یک خاطرهی محرمانه

فرماندهی ستاد قرارگاه قدس و فرماندهی قرارگاه فجر در صدر کارنامهی عملیاتی شهید صدرالله فنی میدرخشید. هنگامی که دوستش با اصرار از او میخواهد که خاطرهای ناب تعریف کند، او هر بار طفره میرود، تا اینکه به او میگوید: خاطرهای برایت تعریف میکنم به شرط اینکه تا زنده هستم برای هیچ کس تعریف نکنی. آن […]
4 تانک سوخته

وقتی همهی ما در زیر باران آتش و ترکش دشمن زمینگیر شده بودیم، این فقط او بود که بیاینکه اندکی سر خود را خم کند، هر بار، راست راست موشکگذاری میکرد و دوباره از سینهی خاکریز بالا میکشید و به سوی تانکی دیگر یورش میبرد. بارها دیدم که در دود و خاک و آتش تانکهایی […]
پوتین ایرانی پای عراقی!

وقتی سوسنگرد آزاد شد اسرای عراقی را سمت اتاق فرماندهی میبردیم. به آنها دستور دادیم تا برای ورود به اتاق فرماندهی کفشهایشان را از پا درآورند. در بین آن همه پوتین، یک جفت پوتین تعجب مرا برانگیخت. روی لبهی داخلی پوتینها نوشته شده بود؛ قربان اکبری. خیلی سریع موضوع را با برادران پاسدار در میان […]
آرزوی جنگیدن در کنار او

وقتی قدرتالله را میدیدیم که آرام و مصمم بر فراز خاکریز قدم برمیدارد، قدرت عجیبی مییافتیم. صلابت و هیبت او به حدی بود که ما خود را در سایهی آرامش او جای میدادیم. او حتی در پایانیترین فصل زندگیاش در عملیات کربلای دو وقتی شجاعانه مأمور شد که بلندترین ارتفاع را به تصرف درآورد، بچّهها […]