خطابه‌ی امّ کلثوم

سیّد بن طاووس گوید: آن روز، امّ کلثوم دختر علی (ع) از پشت پرده خطبه خواند و با صدایی بلند به گریه چنین گفت: ای اهل کوفه بدا به شما! چرا حسین (ع) را تنها گذاشتید و او را کشته، اموالش را به یغما بردید و خاندانش را به اسارت گرفتید؟ بدا بر شما! مرگتان […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 6

 سیّد بن طاووس گوید: سکینه جسد مطهّر امام حسین (ع) را در آغوش گرفت. جمعی از بادیه‌نشینان گرد آمدند و او را از روی بدن پدر کنار کشیدند.      قال السّیّد بن طاووس: ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ (ع) فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.[1] [1]– اللهوف: 180، البحار 45: 59، […]

اسیران اهل بیت علیه السلام 3

سیّد بن طاووس گوید: اسرا آنان را قسم دادند که ایشان را از کنار قتله‌گاه امام حسین ببرند. چون چشم زنان به کشته‌ها افتاد، شیون کردند و به چهره‌ی خود زدند. گوید: هرگز فراموش نمی‌کنیم زینب دختر علی را که بر حسین (ع) می‌گریست و با صدایی غم‌آلود و دل پر اندوه می‌گفت: وا محمّداه! […]

فرستادن سر امام حسین علیه السلام و اصحاب نزد ابن زیاد 2

سیّد بن طاووس گوید: عمر سعد سر امام حسین (ع) را همان روز عاشورا همراه خولی و حمید بن مسلم پیش عبیدالله بن زیاد فرستاد و دستور داد سرهای بقیه‌ی اصحاب و اهل بیت امام را از تن جدا سازند و آن‌ها را همراه شمر و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج فرستاد. آنان […]

اسب تاختن بر بدن مطهّر امام حسین علیه السلام 2

سیّد بن طاووس گوید: عمر سعد در میان یارانش صدا زد: چه کسانی حاضرند اسب بر بدن امام حسین (ع) بتازند؟ ده نفر پذیرفتند: اسحاق بن حوبه (حویه، حیوه)، اخنس بن مرثد، حکیم بن طفیل، عمر بن صبیح، رجاء بن منقذ، سالم بن خیثمه، صالح بن وهب، واحظ بن غانم، هانی بن ثبیت و اسید […]

غارت و آتش زدن خیمه ها 7

سیّد بن طاووس از قول راوی نقل می‌کند: دختری از طرف خیمه‌گاه امام حسین (ع) آمد. مردی به او گفت: دختر! سرورت کشته شد! آن دختر گوید: شیون‌کنان پیش زنان رفتم. آنان هم رو در روی من ایستاده به فغان پرداختند. راوی گوید: آن گروه در غارت خیمه‌های خاندان رسالت به مسابقه پرداختند، حتّی جامه‌ها […]

غارت جامه های امام حسین علیه السلام 6

 سیّد بن طاووس از ابن رباح نقل می‌کند: مرد نابینایی را دیدم که شاهد شهادت حسین (ع) بود. علّت نابینایی‌اش را پرسیدم، گفت: من روز عاشورا شاهد شهادتش بودم ولی نه نیزه‌ای زدم و نه شمشیری و نه تیری افکندم. چون کشته شد، به خانه‌ام برگشتم و نماز عشا را خواندم و خوابیدم. در خواب، […]

برخاستن غبار هنگام شهادتش و ندای آسمانی 2

 سیّد بن طاووس با سند خویش از امام صادق (ع) روایت می‌کند: چون حسین بن علی (ع) با شمشیر کشته شد و خواستند سر از پیکرش جدا کنند، از عرش الهی ندایی رسید: «ای امّت سرگردان و ستمکار پس از پیامبرش! خداوند برای نماز عید قربان و فطر موفّقتان ندارد!» سپس امام صادق (ع) فرمود: […]

فاجعه‌ی بزرگ 1

 سیّد بن طاووس گوید: هلال بن نافع گوید: من با اصحاب عمر سعد ایستاده بودم که فریادگری صدا زد: ای امیر! مژده بده. این شمر است که حسن (ع) را کشت. من از میان دو صف بیرون آمده، کنار حسین (ع) آمدم، در حالی که جان می‌داد. به خدا سوگند هرگز مغلوبِ به خون آغشته‌ای […]

بیرون آمدن زینب علیه السلام از خمیه

 سیّد بن طاووس گوید: راوی گوید: زینب از در خیمه بیرون آمد، در حالی که صدا می‌زد: وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر زمین فرود می‌آمد! کاش کوه‌ها از هم متلاشی می‌شدند. شمر فریاد زد: درباره‌ی این مرد منتظر چه هستید؟ از هر طرف بر امام حسین (ع) حمله‌ور شدند. زرعة بن […]

حمله ی دوم 1

سیّد بن طاووس گوید: بعضی از راویان گفته‌اند: هرگز هیچ مغلوبی را که فرزندان، خاندان و یارانش کشته باشند، قوی دل‌تر از او ندیده‌ام. هر گاه مردان به او حمله‌ور می‌شدند، او با شمشیرش بر آنان حمله می‌کرد و آنان همچون فرار گله‌ی بزها از حمله‌ی گرگ، از برابر او می‌گریختند. به آنان که به […]

عریان ساختن جسم مطهّر امام حسین علیه السلام 1

سیّد بن طاووس گوید: راوی گفته است، امام حسین (ع) فرمود: جامه‌ای برایم بیاورید که کسی در آن رغبتی نکند تا آن را زیر جامه‌هایم بپوشم تا مرا عریان نکنند. شلواری کوچک[1] آوردند. فرمود: نه، این جامه‌ی ذلیلان است. پیراهن کهنه‌ای گرفت، آن را از چند جا پاره کرد و زیر لباس‌هایش پوشید. چون به شهادت […]