورزان ظلم و ستم شود! مبادا در قلمرو […]

وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به تصریح بر امامت ائمّه علیهم السلام 2

مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة آورده است: امام صادق (ع)، از پدران بزرگوارش، از امیر المؤمنین (ع) نقل می‌نماید که رسول خدا (ص) در شبی که وفات یافت، به علی (ع) فرمود: ای ابوالحسن! کاغذ و دواتی حاضر کن. پس وصیّت خود را به او املاء کرد تا به این‌جا رسید که فرمود: ای […]

وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به تصریح بر امامت ائمّه علیهم السلام 1

خزّاز قمی گفته است: محمّد بن عبدالله بن مطلب و ابو عبدالله محمّد بن احمد، همگی از لاحق یمانی با سلسله سند خود از سلمان فارسی (رض) نقل کرده‌اند که: رسول خدا (ص) خطابه‌ای برای ما، ایراد و در ضمن آن، فرمود: ای مردم! به زودی رحلت خواهم کرد و به سوی عالم غیب، رهسپار […]

آخرین وصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم 5

  سیّد بن طاووس آورده است: از جمله نمازهای بین نماز مغرب و عشا، نمازی است که آن را ابوالحسن علی بن الحسین در کتاب خود برای ما روایت کرده است. او با سلسله‌ی سند خود از امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش، از جدّش، از پدرش، از امیر مؤمنان (ع) نقل کرده که آن […]

آخرین وصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم 4

صاحب کتاب طبقات با سلسله سند خود را از انس بن مالک نقل کرده که گفت: بیش‌ترین سفارش رسول خدا (ص) هنگام رحلت، این جمله بود :«الصلاة و ما ملکت ایمانکم»؛ نماز و غلامانتان!» این جمله را هم‌چنان ادامه داد تا دیگر زبانش قادر به گفتن نبود؛ امّا هنوز آن را در سینه زمزمه می‌کرد. […]

آخرین وصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم 3

برقی گفته است: ابن محبوب، حدیثی از امام صادق (ع) آورده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا (ص) در آن بیماری که فوت نمود، بی‌هوش شد؛ پس به هوش آمد و فرمود: هر کس نماز را تا آخر وقت به تأخیر اندازد، به شفاعت من نائل نخواهد شد. قال البرقیّ: وَ فِي رِوَايَةِ ابْنِ […]

آخرین وصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم 2

حمیری از احمد بن اسحق، از بکر بن محمّد ازدی روایت کرده که: ابوبصیر از امام صادق (ع) درباره‌ی حورالعین سؤال کرد؛ من نیز نشسته بودم، او به امام صادق (ع) عرض کرد: فدایت شوم! آیا حورالعین از مخلوقات دنیا یا از مخلوقات دنیا یا از مخلوقات بهشت است؟ امام صادق (ع) فرمود: چه کار […]

آخرین وصیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم 1

ابن اثیر گفته است: موسی بن اکتل از عمویش عامر، که در حجّة الوداع با رسول خدا (ص) شرکت داشته، روایت کرده است که: آخرین کلامی که رسول خدا (ص) در بیماری‌اش فرمود نماز و نماز بود. آخر ما أوصی إلیه النّبيّ (ص) قال أبن اثیر: وروی موسی بن أکتل بن عمیر الّنمیريّ، عن عمّه […]

خبر دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نزد اصحاب از شهادت خود

ابن سعد، صاحب کتاب القصص، گفته است: محمّد بن عمر با سلسله سند خود از ابن مسعود برای ما، نقل کرده است که: پیامبر خدا (ص) و حبیب ما، یک ماه قبل از فوتش، خبر رحلتش را به ما داد. پدر و مادر و جانم فدای او باد. وقتی که فراق و جدایی نزدیک شد، […]

رنج‌ها و اندوه‌های حضرت زهرا سلام الله علیها 6

مسلم روایت کرده است که: وقتی آیه‌ی شریفه‌ی (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ…)[1] نازل شد. پیامبر اکرم (ص) علی، فاطمه، حسن، حسین (ع) را پیش خود فرا خواند و فرمود: خدایا! اینانف خاندان من هستند، پس از آن، مدّت شش تا نه ماه هر روز هنگام […]

آغاز ماموریت جناب مسلم و ماجرا های پس از آن(بخش سوم)

پس از شهادت جناب مسلم نوبت به شهادت یکی دیگراز بزرگان کوفه یعنی هانی بن عروه رسید شیعه‌ای مخلص، یاری باوفا و باحمیت و کسی که در رکابش چهارهزار سواره و هشت هزار پیاده حرکت می‌کردند، رادر حضور مردم، مردمی سست عنصر و ترسو و بی‌وفا به شهادت رساندند و یک نفر از آن دوازده‌ هزار نفر پا به رکاب، جلو نیامد و به حمایت از هانی برنخاست و برای نجات او قدمی برنداشت تا برگ دیگری از خیانت، بزدلی و بیچارگی را از خود در تاریخ ثبت کنند، سن شریف آن پیرمرد مجاهد در آن موقع نود و چند سال بوده است. ابن زیاد دو پیک را  با نامه ای همراه سرهای مقدس مسلم و هانی برای یزید به شام فرستاد. یزید دستور داد که سرها را بر دروازه‌ی دمشق آویزان کنند و پس از اطلاع از اتفاقات کوفه نامه‌ای برای عبیدالله فرستاد و از او تقدیر و تشکر کرد و او را ستود .امام حسین (ع) در مسیر کوفه و در منزل ثَعلَبِیَّه، از شهادت مسلم و هانی و این‌که در بازار کوفه جسدشان را روی زمین می‌کشیدند، مطلع شد.

آغاز ماموریت جناب مسلم و ماجرا های پس از آن(بخش دوم)

در واکنش به دستگیری هانی بن عروه حضرت مسلم در صدد برآمد تا قصر عبید الله را محاصره کند ابن زیاد به سران و اشراف کوفه که نزد وی بودند دستور داد بروند و اقوام خود را از اطراف مسلم پراکنده کنند و گرنه گردن همه آنها را خواهد زد آنها هم از روی دیوارهای قصر با مردم سخن گفتند و آنها را از عقوبت دولت ترساندند تا آنکه گروه بسیاری از قوم و قیبله آنان صحنه را خالی گذاشتند و مردمی که خود نامه نوشته بودند در میدان عمل و لحظات سرنوشت ساز در جبهه مخالف قرار گرفتند و اتحاد خود را بر هم زدند  ،خیانت سران قبایل و افراد با نفوذ کوفه وتهدیدهای توخالی مزدوران ابن زیاد اثر خود را گذاشت و سبب پراکندگی مردم از اطراف حضرت مسلم شدآن جناب به خانه ای پناه برد اما عاقبت توسط ماموران ابن زیاد محاصره شدو پس از نبردفراوان در حالی که زخم های فراوان بر تن داشت دستگیر گردید، وی در همان حال از یکی از لشگریان خواست تا پیکی به سوی امام حسین (ع) بفرستد و جریان اسارت خود و قصه بی وفایی و پیمان شکنی کوفیان را برای حضرت باز گوید و او را از آمدن به کوفه منع نماید  .به دستور ابن زیاد حضرت مسلم  را بالای دار الاماره برده و در برابر چشمان مردمی که بیرون قصر جمع شده بودند گردن زدند و بدنش را به پایین قصر انداختند شهادت وی درنهم ذیحجه روز عرفه سال شصت هجری  بود .